Hasan Ataei - Khakam Nakonid-۱.mp3
1.98M
به موقع تشییع جنازم
به پیرهن مشکیم مینازم
توخونه ی قبرم یاحسین
یه ضریح شیش گوش میسازم
خاکم نکنید بزارید اربابم برسه
اونی که واسم همه کسه
خاکم نکنید دلم فقط آقامو میخواد
امام رضا قول داده میاد
امام رضا قول داده میاد
حسین حسین
حسین حسین
حسین حسین
نوکرت با کفن بیگانس
بکشید روی من بوریا
وقتی که میخوام جون بدم
رومو بکنید به رو کربلا
یادم نمیره سحرای ناب روشنی رو
بین الحرمین سینه زنی رو
یادم نمیره شبای بارونی زیارت
زیرقبه، لحظه ی اجابت
زیرقبه، لحظه ی اجابت
خاکم نکنید بزارید اربابم برسه
اونی که واسم همه کسه
خاکم نکنید دلم فقط آقامو میخواد
امام رضا قول داده میاد
حسین حسین
حسین حسین
حسین حسین
به موقع تشییع جنازم
به پیرهن مشکیم مینازم
توخونه ی قبرم یاحسین
یه ضریح شیش گوش میسازم
#یا_حسین علیه السلام
@azizamhosen
@yaraliagham
شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام گریز به دفن شهدای کربلا
بخش اوّل
چند داری چشمِ اُمّید ای دلا از روزگار
پایدار هرگز نمانَد عالمِ ناپایدار
این عَجوزه از جبالِ تخت بر تابوت کرد
شَهریاران عظام و خسروانِ تاجدار
تا به کی مستِ غروری چشمِ عبرت باز کن
مجمع مستانیان را بین هزار اَندر هزار
گوشِ عبرت باز کن بشنو همی زِ آواز گُور
کاین نِدا از گور می آید به روزی هَفت بار
کای به غفلت خفتگان از هُولِ روزِ رستخیز
یاد از مردَن بیارید و زِ روزِ گیر و دار
رَه خطرناک است منزل دور و مَقصد ناپدید
اندر این رَه دزد داری در کمین از هر کنار
گر به حکمت هم چو اَفلاطون و گر لُقمان شوی
چاره نتوانی کنی از بهرِ مرگِ ناگوار
تا توانی چشمِ بَد از روی نا محرم بپوش
تا نبیند مَحرمت چشمِ نهان و آشکار
پردۀ کس را مدر تا می توانی پرده پُوش
تا ندرّد روزِ مَحشر پرده ات را پرده دار
هم چو دُر پندِ #شکوهی را به گوشِ دل نیوش
کش دُرِ شهوار باید از برای گُوشوار
گر نجاتِ اُخروی خواهی به دنیای دنی
دستِ دل افکن به دامانِ امام هفت و چار
مُصطفی خُلق و علی قدرت بَتول عِصمت همانک
از حسین و از حسن بر جاست او را اِقتدار
چون علی ابنِ الحسین از علمِ باقر با خبر
هم چو جَعفر صادقُ القول و چو موسی یادگار
از کرم تالی سلطانِ خراسان آن امام
از تَقی و از نَقی آن مُقتدا در افتخار
عسکری آن شهسوارِ کشورِ دنیا و دین
عسکری آن مظهرِ اِجلالِ ذاتِ کِردگار
آن امامی که طفیلیِ وجودش گر نبود
باز از رفتار ماندی گَردِشِ لِیل و نَهار
معنی خلقُ العظیم و صورتِ حسنُ المَآب
حُسنِ خُلق و خُوی او از مُصطفی بُد یادگار
در خورَش بس مَهدی عَصر است او را جانشین
قائمِ ذُوالنّصر زو باقی بُوَد در روزگار
هیچ دانی چون مُلقّب شد حسن بر عسکری
گوش بنما تا کنم سرَِّ نَهان را آشکار
از بنی عبّاس چون بر مُعتصم نوبت رسید
بر سریرِ کامرانی چون نشست آن کین شُعار
مالکِ المُلک ولایت شاهِ اِقلیم وجود
شد به اَمرِ آن مَعاند سوی هامون رهسپار
ادامه دارد۰۰۰
✍منکلام:مرحوم استادحاج غلامرضا شکوهی تهرانی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام گریز به دفن شهدای کربلا
بخش دوّم
آن سپاهِ بی شُمر را آن پلیدِ پُر زِ کین
داد سانِ لَشگری اندر برِ آن شَهریار
گفت یابن عمّ ببین بر حشمتِ سلطانی ام
هست در فرمانِ من از این سپاهی صد هزار
پاسخش فرمود شاهِ عسکری در آن زمین
ای شده مَغرور بر دورانِ چرخِ کَجمدار
وارثِ تاجِ فَتحنا شاهِ با رفعت منم
هفت ارض و نُه فلک از جودِ من دارد قرار
اوّلین مَسند نشینِ بزمِ رَبّ العزّتم
بر تمامِ ماسِوایم شَهریارِ کام کار
ساری و جاری است حُکمم بر تمامِ مُمکِنات
قاسم الارزاقِ خلقم از صَغار و از کُبار
عرش و فرش و لُوح و کُرسی و سَماوات و زمین
خلق گشته از طُفیلیّ وجودم زینهار
بی وِلای من نمی روید گیاهی از زمین
بی رضای من درختان را نمی باشد بَهار
موج بی حُکمم نمی خیزد زِ بحرِ بی کران
بی صوابِ امرِ من کشتی نگردد در بِحار
تا نباشد امرِ من نُطفه نبندد در جَنین
بی اجازاتم زِ مادر طفل ناید آشکار
قدرتِ جان آفرین در آستینِ من بُوَد
از وجود من به گَردِش هست چرخِ کَجمَدار
آدَم و نوح و خلیل اللّه و موسای کَلیم
هم چو عیسی بر زمینِ قدرِ من سوده عُذار
اَنبیای اوّلین و آخرین در روز و شب
جز محمّد گشته بر خوانِ عَطایم ریزه خوار
هم چو اِسرافیل و جبرائیل و میکائیلِ راد
خیلِ کرّوبین ستاده بر درِ من بنده وار
گر که خواهی گردی از سرِِّ حقیقت با خبر
چشمِ باطن باز کن بنْگر به صُنعِ کردگار
جلوه گر از مُعجزِ آن مظهرِ رَبّ جلیل
شد به چشمِ آن پلیدِ مُرتدِ بی نَنگ و عار
از ثری تا بر ثُریّا وز ثُریّا تا ثری
از جنوب و از شمال و از یَمین و از یَسار
مُعتصم دید آن قدر افواج از خیلِ مَلَک
از زمین تا آسمان بر بسته صف از هر کنار
بر امامِ عسکری می گفت سر خیلِ مَلَک
اِذن دِه از این سپاهی برکشم از جان دَمار
مُعتصم از خُوف بر خاک اوفتاد و عرض کرد
عُذر خواه از کردهء خود گشتم ای والا تبار
ادامه دارد۰۰۰
✍منکلام:مرحوم استادحاج غلامرضا شکوهی تهرانی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام گریز به دفن شهدای کربلا
بخش سوّم
در ظهور آمد چو این مُعجز زِ سبطِ مَصطفی
شد مُقلّب بر امامِ عسکری آن تاجدار
در عراق و در عَجم شد مُنتشر این داستان
بر تمامِ دوستان از پیروِ هَشت و چهار
چون به تدبیراتِ شیخِ طوسی آن هم کُشته شد
رفت بر سوی جهنم کرد در آتَش قرار
بعدِ از آن شد مُعتمد آن نَنگِ دین را جانشین
شد خَلافت مُنتقل بر آن پَلیدِ نابکار
بُغضِ آن حضرت به قَلبِ آن پَلیدِ بُوالفضول
عُقدِ گشت و شد پیّ قتلِ ولیّ کِردکار
با هزاران حیله و نِیرنگ آن شُومِ پَلید
بر امامِ عسکری نوشاند زَهرِ نا گُوار
با دو صد تَبلیس آن اِبلیس خُوی بَد سرشت
دید فِسقِ باطنش شد نزدِ مردم آشکار
کس فرستاد از قَفای عالمانِ مُسلمین
بهرِ دفعِ سمّ از آن حضرت به احوالِ فِکار
از اطبّای فرنگ و مُسلم و دینِ مَجوس
کرد حاضر نزدِ آن حَضرت زِ هر شهر و دیار
آن چه کوشیدند دفعِ زَهر از آن حَضرت کنند
چاره ای پیدا نشد بر دفعِ زَهرِ جانْ شکار
الغرض مَقتول شد چون آن امامِ مؤمنین
بهرِ کفن و غسل شد مَهدیّ قائم آشکار
بهرِ دَفنش جَمع گردیدند چون از مُسلمین
واماما گو برهنه پا و سر از هر کنار
دَفنِ جسمِ باب نامی کرد از بعدِ نماز
خویش غائب در نَظر کردند با قلبِ فگار
آه از بی یاری جدَِّ غریبِ او، حسین
که به دشتِ کربلا جسمش بُدی بی غمگسار
یک هزار و نُه صد و پنجاه زَخمش، در بدَن
از سِنان و خَنجر و شَمشیر و تیغِ آبدار
یک مُسلمانی در آن صحرا نبود از آن سپاه
تا که سازد دَفن آن جسمِ شَریفِ پاره پار
تا سه روز آن جسم پیشِ آفتابِ گرم بود
وَحشی و طیرِ بیابان بهرِ او بگریست زار
شامِ سوّم سیّدِ سجّاد زین العابدین
گشت بر اهلِ قَبایل او دلیل آن شامِ تار
یکسر اجسادِ شَهیدان را در آن شب دَفن کرد
بعد از آن پرداخت بر دَفنِ پدر آن داغ دار
جسمِ حُجّت را به باید دَفن بنماید امام
لَعن کُن بر مُنکرانِ او#شکوهی بی شمار
✍منکلام:مرحوم استادحاج غلامرضا شکوهی تهرانی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
زبانحال حضرت امام حسن عسکری علیه السلام
دوستان بر من و سوزِ جگرم گریه کنید
به شرارِ دل و اشکِ بَصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سنِ شَبابَم کُشتند
بر دلِ سوخته و چشمِ ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر مثلِ عمویم حسنم
بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید
من و جدّ و پدرم را به جوانی کُشتند
در عزای من و جدّ و پدرم گریه کنید
من شَهیدم ولی از خَصم نخوردم سیلی
همه بر مادرِ نیکُو سیرم گریه کنید
سال ها بود که در تحتِ نظر بودم حَبس
همه بر قصهء تحتِ نظرم گریه کنید
قبرِ ویران شده ام گشت بقیعِ دِگری
داغداران به بقیعِ دِگرم گریه کنید
بعدِ من مَهدیِ من بی کس و تنها ماند
به غریبیِ یگانه پسرم گریه کنید
گریهء مُنتظران مرحمِ زخمِ دلِ اوست
بر ظُهور خَلفِ مُنتظرم گریه کنید
به مُحبانِ من اِعلام کن اینک #میثم
همه بر حُجَتِ ثانی عَشرَم گریه کنید
✍منکلام:استاد حاج غلامرضا سازگار
متخلص به میثم
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
غربت شهر سامرا غصه ی هر شب منه
عکس خرابی حرم آتیش به جونم
می زنه
گرد و غبار حرمت سرمه چشم نوکرات
خیلی غریبی آقاجون بگو چی شد کبوترات
شب شهادت آقا می خوام یه آرزو کنم
کاشکی می شد با مژه هام مرقدت جارو کنم
آقا بذار که جونمو با هروله فدات کنم
آقا بذار که روم بشه تو قیامت صدات کنم
سینه زدن با عاشقات نماز مستی منه
این سینه ی خسته باید یه روز برا تو بشکنه
تو حلقه ی سینه زنی وقتی برات شور می گیرم
پاک میشه زنگار دلم آینه می شم نور
می گیرم
این گریه ها روز حساب توشه ی کوله بارمه
این سینۀ کبود شده مدال افتخارمه
بندگی رو یادم دادی با راه و رسم نوکریت
معنی عشق فهمیدم با اون نگاه دلبریت
معجزه کردی آقا جون که عاشق خدا شدم
یه تیکه مس بودم که با نگاه تو طلاشدم
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام
گدای کوی تو آقاست یا اَباالحُجّه
که زیر سایۀ مولاست یا اَباالحُجّه
نگفته، حاجتِ دل را بر آوری آقا
زِ بسکه لطفِ تو با ماست یا اباالحجّه
به خوانِ نعمتِ تو انبیاء بنشستند
که دستِ جُود تو غُوغاست یا اباالحجّه
هزار حاتمِ طایی گدای سفرء تو
که سفره دارِ تو یکتاست یا اباالحجّه
که گفته گوشهء تَبعید فیضِ جاری نیست
کرامتِ تو زِ بالاست یا اباالحجُه
بهارها همه دَم صحبت از گُلت دارند
گُلِ تو یوسفِ زَهراست یا اباالحجّه
هزار یوسفِ مِصری غُلامِ یوسفِ تو
دَمَت هزار مَسیحاست یا اباالحجّه
خبر دهند به اُردوی سوگوارانت
بساطِ ناله مُهیّاست یا اباالحجُه
صدای نالء مَهدی بگوش می آید
که نورِ چشمِ تو تنهاست یا اباالحجّه
عزای غربتِ تو بوی مُجتبی دارد
دلت کرانء غمهاست یا اباالحجّه
مَخور که زَهرِ جَفا در طعام می ریزند
کنارِ سفره ات اعداست یا اباالحجّه
فراق و غُربت و تَبعید و رنجِ، قوطِ تو شد
که غصه یارِ تو مُولاست یا اباالحجّه
هنوز یار نداری که یاری تو کند
که از مزارِ تو پیداست یا اباالحجّه
شکسته بادِ نظامی که حرمتِ تو شکست
مزارِ تو همه دلهاست یا ابالحجُه
هزار گُنبدِ تابان به مَرقدت روشن
که فرشت عرشِ مُعلّاست یا اباالحجّه
ملائکِ حرمت با وقار
می گویند
که کربلای تو اینجاست یا اباالحجّه
✍منکلام:مرحوم استاد حاج محمود ژولیده نیشابوری
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
ا ﷽ ا
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
✅زمانی که امام حسن عسکری(ع) در زندان صالح بن وصیف به سر می برد عباسیون و صالح بن علی و کسانی که از مذهب تشیع منحرف بودند، نزد صالح رفتند تا از او بخواهند بر امام حسن(ع) سختگیری کند.
صالح گفت :
📋«مَا أَصْنَعُ؟ قَدْ وَكَّلْتُ بِهِ رَجُلَيْنِ مِنْ أَشَرِّ مَنْ قَدَرْتُ عَلَيْهِ فَقَدْ صَارَا مِنَ اَلْعِبَادَةِ وَ اَلصَّلاَةِ وَ اَلصِّيَامِ إِلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ»
♦️چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را بر او گماشتم، اما در اثر مشاهده رفتار او هر دو در نماز و عبادت خود بسیار کوشا شدند.
به آنها گفتم چه خصلتی در حسن بن علی(ع) است که این گونه در شما تاثیر گذارده است؟
گفتند :
📋«مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ يَصُومُ اَلنَّهَارَ وَ يَقُومُ اَللَّيْلَ كُلَّهُ لاَ يَتَكَلَّمُ وَ لاَ يَتَشَاغَلُ؟ وَ إِذَا نَظَرْنَا إِلَيْهِ اِرْتَعَدَتْ فَرَائِصُنَا وَ يُدَاخِلُنَا مَا لاَ نَمْلِكُهُ مِنْ أَنْفُسِنَا فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ اِنْصَرَفُوا خَائِبِينَ»
♦️چه می گویی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را عبادت می کند، نه سخن می گوید و نه به چیزی سر گرم می شود؟
وقتی به او نگاه می کنیم رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم.
وقتی این سخنان را از صالح بن وصیف شنیدند نا امید برگشتند.(۱)
📚منبع :
۱)الکافی شیخ کلینی، ج۱، ص۵۱۲
حضرت امام #حسن_عسگری علیه السلام
@azizamhosen
@yaraliagham
#زمینه__شور
#احساسی
#امام_زمان_عج
من خیلی وقته که به تو بد کردم
بد قولی کردم تا که عادت کردم
من با گناه های زیادم هربار
راه ظهورت رو آقا سد کردم
حلالم کن،میدونم خیلی وقته که تو شلوغیه دنیا اسیرم
حلالم کن،بذار سایت بمونه روی سرم آقا شاید بمیرم
حلالم کن،حالامن هر جوری باشم از در خونت جایی نمیرم
حلالم کن ۴
......................................
من با همه غیر از تو آقا ساختم
حتی زمانی که به دنیا باختم
شاید که دیر باشه ولی باید گفت
من خیلی وقته که تو رو نشناختم
نگاهم کن،میخوام آدم بشم دوباره به زندگی برگردم
نگاهم کن،میخوام باز به همه بگم خنده تو رو حس کردم
نگاهم کن،دیگه تا عمر دارم آقا دور پرچمت میگردم
نگاهم کن۴
✍️#محمد_مهدی_قرائتی
#امام_حسن_عسکری
به مثل زهر،درد دوری ات در پیکرم باشد
بیا یکدم ببین،تنها اجل دور و برم باشد
تمام آرزویم این شده تا از در آیی تو
چه باشد بهتر از این گر که مهدی در برم باشد
بیا تا سیر بینم روی ماهت را عزیز دل
بیا دامن کشان تا روی دامانت سرم باشد
ندارم قوتی در تن به مثل بید می لرزم
بیا و کن تماشا لحظه های آخرم باشد
بیا خالی است جای تو کنارم ای جگر گوشه
ببین پاره جگر جای تو دور بسترم باشد
به اشک من در این حجره کسی هرگز نمی خندد
صدای گریه می آید،گمانم مادرم باشد
من از یاد همه رفتم ولی یاد حسینم من
به یاد سینه ی او خون به چشمان ترم باشد
همان سینه که برآن نعل تازه رفت و آمد داشت
که از این غم بیا بنگر فقط خاکسترم باشد
محمود اسدی(شائق)
@rozeh_1
#امام_حسن_عسکری
چقدر حال مضطری داری
از تو یک جان مختصر مانده
تکیه دادی به شانه دیوار
ناله های تو تا سحر مانده
جگرت از دهان به بیرون ریخت
اثر زهر در جگر مانده
چشم خیست چقدر مواج است
چشم به راه ره پسر مانده
این همه دست و نزن بس کن
از تو یک مشت بال و پر مانده
روضه خواندی ز مادرت گفتی
خون پهلوش روی در مانده
پسر فاطمه جوابی ده
بر لبت جای چوب تر مانده
تو سرت از تنت جدا نشده
چون حسین که بدون سر مانده
آسمانی شدی کفن داری
کفنی ناب روی تن داری
محمد حبیب زاده
@rozeh_1
#امام_حسن_عسکری
به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد
آب میخوردی هِی ظرف به دندان میخورد
پسرِ کوچک تو مانده چه سازد با تو
زهر وقتی که بر این سینه سوزان میخورد
آه میسوخت از این آه دوتا گونهی او
نفست تا که برآن چهرهی گریان میخورد
فقط از کنده و زنجیر و فلک خالی بود
ورنه این حُجرهی پُر درد به زندان میخورد
بارها شد که تو پیچیدی و اُفتاد سرت
بارها خاک بر این زلف پریشان میخورد
پسرت اینطرف و مادرت آنسو افتاد
دستهاشان به سر از آه حسن جان میخورد
دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را
آنهمه زخم که از بام به طفلان میخورد
یک به یک با سرِ خود روی زمین میخوردند
ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان میخورد
خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت
آشتی را که بر آن دخترِ بی جان میخورد
دخترک زد به لبش گفت که دندانش کو
آنقدر سنگ که بر آن لب و دندان میخورد
حسن لطفی
@rozeh_1
#امام_حسن_عسکری
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست
سامرایی شدهام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجراییست که در ایل تو چندان کم نیست
بوسهٔ جام به لبهای تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون میگفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
سیدحمیدرضا برقعی
@rozeh_1
#امام_حسن_عسکری
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز
جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز
نفست تنگ شده کنج قفس افتادی
باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز
پسرت آمده بالای سرت آقا جان
مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز
اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی
خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز
لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان
گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز
وحید محمدی
@rozeh_1
#امام_حسن_عسکری
به هوای غم تو سوخت همه بنیانم
زخم شد هم دل غمدیده و هم مژگانم
جان عالم بفدایت تو چرا بیجانی؟
غم جان دادنت آورده به لبها جانم
سوختی در وسط حجره و از سوختنت
به تو سوگند که تا روز ابد سوزانم
تو جوانی و روانیست جوانمرگ شوی
اینچنین رفتن تو پیر کند چشمانم
جگرت پاره شداز زهرواز این اندوهت
در پی اشک دگر خون جگر افشانم
کاش آبی برساند به لبانت پسرت
بسکه فریاد زدی،داد زدی،عطشانم
گوئيا در نظرت صحنه گودال گذشت
شمر آمد به روی سینه جدت بنشست
اسلام مولایی
@rozeh_1
#امام_حسن_عسکری
امروز دیگر سامرا مثل یتیمی
امروز دیگر سامرا آقا نداری
در آسمان آفتابی نگاهت
آن گنبدی که داشتی حالا نداری
دیروز از بال و پر پروانه تو
دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را
عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد
جبریل می سازد برایت بهترش را
ای کاش در اینجا مجالی دست میداد
پای گلوی بیصدای تو بمیرم
یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله
خیلی دلم میخواست جای تو بمیرم
با چشم هایی که کبود و تار هستند
روی پسر را بیش از این دیدن محال است
ای تشنه لب با لرزش دستی که داری
آب از لب این ظرف نوشیدن محال است
وقتی لب این کاسه پر آب آقا
بر آستان تشنه ی دندانتان خورد
از شدت برخورد این ظرف سفالی
انگار لب های کبودت خیزران خورد
علی اکبر لطیفیان
@rozeh_1
#امام_حسن_عسکری
در بسترش نشسته فقط آه می کشد
با چشم خیس نالۀ جانکاه می کشد
در بسترش نشسته سرش درد می کند
می سوزد از درون جگرش درد می کند
یک عمر می شود که غمی بین سینه داشت
در سر هوای رفتن شهر مدینه داشت
این عمر کم به غربت و تبعید سر شده
با ظلم و جور و کینه و تهدید سر شده
عمرش میان حلقۀ عدوان گذشته است
یعنی میان غربت و زندان گذشته است
هر چند بی توان شد و بی حال و خسته بود
لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود
فرمود لحظه ای پسرم را بیاورید
مهدی کجاست تاج سرم را بیاورید
شب می رسد دوباره بیار آفتاب را
در پای بسترم برسان عشق ناب را
ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها
سر زد در آسمان حسن ماه ماه ها
آمد کنار بستر بابا نشست و بعد...
بغضش به حال غربت بابا شکست و بعد
دارد وصیت پدر آغاز می شود
دارد زمان گفتن صد راز می شود
با احتضار و حال و هوای غروبی اش
دستی کشید بر روی صندوق چوبی اش
می خواست تا عبای پیمبر در آورد
عمامه و قبای پیمبر درآورد
می دید در رخ پسرش اقتدار را
می داد دست مهدی خود ذوالفقار را
ناگاه علت غمِ دائم شد آشکار
اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار
اینجا غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد
در آن نگاه غمزده یک میخ جلوه کرد
بر یادگار عصمت و پاکی نگاه کرد
بر لاله های چادر خاکی نگاه کرد
خون در جوار چادر زهرا چه می کند؟
هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟
فرمود از غم دل ما زار گریه کن
از غصه های حیدر کرار گریه کن
بر مادری که پشت در افتاد بر زمین
بر جرأت و جسارت مسمار گریه کن
هنگام روزه داری ات ای میوۀ دلم
با یاد مجتبی دم افطار گریه کن
بر آن کسی که در وطنش هم غریب بود
بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کن
بر پیکر فتاده به دریای علقمه
بر حسرت نگاه علمدار گریه کن
آخر پدر به سمت لباسی اشاره کرد
شرح مصیبت بدنی پاره پاره کرد
برکشتۀ فتاده به گودال گریه کن
بر آن تن شکسته و پامال گریه کن
بر خواهری که آمده گودال قتلگاه
رفته کنار پیکرش از حال گریه کن
بر چشم خونفشان علمدار کربلا
بر زخم دست ساقی اطفال گریه کن
ناله بزن به پیکرِ زیر و زبر شده
فرمود گریه کن به تن مختصر شده
مجتبی شکریان
@rozeh_1
#امام_حسن_عسکری #مرثیه_امام_حسن_عسکری
وقت بیماری و غم ذکر حسن می گیرم
وسط روضه و دم ذکر حسن می گیرم
همه جا زیر علم ذکر حسن می گیرم
به خدا بین حرم ذکر حسن می گیرم
سامرا، ذکر حسن، بین حرم می چسبد
جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم می چسبد
ما نشستیم سر سفره ی شاهانه ی تو
به فدای تو و آن لطف کریمانه ی تو
عرشیان صف زده پشت در کاشانه ی تو
خیر دیدیم چقدر از در این خانه ی تو
پاسبان حرمت خیل ملائک هستند
جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند
خلق حیران تو و روی ملیحت آقا
به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا
ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا
دست ما را برسان تا به ضریحت آقا
به فدای تو و آن گنبد و گلدسته ی تو
کس نخورده است در عالم، به در بسته ی تو
شور رویای شب ماست فقط خواب حرم
دل ما هست همان گوشه ی سرداب حرم
قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم
تا بنوشیم فقط جرعه ای از آب حرم
هر چه می خواهد از این باب، گدا می گیرد
لطف بی حد شما، دست مرا می گیرد
می رود سمت جنان گریه کنت با زهرا
می شود چشم ترم در غم تو چون دریا
اثر زهر شده در رخت آقا پیدا
اولین روضه ی تو عمر کمت بود اما
لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد
قسمت سینه ی تو تیزی مسمار نشد
دست و پا می زنی و بال و پرت می آید
مهدی فاطمه بالای سرت می آید
اثر زهر جفا بر جگرت می آید
روضه ی ظهر دهم در نظرت می آید
همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست
زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست
روی این خاک بگو، آه... تنت می ماند؟
زیر مرکب مگر آقا بدنت می ماند؟
غصه ای نیست... به تن پیرهنت می ماند
بین انگشت، عقیق یمنت می ماند
پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود
سر عمامه ی آقای همه دعوا بود
🔸شاعر:
#وحید_محمدی
___________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_حسن_عسکری #مرثیه_امام_حسن_عسکری
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را
انگار نمیديد دگر دور و برش را
جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش
طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را
شش سال ،نگهداشت علیرغم اسيری
ميراثِ به جا ماندهی نسلِ پدرش را
پنداشته بودند اگر حبس كنندش
از شاخه بريدند دگر برگ و برش را
با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز
تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را
تا شيعه به بيراههی ترديد نيفتد
بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را
🔸شاعر:
#نفیسه_سادات_موسوی
___________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_حسن_عسکری #مرثیه_امام_حسن_عسکری
با تو چه کرده زهر، پدر دست و پا نزن
با این گلوی خشک، کسی را صدا نزن
مانند محتضر سرت افتاده، وای من
رعشه به جان پیکرت افتاده، وای من
نگذار تا که کعبه شود از تو بی نصیب
این گونه پر نکش نرو از خانه، ای غریب
پایان به شعله ی دل بی تاب می دهم
با دست های خویش به تو آب می دهم
مسموم زهرِ غربت این پادگان شدی
سِنی نداشتی که شبیه خزان شدی
داری چه سخت میکشی از سینه ات، نفس
خسته شدی سه سال ازین بند و این قفس
راحت شدی ازین همه سرباز و پادگان
راحت شدی ز نعره ی هر روز پاسبان
راحت شدی ازین همه حکام مستبد
راحت شدی ازین همه نیرنگ معتمد
وقت وداع آخرمان گریه می کنی
داری به یاد مادرمان گریه می کنی
یاد علی و غربت دستان بسته ای؟!
یاد وداع مادر پهلو شکسته ای؟!
در یاد محسنی که غریبانه پر کشید
در پشت درب خانه ی صدیقه شد شهید
تربت به دست داری و در حال احتضار
رو می کنی به کرب و بلا با دو چشم تار
یاد حسین و تشنگی اش بین قتلگاه
با چشم خیس می کشی از سینه آه، آه
در آخرین نظر، شده ای خیره بر کفن
نام حسین، شد به لبت آخرین سخن
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
___________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_حسن_عسکری #مرثیه_امام_حسن_عسکری
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است
گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است
حرف خود را به تکان دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است
سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است
چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟
تکهتکه ز عقیق یمنت معلوم است
پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دلشکنت معلوم است
کاسه نزدیک لبت میشود و میافتد
باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است
قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشانشدنت معلوم است
فرق بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفنداشتنت معلوم است
گوشهی دیگر فرق تو در این امنیتِ
خواهران و حرم لطمهزنت معلوم است
ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد
شکر این لحظهی آخر بدنت معلوم است
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
___________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_حسن_عسکری #مرثیه_امام_حسن_عسکری
به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد
آب میخوردی و هِی ظرف به دندان میخورد
پسرِ کوچکِ تو مانده چه سازد با تو
زهر وقتی که بر این سینهی سوزان میخورد
آه میسوخت از این آه دوتا گونهی او
نفَست تا که بر آن چهرهی گریان میخورد
فقط از کنده و زنجیر و فلک خالی بود
ورنه این حجرهی پُر درد به زندان میخورد
بارها شد که تو پیچیدی و اُفتاد سرت
بارها خاک بر این زُلفِ پریشان میخورد
پسرت اینطرف و مادرت آنسو مُردند
دستهاشان به سر از وای حسنجان میخورد
دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را
آنهمه زخم که از بام به طفلان میخورد
یک به یک با سرِ خود رویِ زمین میخوردند
ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان میخورد
خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت
آتشی را که بر آن دخترِ بی جان میخورد
دخترک زد به لبش گفت که دندانش کو
آنقدر سنگ که بر آن لب و دندان میخورد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
___________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#امام_حسن_عسکری #مرثیه_امام_حسن_عسکری
این داستان زهر و جگر مستمر شده
چشم پسر برای پدر باز، تر شده
تغییر کرده رنگ رخت یابنفاطمه
کز سوز سینهات پسرت با خبر شده
آثار زهر، صورتتان را کبود کرد
معلوم شد که هر چه شده با جگر شده
این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود؟
یا شعلهی در است ز تو شعلهور شده
این تازگی نداشت که با یاد مادری
در کوچه، قاتل پسری میخ در شده
آه ای امام یازدهم ارث فاطمه است
اینگونه گر که عمر شما مختصر شده
آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟
که لحظهلحظه داغ دلت بیشتر شده
خنجر نمیبرید گلوی حسین را
اما به روی گردن او کارگر شده
خواهر که انیکاد برای تو خوانده بود!
دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟
ای بیادب بلند شو از روی سینهاش
سنگینیات مصیبت این محتضر شده
اوج مصیبت تو همین است خواهرت
با کاروان شمر و سنان همسفر شده
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
___________________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
✍منکلام:کربلایی سید حمیدرضا برقعی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
تب دار ترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین حنجره ی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا
تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشته ی تیغ شرر لشگر دردم
آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذرّه ی ناچیز ز خاکستر دردم
خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
✍منکلام:کربلایی وحید قاسمی
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
نوحه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
پیچیده آه وناله در آسمــــــان
ابالمهدی دیده بسته ازجهان
عالم شده ماتمسرا
مهدی بود صاحب عزا
یاحجت بن الحســــــــن۲
آتشی زدزهرغم بروجودش
میلرزیدازفرط غم تاروپودش
زهراکند آه ونوا
مهدی بود صاحب عزا
یاحجت بن الحســــــــــــــــن۲
مهدی زندبرسینه دراین ماتم
باناله اش همنَوا کل عالــــــــــــم
شیعه شده نوحه سرا
مهدی بود صاحب عـــــــزا
یاحجت بن الحســـــــــــــن۲
مرغ دلم تاسامراپَرزده
داغ عسڪـــــــری بردل آذرزده
غمخانه گردیدسامرا
مهدی بودصاحب عـــــــــــزا
یاحجت بن الحســــــــــــــــن۲
جان داده امشب لاله ی حیدری
مهمان زهراشدامشب عسڪـــری
غمخانه شد عرش خدا
مهدی بود صاحب عزا
یاحجت بن الحســــــــــــــــــــن۲
✍منکلام:کربلایی محمدرضا محمدی
متخلص به ناعم
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش
پسری را که بود نبض دو عالم در دست
شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش
حسن العسکری از زهر جفا می سوزد
حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش
چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن
که خداوند نگه دارد و از هر خطرش
دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز
کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش
خانه را که عدو دست به غارت زده است
اتش ظلم بر افروخته از بام و درش
آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز
غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش
آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست
بار الها که #مؤید نفتد از نظرش
✍منکلام:استاد حاج سید رضا مؤید
🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س»
https://t.me/hazratehzeynab
شعر روضه امام حسن عسکری علیه السلام
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز
جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز
نفست تنگ شده کنج قفس افتادی
باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز
پسرت آمده بالای سرت آقاجان
مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز
اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی
خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز
لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان
گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز
وحید محمدی
#امام_عسکری
#امام_عسکری_شهادت
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
زبانحال امام عسکری علیه السلام
پسرم گریه نکن جان پدر قربانت
همه قربان تو و چشم زخون گریانت
دیدن اشک تو سوزنده تر از این زهر است
میزند شعله به من دیدهء پُر بارانت
بعد من بی کس و تنها و غریبی جانا
ای بقربان تو و غربت بی پایانت
هیچکس نیست تسلّی بدهد بر غم تو
یا که آرام کند آه دل سوزانت
خون لبهای پدر را که کنون میگیری
کاش میشد که ببوسم پسرم دستانت
حسن دوم زهرایم و زهرم دادند
منکه رفتم به سلامت سرو دست و جانت
بعد من سمت مدینه اگر افتاد رهت
بگو از سامره با مادر رُخ ریحانت
تو به مادر بگو از داغ تو ما پژمردیم
سوختند از غم و دردت همهء طفلانت
لگد پای حرامی چِقَدَر محکم بود
قطع شد ریشهء ششماهه گل گلدانت
روی پهلوی تو واکرد دهن ضربهء میخ
کاش میزد عوض میخ تو را پیکانت
ظرف آبی که به نزدیک لبم آوردی
بُرد من را به ببر جدّ به خون غلطانت
عوض آب فقط نیزه به خوردش دادند
لطمه میزد روی تَل عمّهء سرگردانت
مجتبی صمدی شهاب ۱۴۰۱
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
حديث عشق تو ديوانه کرده عالم را
به خون نشانده دل دودمان آدم را
غم تو موهبت کبرياست در دل من
نمي دهم به سرور بهشت اين غم را
غبار ماتم تو آبرو به من بخشيد
به عالمي ندهم اين غبار ماتم را
به يمن گريه براي تو روز محشر هم
خموش مي کنم از اشک خود جهنم را
اگر بناست دمي بي تو بگزرد عمرم
هزار بار بميرم نبينم آندم را
گداي دولت عشقم که فرق بسيار است
گداي دولت عشق و گداي درهم را
به نيم قطره اشک محبتت ندهم
اگر دهند به دستم تمام عالم را
محبت تو ، رشته نجات مرا
رها نمي کنم اين ريسمان محکم را
سخن ز سوز دلت با که مي توان گفتن
که سوختي دل بيگانه را و مَحرم را
نشست تخت سليمان به خون ، چو ياد آورد
حديث قتلگه و ساربان و خاتم را
سپهر از چه نشد پاره پاره آن ساعت
که نقش خاک زمين ديد عرش اعظم را
روا نبود که امت به سر بريدن تو
دهند اجر رسالت رسول خاتم را
بنات فاطمه را بانگ العطش به چرخ
به جاي آب بجوشد ز سينه خون يم را
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم