4_5841270893971509715.mp3
2.48M
موضوع: شعر جنگل ناهید با گویش محلی
شاعر: آقای کربلایی محمد میرشاهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از مقلبالقلوب والابصار
خواستم
تا قلبم را سرشار از عشقت
کند
و چشمانم را غرق در تماشایت
و از مدبراللیل و النهار
خواستم
تا روز و شبم را لحظهای
فارغ از یاد تو نباشم
از محولالحول و الاحوال
خواستم
که چنان مرا دگرگون کند
که تو میخواهی
و از او احسنالحال را
خواستم
یعنی فقط با تو بودن را
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۱/۰۱
درون سینه، گنج عشق، پنهان از چه باید کرد!؟
به لب هایم گذار از مهر، آن یاقوت لب ها را
#محمد_رضا_قاسمیان
#تک_بیت
۱۴۰۱/۱۱/۲۰
در خیالم با غمت، پیوسته سازش میکنم
آبشار گیسوانت را نوازشها کنم
#محمد_رضا_قاسمیان
#تک_بیت
۱۴۰۱/۱۱/۲۰
خراسان دلم، لبریز از لبخند آهوهاست
عجب شیر گرفتاری که خود در بند آهوهاست
#محمد_رضا_قاسمیان
#تک_بیت
۱۴۰۱/۱۱/۲۰
آگه شود ز حال دل من اگر دلت
راضی دلت، به حال دل من نمی شود
#محمد_رضا_قاسمیان
#تک_بیت
۱۴۰۱/۱۱/۲۰
از لطف خدا، لیلهی میلاد آمد
احیاگر عدل و الگوی داد آمد
از دامن پر مهر حسین بن علی
نور دل او امام سجاد آمد
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۲/۰۷
ای سراپا حُسن و خوبی! کز همه خوبان سری
نیست همتایت کسی، ای دلبرا! در دلبری
گوی سبقت برده ماه رویت از رخسار ماه
می زند صد طعنه رخسار تو بر حور و پری
در لطافت چون گلی، ای زینت فصل بهار!
چشم بد دور از تو بادا و خزان و پرپری
حق تعالی میکند عالم گلستان از تو گل!
حق تو را بخشیده بر خلق جهانت سروری
برکنی از بُن بنای ظلم و ظالم در جهان
شیوهات مهر و وفاداری، عدالت گستری
از خدا خواهم کند تعجیل در امر فرج
حجت حق! مهدی موعود! یابنالعسکری(عج)!
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۲/۱۱
ای از تو خجل، جلوهی خورشید! بیا
ای اختر تابندهی توحید! بیا
برگرد دگر یار سفر کردهی ما!
با آمدنت عید شود، عید، بیا
#محمد_رضا_قاسمیان
#رباعی
۱۴۰۱/۱۲/۱۵
ای از تو شکوفا گل امّید! بیا
باید ز لبت، بوسهی تر چید، بیا
نادیده شود عاشق دیدار تو، گل!
صد دل شده عاشق، که تو را دید، بیا
#محمد_رضا_قاسمیان
#رباعی
۱۴۰۱/۱۲/۱۶
بی تو ای دوست! چه بی پشت و پناهیم، بیا
خستگانی همه گمگشتهی راهیم، بیا
کوه هجران تو سنگین شده بر شانهی ما
ما که ناچیزتر از یک پر کاهیم، بیا
بس که کاری شده هجران تو و درد فراق
غرق اندوه و غم و ناله و آهیم، بیا
دورمان، گرگ صفتها همه جمعاند و چنین
گشته تنها، همه بی یار و سپاهیم، بیا
بین ما فاصله تا کی بکشد ظلمت شب؟
ما دگر منتظر دیدن ماهیم، بیا
کاش! میشد بنوازی به نگاهی دل ما
ما که دلخوش به همین لطف و نگاهیم، بیا
هر که بینی به دلش آرزویی مانده و ما
از تو ای یار! به غیر از تو نخواهیم، بیا
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۲/۱۶