شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هفتادو_هشت دکتر سرش رو با تاسف تکون داد و گفت نمیدونم چی بگم.. چرا با جون و زندگی زنهاتون باز
#قسمت_هفتادو_نه
پیرزن خم شد و چند تا سرفه کرد..
حس کردم داره زمان میخره تا دروغ تازه ای سر هم کنه..
با آرنجم زدم به سینه اش و گفتم .. د... یالا...
دستهاش رو برد بالا و گفت به خدا من بی گناهم... من .. با دیدن اون گردن بند عقلمو از دست دادم و نفهمیدم دارم چه غلطی میکنم...
داد زدم درست حرف بزن ببینم چه گردنبندی؟؟
پیرزن چشمهاش پر از اشک شد و گفت ای خدا .. عجب غلطی کردم .. مادرت منو میکشه .. حرف نزنم هم تو ..
دستم رو تکیه دادم به دیوار بالای سرش و پرسیدم مادرم؟؟
از ترس خودش رو جمع کرد و گفت مادرت قبل از معاینه بهم گفت معاینه اش کردی، حامله بود به هیچ کس حرفی نزن بیا پیشم..
بعد از معاینه ، کنارش نشستم .. مرضیه خانم هم بود ولی اشاره کرد حرفی نزنم .. اونو به یه بهانه ای فرستاد اتاقش.. بهم گفت مطمئنه که تو امروز و فردا صنم رو طلاق میدی و نمیخواد بچه ای این وسط باشه .. به خدا.. اولش قبول نمیکردم .. گردن بندش رو در آورد و گذاشت کف دستم .. اصرار کرد .. منم وسوسه شدم و قبول کردم .. به جان بچهام از صبح عذاب وجدان دارم ...
باور نمیکردم .. داد زدم دروغ نگو کفتار پیر.. مادر من این کار رو نمیکنه .. اون بچه ی من بود که جونش رو گرفتی..
مچ دستش رو محکم گرفتم و به سمت در کشیدم و گفتم وقتی رفتیم پیش آژان ، راستش رو میگی ..
پیرزن خودش رو روی زمین پرت کرد و با گریه گفت بهت ثابت میکنم .. دستم رو ول کن ..
همین که دستش رو رها کردم دست کرد توی جیب شلوارش و گردنبند قیمتی مادرم رو درآورد..
دستش رو بالا آورد و گفت ایناهاش.. اینو بهم داد.. بهم گفت تا کی واسه دو شاهی پول میری این خونه و اون خونه.. اینو بفروش یکی دو سال راحت زندگی کن ..
الانم اگر منو ببری پیش آژان ، همه اینارو میگم .. مادر تو هم باید مجازات بشه .. اون منو وسوسه کرد...
به گردنبند مادر که تاب میخورد زل زده بودم .. باورم نمیشد .. یعنی نمیخواستم و نمیتونستم باور کنم ..
مادر من.. چطور تونسته بود برای از بین بردن بچه ی من نقشه بکشه .. چرا این کار رو کرده بود .. باید بهم میگفت ..
گردنبند رو از دست پیرزن کشیدم و از خونه اش بیرون زدم ...
با سرعت به طرف خونه حرکت کردم .. به قدری ذهنم درگیر بود که چند باری نزدیک بود تصادف کنم ..
تمام راه گردنبند رو تو دستم فشار میدادم و فقط میخواستم زودتر برسم ، تا عکس العمل مادر رو ببینم ..
سلطانعلی در رو باز کرد و نگران پرسید خانم کوچیک چطورند؟؟
بدون اینکه جوابش رو بدم داد زدم مادر... مادر... کدوم گوری هستی ؟؟
آفت تو حیاط بود .. محکم زد توی صورتش و گفتم یا فاطمه زهرا صنم چی شده؟؟
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_دل_اعضا ❤️
سلام من این مدت فقط اهل خوندن بودم و داستان های بقیه عبرت میگرفتم برای بعضی هام واقعا غصه میخوردم چون زندگی خیلی سختی داشتن من خودم یه پسر ۱۶ سالم از ۱۲ سالگی که به بلوغ رسیدم زندیگم کلا عوض شد چون تو یه خانواده مذهبی بزرگ شده بودم سمت رل زدن و اینا نرفتم ولی وقتی بقیه رو میدیدم چه رل یا نامزد واقعا حسرت میخوردم حس کمبود میکردم از طرفی ۴ سال هم بود جز حس عاطفی حس جنسی هم اضافه شده بود و هیچ راهی برای تخلیش نبود با اینکه تو یه خانواده پولدار بودم و هر کاری میتونستم بکنم ولی همش نماز و روزه و هيأت و بسیج باعث شده بود سمتش نرم ولی اخر همه اینا منجر به به گناه خود....شد ۴ سال همش عذاب وجدان دارم اراده قوی دارم و معتادش نیستم اما بعضی وقتا چیزایی رو ادم میبینه که نمیشه کاری کرد اینم بگم همه راه ها رو برای ترک رفتم هم از نظر علمی هم مذهبی اما میدونم تنها راه درمانم ازدواجه همه شرایط رو دارم جز سنش حتی فقط میخوام یه دختر خوب و مذهبی باشه که بتونم باهاش حرف بزنم نه چیز دیگه اما یه دختر خوب هچیوقت تو خیابون نیست که من بتونم باهاش حرف بزنم از طرفی به خانوادم هم که چیزی نمیشه گفت کمکم کنید چیکار کنم(اینم بگم من رشد عقلی خیلی زیادی داشتم و شاید از یه ادم ۲۵ ساله بیشتر درک و فهم دارم که باعث شده تو همین ۱۶ سالگی مسئوليت های خیلی بزرگی بهم بدن که قبلا ادمای ۲۲ ۲۳ ساله داشتن و حتی وقتی تو جمعی هم حرف میزنم همه مجذوب حرف زدنم میشن و میگن خیلی بیشتر از سنت میفهمی و از نظر عقلی کاملا امادگی ازدواج رو دارم اینو در جواب اونایی گفتم که الان میخوان بگن تو بچه ای بشین درست رو بخون زوده این حرفا برات)
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام به ادمین جان عزیزو همه ی شما عزیزان من یه خانومی ۳۳ ساله هستم ۱۵ ساله خانه دارم سه تا بچه دارم بچه ی بزرگم ۱۲سالشه مشکل اینه که از همون اول خونه ی پدرشوهرم زندگی کردم تاالان خونمون کوچیکه دوست دارم از اینجابریم دخترم بزرگ شده هرچی به شوهرم میگم بیابریم واسم خونه اجاره کن زیربارنمیره بخاطرهمین دلم خیلی غصه داره خیلی ناراحتم چونکه اصلا به فکرراحتی زن وبچش نیست واقعا دیگه خسته شدم به مادرش،پدرش میگم باهاش صحبت کنین شاید زبون منو نمیفهمه حرف شماروبفهمه میگه زندگی شمابه مامربوط نیست دیگه نمدونم چه جوری راضیش کنم که بدون ابروریزی به حرفم گوش کنه شوهرم ادم خوبیه نه اعتیادداره نه حیضه ادم صاف وساده ایه فقط همین مشکل وباهاش دارم که کلازندگیمونوبهم ریخته اعصابم خرده گفتم شایدیکی ازشماعزیزاناین مشکل وداشته قبلا ،چه طوری شوهرشوراصی کرده ایاکسی یه دعایانذری کرده که واقعامجرب باشه که به دردمنم بخوره یاچی به شوهرم بگم که حرفاموبهتر بتونه درک کنه ممنونم اگه پیشنهادی دارین بهم بدین
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام ادمین عزیز من داداشم ۲۰سالشه لکنت زبان داره میخواستم از دوستان بپرسم که تو تهران دکتر خوب سراغ دارن.ممنونم
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام به همه شما عزیزان دوستان من یه برادرم دارم از صبح تا شب کفتر بازی میکنه ۳۰ سالشه اصلا به فکر کار و زندگی نیست اگه بزارنش شب هم تو لونه کفترا میخوابه تو رو خدا اگه ذکری دعایی وهر چی میدونیدبهم بگید انجام بدم تا از این کفتر بازی سرد بشه و سرش به کار و فعالیت مفید سرگرم بشه با تشکر از همگی اجرتون با خدا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام وقت بخیر
من یه دختر 17 ساله ام. چند وقته که خیلی پول لازمم. میخوام اگه اعضا میتونن کمکم کنن و منو وارد یک کاری کنن زحمت بکشن. یا اگر ایده ای دارن. کار های هنری هم مثل بافتنی و سرمه دوزی و چیزای دیگه بلدم.
لطفا پیاممو بزارین و کمک کنید
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خانما
لطفا ی راه حل طبیعی بگید برا روشن شدن پوست بدن
من پوستم تیره تیره نیست ولی سفیدم نیست
دوست دارم روشن تر بشه
خصوصا قسمت کمر و باسن و شکمم تیره تره
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
کانال ویزیت طب اسلامیمون👇🏻🌹
@vizit1400
لطفا همه عضو بشید بهترین اطبای طب سنتی در خدمت شما هستند و فقط مختص اعضای کانالهامون😍👆🏻✅
#دردو_دل_اعضا ❤️
💚💚💚💚سلام وقت دوستان بخیر 💚💚💚💚
من همونیم که گفتم مادر شوهرم روز معلم رو به بابام تبریک نگفت. ببینید
اینجا آخه همین طوریه اکثر پدر مادر های دانش آموزا زنگ زدن و تبریک گفتن
ولی جدای از همه اینا برادر شوهرم شاگرد بابامه و اونم تبریک نگفت
پرتوقعی مادر شوهرم به اینا اکتفا نمیکنه
یه روز به من گفت بیا بریم بیرون میخوام لباس بخرم برات منم خوشحال شدم و رفتم . یه لباس شلوار تو خونه خرید برام ولی تا رسیدیم خونه اومد از شوهرم پولشو گرفت 😐 پدر شوهرم گفت چرا این کارو کردی گفت اون زنشه ما پولشو بدیم بعدم خندید گفت شوخی کردم اینطوری کردم تا شوهرت بار بیاد درصورتی که شوهر من خودش بلدع و اگرم میخواین بار بیاد که واسم خرج کنه بهش یاد بدین که خودش منو ببره خرید
بعدم یه بار خونشون بودم شوهرمم نبود وسیله لازم شدم زنگ زدم به مامانم تا پول بریزه برام ولی مادر شوهرم نگفت زشته خودم میخرم برات نکو برات پول بریزه مامانت،
بعدم که رفتم خرید کردم دیدم مادر شوهرم روشو کرده اونور اومدیم بیرون گفت اینجا زشته وقتی عروس با مادرشوهره عروس چیزی رو حساب کنه حالا اون چیزی هم که من خریدم ده هزار تومن بود
😐😐😐😐
ببخشید که زیاد حرف زدم
یا یه کیف خریده شوهرم برام ،
دیده، به شوهرم گفت از اینا برای منم بخر .
خوبه که شوهر من هنو داره درس میخونه و شغلی نداره و میره کارگری.
یه کیف نگه داری ماسک هست که دیدین قیمتش هزاررر تومنه چنددد بارر به من و شوهرم گفت از اینا واسه منم بخرین جالبه که خودش هزارررر بار رفته مغازه ولی چندماههه نخرید تا ما بخریم براش
تازه میگفت واسه خواهرشوهرتم بخری حالا هزار تومن ارزشی ندارع ولی دوتاتون شوهر دارین هرروزم بیرونین
😐😐😐
اونقدررر گفت من هم خداییش یادم میرفت بخرم ولی اخرش کیف خودمو دادم بهش
لباس میخرم میگه میخوام برم مثل تو بخرم
یعنی هرکار بکنم همون کارو میخواد بکنه
🙄🙄
بازم ببخشید ولیییی چکار کنم از بس حرص میخورم میترسم فلج بشم اخر😶
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#حرف_دل_اعضا ❤️ سلام من این مدت فقط اهل خوندن بودم و داستان های بقیه عبرت میگرفتم برای بعضی هام واق
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام درجواب اقا پسری که ۱۶ سالشونه و بلوغ زودرس گرفتن در اول باید من بهتون بگم ۱۳ سال دارم ولی مثل خودتون اطلاعات و هوش بالایی دارم به صورتی که نفر اول امتحانات تیز هوشان علوم مدرسه شدم با ۱۲۰ سوال ۴ گزینه ای در کلاس ۶ !
از نظر من به شما باید بگم که اکثریت هم دورهه های ما همینن و دنبال عشق عاشق بازی هستن و همین حرفا از نظر من باید سرشون تو کار خودشون باشه اما این برای شما صدق نمیکنه
طبق گفته های شما باید به دنبال تحقیق در باره بلوغ زود رس باشید و دنبال درمان باشید و از خانواده هم فرار نکنید اگه که خانواده منطقی دارید که درکتون میکنن اگر هم که نه که بهتره نگید چون کار بدتر میشه و باعث ناراحتی همه میشه
چون شما با این سن نمیتونید ازدواج کنید چون اگه ازدواج بکنید با این وضعیت نمیتونید روی پای خودتون وایسید
و زندگی خوبی نخواهید داشت چون شما که تا اخر عمر نمی تونید با پول خانواده پیشرفت کنید از یه جایی باید خودتون کار کنید و این واقعا زوده و من تعجب میکنم از نظر من شما باید با کار های دیگه سرتون رو گرم کنید تا این حس از بین بره
ولی چرا عذاب وجدان دارین مگه شما چکار کردین ؟ که اینجوری حس میکنید .
شما نباید در حال حاضر به دنبال این چیزا باشید چون که یه نوع هوس محسوب میشه و نباید بهش گوش کرد چون واقعا اخرش پایان خوش نداره شانس شما خیلی کمه واقعا کمه که زندگی خوبی داشته باشید بعد از ازدواج پس نباید این کارو کنید
و اینکه شما هنوز خیلی جون هستی و باید جونی کنی شما باید بعد از ازدواج مسولیت همه چیز رو پذیرا باشی زن بچه حساب کتاب نظم و امورات مالی همینطوری که نمیشه به خاطر احساس درون تون عقل منطق رو باخت که دوست عزیز تو باید کلی مسولیت بپذیری بعد از ازدواج .
شما حالا حالا ها تا ۲۰ تا ۲۵ سالگی باید جوونی کنی بعدش به فکر این کارا بیفتین ازدواج که الکی نیست و اینکه شما باید روی اراده خودتون بیشتر تمرین کنید و با اراده ای که دارید توانایی کنترل سر رشته افکار خودتون رو خواهید داشت تا بتونید کنترلش کنید و امید وارم موفق باشی و از شر این هوس هم راحت شی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
برای اون گل پسر ۱۶ سالهی پخته
کاملا حق داری و فضای جامعه متاسفانه خیلی بد شده اما هر چقدر هم که شما بگی پخته هستی و ... سن چیز مهمیه.
شما الان وضعیت کارت مشخص نیست، همینطور تحصیلاتت، خانواده دختر به این راحتی نمیتونن بهت اعتماد کنن.
دختری که بخوای باهاش ازدواج کنی حداقل یکی ، دو سال کوچکتر هم که باشه واقعا مناسبِ ازدواج نیست مگه موارد استثنا
نکته بعدی اینکه ملاک های عاطفی و هیجانی به مرور زمان و تو روند رشد تغییر میکنن و ازدواج تو سن پایین خدا نکرده احتمال پشیمونی داره(نمیگم قطعا ولی احتمالش زیاده)
پیشنهادم به شما اینه که چند ساعت از وقت روزانه ات رو بذار روی ورزش و کلا سعی کن در طول روز خیلی فعالیت داشته باشی تا ذهن و جسمت خسته بشه
نکته بعدی اینکه تا جایی که میتونی از هر جایی که تحریکت میکنه دوری کن . از فضای مجازی گرفته تا حتی مثلا یه مهمونی خانوادگی که افرادش پوشش خوبی ندارن
موفق باشی
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام آقا پسری که ۱۶ سالشونه و قصد ازدواج دارن. منم یه پسر دارم ۱۶ سالشه از نظر ظاهر و قد و قیافه سرآمد فامیله ماشاالله خیلی باهوش و کاری هست از سنش بیشتر بهش میخوره هم از نظر قیافه هم عقل و ذکاوت...منم یه وقتایی باخودم میگم اگه میشد وسیله ازدوجشو فراهم کنم اما در واقعیت نمیشه(محل زندگی شمارو نمیدونم اما اینجا امکانش نیست که پسری تو این سن ازدواج کنه) ... باید صبر کنی پسرم، با عبادت بخصوص روزه و ورزش سرخودتو گرم کن و انرژی تو تخلیه کن و هیچوقت سمت گناه نرو که جدای از مجازات اخرویش؛ عواقب خیلی بدی هم جسمی هم عقلی برات داره
تابستون هم فرصت خوبیه تا از کلاسهای ورزشی بخصوص رزمی استفاده کنی
سعی کن وقتت رو پر کنی تا زمینه گناه برات ایجاد نشه .. انشاالله تا زمانیکه موقع ازدواجت فرا برسه و یه ازدواج خوب و موفق داشته باشی
موید باشی
___________________
خدا انشاالله به خانوما و دخترانمون حیا و عفت بده تا با ظاهر نامناسب وارد جامعه نشن که باعث اذیت جوونا و به گناه افتادنشون نشن
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت اعضای کانال وادمین محترم وزحمت کش
در رابطه با اون پسر گلم که گفتن از ۱۲سالگی دچار مشکل شدن والان ۱۶سالشونه اینجور که شما گفتید اهل مسجد وهیئت هستید خیلی راحت می تونید این مسئله را با روحانیه مسجدتون ویا کسی که پدرومادرتون قبولش دارند در میون بزارید واز اونا بخواهید تا با پدر، مادرتون صحبت کنن. دایی خودم ۱۶سال داشت که عاشق یه دخترخانم کلاس پنجم که ۱۱سال داشت شد. با توافق خانواده ها حدود ۶سال نامزد بودن بعد از خدمت سربازی با هم عروسی کردن الحمدالله زندگیه خوبی هم دارن
الان هم همه کسایی که توی حوزه درس می خونن توی همون سن کم ازدواج می کنن.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پاسخ_اعضا ❤️ سلام درجواب اقا پسری که ۱۶ سالشونه و بلوغ زودرس گرفتن در اول باید من بهتون بگم ۱۳ سا
الحمدالله شما از نظر مالی مالی هم که مشکل ندارید پس انشاالله خدا کمکتون می کنه. موفق باشید
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام وقتتون به خیر...اون دوست عزیزی که ۱۶ ساله بودن و از مشکلات دوران بلوغشون گفته بودن...وقتی پیامشون رو خوندم گفتم شاید صحبت هایی که آماده کردم به برادر خودم که همسن و سال ایشونه بگم بهشون کمک کنه...این صحبت ها صرفا یه سری توصیه خواهرانس و قطعا خیلی تخصصی نیست ...اول از همه درمورد
سن و اینا...میخوام بگم که هر چقدر هم که بزرگ تر از سنت باشی به هر حال ما داریم توی یه جامعه زندگی میکنیم و خب ازدواج و این حرفا معمولا توی سن شما مطرح نمیشه و از همه مهم تر طرف مقابل که مسلما از شما کوچک تره لزوما سن عقلیش بزرگ تر از سن شناسنامه ایش نیست و احتمالا اون طوری که توقع داری نمیتونه درکت کنه پس اگرم بخوای وارد رابطه بشی با وجود ویژگی هایی که از خودت گفتی باز هم بیشترین آسیب رو خودت میبینی...در ضمن به خاطر ثروت و موقعیت اجتماعی خانوادت ممکنه خیلی ها جذبت بشن که خب خیلی خطرناکه...پس فعلا بی خیال رابطه با جنس مخالف شو به نظرم...برای اینکه یه رابطه درست شکل بگیره و به خواسته هات برسی یه خورده صبوری کن...مطمئن باش که خدا پاداش صبرت رو به بهترین شکل میده...نمیدونم خواهر داری یا نه...یا اینکه رابطت با مادرت چه طوریه...ولی بدون که هیچ کسی مثل خانوادت برات دل نمیسوزونن و اگه درد دلی باشه بهترین کسایی هستن که میتونن کمکت کنن...ولی اگرم ارتباط باهاشون سختته میتونی یه سری حرف هات رو بنویسی...این طوری ذهنت خلوت میشه و افکارت نظم پیدا میکنه...در مورد مسائل جنسی هم سعی کن تو طول هفته حتما چند روز ورزش های سنگین انجام بدی...ببین اوایل بلوغ به خاطر نوسانات هورمونی که پیش میاد ناخودآگاه ذهن آدم حول یه سری مسائل میچرخه حالا تو پسرا بیشتر ولی در کل دختر و پسر نداره...بهترین کار اینه که خودت رو این قدر مشغول کنی که اصلا فرصت فکر کردن به چیز دیگه ای نداشته باشی...مثلا اگه دوست داری یه سری مهارت رو یاد بگیر...کتاب بخون...فیلم ببین...یا کلی کار جذاب دیگه که قطعا خودت بهتر میدونی...مثلا من خودم اون دوران برنامه گوگل کلندر رو نصب کرده بودم و توی اون برای همه ساعت های روزم برنامه داشتم تازه خیلی اوقات وقت کم میاوردم...این طوری جدا از اینکه بعد یه مدت وقتی برمیگشتم کارهای مفیدم رو میدیدم ذوق میکردم...الان توی بیست سالگی هم وقتی از مهارت هایی که اون موقع کسب کردم استفاده میکنم لذت میبرم واقعا...در آخر هم سعی کن توی این دوران تصمیماتی بگیری که بعد چند سال که خواستی این روزها رو مرور کنی به خودت افتخار کنی...ببخشید که طولانی شد...
❤️❤️❤️❤️❤️
در پاسخ این کاربر16ساله که نیاز به ازدواج دارند باید بگویم کاربسیارخوبی است
اگربتوانید ازدواج کنید پسرهمسایه ماهم درسن پانزده سالگی ازدواج کرد
وکارگرسرگذرهم بود الان پیراهن دوری مردانه
دارد بادوتادختر نوجوان کوشا ودرسخوان
همسرش هم زن بسبارخوب وقانعی است
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در رابطه با آقا پسر 16 ساله که تو فکر ازدواجه
من بنظرم اگه به قول خودتون همه شرایط رو دارید ولی توان گفتنشو نداره برید به روحانی مسجد محل یا فردی که تو هیئت یا افراد اینچنینی که مورد قبول و اطمینان خانواده هم هستن مشکلتونو بگید که اون فرد با خانوادتون صحبت کنه و راضیشون کنه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در پاسخ اقا پسری ک مشکل خ.... دارن...
بزرگوار شما همونطور ک خودتونم گفتید دو تا راه دارید!
ترک ، ازدواج
ک خب از هر نظر راه اول مناسب تره ولی سخت تر...
از طرف دختری ک ی زمانی مشکل شما رو داشتم اونم در سن پایین تر (۱۴) میتونم درک کنم ک ترک واقعا سخته...
گفتید ک اراده قوی دارید و خب این عالیه🌸
سعی کنید زمانی ک وسوسه میشید حواستون رو ب مسائل و موارد دینی پرت کنید
اینجوری عذاب وجدان تا حد زیادی جلوتون رو میگیره...
ب این فکر کنید که امام زمان (عج) با هر گناه ما چقدر اذیت میشن...
اونم گناه ب این بزرگی...
یا ب شهدا فکر کنید...
شهدای نوجوان و همسن و سال شما کم نیستن!
ب این فکر کنید ک اونا در ۱۶ سالگی شهید شدن و اونوقت ماها ...
سعی کنید وقتتون رو ب کارهای بسیج و پایگاه و باقی اون رو هم یا عبادت یا کنار خانواده بگذرونید تا وقتی برای... نداشته باشید...
موفق باشید🌸✨
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هفتادو_نه پیرزن خم شد و چند تا سرفه کرد.. حس کردم داره زمان میخره تا دروغ تازه ای سر هم کنه..
#قسمت_هشتاد
مادر و مرضیه از اتاقش بیرون اومدند و مادر با عصبانیت گفت خوشم باشه.. آفرین.. این چه وضعه حرف زدن با مادرته؟؟
گردنبند رو بالا آوردم و گفتم اینو دادی تا بچه ی منو بکشه... آره... چرا؟؟؟
رنگ صورت مادر به وضوح پرید و با تته پته گفت چی میگی؟ این دست تو چیکار میکنه؟ دنبالش میگشتم نبود...
داد زدم .. بسه.. دروغ نگو ... به روح پدرم حرف نزنی اون پیرزن و با این گردنبند میبرم نظمیه .. اون وقت مجبوری حرف بزنی ... نزار کار به اونجاها برسه..
مرضیه دستش رو گذاشته بود روی شکمش و لبش رو گاز میگرفت .. کمی از مادر فاصله گرفت ..
مادر انگار کمی به خودش مسلط شده بود .. بدون توجه به من روی ایوون نشست و به پشتی تکیه داد و گفت معلومه دیگه تمام این خزعبلاتو اون زن معلوم الحالت تو مغزت کرده .. گردنبندمم خودش برداشته واست قصه تعریف کرده ..
از عصبانیت قلیونی که کنار ایوون بود رو برداشتم و به دیوار کنار مادر پرت کردم .. با صدای شکستن قلیون همگی از ترس جیغ زدند..
میدونستم اگر توی خونه بمونم، اتفاق ناگواری میوفته..
قبل از رفتن رو کردم به مرضیه و گفتم به این زن اعتماد نکن ، مواظب بچم باش.. این زن قاتله.. قاتل..
مرضیه فقط مبهوت نگاهم کرد..
مادر داد زد بسه.. تمومش کن این چرندیاتت رو .. آره من قاتلم .. اشتباه کردم باید صنم رو میکشتم که تو رو دعایی کرده ..
جوابی ندادم ..
از خونه خارج شدم .. به حجره رفتم .. باید یه فکر اساسی میکردم .. دیگه نمیتونستم اجازه بدم مادر ، کنار صنم زندگی کنه.. کینه و نفرت قلب و مغز مادر رو پر کرده بود و عقلش رو از کار انداخته بود ..
تو تاریکی حجره فکرهای زیادی به سرم زد .. نیمه های شب تصمیم قطعیم رو گرفتم ..
صبح با روشن شدن هوا، اول به بیمارستان رفتم .. صنم بهتر بود ولی گفتند که بعد از ظهر ترخیص میشه..
از بیمارستان تا به خونه ی خودمون، از هر کی میدیدم و میشناختم سراغ خونه ی خالی میگرفتم .. خونه ی متوسطی پیدا کردم و همون لحظه قرارداد امضا کردم ..
اول سراغ پیرزن قابله رفتم با دیدن دوباره ی من ، رنگ از رخش پرید ..
گفتم لباسهات رو جمع کن دنبالم بیا ..
_تو رو به خدا .. بهم رحم کن .. من تو این سن طاقت زندون ندارم ..
+کی گفت میریم زندان .. واست کار پیدا کردم .. زود باش..
چند دقیقه بعد همراه پیرزن که بقچه ی کوچیکی رو محکم بغل کرده بود به طرف عمارت رفتیم ....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا ❤️
سلام و خسته نباشید.من داستان های دوستان رو میخونم با خیلی ها هم همزاد پنداری میکنم بعضی وقتا چقدر داستان زندگی آدما شبیه هم هستش.
من از روزی که به یاد دارم و خودمو میشناسم از طرف مادرم اذیت شدم هم جسمی هم روحی روانی.
تو عالم بچگی اگه کاری ازم سر میزد در حد مرگ منو میزد تا جاییکه من گاهی از حال میرفتم.
دستاش که خسته میشد از زدن با دندون گاز میگرفت بخاطر همین همیشه بدن من کبود بود،چون ما حموم عمومی میرفتیم این همیشه باعث خجالت من بود تا اینکه یه روز خالم اومد و کلی دعواش کرد که چرا یه دختر ۱۷/۱۸ساله باید بدنش همیشه کبود باشه.
بخدا گاهی فکر میکردم نامادریمه (البته توهین به کسی نشه طرز تفکر اونموقع اینجوری بود).
گاهی لباسامو جمع میکردم که فرار کنم ولی جایی نداشتم در مقابل پدرم خیلی مرد مهربون و زحمتکشی ست ولی اونم بخاطر حفظ آبرو کاری نمیتونست بکنه.
چون مادرم همیشه با صدای بلند دادوهوار میکرد و نفرین میکرد.
همیشه بجای محبت به من میگفت عین سگ ازت بیزارم.میبینمت حالم بهم میخوره.
اجازه نداد درسم رو بخونم در صورتیکه من تا سوم راهنمایی اونموقع همیشه شاگرد ممتاز بودم و علاقه شدیدی به درس داشتم ولی اونم ازم گرفت.
در سن ۲۸سالگی ازدواج کردم
کلی به شوهرم سر مسائل کوچیک فحش و بدبیراه میگفت.
خوشبختانه شوهرم آدم بسیار مهربون و صبوری بودن و الان با گذشت ۱۶سال از زندگی مشترکمون هیچوقت اون حرفا رو به روی من نیاورده.
شاید باورتون نشه از روزی که من عقد کردم تا سه ماه با من قهر بود
چون من نخواستم به شوهرم سر خرید و اینا سخت بگیرم.
سر خرید هر تیکه از جهیزیه ام بجای مبارک باشه یه نفرینی میکرد مثلاً میگفت میراثت بمونه،خبرمرگت استفاده کنه.
سر خرید لحاف عروسیم برگشت گفت ان شاء الله سر تخته مرده شور خونه بندازن روت.
بخدا خیلی حرف،خیلی نیش و کنایه شنیدم ازش ولی هیچوقت بهش بی احترامی نکردم،هیچوقت جوابش رو ندادم ولی همیشه طلبکاره.
میرم خونش زندگیشو مثل دسته گل میکنم میشورم، میسابم
بخدا هروقت برم خونش و برگردم تا چند روز کمر و دست و پام درد میکنه.فقط تنها شانسی که آوردم ازش دورم.من یه شهری هستم که سه چهار ساعت فاصله ست بینمون.
همه آرزو دارند عید بشه برن خونه پدر مادرشون ولی من عزا میگیرم ولی بخاطر پدرم میرم چون اون مارو خیلی دوست و هیچی برامون کم نمیزاره ولی خب روزگار بنده خدا رو هم سیاه میکنه.
الان هر مرضی بگی مادرم داره
قند،چربی،فشارخون،کلیه درد،قلب درد،درد مفاصل.
همه میگن بخاطر ظلم هایی ک در حق تو کرده ولی بخدا من هیچوقت براش بد نخواستم
الانم از بعد سیزده بدر که اومدم بازم قهر کرده و جواب تلفن هامو نمیده.
دیگه بریدم وقتی رفتار مادر شوهرم رو با دختراش میبینم فقط حسرت میخورم گاهی حسودیم میشه و اشک میریزم.
الان خودمم یه بچه ۱۴ساله دارم و دیگه نخواستم بچه دار بشم چون اصلأ اعصاب ندارم.
۲۸سال توهین و تحقیر،۲۸سال آزار روحی روانی و جسمی مگه یه آدم چقدر کشش داره.
دیگه تصمیم گرفتم دور مادرمو خط بکشم وقتی خودش منو نمیخواد آیا بنظرتون این کارم درسته؟
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن
راز من است غنچه ی لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••