❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️
#واحد یا #زمینه ظهر عاشورا
💠 بند اول
افتادی
وقتی تو شیبه گودال
دیدم دورو برت شد
برادرم چه جنجال
دیدم یک لشکری داداش
افتاده که به جانه تو
دیدم سنان و با نیزه
وا می کنه دهانه تو
از رو تل
می دیدم چه جور میزدنت
غارت شد حتی پیرُهنت
آه و واویلا
از رو تل
دیدم روی خاکا افتادی
غریبونه تو جون می دادی
آه و واویلا
آه و واویلا آه و واویلا
💠 بند دوم
افتادی
بی رمق توی گودال
دیدم برادرم که
داری می ری تو از حال
سخته داغِ تو رو دیدن
داغِ تو می کنه پیرم
منو تنها نزار داداش
بی تو از این جهان سیرم
حسینم
بالای سر تو رسیدش
خنجر شو دیدم کشیدش
آه و واویلا
حسینم
ازقفا ضربه شو می زدش
دوازده ضربه زدو بعدش
آه و واویلا
آه و واویلا آه و واویلا
💠 بند سوم
ساربون
بالا سرت رسید و
به طمعه انگشتر
انگشتت و برید و
تن تو روی خاک گرم
سر تو روی نی بالا
کنارم روضه می خونه
مادرم حضرت زهرا
پسرم
لب تشنه در کنار دریا
سرتو بریدن اشقیا
عزیز جونم
پسرم
چه بلایی سرت اوردن
حتی پیراهن تو بردن
عزیز جونم
آه و واویلا آه و واویلا
🎼 سبک: رضا نصابی
✍ شعر: رضا نصابی- حسین عیدی
#به نفس کربلایی فرهاد شادی پور
🔸 به نیت فرج صاحب الزمان(عج)🔹
#اجرا_نشده
#واحد
#زمینه
#ظهر_عاشورا
هدیه به حضرت زینب صلوات
شور روضه ای حضرت زینب
حسین
بعد تو چی کشیده زینب
زدنیا دل بریده زینب
دیگه قدش خمیده زینب
داداش حسین ۳
زینب و غم شاه خوبان
زینب و قد از غم کمان
زینب و بزم نامحرمان
ای وای ای وای ای وای
سرتو در نی
خواهرت از پی
چهل منزل شد طی
با دست بسته
زینب و بردن
تو مجلسی از می
یا حسین یا حسین. یاحسین
داداش
چی بگم از مردای شامی
از بازارو بی احترامی
از نگاه یه مشت حرامی
داداش حسین ۳
به چشم کنیز مارو دیدن
دورو بر ما میرقصیدن
به اشکای ما میخندیدن
ای وای ای وای ای وای
سرتو در نی
خواهرت در پی
چهل منزل شد طی
با دست بسته
زینب و بردن
تو مجلسی از می
یا حسین یا حسین
رضا نصابی
#حضرت_زینب
#شام_غریبان
بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم
با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم
همراه خواهرت شده چشمان پستِشان
از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم
با گریهاش آخرش از دست می رود
من با ربابِ بی علی اصغر کجا روم
درآتش خیام به صحرا دویده ایم
از بغض شهر شام، برادر کجا روم
زد تازیانه لحظه محمل سواری است
وقتی که نیست شانه اکبر کجا روم
حامد آقایی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#شام_غریبان
تمام حجم تنت را سوارها بردند
به زیر مرکبشان نیزه دارها بردند
به این دوچشم پرازاشک دیدم از روی تل
تورابه هرطرف دشت بارها بردند
برای کشتن تو بیقرار بودند و
قرار قلب مرا بیقرارها بردند
مسیح نیزه نشین منی که راس ات را
به بزم مستیه شمشیردارها بردند
لباس و جوشن وانگشترو عبایت را
حیا نکرده و بی بند و بارها بردند
غریب و بی کس و بی یار بودی و دیدم
چه وحشیانه تو را همقطارها بردند
فقط نه جسم تورا بلکه از قبیله ی من
چقدر مرد و زن و شیرخوارها بردند
محمد کابلی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#شام_غریبان
ای كه به خشكی لبات
دریا توسل میكنه
موندم چه جوری داغتو
دنیا تحمل میكنه
سروی كه تنها شاهد
این برگریزونه منم
كوهی كه میخواد پاشه و
دیگه نمیتونه منم
گرم طوافن تا غروب
سرنیزهها دور سرت
وقت نمازِ تیرها
سجاده میشه پیكرت
این موج كه روی تنت
با گریه میریزه منم
زخمات لب وا میكنه
هر بار بوسه میزنم
تو كشتهی اشكی و من
یکچشمه بارونم برات
دیدم كه گریه میكنه
گرگ بیابونم برات
دیده میون موج خون
دریای احساسم تو رو
ای آشناتر از همه
حق میدی نشناسم تو رو؟
زخمت بهم میگه بمون
چشمت بهم میگه برو
سنگم بیاد از آسمون
تنها نمیذارم تو رو
با آه شونه میكنم
زلف پریشون تو رو
با اشک روشن میكنم
شام غریبون تو رو
سعید پاشازاده
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#شام_غریبان
با صدای روضهخوان رفتم به جایی سوخته
روضهخوان میخواند اما با صدایی سوخته
باز هم شرمنده؛ در دستم ندارم بیشتر
واژههایی آتشین، زلفِ رهایی سوخته
حرف سنگین است، سنگین؛ روضهخوان سربسته گفت:
کاش کوچکتر نبود از تیر نایی سوخته...
گفت: «میبینم یکی افتاده عریان» بعد گفت:
کودکانی ماندهاند و خیمههایی سوخته...
کودکان در انتظار ذوالجناح، از دورها
ذوالجناج آمد ولی با یالهایی سوخته...
هر چه تابیدی به دنیا، باز هم تاریک ماند
باید از این کوهسار از سر برآیی سوخته
آخر کار است و باید ذکر «یا زهرا» گرفت
عطر زهرا میوزد از کربلایی سوخته...
جواد شیخ الاسلامی
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#شام_غریبان
خوردي امروز نيزه فردا نَعل
نيزه هم چاره دارد اما نعل...
يك، دو، سه، چهار ... ده تا اسب
روي هم ميشود چهل تا نعل
هر كسي از تن ِ تو ميگذرد
شمر با پا و اسبها با نعل
پشت و روي تورا يكي كردند
چقدر جلوه دارد اينجا نعل
چون لباست به روي چادر من
هر كسي پا گذاشت حتي نعل
دهنت را خودت بگو چه شده؟
تهِ شمشیر خورده اي يا نعل؟
علی اکبر لطیفیان
@rozeh_1
#حضرت_زینب
#شام_غریبان
عصر دراتش خیمه دل پیغمبر سوخت
آنچنان سوخت که از شعله دل حیدر سوخت
نه فقط دامن طفلان نه فقط معجرها
گوشه ی خیمه عبا سوخت تن اکبر سوخت
وسط سرخی آتش دل زینب اما
یاد مسمار درو سوختن مادر سوخت
بعده ها کنج خرابه به پدر دختر گفت
تو نبودی کمکم روی سرم معجر سوخت
از غم سوختن اهل حرم بود اگر
نیمه شب امدو در کنج تنور آن سر سوخت
خیمه ها سوخت و باد امدو خاکستر رفت
دشت ارام شد اما دل یک مادر سوخت
دید ازاد شده اب ولی طفلش نیست
ناله زد از جگرو یاد لب اصغر سوخت
@rozeh_1