بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#وحید_قاسمی
▶️
کوفه دل بستگی اش را به تو ابراز نکرد
در زدم خانه به خانه ، احدی باز نکرد
خسته از راه ، دعا کن به دو راهی نخورد
هیچ مردی به در بسته الهی نخورد
@hosenih
غیر از این طوعه در این شهر ندیدم مردی
کاش می شد به تو پیغام دهم برگردی
کاش می شد به تو پیغام دهم ، کوفه نیا
به علی اصغر شش ماهه قسم کوفه نیا
دیدن حرمله دلشوره به جانم انداخت
جمله ی ” کوفه نیا ” را به زبانم انداخت
پینه ی مُهر به پیشانی شان توطئه بود
قول این طائفه ی چرب زبان توطئه بود
پشت پای بدی از دوست نماها خوردم
زخم از نیزه ی تکفیر به فتوا خوردم
سر به دیوار غریبی نگذارم چه کنم ؟!
دست دشمن پسرانم نسپارم چه کنم ؟!
کوچه کردی شده کارم ، همه رفتند حسین !
راه برگشت ندارم ، همه رفتند حسین !
حق اولاد علی نیست چنان بی مِهری
گریه ام بند نمی آید از این بی مِهری
روضه هایم به تو بسیار شباهت دارد
اشکم از غربت گودال شکایت دارد
در دل خاک ، دلم خون جگرت می ماند
سر دروازه سرم منتظرت می ماند
@hosenih
سر دروازه رسیدی ، طلب باران کن
با لب تشنه مرا فاتحه ای مهمان کن
غم نخور ! چون که شنیدی به پرم سنگ زدند
به فدای سر زینب به سرم سنگ زدند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_جواد_ع_شهادت
شاعر: #وحید_قاسمی
▶️
پشت در با جگری سوخته تب می کردی
دست و پا می زدی و آب طلب می کردی
گوشه حجره، عطش فاتحه اش را می خواند
اشک هایت به نظر روضه ی سقا می خواند
@hosenih
همسرت جعده تباری ست، بمیرم مظلوم!
مَحرم راز دلت کیست!؟ بمیرم مظلوم!
زهر تنها کمی از بال و پرت را سوزاند
کف زدن های کنیزان جگرت را سوزاند
دردِ این غربت جانسوز مرا خواهد کشت
خون لبهای تو امروز مرا خواهد کشت
کهنه داغی به دلِ داغ نشین می ریزند
آب را پیش نگاهت به زمین می ریزند
تشنگی، زخم ترک روی سبویت انداخت
ناگهان شمر شد و پنجه به مویت انداخت
از لبت، خاک کف حجره تیمم می کرد
ناله ات را وسط هلهله ها گم می کرد
@hosenih
بر سر بام عجب مرثیه جان فرسا بود
سایه بان بدنت بالِ کبوترها بود
اجرت کشتن تان گندم مرغوب نشد
پیکرت در ته گودال لگدکوب نشد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#وحید_قاسمی
▶️
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود می پیچی
مثل لب تشنه ی گودال به خود می پیچی
@hosenih
چه غریبانه کف حجره زمین گیر شدی
چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی
زهر ملعون، چه به روز جگرت آورده
خنده ی حرمله را در نظرت آورده
خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید
عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید
زهر نه، گریه ی بسیار تو را خواهد کشت
روضه ی دست علمدار تو را خواهد کشت
سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری
با رقیه دل تان سوخته چندین باری
@hosenih
مو به مو، طعنه ی اغیار به یادت مانده
ازدحام سر بازار به یادت مانده
دل پر خون تو، از غصه لبالب می شد
چادری در ملأعام معذب می شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_مدح
بیهوده نگرد ! کیمیا ذکر علی ست
آن معجزه ی گرانبها ذکر علی ست
با دیدنِ ایوان نجف فهمیدم
دارویِ تمام دردها ذکر علی ست
شاعر: #وحید_قاسمی
@dobeity_robaey
#امیرالمومنین_ع_مدح
#امیرالمومنین_ع_عید_غدیر
بیراهه رفتن خیلی بی معناست
با دوست وقتی هم قدم باشی
کلاً بهشتُ می بری از یاد
وقتی نجف توی حرم باشی
پای ضریحش حالِ دل خوبه
حسِ خوشِ عاشق شدن داری
وابستگی هات تازه می فهمن!
از قبل ها اینجا وطن داری
@hosenih
خیرِ دو عالم رو اگر می خوای
باید که عمار غدیرش شد
باید به دنبال نگاهش رفت
باید که سلمان مسیرش شد
وقتی که پا میذاری توو راهش
تقدیر بن بست و شکستی نیست
ایمان مونه که یداللهِ
بالای دستش هیچ دستی نیست
به مردی و مردونگی یک عمر
با اسم و رسمش آبرو داده
هر کی خرابِ عشق مولا شد
دنیا و عقبا خونه ش آباده
@hosenih
میشه خدا رو توو نگاهش دید
قبله به چشماش اقتدا کرده
خیلی عزیزه ساقی کوثر
کعبه براش آغوش وا کرده
خواستم بگم از عدل و انصافش
دیدم نشد! حیرت نمیذاره
دنیا هزار و چار صد ساله
خیلی به خوبی هاش بدهکاره
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#وحید_قاسمی
▶️
سر به دیوارِ غصه، بغضم را
مستحقِ نگاه می بینم
جگر گُر گرفته ی خود را
زخمی تیغِ آه می بینم
زودتر از شما سفیرت را
راهیِ قتلگاه می بینم
گریه گاهی به مرد می چسبد
به درِ بسته خورده ام آقا
غم تو آمد و غم خود را
دیگر از یاد بُرده ام آقا
غمم این بود بچه هایم را
دستِ دشمن سپرده ام آقا...
@hosenih
باغ پُر میوه ای ندیدم من!
دیدنی نیست این خزان برگرد
کوفه با تو پدرکُشی دارد!
جانِ مولا به شهرمان برگرد
شمر تا چکمه را نپوشیده
به مدینه حسین جان برگرد
سرِ ارباب من سلامت باد
به فدای سرت شکست سرم
نذر کردم مدینه برگردد
نذر آن خواهرت شکست سرم
کوچه ای تنگ هم مقصر بود
از غمِ مادرت شکست سرم
@hosenih
کوفه با کوچه های باریکش
زخم دیروز را نمک می زد
جایِ مزد دعای بارانت
تیشه بر ریشه ی فدک می زد
کوفه با ازدحام بازارش
اشک های مرا محک می زد
میهمان را که سر نمی بُرند!
میزبانی چنین! کجا دیدی!؟
کودکان سنگ می زنند به من
بازی روزگار را دیدی!؟
بغلش کن، ببوس رویش را
دخترم را اگر شما دیدی
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#وحید_قاسمی
▶️
دیدم بیابانی پُر از خار مغیلان را
بالای محمل آفتابی سخت سوزان را
《انا الیه راجعونت》کُشت زینب را
نسپار دست باد گیسوی پریشان را
@hosenih
پنداشتم از دور نخلستان به چشمم خورد!
از ناقه هامان دور کن این نیزه داران را
دلواپسم! این شیوه ی مهمان نوازی نیست!
دیدی ببندد میزبانی راه مهمان را !؟
با نیتِ عرض خوش آمدگویی آوردند
یک لشکر از شمشیرهای مست و بُران را
انگار خوبی های تو از یادشان رفته!
یادآوری کن قصه ی دیروز باران را
@hosenih
سربسته می گویم! یقین دارم که می بینی
در چشم های دخترت ترس از بیابان را
از حج نیمه کاره ی دیروز دانستم
در کربلا باید بگیری عید قربان را
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#وحید_قاسمی
▶️
این کوفیان تصمیم با تزویر می گیرند
شش ماهه را از شیر، با یک تیر می گیرند
شش ماهه را با یک سر از پوست آویزان
در بُهت چشم مادرش از شیر می گیرند
@hosenih
داغ دلت را تازه می خواهند تا گودال
این تیرها از میخ در تاثیر می گیرند
با کار امروزش، برای حرمله فردا
در شام چندین مجلس تقدیر می گیرند
از برق حرص چشم هاشان دستگیرم شد
از پشت خیمه رفتنت تصویر می گیرند
@hosenih
در کوفه رسم میزبانی آب دادن نیست!
زیر گلوی میهمان شمشیر می گیرند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#کاروان_اهل_بیت_ع_در_شام
#مجلس_یزید_ملعون
دستی که سمتِ طشت طلا چوب می زند
چوبِ حراج بر غمِ ایوب می زند
پایِ سربریده ی خورشید مُلک ری
پیوسته حرفِ گندم مرغوب می زند
رویش سیاه! کاسه صبرم لبالب است
در کاخ شام،معجر زینب معذب است
بیهوده خسته می کند این چوب را یزید
این سر همیشه روی لبش ذکر یارب است
@hosenih
تکلیفِ طشت واین همه باران چه می شود؟
پایانِ ماجرایِ اسیران چه می شود؟
گیرم حسین پاره ی قلبِ نبی نبود!
پس احترام قاری قرآن چه می شود؟
ای خیزران! عجول تر از خنجری چرا !؟
مانند تیر حرمله ناباوری چرا !؟
قرآن که خواند، شک به مسلمانیش نکن!
در انتظار معجزه ای دیگری چرا !؟
آهسته تر بزن! به پیمبر گناه نیست!
لب های سنگ خورده ی او روبراه نیست
داری درست جایِ همان نیزه می زنی!
این مجلس شراب کم از قتلگاه نیست
@hosenih
آتش به باغِ سوخته ی خواهرش نزن
طعنه به مویِ مملؤ خاکسترش نزن
باشد، به گریه هایِ حرم اعتنا نکن
باشد بزن، ولی جلویِ مادرش نزن
این سر به جبر نیزه ی اشرار آمده
با داغ دست های علمدار آمده
زخم زبان به پیری او می زنی چرا!؟
همراه زینب از سر بازار آمده
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
باید بری, نه! محضِ رضایِ خدا نگو
دق می کنم بدون تو, این جمله را نگو
زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز
سنگ صبور من, نرو از پیشم ای عزیز
زهرا شبِ عروسی مان خاطرت که هست؟
مهریه ی زلال و روان خاطرت که هست؟
یادت که هست قول و قراری که داشتیم؟
یک روح واحدیم, شعاری که داشتیم
@hosenih
ای دل خوشیِ زندگی ام می شود نری؟
از حال و روز من که شما با خبرتری!
گریه نکن محدثه, غمگین نکن مرا
با رفتنت غریب تر از این نکن مرا
با درد دنده های شکسته جدال کن
تقصیر دست بسته ی من شد, حلال کن
دل گرمی علی, به نظر زود می روی!
نه سال شد فقط, چقدر زود می روی
بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد
فریاد مرتضی که به جایی نمی رسد
زهرا بمان و چهره ی غم را عبوس کن
زهرا بمان و زینب مان را عروس کن
غصه به کار دل، گره ی کور می زند
خیلی دلم برای حسن شور می زند
زهرا بمان که بغضِ بدی در گلوی توست
دامادیِ حسین و حسن آرزوی توست
حالا که اعتنا به قسم ها نمی کنی!
فکر حسین تشنه لبت را نمی کنی؟
دیدی که رنگ از رخ مهتاب می پرد
شبها حسین تشنه لب از خواب می پرد
@hosenih
در باغ میوه هایِ دلت، سیب نوبر است
این کربلایی از همه شان مادری تر است
حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد
پیراهن حسین شنیدم، تمام شد
باشد برو قبول، علی بی پناه شد
باشد، قرار بعدی مان قتلگاه شد
باشد برو که کرببلا گریه می کنیم
باهم کنار طشت طلا گریه می کنیم
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_ولادت
#نیمه_شعبان
مژده بیدار دلان پیک سحر در راه است
شب دلواپسیِ منتظران کوتاه است
همه جا صحبت درمان تب سختی هاست
همه جا حرف سرِ نسخه ی خوشبختی هاست
@hosenih
گوش کن! زمزمه ی خاتمه ی تاریکی ست
خیمه ی حضرت خورشید همین نزدیکی ست!
گوش کن لایحه ی دولت خوش عهدی را
بر دماوند بزن پرچم یا مهدی را
شوق دیدار رسانده ست به لب جان ها را
بوی اسپند قرق کرده خیابان ها را
خبر این بار دقیق است! می آید منجی
وعده ی عهد عتیق است می آید منجی
لوح محفوظ بشارت به ظهورش داده
دل به آن لهجه ی آرام و صبورش داده
می رسد بت شکنی!چون بت و نمرودی هست
قول قرآن و زبور است که موعودی هست
گفته انجیل که فریادرسی می آید
صبح آدینه مسیحا نفسی می آید
دو قدم مانده فقط! خسته شدن بی معناست
پشت این گردنه ی سخت، بهشتی پیداست
عمر دجال به فردا نرسد، کوتاه ست
باخبر باش! خبرهای خوشی در راه است
@hosenih
ذوالفقار خِردش مصلح کژ تابی ها
برسد کاش به گوش کر وهابی ها
کعبه آماده ی اثبات مسلمانی هاست
نوبت بستن پرونده سفیانی هاست
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
⚫️ #شعر_وفات_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها ⚫️
▪️▪️▪️▪️▪️
می سوزم از شرارِ نفس هایِ آخرت
از لحنِ جانگداز وصايایِ آخرت
▪️▪️▪️▪️▪️
دستم به دست بی رمقت می شود دخيل
در پيش چشمهایِ گهربار جبرئيل
▪️▪️▪️▪️▪️
دستم شبيه دست تو تبدار می شود
ديوار غصه بر سرم آوار می شود
▪️▪️▪️▪️▪️
رحمی نما به حالِ پريشان دخترت
مادر نكش عبایِ پدر را، تو بر سرت
▪️▪️▪️▪️▪️
دلواپس غروب توأم، آفتابِ من
بر روزهایِ روشن من، رنگِ شب نزن
▪️▪️▪️▪️▪️
محزون رنج های پدر می شوم نرو
من شاهد عزای پدر می شوم نرو
▪️▪️▪️▪️▪️
مادر بمان كنار گل ياس باغِ خود
آتش نزن به حاصل خود،با فراقِ خود
▪️▪️▪️▪️▪️
فصل بهار خانه ی ما را خزان نکن
مادر بمان و نيتِ ترک جهان نکن
▪️▪️▪️▪️▪️
مادر حلال كن كه دعايم اثر نكرد
شرمنده ام قنوت عشايم اثر نكرد
▪️▪️▪️▪️▪️
اشکِ غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق؛ شيشه ی قلب مرا شكست
▪️▪️▪️▪️▪️
أمن يجيب خواندن من بی نتيجه ماند
زهرا يتيم گشت و پدر بی خديجه ماند
▪️▪️▪️▪️▪️
#وحید_قاسمی
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امیرالمومنین_ع_شهادت
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دست های پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست
@hosenih
درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد
مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود!
روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود
...دشمنانش درلباسِ دوست بسیارند و او
...بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند
درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند
حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست
داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست
گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند
از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند
جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد
چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد
جرم سنگینی ست،تیغ ذوالفقاری داشتن
زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن
جرم سنگینی ست،از غم کوله باری داشتن
مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن
جرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن
با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن
جرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن
در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن
جرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن
سال ها در سینه داغ کهنه ای را داشتن
@hosenih
هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود
تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود
پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد
زخم بازویی، امیرالمومنین را پیرکرد
مرگ سی سال است بر او، خنجر از رو می کشد
هرچه مولا می کشد، از درد پهلو می کشد
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
اشک شوقم کنار این گنبد
موج در موج، بی کران شده است
بد قیافه ترین کلاغ جهان!
عاشق چشم هایتان شده است
@hosenih
دو دلم بینِ رفتن و ماندن!
کوله بار گناه را چه کنم!؟
با چه رویی در این حرم بپرم؟
پر و بال سیاه را چه کنم!؟
به خودم بارها نهیب زدم:
صحبت از دیدنِ بهشت نکن
آسمانی به این سپیدی را
با حضورت سیاه و زشت نکن
از مرام کبوترانت بود
بینِ شان پر زدم، نرنجیدند
خادمانت چه قدر آقایند!
از صدای بدم نرنجیدند
خوش صدا نیستم، چه کار کنم !؟
دلخراش و عجول می خوانم
قارقارِ مرا نگاه نکن
دارم اذن دخول می خوانم
@hosenih
کاش من روز و شب مجاور این
بارگاه مطهرت بودم
به حسابِ حسادتم نگذار
کاش من هم کبوترت بودم
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
اشک شوقم کنار این گنبد
موج در موج، بی کران شده است
بد قیافه ترین کلاغ جهان!
عاشق چشم هایتان شده است
دو دلم بینِ رفتن و ماندن!
کوله بار گناه را چه کنم!؟
با چه رویی در این حرم بپرم؟
پر و بال سیاه را چه کنم!؟
به خودم بارها نهیب زدم:
صحبت از دیدنِ بهشت نکن
آسمانی به این سپیدی را
با حضورت سیاه و زشت نکن
از مرام کبوترانت بود
بینِ شان پر زدم، نرنجیدند
خادمانت چه قدر آقایند!
از صدای بدم نرنجیدند
خوش صدا نیستم، چه کار کنم !؟
دلخراش و عجول می خوانم
قارقارِ مرا نگاه نکن
دارم اذن دخول می خوانم
کاش من روز و شب مجاور این
بارگاه مطهرت بودم
به حسابِ حسادتم نگذار
کاش من هم کبوترت بودم
شاعر: #وحید_قاسمی
#ازدواج_حضرت_علی_و_حضرت_زهرا
💞💞💞💞💞💞💞💞
فضایِ شهر مدینه دوباره عرفانیست
نماز پنجره هایش چه قدر روحانیست!
مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب!
در آسمان و فلک جشن نور افشانیست
عجب شبی! همه جا ریسه بسته جبرائیل
عجب شبی!همه ی کهکشان چراغانیست
ولیمه می دهد امشب پیمبر رحمت
چه قدر سفره این جشن،پهن و طولانیست
فرشته ها سرشان گرمِ رقص و...میکائیل
به فکر پُخت و پزِ سوروساتِ مهمانیست
میان سفره مِی ناب و ساغر آوردند
کلیم و خضر،دلی از عزا در آوردند
شراب داخل خمره مدام قُل می زد
پیاله ذوق کنان سمتِ باده زُل می زد
چه عطرِ سیب خوشی بین عرش پیچیده!
برای باده زدن ذوالفقار هُل می زد
دگر نزول ملائک به خاک آسان شد
خدا میان زمین و بهشت پل می زد
شب عروسیِ خورشید و ماه عالمتاب
سپیده برسرِ بام سحر دهل می زد
برای بُردن این زوج آسمانی، نوح
چه باسلیقه به کشتیِ خویش گُل می زد
امیرِ غزوه ی فتح الفتوح می آید
صدای بوق زدن های نوح می آید
ستاره ها همه بی تاب دیدن داماد
گرفته اند حسودان کوردل غمباد
وضو گرفته و با احترام باید گفت:
جناب حضرت داماد،شاخه ی شمشاد
تمام آینه های مدینه غش کردند
نگاه فاطمه تا در نگاه شان افتاد
کلید باغ جنان را، خدا مراسم عقد
به این عروس سرِسفره زیر لفظی داد
ترانه ی لب داوود خوشصدا این است:
علی و فاطمه پیوندتان مبارک باد
خدا به حورومَلَک گفت تا که دف بزنند
بس ست گفتن تسبیح و ذکر،کف بزنند
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
____________________________
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_جواد_ع_شهادت
پشت در با جگری سوخته تب می کردی
دست و پا می زدی و آب طلب می کردی
گوشه حجره، عطش فاتحه اش را می خواند
اشک هایت به نظر روضه ی سقا می خواند
@hosenih
همسرت جعده تباری ست، بمیرم مظلوم!
مَحرم راز دلت کیست!؟ بمیرم مظلوم!
زهر تنها کمی از بال و پرت را سوزاند
کف زدن های کنیزان جگرت را سوزاند
دردِ این غربت جانسوز مرا خواهد کشت
خون لبهای تو امروز مرا خواهد کشت
کهنه داغی به دلِ داغ نشین می ریزند
آب را پیش نگاهت به زمین می ریزند
تشنگی، زخم ترک روی سبویت انداخت
ناگهان شمر شد و پنجه به مویت انداخت
از لبت، خاک کف حجره تیمم می کرد
ناله ات را وسط هلهله ها گم می کرد
@hosenih
بر سر بام عجب مرثیه جان فرسا بود
سایه بان بدنت بالِ کبوترها بود
اجرت کشتن تان گندم مرغوب نشد
پیکرت در ته گودال لگدکوب نشد
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امیرالمومنین_ع_مدح
بیراهه رفتن خیلی بی معناست
با دوست وقتی هم قدم باشی
کلاً بهشتُ می بری از یاد
وقتی نجف توی حرم باشی
پای ضریحش حالِ دل خوبه
حسِ خوشِ عاشق شدن داری
وابستگی هات تازه می فهمن!
از قبل ها اینجا وطن داری
@hosenih
خیرِ دو عالم رو اگه می خوای
باید که عمار غدیرش شد
باید به دنبال نگاهش رفت
باید که سلمان مسیرش شد
وقتی که پا میذاری توو راهش
تقدیر بن بست و شکستی نیست
ایمان مونه که یداللهِ
بالای دستش هیچ دستی نیست
به مردی و مردونگی یک عمر
با اسم و رسمش آبرو داده
هر کی خرابِ عشق مولا شد
دنیا و عقبا خونه ش آباده
@hosenih
میشه خدا رو توو نگاهش دید
قبله به چشماش اقتدا کرده
خیلی عزیزه ساقی کوثر
کعبه براش آغوش وا کرده
خواستم بگم از عدل و انصافش
دیدم نشد! حیرت نمیذاره
دنیا هزار و چار صد ساله
خیلی به خوبی هاش بدهکاره
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_باقر_ع_شهادت
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود می پیچی
مثل لب تشنه ی گودال به خود می پیچی
@hosenih
چه غریبانه کف حجره زمین گیر شدی
چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی
زهر ملعون، چه به روز جگرت آورده
خنده ی حرمله را در نظرت آورده
خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید
عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید
زهر نه، گریه ی بسیار تو را خواهد کشت
روضه ی دست علمدار تو را خواهد کشت
سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری
با رقیه دل تان سوخته چندین باری
@hosenih
مو به مو، طعنه ی اغیار به یادت مانده
ازدحام سر بازار به یادت مانده
دل پر خون تو، از غصه لبالب می شد
چادری در ملأعام معذب می شد
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
سر به دیوارِ غصه، بغضم را
مستحقِ نگاه می بینم
جگر گُر گرفته ی خود را
زخمی تیغِ آه می بینم
زودتر از شما سفیرت را
راهیِ قتلگاه می بینم
گریه گاهی به مرد می چسبد
به درِ بسته خورده ام آقا
غم تو آمد و غم خود را
دیگر از یاد بُرده ام آقا
غمم این بود بچه هایم را
دستِ دشمن سپرده ام آقا...
@hosenih
باغ پُر میوه ای ندیدم من!
دیدنی نیست این خزان برگرد
کوفه با تو پدرکُشی دارد!
جانِ مولا به شهرمان برگرد
شمر تا چکمه را نپوشیده
به مدینه حسین جان برگرد
سرِ ارباب من سلامت باد
به فدای سرت شکست سرم
نذر کردم مدینه برگردد
نذر آن خواهرت شکست سرم
کوچه ای تنگ هم مقصر بود
از غمِ مادرت شکست سرم
@hosenih
کوفه با کوچه های باریکش
زخم دیروز را نمک می زد
جایِ مزد دعای بارانت
تیشه بر ریشه ی فدک می زد
کوفه با ازدحام بازارش
اشک های مرا محک می زد
میهمان را که سر نمی بُرند!
میزبانی چنین! کجا دیدی!؟
کودکان سنگ می زنند به من
بازی روزگار را دیدی!؟
بغلش کن، ببوس رویش را
دخترم را اگر شما دیدی
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#شب_نهم
آه دلم به آینه زنگار میزند
پیراهن وصال تنش زار میزند
عمرم، جوانیام، همه خرج گناه شد
این گریهها زیان مرا جار میزند
@hosenih
دیگر چرا اجل، به خدا که همین فراق
عکس مرا به سینهی دیوار میزند
حالم شبیه حالِ بد مجرمیست که
سیلی نخورده دست به اقرار میزند
چون ورشکستهای شدهام که به هستیاش
چوب حراج از سرِ اجبار میزند
بر روی من حساب نکن جمعهی ظهور
سنگت به سینه، نوکر غمخوار میزند
خون هزار عاشق این شهر پای توست
خال لب تو دست به کشتار میزند
با اینکه رو به قبله شدم، دلخوشم هنوز
گاهی سری طبیب به بیمار میزند
@hosenih
شرمندهام نمردهام از رنج روضهها
خیلی بد است کارگر از کار میزند
لعنت به نانجیب مدینه که بیهوا
سیلی به پابهماه عزادار میزند
چون روز روشن است از امروز کوچهاش
فردا سهساله را سر بازار میزند
پنجاه سال بعد به اسم سهشعبهای
مسمار را به چشم علمدار میزند
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س
#دروازه_کوفه
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده!
چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده
خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا
بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده
بگو چه کار کنم! تا به عمه ام برسم؟
توانِ پایِ پُر از زخم، کربلا مانده
خودت که داخلِ گودال گیر افتادی!
عمو کجاست بیاید؟ ببین کجا مانده؟
به یاد دردِ لگدهای شمر افتادم
دوباره چادر من دستِ خارها مانده
بگو به مرگ، به فریاد دخترت برسد
سه ساله فاطمه ای دست بر دعا مانده
کجاست خنجر کهنه به دادِ من برسد؟
به جان سپردن من چند ربنا مانده؟
به این کفن که سرم هست، اعتباری نیست!
پدر چه قدر برای تو بوریا مانده؟
#وحید_قاسمی
#کاروان_اهل_بیت_ع_در_شام
#مجلس_یزید_ملعون
دستی که سمتِ طشت طلا چوب می زند
چوبِ حراج بر غمِ ایوب می زند
پایِ سربریده ی خورشید مُلک ری
پیوسته حرفِ گندم مرغوب می زند
رویش سیاه! کاسه صبرم لبالب است
در کاخ شام،معجر زینب معذب است
بیهوده خسته می کند این چوب را یزید
این سر همیشه روی لبش ذکر یارب است
@hosenih
تکلیفِ طشت واین همه باران چه می شود؟
پایانِ ماجرایِ اسیران چه می شود؟
گیرم حسین پاره ی قلبِ نبی نبود!
پس احترام قاری قرآن چه می شود؟
ای خیزران! عجول تر از خنجری چرا !؟
مانند تیر حرمله ناباوری چرا !؟
قرآن که خواند، شک به مسلمانیش نکن!
در انتظار معجزه ای دیگری چرا !؟
آهسته تر بزن! به پیمبر گناه نیست!
لب های سنگ خورده ی او روبراه نیست
داری درست جایِ همان نیزه می زنی!
این مجلس شراب کم از قتلگاه نیست
@hosenih
آتش به باغِ سوخته ی خواهرش نزن
طعنه به مویِ مملؤ خاکسترش نزن
باشد، به گریه هایِ حرم اعتنا نکن
باشد بزن، ولی جلویِ مادرش نزن
این سر به جبر نیزه ی اشرار آمده
با داغ دست های علمدار آمده
زخم زبان به پیری او می زنی چرا!؟
همراه زینب از سر بازار آمده
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج
#وداع_با_محرم_و_صفر
#غزل
بوی فراق می دهد این گریه های من
ماتم گرفته شال سیاه عزای من
شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام
آقا ببخش، درگذر از این خطای من
با زعفران شهر خراسان نمی شود!؟
رنگی دهی امام زمان برحنای من
از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام
چیزی نمانده مثل شما از صدای من
با نوحه های این دهه ی آخر صفر
شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من!
ای خوش حساب، مزد مرا زودتر بده
بعد از دو ماه گریه چه شد کربلای من؟
سر زنده ام به عشق حسن، خضر گریه ام
این چشم خیس، چشمه ی آب بقای من
من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم
جایی گرفته حضرت زهرا برای من
#وحید_قاسمی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#آغاز_امامت_حضرت_صاحب #مناجات_با_امام_زمان
عالم امكان سراسر نور شد
شیعه بعد از سال ها مسرور شد
پور زهرا تاج بر سر می نهد
بر همه آفاق فرمان می دهد
حكم تنفیذش رسیده از سما
نامه ای با مُهر و امضاء خدا
می نشیند بر سریر عدل و داد
آخرین فرمانروای ابر و باد
پادشاه كشور آیینه ها
تك سوار قصه ی آدینه ها
امپراتور زمین و آسمان
حُكمران سرزمین بی دلان
پهلوان نامی افسانه ها
تحت امرش لشگر پروانه ها
لشگری دارد بزرگ و بی بدیل
افسرانش نوح و موسی و خلیل
🔸شاعر:
#وحید_قاسمی
_______________________
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_زمان_عج_آغاز_امامت
عالم امكان سراسر نور شد
شیعه بعد از سالها مسرور شد
پور زهرا تاج بر سر مینهد
بر همه آفاق فرمان میدهد
@hosenih
حكم تنفیذش رسیده از سما
نامهای با مُهر و امضاء خدا
مینشیند بر سریر عدل و داد
آخرین فرمانروای ابر و باد
پادشاه كشور آیینهها
تکسوار قصهی آدینهها
امپراتور زمین و آسمان
حُكمران سرزمین بیدلان
پهلوان نامی افسانهها
تحت امرش لشگر پروانهها
@hosenih
لشگری دارد بزرگ و بیبدیل
افسرانش نوح و موسی و خلیل
×××
عرشیان و قدسیان فرمانبرش
مردمان مهربان كشورش
ساحران مصر مبهوتاند و مات
از نگاه نافذ و افسونگرش
@hosenih
ساقیان و میفروشان جملگی
مست لایعقل شدند از ساغرش
عالمان حوزههای علم عشق
درسها آموختند از محضرش
نامهای شاعران شیعه را
ثبت كرده ابتدای دفترش
×××
خیمهای سبز و محقر قصر او
پایتختش شهر سبز آرزو
خادمان بارگاهش اولیاء
كاتبان نامههایش اوصیاء
@hosenih
یوسف مصری سفیر دولتش
پیر كنعان هم وزیر دولتش
در حریمش قدسیان هو میكشند
فطرس و جبریل جارو میكشند
خیمهاش دارالشفای خاكیان
قبلهگاه اصلی افلاكیان
عطر سیب و یاس دارد خیمهاش
گرمی و احساس دارد خیمهاش
بیرق عباس پیش تخت او
تكیهگاه لحظههای سخت او
@hosenih
چادری خاكی درون گنجهاش
گوشواری سرخ بین پنجهاش
نیمهشبها عقدهها وا میكند
مخفیانه گنجه را وا میكند
بوسهباران میشود با شور و شین
گوهر انگشتر جدش حسین
شاعر: #وحید_قاسمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#چارپاره
السلام علیک یا ساقی
گوشه چشمی ، خراب آمده ام
اشک هایم دخیل دامن تان
زائر بارگاه میکده ام
دارم اذن دخول می خوانم
های و هوی مرا نگاه نکن
به دلم دست رد نزن امشب
روزگار مرا سیاه نکن
به سبوخانه ی نگاهت من
یازده جام می بدهکارم
چوب خط ِ مرا نگاه نکن
آمدم باز نسیه بردارم
درحجاز خمار چشمانت
باغ انگور عسکری داری
باده ات کهنه کار می خواهد!
عده ای خاص مشتری داری
«بسم رب الشراب» ؛ می نوشم
چه شرابی ! سرت سلامت باد
همه جا را بهشت می بینم
باغت آباد ، خانه ات آباد
قدحت تا مرا مسلمان کرد
أَشهدُ أَنَ باده... را خواندم
با لبی تر نماز عیشم را
سوی ایوان سامرا خواندم
در طواف پیاله ات دیدم
از سماعم ، سما به رقص آمد
قطره ای از مِی ات زمین افتاد
نجف و کربلا به رقص آمد
در سماعی چنین تماشایی
با دفش ؛ قم دوان دوان آمد
آخرین باده را کنار گذار
با نی و تار جمکران آمد
#وحید_قاسمی
#میلاد_امام_عسکری
............................................................
#کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین
@ewwmajmamolodi
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
راضی به هر قضایِ خدا می روی علی
چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی
دارم به فتحِ خیبر تو فکر می کنم
با دستهای بسته کجا می روی علی
ای سرشناس شهر، برای تو خوب نیست
مسجد چرا بدون عبا می روی علی
آشفته حالِ فاطمه ی پشتِ در نباش
قدرِ خودت به هول و ولا می روی علی
آیینه ی شکسته ی این کوچه ها منم
از من شکسته تر تو چرا می روی علی
بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است
داری چه زود کرببلا می روی علی
این کوچه، آخرش ته گودال می رسد
داری میان حرمله ها می روی علی
#وحید_قاسمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
تیره ای از تبار تاریکی.mp3
6.45M
تیره ای از تبار تاریکی
آبروی مدینه را بردند
پا برهنه بدون عمامه
دست بسته، تو را کجا بردند!؟
باز تکرار می شود در شهر
قصه ی کوچه، خانه، آتش، در
وسط شعله، پور ابراهیم
روضه می خواند؛ روضه ی مادر
خواب دیدم که پشت پنجره ها
روبروی بقیع گریانم
پا به پای کبوتران غریب
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست
فصل غم آمده زمان عزاست
کنج سینه شراره ها دارم
رخت ماتم به تن نمودم و باز
بین چشمم ستاره ها دارم
آسمان نگاه غمبارم
رنگ و بوی مدینه را دارد
هرچقدر آه هم اگر بکشم
از تب سینه باز جا دارد
آن که یک عمر پای مکتب خود
روضه می خواند و عاشقانه گریست
گریه هایش شبیه باران بود
آن امامی که صادقانه گریست
ظلم تاریخ باز جلوه نمود
وقت تکرار قصه ی شومی است
با تبانی آتش و هیزم
جاری از چشم، اشک مظلومی است
آتش دشمنان به پا شده در
خانه ای در میان یک کوچه
می رود بی عمامه مردی در
غربت بی امان یک کوچه
پیر مردی که سوز آتش را
ساکت و بی کلام حس می کرد
پیرمردی که درد غربت را
مثل جدّش مدام حس می کرد
پیرمردی که تا زمین می خورد
نفسش در شماره می افتاد
دست خود می کشید بر روی خاک
یاد آن گوشواره می افتاد
یاد یک گوشواره ی خونین
یاد اشک نگاه طفلی بود
یاد آن مادری که زود گرفت
دست خود را به روی چشم کبود
نیمه شب تا که دشمن آقا را
می کشید او به ناله می افتاد
یاد یک کاروان و یک کودک
یاد اشک سه ساله می افتاد
وحید قاسمی
#روضه #امام_صادق علیه السلام #حاج_میثم_مطیعی #وحید_قاسمی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
بايد بري؛ نه ! محض رضاي خدا نگو
دق مي كنم بدون تو، اين جمله را نگو
زهرا بمان و زندگي ام را به هم نريز
سنگ صبور من! نرو از پيشم اي عزيز
باور نمي كنم كه دلم را تو بشكني
با رفتنت به زخم غرورم نمك زني
زهرا شب عروسي مان خاطرت كه هست؟
مهريه ي زلال و روان خاطرت كه هست؟
يادت كه هست قول و قراري كه داشتيم!؟
يك روح واحديم ؛ شعاري كه داشتيم
اي دل خوشي ِ زندگي ام! مي شود نري
از حال و روز من، كه شما با خبرتري
گريه نكن محدثه ، غمگين نكن مرا
با رفتنت غريب تر از اين نكن مرا
خاتون من! قلندر خوبي نبوده ام
من را ببخش؛ شوهر خوبي نبو ده ام
با درد ِ دنده هاي ِ شكسته جدال كن
تقصير دستِ بسته ي من شد حلال كن
دلگرمي علي! به نظر زود مي روي!؟
نه سال شد فقط ،چقدر زود مي روي!
بعد از تو فيض هاي خدايي نمي رسد
فرياد مرتضي كه به جايي نمي رسد
زهرا بمان و چهره ي غم را عبوس كن
زهرا بمان و زينب مان را عروس كن
غصه به كار دل گره ي كور مي زند
خيلي دلم براي حسن شور مي زند
زهرا نرو، كه بغض بدي در گلوي توست
دامادي حسين و حسن آرزوي توست
حالا كه اعتنا به قسم ها نمي كني
فكر حسين تشنه لبت را نمي كني!؟
ديدي كه رنگ از رخ مهتاب مي پرد
شبها حسين تشنه لب از خواب مي پرد
در باغ ميوه هاي دلت، سيب نوبر است
اين كربلايي از همه شان مادري تر است
حرف از سفر زدي و تبسم حرام شد
پيراهن حسين شنيدم تمام شد
باشد برو-قبول- علي بي پناه شد
باشد قرار بعدي مان قتلگاه شد
باشد برو كه كرببلا گريه مي كنيم
با هم كنار طشت طلا گريه مي كنيم
#وحيد_قاسمی