خورشید خانم
خیلی جوان است
ابرو کمان است
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_کودکونوجوان
دارم برایت
ای دوست کادو
یک برّه آهو
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_کودکونوجوان
هرگز ندارد
همتای دیگر
ماهست مادر
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_کودکونوجوان
ای که هستی همه دم، در دل و در جان و خیال!
مرغ دل میزند اینک به هوایت، پر و بال
واژهها از پی توصیف تو گر صف بکشند
کی به توصیف جمالت برسد مرغ خیال!؟
گر ببیند رُخ ماه تو خجل میگردد
ماه، حیران شود از دیدن آن ماهجمال
حیف باشد که تو باشی و نبینم رُخ تو!
بی تماشای تو گیرد دل من گرد ملال
کوه اندوه تو را سخت به شانه بکشم
الف قامت من، شد ز فراق تو چو دال
تاب دوری تو از همچو منی ساخته نیست
داغ هجرت شده بر گردن من سخت وبال
بیتو ای گل! چه بهاری!؟ همه جا گشته خزان
سرو قدّا! قدمی نِه، به گلستان وصال
#محمد_رضا_قاسمیان
دستی که علیه دشمنان میجنگید
امروز جدا اگر چه از پیکر ماست
آن دست، هنوز هم بر سر ماست
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_آیینی
سردار که در راه خدا میکوشید
از خوف خدا تمام شب، گریان بود
با دیده و دل، نور خدا را میدید
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_آیینی
voice.ogg
460.3K
دستی که علیه دشمنان میجنگد
دستی که همیشه بر سر ملت ماست
دستیست که در دست خداست
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_صیاد
#سهگانی_آیینی
voice.ogg
404.7K
چشمان تو در راه خدا میکوشید
از خوف خدا تمام شب، گریان بود
چشم تو فقط نور خدا را میدید
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_صیاد
#سهگانی_آیینی
حال مرا
شاخههای بیبرگ هم
نمیفهمند
احوالم را
از برگهایی بپرسید
که بازیچهی بادند
#محمد_رضا_قاسمیان
#سپید
۱)ای قاصدک! که غمگین
در گوشهای نشستی
دلواپس چه هستی؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_داستانک
۲) غمت چون رهگذر، از دل گذر کرد
همان دم در دلم افتاد مهرت
خیالت قلب ما را شعلهور کرد
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_دوبیتی
۳)وقتی که یورش باد
برگ از درخت انداخت
کار درخت را ساخت
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_داستانک
۴)با یار، پادشاهم
وقتی که نیست پیشم
یک پادشاه کیشم
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_داستانک
۵)امشب زمین و آسمان
مهمان سر خوان شماست
چشمم به احسان شماست
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_آیینی
ای قاصدک که خستهای!
در گوشهای نشستهای
بار سفر نبستهای!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#سهگانی_داستانک
امشب بیا که با تو کمی گفتگو کنم
دست دلم، برای تو باید که رو کنم
آن عاشقم، که پای دلم، گیر زلف توست
آن تشنه، کز شراب تو پُر این سبو کنم
از دل غبار غم، چو بشویم به آب چشم
با اشتیاقِ کعبهی رویت، وضو کنم
آمد نسیم و از تو نیاورده بوی گل
در این خزان، تو را ز چه باید که بو کنم؟
تا کی به شوق گلشن رویت، نگار من!
باید که خار هجر تو در جان، فرو کنم؟
یک آرزوست در دلم اینک، و آن تویی
تا کی تو را امید دلم! آرزو کنم؟
ای ماه من! برآی، گرفتار ظلمتم
تا کی؟ کجا؟ چگونه تو را جستجو کنم!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#دبیران_ادبیات_فارسی_کشور
۱۴۰۳/۱۰/۱۳