eitaa logo
به کانال دفاع از خوبان بپیوندید ...
177 دنبال‌کننده
880 عکس
938 ویدیو
6 فایل
خداوندرحمن و رحیم است،اهل مهرورزی مهربانیِ همیشگی است.او اَعمال مِهرمندانه بندگان رامحبوب ومقبول،وافعال قَهرورزانه ایشان رامطرود ومغبون دانسته است.همواره بایداز حقوق کسانی که رفتار وگفتارخوب دارندویا اشتهاربخوبی دارند،دفاع کرد.چه در پشت سر وچه در پیش رو.
مشاهده در ایتا
دانلود
ر آن شهر بهسر بردم تا بالاخره جارچيِ حاجىآقا در شهر ندا در داد که: ”ايهاالنّاس، فردا صبح مىتوانيد در ميدان شهر جمع شويد و با حاجىآقا ملاقات کنيد.“ صبح روز بعد با عجله خودم را به ميدان شهر رساندم. مردى که از ظاهرش پيدا بود مال و ثروت فراوانى دارد، روى بلندى ايستاده بود و شرايط قرارداد را مىگفت. از ترس اينکه کسى پيشدستى نکند، قبل از آنکه حرفهاى حاجىآقا تمام شود، آمادگى خود را براى قبول شرايط اعلام کردم. حاجىآقا براى اطمينان بيشتر يکبار ديگر تکرار کرد: من به شما چهل شبانهروز غذا، لباس و منزل خوب مىدهم و شما در عوض فقط يک روز هر کارى که بخواهم برايم انجام مىدهيد. تعداد داوطلبها زياد بود، ولى چون من زودتر از ديگران آمادگى خود را به اطلاع حاجىآقا رسانده بودم، مرا پذيرفت و بهخانه برد. در منزلى که برايم فراهم کرده بود همهگونه وسايل راحتى آماده بود بهطورى که در مدت چهل روز چاق و سرحال شدم و حالا روزشمارى مىکردم که چه موقع اين چهل روز به پايان خواهد رسيد و چون به من خيلى خوش مىگذشت دعا مىکردم که هرچه ديرتر روزها و شبها بگذرد. اما گردش زمانه بدون توجه به خواست من روزها را به شب و شبها را به روز رساند تا بالاخره روز موعود فرا رسيد. صبح روز چهل و يکم هنوز از خواب بيدار نشده بودم که ضربه به در اتاقم خورد و بعد حاجىآقا وارد شد و گفت: ”کار تو امروز شروع مىشود. با من بيا.“ به اتفاق حاجىآقا يک گله شتر و يک گاو برداشتيم و به سوى مقصدى که من نمىدانستم کجاست، حرکت کرديم. مدتها راه رفتيم تا بالاخره به کنار دريا رسيديم. در آنجا به دستور حاجىآقا گاو را کشتم، پوستش را دوختم و بعد به داخل پوست گاو رفتم. حاجىآقا بقيه پوست را دوخت و فقط يک سوراخ کوچک به اندازهاى که بتوانم نفس بکشم، باقى گذاشت و خودش از آنجا دور شد. هنوز از بهت و تعجب بيرون نيامده بودم که احساس کردم از زمين بلند شدهام و گوئى در هوا پرواز مىکنم. هرچه تقلا کردم و دست و پا زدم، فايدهاى نداشت. مدتى بعد احساس کردم که مرا روى زمين گذاشتهاند و چيزى مثل يک پرنده با منقار به پوست گاو ضربه مىزند. کمى بيشتر دست و پا زدم تا بالاخره توانستم پوست را پاره کنم و از آن خارج شوم. پرندگان با ديدن من به هوا پرواز کردند و من حاجىآقا را در پائين کوه منتظر ديدم. فرياد زدم: ”معنى اين کار چيست؟“ حاجىآقا گفت: چيز مهمى نيست. از جواهرات بالاى کوه پائين بريز تا من شترها را باز کنم. ناراحت نباش. مىدانم چگونه تو را پائين بياورم.“ به اطراف نگاه کردم، ديدم سنگهاى قيمتى فراوانى در آنجا وجود دارد. ناچار مقدار زيادى از آنها را پائين ريختم تا حاجىآقا شترها را بار کرد و عازم برگشتن شد. به او گفتم: ”پس من چهکار کنم و چگونه از اين بلندى پائين بيايم؟“ حاجىآقا گفت: ”ناراحت نباش. اگر به اطراف خود دقيقتر نگاه کني، استخوانهاى زيادى مىبيني. آنها هم مثل تو روزى زنده بودند و به طعمه چهل روز غذاى مفت و يک روز کار جان خود را از دست دادند. مىبينى که من نمىتوانم تو را از آن بالا پائين بياورم. ناچار بايد به سرنوشت ديگران دچار شوي. راه فرارى هم وجود ندارد. از يک طرف دريا است و اگر خودت را پرت کنى غرق مىشوي. اگر به طرف کوه خودت را پرت کنى روى سنگلاخ، ذرهذره خواهى شد. بهتر است که تسليم سرنوشت شوى و خودت را به پرندگان شکارى بسپاري. آخر اين بيچارهها هم گرسنهاند و بهعلاوه به من خيلى خدمت کردهاند. فکر مىکنم بتوانند يکى دو روز با خوردن تو سير باشند.“ حاجىآقا حرفهايش را گفت و حرکت کرد و هرچه آه و زارى کردم، کوچکترين اعتنائى نکرد و مرا بهحال خود گذاشت. مدت دو شبانهروز با پرندگان بزرگ، پيکار کردم تا مرا با چنگال و منقار پاره نکنند. از يک طرف امواج خروشان دريا هرلحظه با شدت بيشتر خود را به بدنهٔ کوه مىزدند. گوئى انتظار بلعيدن مرا داشتند. از سوى ديگر صخرههاى تيز و برنده همچون نيزههاى سربازان سر به آسمان بلند کرده بودند تا اگر سرازير شوم از من پذيرائى کنند. بالاخره تصميم خودم را گرفتم. دو رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم مرا يارى کند. بعد توکّلت علىالله گفتم، چشمانم را بستم و خودم را به پائين کوه پرت کردم. ابتدا خيال کردم خواب مىبينم. مدتى چشمهايم را ماليدم و به اطراف نگاه کردم تا متوجه شدم که صحيح و سالم به پائين کوه رسيدهام و صخرهها به من آسيبى نرساندهاند، زيرا به يارى خداوند بزرگ بين دو صخره فرود آمده بودم. خدا را شکر کردم و خسته و گرسنه در بيابان به راه افتادم. رفتم و رفتم تا به يک چشمه رسيدم. در کنار چشمه نشستم دستم را دراز کردم تا کمى آب بنوشم که صداى گوشخراشى مرا بهخود آورد. ديدم در مقابلم يک ديو وحشتناک بهصورت پيرزنى قوى هيکل ايستاده است. از ترس سلام کردم ديو گفت: اى آدميزاد اگر حق سلامت نبود، گوشت تو يک لقمهٔ من و خون تو يک جرعهٔ من مىشد. حالا بگو ببينم کى هستى و اينجا چهکار مىکني؟ داستان زندگىام را برايش ت
🌸🌺🦋🦋🌺🌸: تسبيح گرانبها روزى پادشاهى با وزيرش از راهى مىگذشتند. پادشاه سوار بر اسب و وزير پياده بود. در راه يک تسبيح گرانبها پيدا کردند ولى چون هر دو نفر با هم آن را ديده بودند، نمىدانستند چه کسى بايد صاحب آن باشد. پادشاه گفت: ”تسبيح را من ديدهام مال من است.“ وزير گفت: ”من آن را از زمين برداشتهام و بايد مال من باشد.“ بعد از مدتى گفتگو، قرار شد که هرکدام يک داستان يا خاطره تعريف کنند. داستان هرکدام جالبتر بود، تسبيح مال او باشد. اول پادشاه شروع کرد و گفت: چند سال پيش به من خبر دادند که در شهر عدهاى دزد پيدا شدهاند و به خانهها و اموال مردم دستبرد مىزنند. عدهاى گزمه را مأمور کردم که دربارهٔ اين قضيه تحقيق کنند و دزدان را گير بياورند. ليکن مدتها گذشت و مأموران نتوانستند کارى از پيش ببرند. ناچار خودم لباس مبدل مىپوشيدم و شبها به نقاط مختلف شهر سرکشى مىکردم. يک شب لباس درويشى پوشيدم و با کشکولى پر از طعام و يک تبرزين، بيرون رفتم. همچنان که در اطراف شهر گردش مىکردم، به خرابهاى رسيدم. در آنجا سه نفر نشسته بودند و گفتگو مىکردند. با آنها طرح دوستى ريختم و طعامى را که همراه داشتم به آنها تعارف کردم. چند دقيقهاى نگذشت که با هم نان و نمک خورديم و صميمى شديم. از من خواستند که برايشان فال بگيرم. از کتابى که همراه داشتم برايشان فال گرفتم. گفتم نتيجهاش بسيار خوب است و چون نسبت به آنها به شک افتاده بودم آنها را در اجراء تصميمى که گرفته بودند، تشويق کردم. آن سه نفر که صداقت مرا ديدند، اقرار کردند که مىخواهند به خزانهٔ پادشاه دستبرد بزنند و از من خواستند که همراه آنها بروم. در راه که مىرفتيم براى آشنائى من هرکدام از هنرى که داشتند تعريف کردند. نفر اول گفت: ”هنر من اين است که به زبان حيوانات آشنائى دارم.“ دومى گفت: ”من مىتوانم با يک اشاره همه قفلهاى بسته را باز کنم.“ سومى گفت: ”من اگر طفلى را در گهواره ببينم، بعد که بزرگ شد بههر صورتى که تغيير شکل بدهد باز هم او را مىشناسم.“ از من پرسيدند: ”اى قلندر تو چه هنرى داري؟“ گفتم: ”من اگر به کسى خشم بگيرم و دست راستم را به ريشم بکشم، دليل اين است که طرف را بخشيدهام، ولى اگر دست چپم را به ريشم بکشم علامت اين است که طرف بايد با اين تبرزين کشته شود.“ البته هنر من در مقايسه با آنچه دزدان داشتند بىاهميت بود، ولى چون قول داده بودند که مرا با خودشان ببرند، به عهد خود وفا کردند و چند دقيقه بعد در نزديکى قصر پادشاه بوديم. هنوز چند قدم تا پاى ديوار قصر فاصله داشتيم که يکى از سگهاى محافظ بناى عوعو را گذاشت. از اولى پرسيديم: ”تو که به زبان حيوانات آشنائى داري، اين سگ چه مىگويد.“ گفت: ”مىگويد اينها قصد دارند جواهرات پادشاه را بدزدند و عجب اينکه صاحب جواهرات هم همراه آنها است!“ دزدان ابتدا به من شک کردند، ولى من صحبت را طورى عوض کردم و حرفهاى آن دزد را شوخى وانمود کردم که دزدان قانع شدند که من يک درويش دورهگرد بيش نيستم و به راه خود ادامه داديم تا بههر کيفيتى بود به خزانهٔ جواهرات رسيديم. دزد دوم با اشاره، قفلها را باز مىکرد و ما جلو مىرفتيم تا به اتفاق وارد خزانه شديم. مقدار زيادى از جواهرات را در کيسههائى که همراه داشتيم ريختيم و بدون آنکه کسى ما را ببيند به خانه برگشتيم و آن را در گوشهاى زير خاک پنهان کرديم و قرار شد که چند روزى بگذرد تا سر و صداها بخوابد و بعد آن را بين خودمان تقسيم کنيم. فرداى آن روز با اجازهٔ دوستان از خرابه خارج شدم تا در شهر گردش کنم. چند دقيقه بعد در قصر خودم حاضر شدم و به کار مملکت پرداختم. موقعى که از کار سياست فارغ شدم، دستور دادم عدهاى به خرابه رفتند و دزدان را دستگير کردند و با جواهرات به دربار آوردند. به محض آنکه دزدان وارد شدند نفر سوم گفت: ”پادشاه ممکن است تقاضا کنم دست راست خود را به ريشتان بکشيد؟“ با شنيدن اين حرف ام گرفت و گفتم: ”بله به شرط آنکه شما هم قول بدهيد که دست از اين کارها برداريد و شرافتمندانه زندگى کنيد.“ دزدان قبول کردند و من هم در عوض به هرکدام آنها شغلى که سزاوار بود دادم. حالا نوبت وزير بود که داستان يا خاطرهاى تعريف کند. وزير چنين گفتم: حدود بيست سال پيش زمستان سرد و خشکى گذشت و باران و برف بسيار کمى باريد. به اين جهت در کشور قحطى بروز کرد. من که از خانوادهٔ فقيرى بودم، در جستجوى کار و پيدا کردن يک لقمه نان با پدر و مادرم خداحافظى کردم و راه شهرهاى ديگر را در پيش گرفتم. مدتها به اين طرف و آن طرف رفتم و چه بسا شبها گرسنه خوابيدم تا بالاخره به من خبر دادند که در فلان شهر يک حاجىآقا زندگى مىکند که حاضر است براى يک روز کار، چهل روز به آدم غذا و مسکن خوب بدهد. من که آدم تنبل و تنپرورى بودم، بلافاصله به آن شهر رفتم تا هم شکم گرسنهام را سير کنم و هم چهل روز از کار کردن راحت شوم. چند روزى د
عريف کردم. خيلى متأثر شد. مرا به خانه برد. آب و غ ذاى کافى به من داد. ديو دو پسر داشت که به شکار رفته بودند. موقعى که برگشتند پيرزن آنها را قانع کرد تا از خوردن من صرفنظر کنند. آنها هرطور بود قبول کردند. چهل روز مهمان آنها بودم. پيرزن با من خوشرفتارى مىکرد، ولى پسرهايش با من ميانهٔ خوبى نداشتند. روز چهل و يکم که پسرها مىخواستند به شکار بروند، مرا هم با خود بردند. در راه به دو نفر دزد برخورد کرديم. ديوها يک قاليچه و يک تير و کمان از دزدها گرفتند و آنها را کشتند. بعد آتش روشن کردند. گوشت دزدان را پختند و خوردند. موقعى که مىخواستند قاليچه و تير و کمان را بين خودشان تقسيم کنند کار به دعوا کشيد. من ميانجى شدم و گفتم: تير و کمان را به من بدهيد. يک تير رها مىکنم. هرکدام زودتر آن را پيدا کرد و آورد قاليچه مال او خواهد بود. ديوها، بدون کوچکترين ترديدى قبول کردند و تير و کمان را به من دادند. من يک تير در چلهٔ کمان گذاشتم. خدا را ياد کردم و زير لب گفتم: يا سليمان، در پى يافتن تير هلاک شوند. آنوقت تير را با قدرت هرچه تمامتر رها کردم. ديوها بهسرعت بهدنبال آن دويدند. من هم تير و کمان را برداشتم و چون ضمن بگو مگوى ديوها فهميده بودم که قاليچهٔ حضرت سليمان است، روى قاليچه نشستم، چشمهايم را بستم و زير لب گفتم: يا سليمان نبي، مرا در نزديکى فلان شهر فرود آور. موقعى که چشمهايم را گشودم خود را در نزديکى شهر حاجىآقا ديدم. خدا را سپاس گفتم. تير و کمان و قاليچه را در جائى پنهان کردم و به شهر رفتم. چند روزى گذشت و من در اين مدت سعى کردم تا آنجا که ممکن است ظاهرم را تغيير دهم و با گذاشتن ريش و سبيل و پوشيدن لباسهاى کهنه، کارى کنم که حاجىآقا مرا نشناسد. بالاخره يک روز صداى جارچى را شنيدم که مىگفت: ايهاالنّاس! فردا صبح مىتوانيد در ميدان شهر جمع شويد و با حاجىآقا ملاقات کنيد. صبح روز بعد خودم را به ميدان شهر رساندم و مانند دفعهٔ قبل زودتر از ديگران داوطلبب شدم که چهل شبانهروز مهمان حاجىآقا باشم و يک روز برايش کار کنم. چون مدتى گذشته بود و در قيافهام تغييرات زيادى داده بودم، حاجىآقا اصلاً مرا نشناخت و با خود به خانه برد. بعد از چهل شبانهروز همان ماجرا تکرار شد. موقعى که به کنار دريا رسيديم، گاو را کشتم و پوستش را دوختم. حاجىآقا گفت: به داخل پوست گاو برو. من تظاهر کردم که بلد نيستم و مىخواستم از پهلو وارد پوست گاو شوم. حاجىآقا با عصبانيت گفت: احمق چهکار مىکني؟ مگر مىشود تمام قد وارد پوست گاو شد؟ گفتم: حاجىآقا شما از يک آدم دهاتى چهطور توقع داريد چنين کارهائى بلد باشد؟ خواهش مىکنم خودتان راهش را به من نشان بدهيد. حاجىآقا بدون آنکه به شک بىافتد جلو آمد. سرش را نزديک پوست گاو برد و گفت: خيلى خوب به من نگاه کنم ببين با سر بايد به داخل آن بروي. من نگذاشتم حرف حاجىآقا تمام شود. با يک حرکت او را به داخل پوست فشار دادم و فوراً بقيهاش را دوختم. بعد از آنجا دور شدم. حاجىآقا مدتى دست و پا زد و فحش داد و عربده کشيد، ولى مرغان شکارى خيلى زود آمدند و حاجىآقا را به قلهٔ کوه بردند. در آنجا موقعى که حاجىآقا از پوست گاو بيرون آمد، باز مدتى به من فحش داد و بد و بيراه گفت. بعد که آرامتر شد به او گفتم: حالا براى جبران گناهانى که مرتکب شدهاي، مقدارى از آن جواهرات پائين بريز تا اين شترها را بار کنم و موقعى که آنها را فروختم، پولش را به بيچارگان بدهم تا تو را دعا کنند. شايد خداوند گناهانت را ببخشد. نمىدانم حاجىآقا تحت تأثير حرفهاى من قرار گرفت يا اميدوار بود که راهى براى فرود آمدن پيدا کند و جواهرات را از من پس بگيرد که بدون معطلى مقدار زيادى سنگهاى قيمتى پائين ريخت و من شترها را بار کردم. وقتى کار تمام شد به حاجىآقا گفتم: حالا نوبت من است که با اين جواهرات به شهر برگردم و تو را با سرنوشتى که يک روز براى من پيشبينى کرده بودي، تنها بگذارم. هرچه حاجىآقا ناله و زارى کرد، توجهى نکردم و البته کارى هم از من ساخته نبود. بالاخره با جواهرات به شهر برگشتم و از آنجا تير و کمان و قاليچهام را برداشتم و به يک شهر دور رفتم. از سرنوشت حاجىآقا اطلاعى ندارم ولى خودم در شهر جديد زندگى آبرومندانهاى درست کردم و با دختر حکمران شهر ازدواج کردم و به خوشرفتارى و عدل و داد مشهور شدم. طولى نکشيد که آوازهٔ خوبى و بخشندگى من در همهجا پيچيد و به گوش پادشاه رسيد و شما مرا به وزارت منصوب کرديد.“ سخن وزير که به اينجا رسيد، پادشاه تصديق کرد که داستان جالبترى تعريف کرده است و تسبيح را به او واگذار کرد. ╭─┅──═ঊঈ🦋ঊঈ═──┅─╮
هدایت شده از وفا گیلانی
✅جریان پیامک «پرونده اغتشاشات» چیست؟ معاون اجتماعی پلیس فتا، جریان پیامک‌هایی با مضمون «پرونده اغتشاشات» را تشریح کرد به گزارش فارس، پیامک را که باز می کنید متعجب، خشک‌تان می زند؛ نوشته است:«پرونده اغتشاشات شما در سایت زیر ...» و آدرس لینکی زیر آن نقش بسته؛ با خودتان دو دو چهار تا می کنید؛ اگر در این ایام در اغتشاشات حضور داشته و کار خطایی کرده باشید قطعا دلتان می لرزد اما اگر در ناآرامی‌ها حضور هم نداشته باشید استرس و اضطراب وجودتان را فرا می‌گیرد که چرا به اشتباه برایتان پیامک آمده و شما را به عنوان اغتشاشگر در نظر گرفته اند. یعنی در هر صورت، فردی که پیامکی با چنین مضمونی دریافت کند چه گنهکار باشد و چه بی گناه، روی لینک ارسالی داخل پیامک کلیک می کند. اما ما به شما می گوییم که دقت کرده و احساساتی نشده و بر روی لینکی که در پیامک آمده، کلیک نکنید چرا که چنین پیامکی قطعا کلاهبرداری بوده و بلافاصله اطلاعات حساب بانکی یا کاربری شما به سرقت می رود
هدایت شده از  ذکر روزانه
✅📢كشور قطر كاري كرد كارستون، كاري كه هيچ كشور عربي و مسلماني تاكنون انجام نداده است📢 👏كاري كرد كه اگر براي تحسین و تمجید آن، هزاران مطلب در روزنامه ها نوشته شود و هزاران برنامه در صداوسيما ساخته شود باز هم خيلي كم است 👏باید قطر را در رسانه ها و صداوسيما بسيار تحسین و تمجید کرد که این چنین نبرد با گلوبالیسم فرهنگی را به عرصه بزرگترین رویداد ورزشی جهان کشاند و از هویت و حیثیت یک میلیارد و اندی مسلمان در کشوری اسلامی دفاع کرد 📖شروع جام‌ جهانی با قرائت قرآن کریم برای اولین بار در تاریخ: والشمس و القمر بحسبان... و خورشید و ماه روی حساب منظمی می چرخند 👈این یعنی يك كار تميز فرهنگی، حفظ سنت ها و ارزش ها در رویدادی که غربی ها آن را برای خود و از آن خود انگاشته بودند 🤐سکوت در زمان پخش اذان ✌️حق پخش بازی‌های ایران را صداوسیما داد ولي به اینترنشنال نداد ‏🇮🇱کاپیتان تیم ملی قطر،در اولين بازی خودشان،‌بازوبند پرچم فلسطین بست - مردم قطر پرچم فلسطین را به گردشگران حاضر در قطر هدیه دادند - اين يعني فلسطين در قلب مردم مسلمان جاي دارد - اين يعني مرگ بر اسرائيل ❌ممنوعیت ها در حوزه مصرف مشروبات الکلی و حمایت از همجنس بازها و ... 👌یکی از وزرای قطر درباره ممنوعیت الکل و مشروبات الكلي در جام جهانی فوتبال به سی‌ان‌ان گفت: ما نمی‌توانیم دین و فرهنگ خود را به مدت چهار هفته تغییر دهیم ⛔️قطر از استقرار هواپیمای تیم ملی آلمان با شعار همجنس گرایان بر روی آن خودداری کرد(هواپیما به فرودگاه عمان بازگشته و در آنجا با هواپیمای دیگری که نشان حمایت از LGBT را نداشت جایگزین شد) 👈در جام جهانی قطر، تماشاگران زن اگر از لباس باز و برهنه استفاده کنند با مجازات زندان روبه‌رو شوند ⁉️یک لحظه تصور کنید چنین رویدادی در ایران برگزار میشد و ایران چنین کاری میکرد، هم اکنون زیباکلام سر به بیابان گذاشته و برخی دیگر از حقارت ایران و آبرویی که از وطن رفته می گفتند... ⁉️ضوابط و مقرراتی که قطر برای حرمت حلال و حرام دینی در جام جهانی گذاشته اگر فرضا در ایران بود و جمهوری اسلامی اعلام می کرد، سلبریتی های ورزشی می گفتند کلا مراسم لغو شود، روشنفکران از خجالت آب می شدند و شبه رسانه های لندنی هزاران ساعت در تمسخر آن برنامه می ساختند 👹از نظر براندازها تا دیروز که این اتفاقات نبود قطر پیشرفته‌ترین کشور خاورمیانه محسوب می‌شد، اما از زماني كه گفته آبجو تو ورزشگاه ممنوع، هم‌جنس‌بازی ممنوع، پوشیدن لباس باز ممنوع، غزه در قلب ماست و... شده یه کشور عقب اُفتاده جهان سومی!
📌دیروز توی اتوبوس خط واحد یه حرکت عجیب از یک جوان حدودا سی‌وپنج‌ساله دیدم واقعاً هم خندیدم هم درس گرفتم. 📌توی اتوبوس تعدادی از خانم‌ها بی‌روسری بودند. مرد جوان سیگارش را روشن کرد و شروع کرد به سیگار کشیدن! 📌یکی از همون خانم‌ها با صدای گوشخراش داد زد آقا سیگارت را خاموش کن خفه شدیم اینجا سیگار کشیدن ممنوعه! 📌جوان با لبخند و البته سر به زیر گفت خانم محترم تو روسری را درآوردی و میگی من آزاد هستم و بهتره مردها جلو چشم خودشون رو بگیرن و نگاه نکنند! 📌منم دلم میخواد آزاد باشم و سیگارم را هم میکشم! بهتره شما جلوی دماغت را بگیری و بو نکشی! اگر قراره من چشمم را ببندم تو هم بهتره دماغ و دهنت رو ببندی! 📌باور کنید سی‌ثانیه‌ای همه ساکت شدن بعد کل جمعیت زدن زیر خنده و همه شروع کردن به بحث کردن در این مورد از آزادی؛ موافق و مخالف؛ تریبون آزادی بود که بیا و ببین! ✍سربسته می‌گویم؛ وقتی از طریق بی‌قانونی با برخی افراد رفتار شود، تازه قدر قانون و لزوم احترام به آن را می‌فهمند!
به نام خالق یکتا آشنایی با قانون تفاوت بین حضانت و ولایت چیست؟   در پرداختن به موضوع حضانت باید از تداخل  این موضوع حقوقی با مبحث ولایت جلوگیری کرد. ولایت یک حق  و تکلیف قهری (غیر قابل سلب ) است که بر  عهده پدر و جد پدری (پدر بزرگ) کودک است و بیشتر شامل امور مالی و اداره  اموال کودک است در صورتی که  حضانت همان طور که پیشتر گفته شد مربوط به نگهداری و تربیت کودک است. نکته دیگر این است که با وجود اینکه منطبق بر ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی حضانت  بر  عهده پدر و مادر کودک است، ولایت که صرفا متعلق به پدر و جد پدری است. در واقع ولی کودک اداره امور حقوقی و قانونی و مادی کودک را بر عهده دارد   درحالیکه حضانت  حق نگهداری و مراقبت از کودک است. احترام به قانون ، احترام به جامعه است علی منصوری استان گیلان: شهرستان آستانه اشرفیه شب جمعه ۳ آذر ماه ۱۴۰۱ هجری شمسی مقارن با ۲۹ ربیع الثانی ۱۴۴۴قمری
باسمه تعالی تقدیر و تشکر دارم ، از تمامی اعضاء گروه ولایتمداران بدون مرز ، مدیران محترم ( ادمین ها) ،ناظران .... ناظران و همه کسانی که قبلاً عضو گروه بودند و الان حضور ندارند. خیر دنیا و آخرت برای تان، از ناملایمات و ناخوشی ها همگی بدور باشید. از بابت پیام های خوبتان تشکر دارم. هر کدام از شما بزرگواران به کانال ها و گروههایی دسترسی دارید که مطمئناً دیگران به آن گروهها د سترسی ندارد بنابراین از همه شما مطمءن هستم که بهترین ها را به مخاطبان این گروه ارسال خواهیدداشت. برای همه تان دعای خیر دارم.🙏🙏🙏🌹🌹🌹 ✍✍✍ خادم کانال مهر و قهر "دفاع از خوبان" و گروه لایتمداران بدون مرز : بنده عزیزی نژاد
پیشنهادات و انتقادات شما راهگشای ما در ادامه فعالیت در گروه و کانال خواهد بود.ما را بهره مند بسازید.
به سلامتـــــے دخترایی که امانـــــت مادرشونو ترجیح دادنـ بـــــه تمام برند های دنـــــیا❤ به سلامتی دخترایـــــی که سرشون بـــــرهـ چادرشون نمیــــــــــره❤️ به سلامتی اون دخترایـــــی که سنگـــــین و آروم قدم برمیـــــدارن تا مبادا دل نامحرمی بلـــــرزه❤️ به سلامتی اون دخترایی که آزادے شونو با پوشیدن چـــــادر پیدا کردن و مطمئن شدن که اســـــیر نگاه ناپاڪ دیگران نیستنـ❤️ به سلامتی دختـــــرایی که زیبایی شونو عرضه نمیکنن به هرکس و ناکسی ❤️ بهـــــ سلامـــــتی دخترایی که بهشون میگن عقب افتاده ولی سرشار از فهم و دانایے هستن و بازم سکوت میکنن تا مـــــبادا ترک برداره چینی نازک عفت شون❤️ به سلامتـــــی دخترایی که اداب چادرشونو شناختن و عاشقش شدن❤️
📍فعالیت همچنانِ "بانیان آشوب" این متن را پ.ک.ک و منافقین ننوشتند! لطفا این متن که در اشاره به پیگرد قضایی برخی سلبریتی‌های حامی اغتشاش نوشته شده است را بخوانید: 🔸از همان ابتدای ناآرامی‌های اخیر که با درگذشت مهسا امینی آغاز شد، تعدادی از هنرمندان رشته‌های مختلف هنری نسبت به موضوع واکنش نشان دادند. آنها به درگذشت این دختر کرد که در جریان سفرش از سقز به تهران توسط نیروهای گشت موسوم به ارشاد دستگیر شد و جان خود را از دست داد، دست به واکنش زدند. تعبیر غالب از این واکنش‌ها این بود که آنها تصمیم گرفتند با وجود همه عواقبی که ممکن است برای‌شان به وجود بیاید، در کنار مردم بایستند و با آنها همدلی داشته باشند. واکنش هنرمندان به مرگ مهسا امینی را البته باید در قالب حرکتی عمومی و در بطن اعتراضات و نارضایتی‌هایی دید که در سطح عمومی و از سوی مردم در جریان بوده و تاکنون نیز ادامه داشته است. معترضانِ روزهای اول 🔸شبنم فرشادجو و کتایون ریاحی دو بازیگر سینما و تلویزیون ایران بودند که در اولین روزها تصاویر کشف حجاب‌شان در فضای مجازی دست به دست شد. مریم بوبانی، آبان عسکری، مریم پالیزبان و شیوا ابراهیمی هم طی روزهای بعد با انتشار تصایر بدون حجاب به این جمع اضافه شدند. فاطمه معتمدآریا که برای درگذشت مهسا امینی نوشته بود: «چه جنایتی بالاتر از کشتن دختران بی‌گناه این سرزمین است؟ به چه حقی؟ کدام جانی حامی این جنایت است؟» او همان روزها در مراسم خاکسپاری امین تارخ بدون روسری پشت تریبون قرار گرفت و گفته بود: «حال ما به روزگاران، خراب است نه فقط به خاطر از دست دادن امین. من برای اولین‌بار از روی نوشته می‌خوانم و می‌گویم که این روزها حال همه بد است و حال ما بدتر از همه.» در آن زمان تعدادی دیگری از زنان هنرمند سینما اگرچه روسری از سر برنداشتند اما همراه مردم بودند؛ از آن میان می‌توان به هانیه توسلی، ترانه علیدوستی، باران کوثری، هنگامه قاضیانی، بهنوش طباطبایی و... اشاره کرد که در صفحات مجازی حمایت خود را از اعتراضات مردمی اعلام کردند که صدای اعتراض‌شان در خیابان‌ها شنیده می‌شد. به موازات اعتراض زنان هنرمند، هنرمندان مرد هم به میدان آمدند. از آنها باید به اصغر فرهادی، حامد بهداد، مهران مدیری، شهاب حسینی، پژمان جمشیدی اشاره کرد که با نوشته‌ها و گفته‌های‌شان همراهی خود را با مردم اعلام کردند. 🔺این متن که با تیتر "تاوان در کنار مردم بودن" منتشر شده؛ نه یک بیانیه در رسانه‌های پ.‌ک.ک، نه بخشی از گزارش‌های نیوزویک آمریکا راجع به حوادث ایران و نه یک متن منافقانه همیشگی در رسانه‌های آلبانی‌نشین‌ها است. بلکه بخشی از مقدمه یک یادداشت در شماره سه‌شنبه گذشته روزنامه اصلاح‌طلب اعتماد است که در داخل ایران منتشر می‌شود! 🔺آنالیز محتوا هم ساده است. اکثریت نجیب، دین‌مدار و انقلابی مردم ایران اما با جماعتی قلیل در سیاست و رسانه و خیابان مواجه‌اند که به اغتشاش می‌گویند ناآرامی، از بیان تصادفی بودن فوت و بیماری زمینه‌ای مرحومه مهسا امینی طفره می‌روند، به حمایت از اغتشاشگران و اوباش می‌گویند: در کنار مردم بودن، مخالف شادمانی مردم هستند، از متهم کردن بدون سند حاکمیت هیچ اِبایی ندارند و گناه و جرم "کشف حجاب" که مغایر دین و باور و تاریخ و قانون ایرانیان است را اقدامی همدلانه به حساب می‌آورند! 🔺جالب آنکه می‌بینیم این جماعت برنشسته بر ساحت رأفت نظام اما با سوء استفاده از همین رأفت و مدارا نیز اینطور رجز می‌خوانند که: "با وجود همه عواقبی که ممکن است برای‌شان به وجود بیاید"... 🔺دقت شود که به زعم ما آن جمعیت معدود چند هزار نفری در خیابان‌ها را همینان می‌فریبند. 🔺یعنی آش فتنه خیابانی در همین قبیل آشپزخانه‌ها طبخ می‌شود و البته آشپزان و بانیان مشخصی هم دارد. 🔺فلذا مادام که با این آشپزهای مشخص برخورد نشود؛ جامعه همچنان در "شرایط عام‌البلوی" خواهد بود. و شرایط عام‌البلوی یعنی زمینه‌چینی برای بروز فتنه اقتصادی که بسی بزرگتر و سهمگین‌تر از اغتشاشات لکه‌ای این روزهاست. 🔺پیش از این، محمدرضا تاجیک، از تئوریسین‌های اصلاح‌طلب نیز طی اظهاراتی در روزنامه شرق؛ اغتشاشات اخیر را "جشن جنبش" و حاوی خشونتی مقدس و الهی توصیف کرده بود... @mashreghnews_channel
به کانال مهر و قهر"دفاع از خوبان" بپیوندید ...: ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️    ♥️✨"الله"✨♥️      ♥️✨"الله"✨♥️        ♥️✨"الله"✨♥️           ♥️✨"الله"✨♥️              ♥️✨"الله"✨♥️                ♥️✨"الله"✨♥️               ♥️✨"الله"✨♥️             ♥️✨"الله"✨♥️          ♥️✨"الله"✨♥️       ️♥️✨"الله"✨♥️     ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️    ♥️✨"الله"✨♥️      ♥️✨"الله"✨♥️        ♥️✨"الله"✨♥️           ♥️✨"الله"✨♥️              ♥️✨"الله"✨♥️                ♥️✨"الله"✨♥️               ♥️✨"الله"✨♥️             ♥️✨"الله"✨♥️          ♥️✨"الله"✨♥️       ️♥️✨"الله"✨♥️     ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️    ♥️✨"الله"✨♥️      ♥️✨"الله"✨♥️        ♥️✨"الله"✨♥️           ♥️✨"الله"✨♥️              ♥️✨"الله"✨♥️                ♥️✨"الله"✨♥️               ♥️✨"الله"✨♥️             ♥️✨"الله"✨♥️          ♥️✨"الله"✨♥️       ️♥️✨"الله"✨♥️     ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️    ♥️✨"الله"✨♥️      ♥️✨"الله"✨♥️        ♥️✨"الله"✨♥️           ♥️✨"الله"✨♥️              ♥️✨"الله"✨♥️                ♥️✨"الله"✨♥️               ♥️✨"الله"✨♥️             ♥️✨"الله"✨♥️          ♥️✨"الله"✨♥️       ️♥️✨"الله"✨♥️     ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️    ♥️✨"الله"✨♥️      ♥️✨"الله"✨♥️        ♥️✨"الله"✨♥️           ♥️✨"الله"✨♥️              ♥️✨"الله"✨♥️                ♥️✨"الله"✨♥️               ♥️✨"الله"✨♥️             ♥️✨"الله"✨♥️          ♥️✨"الله"✨♥️       ️♥️✨"الله"✨♥️     ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️    ♥️✨"الله"✨♥️      ♥️✨"الله"✨♥️        ♥️✨"الله"✨♥️           ♥️✨"الله"✨♥️              ♥️✨"الله"✨♥️                ♥️✨"الله"✨♥️               ♥️✨"الله"✨♥️             ♥️✨"الله"✨♥️          ♥️✨"الله"✨♥️       ️♥️✨"الله"✨♥️     ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️    ♥️✨"الله"✨♥️      ♥️✨"الله"✨♥️        ♥️✨"الله"✨♥️           ♥️✨"الله"✨♥️              ♥️✨"الله"✨♥️                ♥️✨"الله"✨♥️               ♥️✨"الله"✨♥️             ♥️✨"الله"✨♥️          ♥️✨"الله"✨♥️       ️♥️✨"الله"✨♥️     ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️ ♥️✨"الله"✨♥️   ♥️✨"الله"✨♥️    ♥️✨"الله"✨♥️      ♥️✨"الله"✨♥️        ♥️✨"الله"✨♥️           ♥️✨"الله"✨♥️              ♥️✨"الله"✨♥️                ♥️✨"الله"✨♥️               ♥️✨"الله"✨♥️             ♥️✨"الله"✨♥️          ♥️✨"الله"✨♥️       ️♥️✨"الله"✨♥️     ♥️✨"الله"✨♥️ ا🌸🍀🌸🍀🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الاالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله 🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله لاالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الاالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الاالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الاالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 🍀لااله الالله🍀 🌸لااله الالله🌸 ا🌸🍀🌸🍀🌸 پیامبر صل الله علیه وسلم  فرمودند هر کسی در روز ۱۰۰ بار لا اله الا الله بگوید هیچ کسی اندازه ی او ثواب کسب نمیکند مگر اینک کسی از اوبیشتر گفته باشه 😍😍😍 لا اله الا الله 😍😍😍 😍😍😍 لا اله الا الله 😍😍😍 😍😍😍 لا اله الا الله 😍😍😍 😍😍😍 لا اله الا الله 😍😍😍 😍😍😍 لا اله الا الله 😍😍😍                                       ❤️❤️❤️ 😍😍😍 لا اله الا الله 😍😍😍 😍😍😍 لا اله الا الله 😍😍😍 😍😍😍 لا اله الا الله 😍😍😍 😍😍😍 لا اله الا الله 😍😍😍
هدایت شده از سیدنژاد
🚨‏ خبرهای خوب ۵۰ روز گذشته ۱ 🔹 افتتاح کارخانه سیمان در راسک ۲ 🔻راه‌اندازی پالایشگاه فراسرزمینی ایران در ونزوئلا ۳ 🔹رونمایی از ماهواره‌بر قائم ۴ 🔻بومی سازی «دستگاه دیسک گردان»، یکی از دستگاه‌های کلیدی چاه‌های نفت‌وگاز ۵ ‏🔹بهره‌برداری از واحد پلی‌پروپیلن پتروشیمی در تبریز ۶ 🔻افتتاح ایستگاه راه‌آهن خاش درخط ریلی استراتژیک به طول ۱۵۴کیلومتر ۷ 🔹بهره‌برداری از ۶ نیروگاه برق ( زاهدان ۱و۲، عسلویه، فردوسی، تربت حیدریه و دوکوهه) ۸ 🔻پیوستن ایران به جرگه یکی از ۱۰ کشور صاحب بزرگترین تلسکوپ‌های جهان ۹ ‏🔹تولید بافت قابل پیوند از سلول های فوت شدگان توسط شرکت دانش‌بنیان ایرانی ۱۰ 🔹ساخت پهپاد سم‌پاش کشاورزی توسط جوان لرستانی ۱۱ 🔻رونمایی از چک الکترونیک ۱۲ 🔹اختصاص ۷ هزار میلیارد تومان برای بیماری‌های خاص ☺️😏☺️😏☺️😏فقط در این دو ماه اغتشاشات این همه رشد داشتیم☺️😏☺️😏☺️😏
🍃ذڪرهاے آرامش دهنده 🍃 🌺براے هر ترسے👈 لا إلہ إلا الله 🍃 براے هر غم واندوهے👈ماشاء الله 🌺 براے هرنعمتے👈 الحمد لله 🍃 براے هرآسایشے👈 الشڪر لله 🌺 براے هرچیزشگفت آورے👈  سبحان الله 🍃 براے هرگناهے👈 استغفر الله 🌺 براے هرمصیبتے👈  انا للہ و إنا إلیہ راجعون 🍃 براے هرسختے ودشوارے👈 حسبی الله 🌺 براے هرقضا وقدر👈 توڪلت علے الله 🍃براے  برآورده شدن هرآرزویے👈 ان شاء الله 🌺 براے هرطاعت وگناهے(آمرزش گناهان،وسوسہ شیطان و..)👈 لاحول ولا قوه  إلا باللہ العلے العظیم به این امید که از باغ دعاهامون، یه گل استجابت هدیه بگیرى و به یاری خدا مشکلات همه رفع بشه!!!🍃🌸 آمین یارب العالمین 🍃🌸 ♡ ┄┅✵◈🍃❀🌺❀🍃◈✵┅┄
✅ تقوا چیست؟ شاگردی از عابدی پرسید: تقوا را برایم توصیف کن. عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی، چه می‌کنی؟ شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می‌روم تا خود را حفظ کنم. عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن! تقوا همین است؛ از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار، زیرا کوه‌ها با آن عظمت و بزرگی از سنگ‌های کوچک درست شده‌اند. ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ
👈 azizinejad👉: ‌‌..C᭄• نابینائی در شب تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می‌رفت. فضولی به وی رسید و گفت : ای نادان! روز و شب پیش تو یکسانست و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟ نابینا بخندید و گفت: این چراغ نه از بهر خود است، از برای چون تو کوردلان بی‌خرد است، تا به من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند. حال نادان را به از دانا نمی‌داند کسی گرچه در دانش فزون از بوعلی سینا بوَد طعن نابینا مزن! ای دم ز بینائی زده زانکه نابینا به کار خویشتن بینا بود بهارستان | ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌..C᭄• از معجزه کلمات استفاده کن! کلمه میتواند تو را مشتاق کند مثل دوست داشتن.. کلمه میتواند تو را سبز کند مثل خوشحالم.. کلمه میتواند تو را زیبا کند مثل سپاسگزارم. کلمه میتواند تو را پیش ببرد مثل ایمان دارم.. کلمه میتواند تو را آغاز کند مثل: از همین لحظه شروع میکنم، از همین نقطه تغییر میکنم، میتوانم.. میخواهم.. میشود.. خود را آغاز کن! هیچ رازی برای موفقیت و خوشبختی در این هستی وجود ندارد. راز در خود شماست. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌ 🌼🍃 چـه ميـگـذرنـد سـاعـت هـاي " "و مـا چه سـاده ميـگـذريـم از ايـن" " (والـعصـر ان الانـسـان لـفـي خـسر. . .) بارت را بــبنـد شايـد ايــن چنـد صبا فرصت آخــــر بـاشدکـه بـه بـرسيـم و بشناسيـم" "را، و بـفهــميـم کـه يک عمر چـه بـوديـم. همه سرمایه تو در این زندگی همین هایی است که میآیند و میروند غنیمتش بدان تا در روز " " جزو ثروتمندان باشی چرا که آسایش واقعی در است و زندگی آخرت جای ها نیست !!
سلام صبح بخیر اذان صبح به افق محلی، امروز جمعه ۵ / آذر / ۱۴۰۱- آدینه تون شاد
جواد ر: بسم الله الرحمن الرحیم ،به نام خداوند بخشنده مهربان ۱-🌹اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 🥀🤲🌹 خدايا، نورانی کن قلب ما را به وسیله قرآن 🥀🤲 ۲-🌹 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🥀🤲🌹 خدايا ،زینت بده اخلاق مارا با زینت قرآن 🥀🤲 ۳-🌹اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 🥀🤲خدایا روزی ما، را شفاعت قرآن قرار بده ۴-🌹اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن 🥀🤲🌹خدايا بیامرز گناهان مارا به وسیله قرآن 🥀🤲 ۵-🌹اللهم اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن 🥀🤲 خدایا گرامی بدار ما را به وسیله ی کرامات قرآنی🥀🤲 ۶-🌹اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن 🥀🤲🌹 خدايا ، به ما رحم کن با قرآن 🥀🤲 . ۷-🌹اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن 🥀🤲🌹 خدایا کفار و منافقین را به وسیله قرآن نا امید کن 🥀🤲 ۸-🌹اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن 🥀🤲🌹 خدایا مردم بیمار ما را با قرآن شفا بده 🥀🤲 ۹-🌹اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن 🥀🤲🌹 خدايا ، به مرده هاي ما رحم کن به وسیله قرآن 🥀🤲 . ۱۰-🌹اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن 🥀🤲🌹خدايا ، روزی ما را توفیق فرمانبری از قرآن قرار بده 🥀 . ۱۱-🌹اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن 🥀🤲🌹 خدايا ، روزی ما ،زیارت خانه ات که حرمت دارد به حرمت قرآن عطا بفرما🥀🤲 . ۱۲-🌹اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن 🥀🤲🌹خدایا دعاهای ما را(نمازهایمان)را به حرمت قرآن بپذیر 🥀🤲 ۱۳-🌹اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن 🥀🤲🌹خدایا قبول کن تلاوت ما را از قرآن به حرمت خود قرآن 🥀🤲 ۱۴-🌹اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن 🥀🤲🌹 خدايا دعاهاي ما را با قرآن جواب بده 🥀🤲 . ۱۵-🌹اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن 🥀🤲🌹خدايا قرار بده ما را از نمازگزاران به وسیله قرآن 🥀🤲 . ۱۶-🌹اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن 🥀🤲🌹 خدایاقرار بده ما را از اهل تقوا به وسیله قرآن -خدایا وجود ما را سرشار از فضایل و معارف قرآنی قرار بده الهی امین🤲🤲
بسیج تنها یادگار تمام نشدنی امام خمینی(ره)‌ است که هر روز تازه و جوان است و تنها نیروی حاضر در هر محله ،کوچه وگیاهان، شهر وروستا وشب وروز ندارد وتنها چشم بیدار با قدرت ایمان و بدون چشم داشت مادی کشور و اگر مسولان از آنها غفلت کنند در آتش جهنم خواهد سوخت این پیام امام راحل است . بسیج شجره انقلاب است و امید انقلاب ....... ف.م.رشت
هدایت شده از M
امروز جمعه متعلق به آقای ما امام زمان است و پروند ما پیش آن مهربان ، مهربانان چقدر خوبه پروند خوبی داشته باشیم واو را خوشحال کنیم و یقینا" پرونده ملت ایران اورا خوشحال میکند و امروز از او بخواهیم که ملت را از فتنه ها راهی دهد و ملت به او پناه می‌برد ودل به او دارد به امید ظهور⚘⚘⚘⚘⚘⚘ .ف.م.رشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📛‏ چی ؟ درست میشنوم ؟ کلر دالی نماینده ایرلند در : غرب عامل اصلی عدم ثبات در خاورمیانه است؛ ما از عناصر تروریست حمایت میکنیم، حکومت قانونی مصدق را در ایران نابود می کنیم، عراق را برای جنگ با ایران تهییج می کنیم، چشم بر نسل کشی سعودی ها در یمن می بندیم 📛 خدا وکیلی به جای اون پروانه سلحشوری دوزاری اگر اینو میفرستادیم مجلس قشنگتر صحبت میکرد ! میدونید چرا خیلی از واقعیت ها از زبان نمایندگان یا وزرای دوَل غربی ، بیان میشه ؟ چون خودشونم میدونن چه مزخرفاتی رو به خورد ملتها میدن تو رسانه هاشون لذا یه ساعتم‌پای خزعبلات رسانه هاشون نمیشینن و بدون روتوش ، پرده از واقعیات جاری برمیدارن! 🖲اخبار را در "مُنتخَبِ اَخبار" ببینید👇
امروز سالگرد نام‌گذاری کشور عزیزمان «ایران» است۰ در سال ۱۳۱۴ شمسی طبق بخشنامه وزارت امور خارجه و تقاضای دولت وقت؛ و تصویب مجلس شورای ملی از نام رسمی «ایران» (به جای پارس و پرشیا) برای کشور ما انتخاب شد. نامی که امروز ایران گفته می‌شود، بیش از ۶۰۰ سال پیش «اِران» تلفظ می‌شد. واژه ی «ایران» بسیار کهن و پیش از آمدن آریایی‌ها به سرزمین‌مان اطلاق می‌شد و نامی تازه و ساخته و پرداخته‌ای نیست واژه‌ی «ایران» از دو بخش درست شده است: بخش اول «ایر» به معنی اصیل، نجیب، آزاده و شریف است ‌بخش دوم به معنی سرزمین، جا و مکان است. معنی کلی واژه‌ی ایران، «سرزمین آزادگان و نجیب زادگان» می‌باشد. مرا شادی از نام ایران بود دلم پر ز یاد نیاکان بود ز ایران جهان پیش من گلشن است همیشه ز یادش دلم روشن است زنده و جاوید باد سرزمینم ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنده باد ایران زنده باد غیرت ایرانی سربلند ایران سربلند امام خامنه ای سربلند ملت ایران قوی .ف.م.رشت