هدایت شده از یاران وفادار
📣 وحدت یعنی نخبگان هر مذهب مردم را به همزیستی تشویق کنند
🕋 رهبر انقلاب اسلامی در پیام به حجّاج بیتاللهالحرام: وحدت بدین معنی است که ملّتهای مسلمان یکدیگر را، نه از راه معرّفیِ فتنهانگیز دشمن، بلکه از راه ارتباط و گفتگو و رفت و آمد بشناسند؛ از امکانات و ظرفیّتهای یکدیگر آگاه شوند و برای بهرهبرداری از آن برنامهریزی کنند. وحدت بدین معنی است که دانشمندان و دانشگاههای جهان اسلام دست در دست یکدیگر نهند؛ علمای مذاهب اسلامی با حُسن ظن و مدارا و انصاف به یکدیگر بنگرند و سخنان یکدیگر را بشنوند؛ نخبگان در هر کشور و هر مذهب، آحاد مردم را با مشترکات یکدیگر آشنا و آنان را به همزیستی و برادری تشویق کنند. ۱۴۰۲/۰۴/۰۴
🖼 #حج۱۴۴۴ | #وحدت_و_معنویت | #الکعبة_تجمعنا
با سلام وارادت
عید قربان ، یاد آور زیبا ترین نمونه تعبّد انسان در برابر خداوند متعال است ، عید فداکاری ، ایثار ، قربانی ، اخلاص و عشق است .
عید سعید قربان وآغازدهه امامت و ولایت بر شما خوبان مبارک.
عزتتان مستدام
منصوری
🇮🇷💐💐💐🇮🇷
🌹وقت اذان ظهر به افق گیلان- رشت
پنجشنبه ۱۴۰۲/۴/۸
📣📣📣
✨الله اڪبر✨
✨الله اڪبر ✨
✨الله اڪبر✨
✨الله اڪبر✨
✨اشهدان لا اله الا الله✨
✨اشهد ان لا اله الا الله✨
✨اشهد ان محمدا رسول الله✨
✨اشهد ان محمدا رسول الله✨
✨اشهد ان علیا ولے الله✨
✨اشهد ان علیا ولے الله✨
✨حے علے الصلاه✨
✨حے علے الصلاه✨
✨حے علے الفلاح✨
✨حے علے الفلاح✨
✨حے علے خیر العمل✨
✨حے علے خیر العمل✨
✨الله اڪبر✨
✨الله اڪبر✨
✨لا اله الا الله✨
✨لا اله الا الله✨
التماس دعا..
🌿اًلٓلًهُم
🍃صّل
🍁عٗلٌئ
🌿مُحْمۤد
🍃ۋًاُل
🍁مّحُمْد
🌿اٍل٘لٗهٌم
🍃ص٘ل
🍁عٍلۤئ
🌿مًحٓمٌد
🍃ۈُال
🍁محّمۤدْ
به نام خالق یکتا
آشنایی با قانون
مفهوم اقرار کتبی و شفاهی چیست؟
اقرار به عنوان یکی از مهم ترین ادله اثبات دعواست که نقش مهمی در جریان رسیدگی به پرونده ها در دادگاه ها داردبراساس قانون و رویه قضایی دادگاه ها اقرار را می توان به انواع و اقسام مختلفی تقسیم بندی نمود که هر یک از آنها با هم متفاوتند و احکام خاص خود را دارند . در یک تقسیم بندی ، می توان اقرار را به دو نوع تقسیم کرد
۱-اقرار کتبی۲- اقرار شفاهی
اقرار کتبی :
به معنای آن است که یک شخص عاقل به ضرر خود و به سود دیگری موضوعی را مطرح کند ،در صورتی اقرار کتبی باشد که ضمن یکی از لوایح یا اسنادی که به دادگاه داده می شود، اقرار به موضوعی شده باشد و به دلیل اینکه در صورت مجلس قید می شود ، به آن اقرار کتبی گفته می شود .
به عنوان مثال :
اگر شخصی ادعا کند که مبلغ معینی از دیگری طلبکار است و نوشته یا سندی را برای اثبات آن ارائه کند و در مقابل ، شخص بدهکار آن سند یا نوشته را تایید کند ، این امر به نوعی اقرار کتبی است.
اقرار شفاهی :
در مقابل اقرار کتبی ، می توان از اقرار شفاهی سخن گفت . بر اساس ماده 1240 قانون مدنی ، اقرار واقع می شود به هر لفظی که دلالت بر آن نماید و در ماده 1261 قانون مدنی ، اشاره شخص لال که صریحا حاکی از اقرار باشد را نیز صحیح دانسته شده است . بنابراین ، در اقرار شفاهی ، شخص ضمن مذاکراتی که در جریان رسیدگی به دعوا در دادگاه به عمل می آید به صورت شفاهی اقرار به موضوعی می کند . اقرار شفاهی نیز همچون اقرار کتبی واجد آثار حقوقی ، قانونی بوده و معتبر می باشد
احترام به قانون
احترام به جامعه است تدوین :علی منصوری
استان گیلان:
شهرستان آستانه اشرفیه
پنجشنبه ۸تیر ۱۴۰۲هجری شمسی مقارن با
۱۰ذی الحجه ۱۴۴۴هجری قمر
عید سعید قربان وآغازدهه امامت و ولایت مبارک
عزتتان مستدام
28/6/2023🌙تهنئة بعيد الاضحى المبارك 🌙
🌹الى الاهل والاحباب 🌹
🌺الى الاصدقاء والاصحاب🌺
🌷الى الامة الاسلامية جميعآ في بقاع الارض🌹
🎈تهنئه بالعيد السعيد🎈
🌹لـ أغلى ❤الناس... 🎈
🌷بكل عبارات 🎈التهانــــي 🌷
🌸بكل الحب ❤️والأمانـــــي.. 🌹
🌺بكل إحساس وجداني... 🌺
💐كل عيد وانتم ❤️بخيــــــر..🎈
♥️اهديكم أجمل التهاني🌹
🌙 🌹 💞 بمناسبة عيد الأضحى المبارك🌙 🌹💞🌹🌙 ا♥️🌹اعاده الله علينا وعليكم أعواما عديدة وازمنة مديدة وأنتم في اتم الصحه والعافيه وسعادة وأحسن حال.♥️🌹🌙
♥️🌹 🌙 تهنئه عيد الاضحي🌙👇🌹👇
الي كل الاهل والأصدقاء وكل الامه الاسلاميه
*
يسرني ويسعدنى ان اتقدم اليكم بأصدق التهانى واطيب التبريكات بمناسبه حلول 💙 عيد الأضحى المبارك 💙سائل المولى عز وجل ان يجعل ايامكم كلها افراح وان يعيده علينا وعليكم اعوامآ عديده وازمنه مديده 💙 وانتم فى احسن حال. ويتقبل الله منا ومنكم صالح الاعمال 💙
🌹🌹عيد اضحي مبارك للأمة العربيه و الإسلامية 🌹🌹 🌸تهنئة خاصه لكل المسلمين بحلول عيد الاضحي المبارك
🌹💐🌹عيد أضحى سعيد 2023🌹💐🌹
كل عام وانتم بالف خير وصحه🎊
..اعاده الله علينا وعليكم باليمن والايمان ..
والخير والبركه ان شاء الله💥
🌷💗🌷العيد فرحة لا تكتمل إلّا بوجود الاحباب🌷💗🌷
❤️❤️أدام الله عليكم احبابكم ❤❤🥰
❤❤❤كل عام وانتم بخير❤❤❤
🌹عـــيـــدكـــم 🌹مـــبــــارك🌹 عــــيــــد اضحى🌹 ســـعــيــد🌹عليكم
#ماجرایی_واقعی_ازدوپسرجوان_که
#یک_عالم_دینی_برایمان_تعریف_میکند:
🌼🌹 دو پسر جوان در کاری با هم آشناشدند ، این دو نفر بسیار #شبیه هم بودند ، آنقدر شبیه بودند که هر کس آنها را می دید خیال می کرد #دوقلوهستند . اسمشان #خالد و #محمد بود خانواده خالد در #ریاض بودند و خانواده محمد در #طایف این آشنایی تبدیل به دوستی عمیق شد و بسیار به همدیگر محبت داشتند.
🌼🌹یک روز خالد به محمد می گوید من مرخصی گرفته ام برای آخر هفته ، چرا با من نمی آیی که تو را به خانواده ام معرفی کنم ؟ محمد پذیرفت و به خانه خالد رفت ، پس مهمان آنها شد. پدر بزرگ خالد از دیدن محمد بسیار تعجب کرد و اسمش را پرسید ، او گفت محمد آل فلان هستم . گفت : مرحبا مرحبا خوش آمدی...محمد نزد آنها ماند و با آنها غذا خورد و ...شبی را در خانه آنها خوابید ..سپس برگشت سر کار پدر بزرگ خالد بعد از رفتن محمد ، خالد را نزد خود کشید و گفت : پسرم این جوان کیست؟گفت دوست و همکار من است در شرکت.گفت وقتی سرکار برگشتی از او بپرس آیا پدر بزرگ تو فلان بن فلان است ؟ گفت باشه می پرسم .وقتی مرخصی اش تمام شد و سرکار برگشت از محمد پرسید که آیا پدر بزرگ تو فلان پسر فلان است ؟👈(شیخی که ماجرا را تعریف می کند بخاطر محفوظ ماندن راز آن خانواده اسم آنها را در تعریف خود بیان نمی کند )
🌼🌹محمد گفت : بله پدر بزرگ من فلان بن فلان است !خالد به پدر بزرگش زنگ زد وگفت بله پدر بزرگش همان کسی بود که شماگفتی .پدر بزرگ گفت پس به محمد بگو که می خواهم به دیدارپدربزرگش بروم! خالد گفت : پدر بزرگ من می خواهد به دیدار پدر بزرگ تو بیاید !
🌼🌹محمد به پدر بزرگ خود گفت : پدر بزرگ دوستم شما را می شناسد و می خواهد به دیدارت بیاید او گفت : بگو بیاید اورا گرامی می داریم
🌼🌹پدربزرگ خالد به دیدار پدربزرگ محمد آمد و یک روز را مهمانشان شد و... بالاخره پدربزرگ خالد از پدر بزرگ محمد پرسید : آیا مرا شناختی؟گفت : نه نشناختم گفت : من همان کسی هستم که پنجاه و پنج سال قبل که می خواستم به #حج بروم و همسرم #حامله بودوهمراهم بود ، وقتی نزدیک خانه شما بودم درد زایمان او را فرا گرفت و به خانه ات آمدم ، اما همسرم هنگام زایمان نزد زن تو فوت کرد ، و #دخترم زنده به دنیا آمد ، سپس تو از من خواستی به حج بروم ودخترم را نزد شما بگذارم تا بعد از حج بیایم و از شما تحویل بگیرم ، وقتی برگشتم تو به من گفتی دخترت مرده ! تو را به الله قسم میدهم راستش را بگو آیا واقعا دختر من مرده بود ؟
پیرمرد سرش را پایین انداخت و گفت نه بخدا نمرده بود 😓
🌼🌹گفت پس چرا گفتی دخترت مرده ؟ چرا دخترم را به من پس ندادید؟گفت : زن من مدتی قبل از همسر شما زایمان کرده بود و #پسری بدنیا آورد که فوت شد ، وقتی شما آمدید و همسرت فوت کرد و دخترت را در پیش ما گذاشتی ،همسرم به او الفت گرفت و محبت دخترت در دلش افتاد وقتی برگشتی همسرم گفت به او بگو دخترت فوت کرده و قبر پسرمان را به او نشان بده تا قانع شود و خودمان بچه را بزرگ کنیم
🌼🌹الان هم پشیمان و خجالت زده هستم و از شما طلب بخشش می کنم 😔ودختر تو نزد ما بزرگ شد و ازدواج کرد و #محمد را به دنیا آورد همانکه با خالد در یک شرکت کار می کنندگفت اکنون با تو چه کنم ؟!گفت : طلب بخشش دارم ازتو و از خداوند می خواهم مرا عفو نماید ، شیطان بر من غلبه کرد و در حق تو چنین کردم اما خداوند حق را آشکار ساخت بعد از پنجاه و پنج سال !! 😔😔واکنون دختر شما پنجاه و پنج سال است و زنده است و زن من که دخترت را فرزند خود کرد زنده است
🌼🌹پدر بزرگ مادر محمد را صدا زد و گفت دخترم مرا ببخش من پدر تو نیستم و پدر تو در مجلس نشسته در انتظار توست !
🌼🌹دختر را نزد پدر واقعی خود بردنددختری که اکنون پنجاه و پنج سالش شده بود و #فرزندی مانند محمد داشت و #برادری داشت که دایی محمد بود و #پدر خالد ...
خداوند آنها را #شبیه هم خلق نمود تابعد از سالها حق آشکار شود پسرش مانند برادر زاده اش ...
🌼🌹زن پیر مرد نیز که دختر را نزد خود نگه داشته بود پیرزنی عصبی شده بود که با شنیدن خبر پیدا شدن پدرنادختری اش از شدت ناراحتی کارش به بیمارستان کشید و بعد از مدتی مرخص شد.
👆👆👆#ماجرایی_واقعی
🦅 عقاب خوارزم
حكومت #غزنین و شهرها اطراف آن به انضمام سيستان در حيات #سلطان_محمد_خوارزمشاه در اختيار جلال الدين گذاشته شده بود. مقارن اين ايام حكمران غزنين كه از طرف جلال الدين خوارزمشاه در آنجا بسر ميبرد بهمراهى امين ملك پسر دايی جلال الدين در سرحدات ولايت سند مشغول فتح اراضى و پناهگاههاى جديد بود.
امين ملك كه از فتوحات خود بطرف غزنين بازميگشت چون از نزديك شدن خوارزمشاه اطلاع يافت با سى هزار سپاه باستقبال او رفت🥷🥷🥷 و ساير امراى اطراف و از جمله يكى از سرداران خوارزمشاهى بنام «سيف الدين اغراق» با سى هزار تن ديگر بخدمت جلال الدين آمدند🥷🥷🥷 و قبول طاعت كردند.
سلطان با قواى مجهزى كه بدست آورده بود شروع بفتح بلاد و نواحى اطراف غزنين كرد و لشكر به شهر پروان در نواحى شمال افغانستان كنونى برد. در اينجا باو خبر دادند كه لشكريان مغول در ساحل راست رودخانه جيحون مشغول فتح يكى از قلاع هستند.🏰
خوارزمشاه با عده اى از سپاهيان خود ناگهان بر سر آنان تـاخت و بسيارى از ايشان را كشت، باقى مغولان راه فرار پيش گرفتند و خود را بـچنگيز رسانيدند و او را از حقيقت حال با خبر كردند.
چنگيز كه نخستين بار طعم شكست سپاهيان خود را مى کشيد تصميم گرفت هرچه زودتر بلاى خوارزمشاه را از سر خود رفع كند وگرنه بايد دست از تمام
فتوحات بشويد و به ريگزارهاى وسط آسيا باز گردد، پس دسته یى از سپاهيان خود را كه به چهل و پنج هزار تن بالغ ميشدند به يكى از سرداران مشهور خود به نام «قوتوقو» سپرد تا بمقابله منكبرنى رود.
خبر نزديك شدن سپاه مغول هنگامی بخوارزمشاه رسيد كه هنوز از فتح قلعه پروان فارغ نشده بود. ولى استماع اين خبر بهيچ روى اضطرابى در او ايجاد نكرد چنانكه با سپاهيان خود تا يك فرسنگ باستقبال سپاه مغول رفت و در برابر آنان قرار گرفت.🥷🥷🥷🥷🥷🥷
و بعداز آنكه دو سردار خود «امين ملك» و «سيفالدين اغراق» را در ميمنه و ميسره مستقر ساخت و آرايش قواى خود را بپايان رسانيد فرمان داد تا همه سپاهيان او از اسب پياده شوند و تن بمرگ در دهند.
حملات مغولان سخت و شكننده بود ليكن مقاومت خوارزمشاه بيش از آن بودكه بآسانى دست از فتح و ظفر بشويد.
دو روز تمام ميان دو طرف جنپ برقرار بود، هيچ يک از دو طرف نميخواست دست از جنگ بازدارد يا پشت بدشمن كند، بسيارى از مغولان و ايرانـيان در اين معركه كشته شدند.
در دومين روز «قوتوقوه» بسپاهيان تاتار فـرمان داد هيكل هايى شبيه انسان بر اسبان نهند و همراه خود بجنگ برند تا سپاهيان خوارزمشاه بتصور افزايش عدد لشكريان مغول از معركه بيرون روند. اين تدبير نيز اثرى نكرد و عاقبة الامر سپاه تاتار بعداز تحمل تلفات بسيار و بجا گذاشتن غنائم فراوان💰🏅🎖، راه فـرار در پيش گرفتند🏇🏇🏇🏇 و خود را در نزديكى رودخانه جيحون به چنگيز رسانيدند.
اين نخستين بار بود که ايرانيان در برابر مهاجمان تاتار مقاومت ميكردند و مردانه با آنان روبرو ميشدند و فتح و ظفر نصيب آنان ميگشت✌️✌️✌️✌️.
به شادى همين پيروزى لشكريان خوارزمشاه گوش اسراى مغول را سوراخ كردند تا از آنچه بر سر ايرانـيان ستمديده آمده بود انتقامى گيرند. 👂🪡🧷
📗دلیران جانباز
✍نوشته : دکتر ذبیح الله صفا
📑 ص 322 و 323
#سلطان_جلالالدین_خوارزمشاه
#بابونه |
💠 چشمها
چشمها، یکی از شگفتانگیزترین اعضای بدن انسان است و ظرافت، ویژگی و پیچیدگیهای بسیاری دارد.
انسان شاید بتواند هرچیزی را از همنوع خود پنهان کند؛ اما ویژگیها و عملکردهای چشمها را هرگز نمیتواند.
ارتباط چشمی، یکی از مشخصههای مهم زبان بدن است و از این طریق، ارتباطات زیادی صورت میگیرد و کارهای بسیاری را میتوان انجام داد.
گاهی چشمها بیشتر از حرفها و دیگر اعضای بدنمان، عمل میکنند و چیزهایی را میگویند و بیان مینمایند که زبان از شرح و بسط آن عاجز است و توان بیانش را ندارد.
چشمها، رازدار خوبی نیستند و هرچیزی را سریع لو میدهند؛ گاهی عزیزان و دوستانمان را میبینیم که به قصد پنهانکردن ناراحتیشان، بهصورتمان لبخند میزنند و ما با وجود اینکه از غم و ناراحتی آنها آگاه نیستیم، با نگریستن بهچشمانشان متوجه میشویم که پشت این خندۀ ساختگی آنها، چه غمهای بزرگی نهفته است.
شاید برخی این موضوع را بدانند و برخی اوقات تلاش کنند که طرف مقابل را بپیچانند و حقیقت را بپوشانند؛ اما باز هم موفق نخواهند شد؛ چنانکه بسیاری از افراد هنگامی که دروغ میگویند، سعی میکنند با برقراری ارتباط چشمی قوی، طرف مقابل را فریب دهند؛ اما اینکار بیشتر از طفرهرفتن از تماس چشمی، آنها را لو میدهد.؛ چون انسان صادق نه از ارتباط چشمی طفره میرود و نه اغراق شده و مصنوعی به چشمان طرف مقابل زل میزند و آنهایی که چشمانشان را بیش از حد معمول باز میکنند و بهطرف مقابل زل میزنند یا حرکتهای مشکوکی میکنند، قطعا تلاش دارند چیزی را پنهان کنند.
همۀ اینها نشانۀ صداقت و راستی چشم است که نای دروغگفتن و پیچاندن را ندارد.
✍️ خلیل الرحمن خباب
۲۵ جوزا / خرداد ۱۴۰۲
مردی يه ساندويچ براي دوتا پسر كوچيكش گرفت؛
گذاشت روی ميز،
به اولی گفت: "تو نصف كن!"
و به دومی گفت: "و تو انتخاب كن!"
مات و مبهوت نحوه ی تربيت وعدالت اين مرد شدم!!
يعني اگه اولى يه وقت عمدا نامساوى نصف كنه، دومى حق داشته باشه كه اول انتخاب كنه!
هدایت شده از به کانال دفاع از خوبان بپیوندید ...
اذان صبح به افق محلی هم اکنون،
هدایت شده از الهی ما به قَلَم رَحمَتت ایمان داریم
السَّـــــلاَمُ عَلَيْـــــكُمْ وَرَحْمَـــــةُ اللهِ وَبَرَكَـــــاتُهُ
دوستـــــان صبـــــح تون بخیــــــــــر و نیــــــــــڪے
امـــــروزتان جمعه بے نظیـــــر
زیبـایے طبیـعــت
گـواراے وجـودتـان بـاد
گـــــذر ثانیـه هاے عمرتــــون
تـوام با آرامــــــش و
خیـــــر و برڪـــــت و مهربانے
روزتــــــان قـشنـــــگ
دلتـــــان شــــــاد
عاقبـــــتتان بـخــــــــیر باشـــــد
آمیــــــــــن یارب العالمیــــــــــن
همهی ما میمیریم...
همهی ما، بدون استثنا، کمی دیرتر، کمی زودتر، یک دفعه ناگهانی تمام میشویم...
یک روز همین خانهای که سقف دارد خانه عنکبوتها و لانهی خفاشها میشود.
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ میزند.
همین بچههایی که نفسمان به نفسشان بند است، میروند پی زندگییشان. حتی نمیآیند آبی بریزند روی سنگ مزارمان.
قبل از ما میلیاردها انسان روی این کرهی خاکی راه رفتهاند. مغرورانه گفتهاند: مگر من اجازه بدم! مگر از روی جنازهی من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمیتواند هم استخوانهای جنازهیشان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!
قبل از ما کسانی زیستهاند که زیبا و دلفریب بودهاند، مثل آهو خرامان راه رفتهاند. زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیبها از سرخی گونههایشان رنگ باختهاند. و حالا کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمیآورد.
قبل از ما کسانی بودهاند که در جمجمهی دشمنانشان شراب ریختهاند و خوردهاند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشتهاند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند، از گلوله نترسیدهاند و حالا کسی نمیداند در کجای تاریخ گم شدهاند!
همه این کینهها، همهی این تلخیها، همهی این زخم زبان زدنها، همهی این کوفت کردن دقیقهها به جان هم، همهی این زهر ریختنها،
تهمت زدنها، توهین کردنها به هم، تمام میشود...
از یاد میرود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.
اگر میتوانیم به هم حس خوب بدهیم کنار هم بمانیم؛ و اگر نه راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همهی ما میمیریم، همهی ما بدون استثنا...
زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند...
اشهدان لا اله الا الله اشهدان محمدا عبده ورسوله
هدایت شده از لشکر فرشتگان( زنان شهیده)
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : قوّهی قضائیّه باید وارد بشود
✍اگر اقای اژهای رئیس قوه قضائیه ۵۰ درصد از مصاحبههای تبلیغاتی خود را کم کند...
🔹و به فکر اجرای مطالبات رهبری باشد، قطعاً مردم و رهبری از او راضی....
🔹و جلوی اغتشاش طغیانگران، فتنهگران، براندازان و اوباش گرفته میشود
🔸گاه گاهی قوه قضائیه از ترک فعلهای قوای دیگر سخن میگوید، اما از کنار ترک فعلهای خود که منجر به اغتشاشات و خسارت سنگین سال قبل شده عبور میکند.
🔺یکی از آن ترک فعلهای قضایی، عدم توجه به دستور رهبری در دیدار سال گذشته مسئولان قضایی با معظمله بود که فرمودند:
🔹«از حقوق عمومی مردم همین است که امنیّت روانی داشته باشند. امنیّت روانی یعنی چه؟ یعنی هر روز یک شایعهای، یک دروغی، یک حرف هراسافکنندهای در ذهنها پخش نشود. حالا تا دیروز فقط روزنامهها بودند که این کارها را میکردند، حالا #فضای_مجازی هم اضافه شده. هر چند وقت یا چند روز یک بار، گاهی چند ساعت یک بار یک شایعهای، یک دروغی، یک حرفی را یک آدم مشخّصی یا نامشخّصی در فضای مجازی منتشر میکند، مردم را نگران میکند، ذهن مردم را خراب میکند. یک دروغی را مطرح میکند، شایع میکند، خب، این امنیّت روانی مردم از بین میرود.
🔹یکی از وظایف قوّهی قضائیّه برخورد با این مسئله است. البتّه اینجا هم من شنیدم بعضی گفتند که قانون نداریم؛ اوّلاً میشود از همین قوانین موجود استفاده کرد و حکم این را فهمید؛ اگر قانون هم ندارید، #سریع قانون تهیّه کنید»
1⃣خوب آقای اژهای بفرمایند، بر اساس این دستور رهبری، جلوی کدام دروغ و شایعه را گرفتند؟! ....
2⃣و کدام شخص مشخص یا نامشخصی را بخاطر دهها دروغ و شایعه پراکنی مجازات کردهاند ؟
3⃣کدام لایحه برای مقابله با شایعه و دروغ پراکنی توسط قوه قضائیه به مجلس ارسال شد؟!
🔺اصلأ نیازی بود که بدون اجرای دستور سال گذشته رهبری به دیدار با ایشان بروند؟ ....
🔺تا مجدداً رهبری بفرمایند:
«از حقوق عامّه، #امنیّت_روانی جامعه است. اینکه یک عدّهای آنجا بنشینند و با استفاده از #فضای_مجازی یا غیرمجازی مدام روی اعصاب مردم راه بروند و امنیّت ذهنی مردم را به هم بزنند، مردم را بترسانند و مانند اینها، خب این خلاف مقتضای احیای حقوق عامّه است و قوّهی قضائیّه #باید وارد بشود.»
➖معنای التماس دعا
🔺أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِمُوسَى اُدْعُنِي عَلَى لِسَانٍ لَمْ تَعْصِنِي بِهِ فَقَالَ يَا رَبِّ أَنَّى لِي بِذَلِكَ فَقَالَ اُدْعُنِي عَلَى لِسَانِ غَيْرِكَ . 1
🔰خداوند به موسى فرمود:
با زبانى كه معصيت مرا نكردى دعاکن !
موسی علیه السلام عرضه داشت:كجا چنان زبانى را پيدا كنم؟
خداوند فرمود: به زبان ديگران مرا دعا كن.
👇فضیلت دعا برای برای مومن👇
🔺إِذَا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَکَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ وَ إِذَا دَعَا لِنَفْسِهِ کَانَتْ لَهُ وَاحِدَةٌ. فَمِائَةُ أَلْفٍ مَضْمُونَةٌ خَیْرٌ مِنْ وَاحِدَةٍ لَا یَدْرِى یُسْتَجَابُ لَهُ أَمْ لَا 2
🔰امام صادق علیه السلام :
اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، ، از عرش ندا می آید: برای تو صدهزار برابر مثل او است ( صد هزار برابر برای تو است). این در حالی است که اگر برای خودش دعا می کرد، فقط به اندازه همان یک دعایش به او داده می شد. پس دعای تضمین شده ای که صدهزار برابر آن داده می شود بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود.
🔺أوشَک دَعوَةً وَ أسرَعُ إجابَةُ دُعاءُ المَرءِ لاِخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ3
🔰امام کاظم علیه السلام:
دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد، دعا برای برادر دینی در پشت سر اوست
📚: منابع
1:عدة الداعي ج۱ص۱۳۱
2:الفقیه ج2 ص 212
3: کافی، ج 2، ص 507
#دعا
#عرفه
♻️کانال: علم الحدیث
@mirasehadisi
*سلام علیکم*
*ربنــــــــا زدنـا من خـــــــيرك*
*وبارك فيما رزقتنا من فضـلك*
*صَبَـــَــاحٌ الَخْـــــيَر أحبتي الكرام*
شلوارهای نپوشیده!
چند وقت پیش ، شبکه تلویزیونی SHOW TV ترکیه گفتگوی مردی ۶۵ ساله را نشون می داد . او می گفت
بچه بودم ، بزرگترین آرزوم پوشیدن شلوار بود . اون موقع ها شلوارهای گل گلی می پوشیدیم. یک روز پدرم گفت : چون می خواهید مدرسه بروید ، براتون شلوار می خرم از همون شلواری که پسر کدخدا داره . ما سه برادر بودیم و رفتیم بیرون روستا کنار جاده تا پدرمون برگرده . دو نفرمون مدرسه می رفتیم ولی آخرین برادرم هنوز کوچیک بود و مدرسه نمی رفت اسمش رفعت بود . سه تایی نشستیم کنار جاده خاکی روستا و منتظر مینی بوس شدیم تا پدرم بیاید و شلوارمون را بیاره . برادر شش ساله ام رفعت همین جور کنار جاده ایستاده بود از من پرسید دوست داری شلوارت چه رنگی باشه؟گفتم سیاه . گفت من دوست دارم شلوارم آبی باشه ، برادر کوچکم بهمون پز داد که شماها با شلوارک مدرسه می روید ولی من از همون اول با شلوار بیرون می روم . بعدش پرسید که به نظرت پدر از کفش های بچه شهری ها هم میخره؟ گفتم : نه اگه بخره هم از کفش های پلاستیکی می خره . همین طوری با هم حرف می زدیم که دیدم مینی بوس از دور داره میاد.
پدرم اومد و با هم پاکت های خرید رو گرفتیم و خوشحال رفتیم خونه. برای من و او یکی برادرم شلوار و پیراهن و کفش پلاستیکی گرفته بود.
رفعت داخل پاکت ها را گشت و دید پدر براش چیزی نخریده. به پدرم نگاه کرد و گفت : پس من چی؟ پدر گفت : دفعه بعد که برم برات می خرم.
پولش کافی نبود که برای رفعت هم شلوار بخره! اما رفعت قبول نکرد. شب سر سفره شام فقط صدای گریه رفعت بود. خیلی ناراحت بود .فرداش از مدرسه که اومدم رفعت به من گفت : شلوار چقدر بهت میاد میشه بیاری منم بپوشم ؟ گفتم نه. خاکی میشه نمیدم. روز دوم هم گفت ندادم. روز سوم هم ندادم. اون موقع ها کفش هارو میذاشتیم زیر بالش وشلوار رو زیر تشک که اتو بشه. روز چهارم هم دوباره گفت چه بهت میاد بذار منم بپوشم ، گفتم اندازه تو نیست ، گفت دم پاهاشو تا میزنم تا اندازه بشه ، گفتم آخه کثیف می کنی . گفت : نه روی فرش می پوشم خاکی نشه. فقط یه بار توی آینه خودمو ببینم بهم میاد یا نه!
گفتم : عجب پسره سریشی هستی , باشه فردا که از مدرسه اومدم بهت میدم اما فقط ۵ دقیقه ، مراقب باش کثیفش نکنی والا حسابی کتکت می زنم . خیلی خوشحال شد ، شب روی یک تشک کنار هم خوابیدیم. نصف شب زد به شونه ام و گفت : الکی گفتی یا واقعاً شلوارتو میدی بپوشم؟! گفتم خیالت راحت باشه میدم بپوشی. حالا بگیر بخواب.
فردا صبح زود بیدار شدیم بریم مدرسه. رفعت هم اون روز صبح بیدار شد و گفت : زود از مدرسه برگرد! موقع رفتن دیدم دم در نشسته و منتظر برگشتن من موند!
زنگ سوم سر کلاس بودم. مدیر اومد در گوش معلم یه چیزی گفت و حالش عوض شد. بعد از چند دقیقه رو به من کرد و گفت"علیشان" تو برو خونه, بابات کارت داره. پیش خودم گفتم حتماً رفعت" الکی اومده گفته بابام کارم داره تا زودتر برم خونه و شلوارمو بپوشه! من اون موقع کلاس سوم ابتدایی بودم از مدرسه اومدم بیرون.
در مسیر خونه میدیدم که همه روستاییا هم به سمت خونه ما میرن . رسیدم دم در دیدم بردارم رفعت جلوی در نیست. وارد حیاط خونه شدم همه اهالی روستا جمع شده بودن و مادرم روی زمین افتاده بود و گریه می کرد و می گفت : بچه ی کوچک منو بدید.
تازه فهمیدم اتفاقی افتاده ، یکی از کشاورزان روستا با تراکتور از جلوی خونه ما رد میشده و رفعت بردار کوچیک منو ندیده و اونو زیر گرفته و مُرده!
دقیقا اون روزی که میخواستم شلوارمو بدم بپوشه رفعت مرده بود ، پدرم نتونست به ما دوست داشتن رو یاد بده. اون از دو سالگی خودش یتیم شده بود و از میان ۱۱ بچه دیگه پدرم کوچکترینشون بود.
ما در دوست داشتن مشکلی نداریم ولی در نشون دادن و ابراز کردن مهربانی و عشق و دوست داشتنمون مشکل داریم.
اون موقع ها عمو و مادر بزرگ و... داشتیم اما بلد نبودیم با بغل کردنشون بگیم که دوستشون داریم.
اون روز بابام جنازه برادرم را بغل کرد و با گریه گفت : رفعت پسرم من میخواستم ببرمت بازار خرید نه این که ببرمت تو مزار. پاشو بابا... پاشو با هم بریم خرید کنیم!
من اون موقع یک بچه ی ۹ ساله بودم . رفتم شلواری که پام بود رو درش آوردم و شلوار کهنه رو پوشیدم و شلوار تازه رو زدم زیر بغل و دویدم پشت تابوت و به دایی ام گفتم : رفعت امروز قرار بود شلوار منو بپوشه الان میشه بدم بپوشه؟ دایی ام گفت معلومه که نمیشه بدو برو.
در حالیکه من و همه بینندگان و مرد ۶۵ ساله ای که این داستان واقعی را تعریف می کرد و اشک میریختند ، گفت :
من امروز به جوانان اینو میگم اونایی که با هم قهر هستید و دعوا می کنید ، اونایی که با پدر و مادر و خواهر و برادرتون رفتار درستی ندارید. من یه زمانی برادر داشتم و شلوار نداشتم اما الان کلی شلوار دارم و برادرم رفعت را ندارم. از همین امروز برای ابراز علاقه به خانواده و دوستان تون خجالت نکشید!"
🌷به نام خالق یکتا 🌷
🌸درود برشماخوبان مهربانم
🌷اول هفته تون عزیزان
💐شادوگلباران
🌺سرتون سبز وسرزنده
😁 لبتون گـــل
🌷 چشماتون نور
🌺کامتون عسل
🌸 لحنتون مهر
🌼حرفاتون غزل
💐حستون عشق
❤️دلتــون گــرم
😁 لبتون خندان
🌸حالتون خوب خوب، خوب
🌷🌼روز تابستونی
🌷🌸شما عزیزان
🌺🌷به خیر و شادی
🌸عزتتان مستدام 🌸
🌴علی منصوری 🌴