eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ "امام زمان و شهادت امام عسگری صلوات الله علیهما” دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت چقدر غمزده چون شام بی‌سحر شده چشمت دو ماه در غم اجداد و بعد در غم مادر و امشب اشک‌فشان غم پدر شده چشمت کسی اگر که نداند خودم بد است ندانم چقدر پیش بدی‌های من سپر شده چشمت برای ماست که همواره بیشتر شده آهت برای ماست که همواره شعله ور شده چشمت ز ناله‌های تو در هر فراز ناحیه پیداست ز گریه‌های شب و روز، خونجگر شده چشمت دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است که مثل فاطمه مجروح میخ در شده چشمت دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است که بین قافله با عمه همسفر شده چشمت برای حنجر گلگون برای چشم پر از خون چقدر خون شده قلبت چقدر تر شده چشمت محمدعلي بياباني @deabel
سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند با سلامی بر امامان صبور سامرا با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش عطر لیموی حرم از راه دور سامرا لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند می رسد یک روز هم روز سرور سامرا محمدجواد شیرازی @deabel
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد یک روز بین شیرها الله اکبر گفت شیر درنده محو او گشت و دچارش شد اسب چموشی را لگام انداخت...نازش کرد... آن اسب رامش شد، سپس آقا سوارش شد وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر دیدار رویش روزی چشمان تارش شد این جا امام عسگری در بین این حجره... ...جان کندنش بر روی پایِ یادگارش شد در کربلا اما همین که جد او افتاد قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و... ...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد سالار زینب را میان خون رها کردند گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر... ...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد محمدجواد شیرازی @deabel
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است بارانِ غربتم به روی گونه جاری است من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم غربت برای زندگی ام یادگاری است سهم من از تمامیِ دنیاست جام زهر سهم دو دیدهء پسرم بی قراری است پهلو شکسته مادرم آمد به سامرا ایام ماتم و محن و سوگواری است دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت ضعفی نشسته در تنم این زهر ، کاری است من می روم به دیدهء خونبار ، سامرا گردیده کربلای من انگار ، سامرا زهری که خورده ام به تنم التهاب ریخت رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت این غم عذاب داد مرا تا در آن میان دیدم به چهرهء پسرم اضطراب ریخت می خواستم که آب بنوشم ز تشنگی از دستهای بی رمقم ظرف آب ریخت من که ز دست مهدیِ خود آب خورده ام یاد حسین کردم و صد بار مرده ام ساعات آخر است ، من انگار می روم با دیدهء تر و تنِ تبدار می روم دنیا به یادِ کوچه برایم جهنم است با یاد مادر و در و دیوار می روم ببیهوده نیست فصل جوانی خزانی ام قامت خمیده از غم مسمار می روم در سامرا به یاد مدینه نفس زدم با داغ روضه های شرربار می روم نام دو جا همیشه ز غم می کشد مرا هر بار که به " کوچه" و " بازار " می روم ما اهل بیت حامل فریاد زینبیم لحظه به لحظه وهمه جا یاد زینبیم در بسترم من و به سرم مادرِ حسین گردید خاک کرببلا بستر حسین من سر به دامن پسر خود گذاشتم ای وای بر حسین و علی اکبر حسین فرزند من کنار من است و دلم شکست بر حالت حسین و علی اصغر حسین اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد هر دفعه ای که دید به نیزه سر حسین پامال شد به روی زمین جسم جدِّ من اشکش چکید هر که شنید اسم جدِّ من مهدی مقیمی @deabel
از ابتدای گدا بودنم گدای توام غلامزاده ام و نوکر سرای توام ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام مرا بزرگ نکن!کوچکت شدم کافیست طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟! به آفتاب قیامت چکار دارم من؟! هزارشکر که در سایه ی عبای توام دخیلمو به ضریح جدید بسته شدم. برای هیچکسی نیستم برای توام پرم شکسته پر دیگری تفضل کن هوایی سحر گنبد طلای توام به کربلا و مدینه به کاظمین قسم گدای دربه در شهر سامرای توام چقدر خوب که پای شماست نوکریم خوشم که سفره نشین امام عسکریم به آب خشکی لبهای تو شرر زده است تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟! تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است تمام حجره برایت گریز سوختن است غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟! درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟ نه چشمهای‌ نوامیس تو به مردم خورد نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است نه تازیانه بدست‌ کسی ست در کوچه نه دختران تورا موقع گذر زده است نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری نرفته ای ته‌ گودال پیرهن داری سیدپوریا هاشمی @deabel
اثر زهر به کل بدنت معلوم است شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است گاه غش می‌کنی و گاه به خود می‌پیچی خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است حرف خود را به تکان دادن سر می‌گویی حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است سعی داری که نبیند پسرت اما حیف باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟ تکه‌تکه ز عقیق یمنت معلوم است پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود در نگاه تو غم دل‌شکنت معلوم است کاسه نزدیک لبت می‌شود و می‌افتد باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی این مواسات در عطشان‌شدنت معلوم است فرق بسیار تو با جد غریبت آقا وقت تشییع و کفن‌داشتنت معلوم است گوشه‌ی دیگر فرق تو در این امنیتِ‌ خواهران و حرم لطمه‌زنت معلوم است ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد شکر این لحظه‌ی آخر بدنت معلوم است سیدپوریا هاشمی @deabel
دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت چقدر غمزده چون شام بی‌سحر شده چشمت دو ماه در غم اجداد و بعد در غم مادر و امشب اشک‌فشان غم پدر شده چشمت کسی اگر که نداند خودم بد است ندانم چقدر پیش بدی‌های من سپر شده چشمت برای ماست که همواره بیشتر شده آهت برای ماست که همواره شعله ور شده چشمت ز ناله‌های تو در هر فراز ناحیه پیداست ز گریه‌های شب و روز، خونجگر شده چشمت دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است که مثل فاطمه مجروح میخ در شده چشمت دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است که بین قافله با عمه همسفر شده چشمت برای حنجر گلگون برای چشم پر از خون چقدر خون شده قلبت چقدر تر شده چشمت محمدعلي بياباني @deabel
پا از گلیم بیشتر انداخته گدا وقتی به خاک پات سرانداخته گدا اطراف صحن بال و پر انداخته گدا گر سوی گنبدت نظر انداخته گدا دارد شبیه کرببلا عشق میکند با گنبد جدید شما عشق میکند در پیشگاه لطف تو عنوان مهم نبود انسان رسیده یا که نه حیوان!مهم نبود سائل مسیحی است و مسلمان مهم نبود اینچیزها برای کریمان مهم نبود بر پای سفره ی تو نشستیم یا حسن ما اهل سامرای تو هستیم یا حسن هرچند ابری است هوای زیارتت دل ها به حسرت است برای زیارتت لب ها گرفته اند دعای زیارتت یادی کنیم از شهدای زیارتت قربان زائران تو که در سفر خوشند راه تو پرخطر شده و با خطر خوشند ای کاش نیمه جان نشود مثل تو کسی از دیده ها نهان نشود مثل تو کسی راهی پادگان نشود مثل تو کسی بیمار و ناتوان نشود مثل تو کسی اطراف خانه ی تو چه شبها به خط شدند سربازها مزاحم آرامشت شدند خشک است کام تو ولی از قحط آب نیست هستی اسیر گرچه!بدستت طناب نیست از خون سر محاسنت آقا خضاب نیست بر پیکر شما اثر آفتاب نیست با نیزه بند بند تنت که جدا نشد جسمت سه روز بین بیابان رها نشد سنگین که شد سرت به روی نیزه ها نرفت آوای استغاثه تو هرکجا نرفت دیگر سنان میان دهان شما نرفت ناموستان به کوفه و شام بلا نرفت دندان به کاسه خورد ولی خیزران نخورد اصلا عصا به این بدن نیمه جان نخورد سیدپوریا هاشمی @deabel
این داستان زهر و جگر مستمر شده چشم پسر برای پدر باز، تر شده تغییر کرده رنگ رخت یابن‌فاطمه کز سوز سینه‌ات پسرت با خبر شده آثار زهر، صورتتان را کبود کرد معلوم شد که هر چه شده با جگر شده این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود؟ یا شعله‌ی در است ز تو شعله‌ور شده این تازگی نداشت که با یاد مادری در کوچه، قاتل پسری میخ در شده آه ای امام یازدهم ارث فاطمه است این‌گونه گر که عمر شما مختصر شده آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟ که لحظه‌لحظه داغ دلت بیشتر شده خنجر نمی‌برید گلوی حسین را اما به روی گردن او کارگر شده خواهر که ان‌یکاد برای تو خوانده بود! دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟ ای بی‌ادب بلند شو از روی سینه‌اش سنگینی‌ات مصیبت این محتضر شده اوج مصیبت تو همین است خواهرت با کاروان شمر و سنان همسفر شده مهدی مقیمی @deabel
464 _شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو به عمر گل نرسد قصه ی فسردن تو همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست تمام روضه ی ما گشته آب خوردن تو هزار بار ، دلت را به ظلم سوزاندند هزار بار ، بمیرم برای مردن تو نبرده است مدینه ز خاطر ، ای یوسف به سامرا ، نه به زندان غصه بردن تو چه سخت بود سپردی یتیم خود به "قدر" چه سخت بود به دست "قضا" سپردن تو مومن نژاد @deabel
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غربت و در وادی هجران بیفتد زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد می خواند با خود روضه موسی بن جعفر تا خنده از لب های زندانبان بیفتد دور از وطن جان داده آقا تا دوباره شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد در پادگان بوده ولی هرگز ندیده لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد از آن سلیمان زمان کی فکر می کرد انگشترش در دست ساربان بیفتد رضا دین پرور @deabel
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ می‌نویسم به دست لرزانم آب در دست ماه می‌لرزید در دلِ خویش با خودش می‌گفت یادِ جدِّ غریب می اَرزید با لبِ خشک و داغ و عطشانش یادِ سوسوی اَختران می‌کرد ظرف آب و صدای دندانش یاد از چوب خیزران می‌کرد @hosenih یاد می‌کرد با دلی خون، از... رأسِ جدّش میانِ طشت طلا چونکه تبعید را به غربت دید گشت گریان ز داغِ شام بلا ناگهان یاد دختران افتاد وای از ریسمانِ بسته به دست یکطرف دست سیدِسجاد یکطرف عمّه، پیشِ مردمِ پَست در گلستانِ سامرا یادِ غنچه های خرابه می افتاد طعمِ زندانِ سرد را که چشید یادِ زندانِ کوفه می افتاد همه غمهای کوفه و شام از... پیشِ چشمانِ او چو باد، وَزید مجلس آرائیِ عبیدالله محمل آرائیِ زنانِ یزید چشمِ بیگانگانِ بی پروا شرمِ ناموسِ کبریا ز عذاب شرمِ بی معجریِ زنها و... آستین ها که بود جای حجاب هیزیِ کافران، کُشنده تر از... تیزیِ تیغ های کوفه و شام دیده ها بود قاتلِ عصمت نیزه ها بود بِینِ قلبِ امام کُشتۀ سامرا در آن سَکَرات یادِ مقتولِ کربلایی بود یادِ شمشیر و نیزه و خنجر حنجرِ پاره، ماجرایی بود @hosenih سینۀ عسگری که سنگین شد کَلبِ کوفی به سینه ای بنشست چه بگویم ز چکمه و سُمِ اسب استخوان های پیکری بشکست نالۀ مادری بگوش آید: خَذَلوکَ بُنَیَّ یا مظلوم ذَبَحوکَ مِنَ القَفا پسرم قَتَلوکَ بُنَیَّ یا مظلوم ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ملائک، آن‌چنان سرشار، از نورِ خداوندند که بر دورِ ضریحِ تو، دخیلِ عشق می‌بندند کمی از شهدِ شیرینت، بنوشان خاکِ عالَم را، زبان بگشا! که در دنیا، همه لب تشنه‌ی پندند @hosenih زمین می‌سوخت از این غم، زمان دق کرد از ماتم تو را یک عده بدطینت، به بندِ ظلم افکندند یقین دارم کسانی که، نفهمیدند شأنت را، به شمر و خولی و اخنس، به ابنِ سعد، مانندند عجب دنیای تاریکی؛ جهانِ غرقِ تشکیکی شکوهِ عشق را کشتند، از این کار، خرسندند تنِ خاکیِ این عالَمِ، سراسر غرقِ ظلمت شد که پیوندِ خدا را با، اهالیِ زمین کندند از آن روزی که تو رفتی، به چشمِ خویشتن دیدم اقاقی های این بستان، دگر اصلاً نمی خندند @hosenih تو را با زهرِ کین کشتند... حالا آفتاب و مَه ز تابیدن به این خاکِ سراسر ظلم، شرمندند ** ... خوشا روزی که فرزندت، درآید از پسِ پرده جهان مشتاقِ دیدارِ جمالِ ماهِ دلبندند... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ از جهان، خورشید عالمتاب رفت رفت و عالم در دلِ گرداب رفت گریه کن! که از رکاب سامرا آن یگانه گوهرِ نایاب رفت @hosenih دست هایش سرد شد از زورِ زهر سوخت در تب! غرقِ آهی ناب رفت از نفس افتاد و رنگش زرد شد حالِ خوش از پیکرِ سرداب رفت پلک های خیس را بر هم گذاشت تا ابد از چشم عالم؛ خواب رفت تشنه بود و تشنه بود و تشنه بود مثل جدّش با دلی بیتاب رفت @hosenih مهدی(عج) آمد در کنارِ پیکرش ماه آمد! حضرتِ مهتاب رفت تا که قامت بست فوراً بر نماز آبروی جعفر کذّاب رفت! ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ تنها نه اینکه بر تن تو جامه ی عزاست حتی سیاه پوش غمت سرّ من رئاست غم، واژه ای که بیشتر از هر کس دگر با چشم های دائم الاشک تو آشناست @hosenih تنها، غریب، گوشه ی سرداب خانه ات بر گونه هایت اشک عزای پدر رهاست این روزها اگر که ندارید زائری ما را به سامرا ببر، اینجا پر از گداست انگار ماتم تو تمامی ندارد و هر روز، سینه ی تو به یک داغ مبتلاست @hosenih تو سوگوار خانه ی آتش گرفته ای اما شکستن تو در این داغ، بی صداست مثل همیشه آخر شعرم رسید و باز دستم به دامن تو و امضای کربلاست ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ کتیبه بر در و دیوار بستند دل آیینه رویان را شکستند عزای سامرا داغ مدینه است حسن ها داغدار کوچه هستند * ز گلبرگ دو چشمش یاس افتاد دلش در آتش احساس افتاد میان کاسه ی آبش چه میدید که یاد حضرت عباس افتاد * عزایش رستخیز روضه ی ماست عطش هم اشک ریز روضه ی ماست امام از کودک خود آب میخواست همین جمله گریز روضه ی ماست * دلش لرزید پای دستهایت نمیداند عزای دستهایت گدا از سامرا با دست پر رفت دعا کرد از برای دستهایت * دل و جان در عزایت گریه کردند فراوان در عزایت گریه کردند کریم سامرایی ای حسن جان کریمان در عزایت گریه کردند ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد آب می‌خوردی هِی ظرف به دندان میخورد پسرِ کوچک تو مانده چه سازد با تو زهر وقتی که بر این سینه سوزان میخورد آه میسوخت از این آه دوتا گونه‌ی او نفست تا که برآن چهره‌ی گریان میخورد فقط از کنده و زنجیر و فلک خالی بود ورنه این حُجره‌ی پُر درد به زندان میخورد بارها شد که تو پیچیدی و اُفتاد سرت بارها خاک بر این زلف پریشان میخورد پسرت اینطرف و مادرت آنسو افتاد دستهاشان به سر از آه حسن جان میخورد دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را آنهمه زخم که از بام به طفلان میخورد یک به یک با سرِ خود روی زمین میخوردند ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان میخورد خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت آشتی را که بر آن دخترِ بی جان میخورد دخترک زد به لبش گفت که دندانش کو آنقدر سنگ که بر آن لب و دندان میخورد حسن لطفی @deabel
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یازده بار به جای تو به مشهد رفتم بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست زخم دندان تو و جام پر از خون آبه ماجرایی‌ست که در ایل تو چندان کم نیست بوسهٔ جام به لب‌های تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست از همان دم پسر کوچکتان باران شد تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست در بقیع حرمت با دل خون می‌گفتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست سیدحمیدرضا برقعی @deabel
تنها نه اینکه بر تن تو جامه ی عزاست حتی سیاه پوش غمت سرّ من رئاست غم، واژه ای که بیشتر از هر کس دگر با چشم های دائم الاشک تو آشناست تنها، غریب، گوشه ی سرداب خانه ات بر گونه هایت اشک عزای پدر رهاست این روزها اگر که ندارید زائری ما را به سامرا ببر، اینجا پر از گداست انگار ماتم تو تمامی ندارد و هر روز، سینه ی تو به یک داغ مبتلاست تو سوگوار خانه ی آتش گرفته ای اما شکستن تو در این داغ، بی صداست مثل همیشه آخر شعرم رسید و باز دستم به دامن تو و امضای کربلاست محمدعلی بیابانی @deabel
وقت بیماری و غم ذکر حسن می گیرم وسط روضه و دم ذکر حسن می گیرم همه جا زیر علم ذکر حسن می گیرم به خدا بین حرم ذکر حسن می گیرم سامرا، ذکر حسن، بین حرم می چسبد جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم می چسبد ما نشستیم سر سفره ی شاهانه ی تو به فدای تو و آن لطف کریمانه ی تو عرشیان صف زده پشت در کاشانه ی تو خیر دیدیم چقدر از در این خانه ی تو پاسبان حرمت خیل ملائک هستند جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند خلق حیران تو و روی ملیحت آقا به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا ماجرایی است عجب، دست مسیحت آقا دست ما را برسان تا به ضریحت آقا به فدای تو و آن گنبد و گلدسته ی تو کس نخورده است در عالم، به در بسته ی تو شور رویای شب ماست فقط خواب حرم دل ما هست همان گوشه ی سرداب حرم قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم تا بنوشیم فقط جرعه ای از آب حرم هر چه می خواهد از این باب، گدا می گیرد لطف بی حد شما، دست مرا می گیرد می رود سمت جنان گریه کنت با زهرا می شود چشم ترم در غم تو چون دریا اثر زهر شده در رخت آقا پیدا اولین روضه ی تو عمر کمت بود اما لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد قسمت سینه ی تو تیزی مسمار نشد دست و پا می زنی و بال و پرت می آید مهدی فاطمه بالای سرت می آید اثر زهر جفا بر جگرت می آید روضه ی ظهر دهم در نظرت می آید همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست روی این خاک بگو، آه... تنت می ماند؟ زیر مرکب مگر آقا بدنت می ماند؟ غصه ای نیست... به تن پیرهنت می ماند بین انگشت، عقیق یمنت می ماند پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود سر عمامه ی آقای همه دعوا بود وحید محمدی @deabel
چشم پدر به راه بود، ای پسر بيا تا جان نرفته از تن او، زودتر بيا از پشت ابر، ای قمر فاطمي درآي‏ تاشب به دررَوَد،چوفروغ سحر بيا هم صاحب الزمانی و هم صاحبِ عزا بهر نماز بر تن پاک پدر بيا افتادجام آب،زبس دست لرزه داشت‏ در پيکرش نمانده توانی دگر بيا در احتضار باشد و چشم انتظارِ تست‏ باز است اين دو پنجره بر ره، ز در بيا بس ‌‏اشکِ مردم از پیِ تشييع آمده خاکی نمانده،شيعه چه ريزدبه سر؟بيا صاحب عزابه ختم،حضورش مسلّم ست‏ مردم تمام منتظِر؛ ای منتظَر بيا پاره جگرشده‌‏ست وجگرپاره جزتونيست ای پارۀ جگر! برِ پاره جگر بيا @deabel
از جهان، خورشید عالمتاب رفت رفت و عالم در دلِ گرداب رفت گریه کن! که از رکاب سامرا آن یگانه گوهرِ نایاب رفت دست هایش سرد شد از زورِ زهر سوخت در تب! غرقِ آهی ناب رفت از نفس افتاد و رنگش زرد شد حالِ خوش از پیکرِ سرداب رفت پلک های خیس را بر هم گذاشت تا ابد از چشم عالم؛ خواب رفت تشنه بود و تشنه بود و تشنه بود مثل جدّش با دلی بیتاب رفت مهدی(عج) آمد در کنارِ پیکرش ماه آمد! حضرتِ مهتاب رفت تا که قامت بست فوراً بر نماز آبروی جعفر کذّاب رفت! مرضیه عاطفی @deabel
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم به هواى حرم سامره برخاسته ايم روضه غربت تو حال عجيبى دارد هركه نامش حسن است ارث غريبى دارد جان به قربان دلت جان به فداى سر او فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او كه تفاوت بكند ، همسرتو ... همسر او طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او حسن سامره صحن حرمت محترم است حسنى بين بقيع است كه او بى حرم است ياحسن، آه تو پرداختنى ميخواهد ياحسن ، داغ تو بر سرزدنى ميخواهد ياحسن، نام تو دور از وطنى ميخواهد ياحسن ، روضه تو سوختنى ميخواهد دل تو تنگ مدينه است كه دلگير شدى مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى خانه ی كوچك تو هيچ كم از زندان نيست خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست بين يك مشت نگهبان كه بوى ايمان نيست زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟ واقعا ايمنى از حمله نااهلان داشت؟ اصلا اين غصه به پيمانه ی تو ريخته اند؟ اصلا آقا سر پروانه ی تو ريخته اند؟ شعله بر دامن كاشانه ی تو ريخته اند؟ چل نفر در وسط خانه ی تو ريخته اند ؟ راه ناموس تو را بسته كسى در كوچه؟ همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟ كوچه اى بود مدينه ، كه زنى خورد زمين... ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ... فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمين ... حسن عسكرى ، آنجا حسنى خورد زمين ... قسمت اين بود كه او دردو محن جمع كند... گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند به لب خشك تو از جام محرم دادند عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين... نفس تشنه ی حلقوم تو ميگفت حسين ... پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ريخت لحظه تشنگى ات گريه به غمهاى تو ريخت اشك بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت خاكها بر سرش از ماتم عظماى تو ريخت روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى حسن فاطمه صد شكر كه عريان نشدى پسرى داشتى و زود كفن كرد تو را كفن فاخر و شايسته به تن كرد تو را درخور شان تو تشييع بدن كرد تو را تيرباران چه كسى مثل حسن كرد تو را؟ نيتم بود حسين و ز كفن ميگفتم ناخودآگاه همش ياد حسن مي افتم ... خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده احترام دل بى طاقت او حفظ شده بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده دست بسته نشده عزت او حفظ شده خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت به اسيرى وسط مجلس اغيار نرفت محمدجواد پرچمی @deabel
می‌نویسم به دست لرزانم آب در دست ماه می‌لرزید در دلِ خویش با خودش می‌گفت یادِ جدِّ غریب می اَرزید با لبِ خشک و داغ و عطشانش یادِ سوسوی اَختران می‌کرد ظرف آب و صدای دندانش یاد از چوب خیزران می‌کرد یاد می‌کرد با دلی خون، از... رأسِ جدّش میانِ طشت طلا چونکه تبعید را به غربت دید گشت گریان ز داغِ شام بلا ناگهان یاد دختران افتاد وای از ریسمانِ بسته به دست یکطرف دست سیدِسجاد یکطرف عمّه، پیشِ مردمِ پَست در گلستانِ سامرا یادِ غنچه های خرابه می افتاد طعمِ زندانِ سرد را که چشید یادِ زندانِ کوفه می افتاد همه غمهای کوفه و شام از... پیشِ چشمانِ او چو باد، وَزید مجلس آرائیِ عبیدالله محمل آرائیِ زنانِ یزید چشمِ بیگانگانِ بی پروا شرمِ ناموسِ کبریا ز عذاب شرمِ بی معجریِ زنها و... آستین ها که بود جای حجاب هیزیِ کافران، کُشنده تر از... تیزیِ تیغ های کوفه و شام دیده ها بود قاتلِ عصمت نیزه ها بود بِینِ قلبِ امام کُشتۀ سامرا در آن سَکَرات یادِ مقتولِ کربلایی بود یادِ شمشیر و نیزه و خنجر حنجرِ پاره، ماجرایی بود سینۀ عسگری که سنگین شد کَلبِ کوفی به سینه ای بنشست چه بگویم ز چکمه و سُمِ اسب استخوان های پیکری بشکست نالۀ مادری بگوش آید: خَذَلوکَ بُنَیَّ یا مظلوم ذَبَحوکَ مِنَ القَفا پسرم قَتَلوکَ بُنَیَّ یا مظلوم محمود ژولیده @deabel
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ خورشید تشنه بود و غم‌انگیز جان سپرد خورشید را خدا، به خودِ آسمان سپرد @hosenih در حیرت و سکوتِ زمین، ناگهان خدا باقیِ قصه را، به امامِ زمان سپرد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ قیامتی است گمانم قیامت مهدی است جهان محیط وسیع کرامت مهدی است زمان زمان شروع زعامت مهدی است غدیر دوم شیعه، امامت مهدی است همه کنید قیام و همه دهید سلام امام کل زمان‌ها دوباره گشت امام @hosenih بشارت آمده بهر بشر مبارک باد شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد بهشت وصل خدا را ثمر مبارک باد برای منتظـران این خبر مبارک باد خطاب نور همه آیه‌های نصر شده ولیِّ عصر، دوباره ولیِّ عصر شده @hosenih خطاب حضرت معبود را بخوان با من پیام قاصد و مقصود را بخوان با من بیا ترانه‌ی داوود را بخوان با من سرود مهدی موعود را بخوان با من دوباره آیه جاء الحق آشکار شده به یمن وصل، همه فصل‌ها بهار شده @hosenih ز تیرگی چه زیان کوه نور نزدیک است رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است فراق رفته و فیض حضور نزدیک است الا تمامی یاران! ظهور نزدیک است فرار ابر و رخ آفتاب را نگرید سراب‌ها همه رفتند، آب را نگرید @hosenih بشارت ای همه یاران که یار می‌آید نوید رحمت پروردگار می‌آید محمد از طــرف کوهسار می‌آید علی گرفته به کف ذوالفقار می‌آید دعای عهد و فرج را همه مرور کنید سلام تازه بر آن تک سوار نور می‌آید @hosenih ز مکه سر زده صبح قیام ابراهیم رسد به عالـم هستی پیام ابراهیم امام عصر که بر او سلام ابراهیم قیام کرده، کنار مقام ابراهیم حرم رسانه آوازه «انا المهدی» است چهان پر از سخنِ تازه «انا المهدی» است @hosenih جهانیان! همه جا در کنار یار کنید دل خزان زدۀ خویش را بهار کنید یهودیان همه جا در شرارِ نار کنید الا تمامی وهابیان فرار کنید رها کنید حرم را، حرم، دیار علی است به دست مهدی موعود، ذوالفقار علی است ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ شام فراقت از شب یلدا درازتر وین قصۀ تو از همه پر سوز و سازتر صبح ظهورِ این شب یلدای انتظار تک پرچم تو از همه در احتزازتر یلدایِ انتظارت اگر با تو سر کنم صبح ظهورت از همه ام سرفرازتر دورِ همیم و نام تو نُقل دهان ماست نام تو می برم که تویی چاره سازتر لبخند ، بی تو بر لبمان وا نمی شود یلدا بدون یوسف زهرا نمی شود @hosenih امسال جشنمان گره خورده به نام تو دلهای ما کبوتر بی بالِ بام تو این روزها سخن همه جا از حضور توست بر پاست جشنها همه با احترام تو کافیست ، لب به مدح و سلام تو واکنیم تا بشنویم زود ، جواب سلام تو امشب تمام سفرهء ما غرق روزی است از بس که پشت ماست دعای مدام تو آقا تویی که حافظ ایرانمان شدی امشب چه خوب شد که تو مهمانمان شدی @hosenih آقا طلوع صبح امامت مبارکت برمسند امامت ، اقامت مبارکت این قلبها همه به هوای تو می تپد بر قلبهای شیعه زعامت مبارکت این واژهء امام که میراث مرتضاست گردید اضافه اول نامت مبارکت سینه به سینه گشت و کرامت به تو رسید میراث عشق و لطف و کرامت مبارکت دنیای تارِ چشم مرا پر ز نور کن عجِل علی ظهورکَ آقا ظهور کن ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ تاج امامت است به روی سر شما خیل ملائکند به دور و بر شما @hosenih قربان چهره ات که تجلی مصطفاست قربان آن صلابت چون حیدر شما ای کاش صبح روز ظهورت صدا کنند نام مرا عزیز خدا؛ یاور شما در زیر طاق صحن گوهرشاد حاضر است از بهر خطبه خوانی تان منبر شما نفرین فاطمه شده صدشکر مستجاب لبخند آمده به لب مادر شما آقا دعا کنید که در زندگی مان باشیم ای ذخیرۀ حق یاور شما ای چشمۀ زلال الهی ظهور کن ماتشنه ایم، تشنه لب کوثر شما فرموده ای که الگوی من مادر من است با این حساب فاطمه شد رهبر شما کی ریشه کن کنی تو تبار یهود را ای جان فدای طنتنه ء خیبر شما بیرون بکش زخاک دوتا غاصب فدک این انتقام گشته به حق باور شما @hosenih روز ظهور نعره زنی جدی الحسین کرببلاست چون هدف آخر شما ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ عالم امكان سراسر نور شد شیعه بعد از سال‌ها مسرور شد پور زهرا تاج بر سر می‌نهد بر همه آفاق فرمان می‌دهد @hosenih حكم تنفیذش رسیده از سما نامه‌ای با مُهر و امضاء خدا می‌نشیند بر سریر عدل و داد آخرین فرمانروای ابر و باد پادشاه كشور آیینه‌ها تک‌سوار قصه‌ی آدینه‌ها امپراتور زمین و آسمان حُكمران سرزمین بی‌دلان پهلوان نامی افسانه‌ها تحت امرش لشگر پروانه‌ها @hosenih لشگری دارد بزرگ و بی‌بدیل افسرانش نوح و موسی و خلیل ××× عرشیان و قدسیان فرمان‌برش مردمان مهربان كشورش ساحران مصر مبهوت‌اند و مات از نگاه نافذ و افسون‌گرش @hosenih ساقیان و می‌فروشان جملگی مست لایعقل شدند از ساغرش عالمان حوزه‌های علم عشق درس‌ها آموختند از محضرش نام‌های شاعران شیعه را ثبت كرده ابتدای دفترش ××× خیمه‌ای سبز و محقر قصر او پایتختش شهر سبز آرزو خادمان بارگاهش اولیاء كاتبان نامه‌هایش اوصیاء @hosenih یوسف مصری سفیر دولتش پیر كنعان هم وزیر دولتش در حریمش قدسیان هو می‌كشند فطرس و جبریل جارو می‌كشند خیمه‌اش دارالشفای خاكیان قبله‌گاه اصلی افلاكیان عطر سیب و یاس دارد خیمه‌اش گرمی و احساس دارد خیمه‌اش بیرق عباس پیش تخت او تكیه‌گاه لحظه‌های سخت او @hosenih چادری خاكی درون گنجه‌اش گوشواری سرخ بین پنجه‌اش نیمه‌شب‌ها عقده‌ها وا می‌كند مخفیانه گنجه را وا می‌كند بوسه‌باران می‌شود با شور و شین گوهر انگشتر جدش حسین ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سپیده سر زد از بیت امام عسکری امشب کرم می‌آید از سوی شما از هر دری امشب ملائک گرم ذکر یا حسن هستند از ماتم ولی روح پدر مشغول ذکر دیگری امشب که ای جان پدر، ای نور امیدم بیا بابا که در روی تو می‌بینم جمال حیدری امشب بیا ای منتقم چشم انتظارت حضرت زهراست اجابت می‌شود گویا دعای مادری امشب مگر تکرار می‌گردد به تو معراج پیغمبر که حتی از پر جبریل هم بالاتری امشب بیا که با قدم‌هایت بشر بیدار می‌گردد بیا که بعثت پیغمبران تکرار می‌گردد @hosenih تداعی می‌کند لبخند تو لبخند زهرا را جهانی چشم شد بیند مگر فرزند زهرا را که او با ذوالفقار مرتضی از راه می‌آید همان روزی که می‌بندد به سر سربند زهرا را همه عالم شود دلداده‌ی روی درخشانش که می‌بیند خدایا دلبر و دلبند زهرا را تو در حصن دعای وان یکاد مادرت هستی دگر چشمی نمی‌گیرد به تو، این بند زهرا را برای با شما بودن دلیل محکمی دارم اگر باشی به روی زخم قلبم مرحمی دارم @hosenih برای دیدنت چشم همه غرق تماشا شد زمین از قطره‌های اشک مشتاقانه دریا شد چه رویی دلربا داری، چه گیسویی رها داری قیامت زودتر از موعدش این بار بر پا شد شما صاحب‌زمان نه حضرت صاحب‌دلان هستی که معنای حقیقی ولایت در تو معنا شد چنان بنده‌نوازی می‌کنی کز مهر و احسانت غلامی بر در این خانه از لطف تو آقا شد خدا را شکر ما هم نوکر این آستان هستیم که آقا شد هر آنکس نوکر فرزند زهرا شد قلم بر دفترم چرخید نامت بر زبان آمد کرامت کردی و بر پیکر این مرده جان آمد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e