ما در نماز
سجده به
دیدار می بریم
بیچاره آنکه
سجده به
دیوار می برد . . .
#مولانا
#پیامهایی_از_قرآن #کلام_رحمن
💠لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا [سورة البقرة : 286]
🔹ترجمه: خداوند هرکس را به اندازه تواناییاش مکلف میکند.
🔸خداوند میوه را بر شاخهای که توان حملش را ندارد، نمیگذارد.
➖هر مسئولیتی که خدا بر دوشت گذاشته، مناسبت بوده است!
➖وهر نبردی که تو را در میان آن گذاشته تا به مصافش بروی، به این دلیل بوده که از پسش بر میآیی!
🔹هر کاری که خدا به انجام یا ترک آن دستور داده است؛ وسیلهی ورود به بهشت خواهد بود، پس بر آن پایبند باش!
🔹هر غم و اندوهی که به آن مبتلا شدهای، به اندازهات بوده و توانِ تحمل آن را داری!
🔺مصیبت و سختی انسان را قوی میکند؛ پس شانه خالی مکن
🎭✧🌀🌀✧🎭:
🍃♥🍃
بیدار شو ای دل که جهان میگذرد
وین مایهٔ عمر رایگان میگذرد
در منزل تن مخسب و غافل منشین
کز منزل عمر کاروان میگذرد
#مولانا
🧡
مثل گندم باش!!
زیر خاک میبَرنش باز میروید پُرتر ،
زیر سنگ میبَرنش آرد میشود پُر بهاتر،
آتش میزننش نان میشود مطلوب تر ،
"ذات" باید ارزشمند باشد...
🍀حکایت
در زمان حضرت موسی خشک سالی پیش آمد!
آهوان در دشت،
خدمت حضرت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن!
موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!
خداوند فرمود:
موعد آن نرسیده،
موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!
تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود،
به دوستان خود گفت:
اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!
آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد،
اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد!
شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم،
تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست!
تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد!
موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،
خداوند به او فرمود:
همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!
هیچوقت نا امید نشو،
لحظه ی آخر شاید نتیجه عوض شه!
«توکلت به خدا»
شیخ میشد با مریدی بیدرنگ
سوی شهری نان بدانجا بود تنگ
ترس جوع و قحط در فکر مرید
هر دمی میگشت از غفلت پدید
شیخ آگه بود و واقف از ضمیر
گفت او را چند باشی در زحیر
از برای غصهٔ نان سوختی
دیدهٔ صبر و توکل دوختی
تو نهای زان نازنینان عزیز
که ترا دارند بیجوز و مویز
جوع رزق جان خاصان خداست
کی زبون همچو تو گیج گداست
باش فارغ تو از آنها نیستی
که درین مطبخ تو بینان بیستی
کاسه بر کاسهست و نان بر نان مدام
از برای این شکمخواران عام
چون بمیرد میرود نان پیش پیش
کای ز بیم بینوایی کشته خویش
تو برفتی ماند نان برخیز گیر
ای بکشته خویش را اندر زحیر
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشقترست
عاشقست و میزند او مولمول
که ز بیصبریت داند ای فضول
گر ترا صبری بدی رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
این تب لرزه ز خوف جوع چیست
در توکل سیر میتانند زیست
#مولانا