شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 ملیحه یه چن دقیقه همونجا وایسادم بعدش رفتم تو راهرو یکی یکی از پنجره کلاسا
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
ملیحه
تا اینکه یه مدت گیر داد میخوام بیام خواستگاری منم خیلی مردد بودم دلم از بعضی رفتاراش گرفته بود همیشه احساس میکردم نگاهش بهم از بالاست کم کم با مامانم در میون گذاشتم و مامانم خوشحال شد که یه مورد پولدار خوب پیدا شده ولی خودم دوسش نداشتم فقط بهش عادت کرده بودم هی تو ذهنم با استادم مقایسه میکردمش رفتاراشون زمین تا اسمون باهم فرق داشت. یه مدت گذشت یه شب به شماره غریبه زنگ زد به گوشیم یه دختر بود گفت اقای فلانی؟ گفتم نه و قطع کردم دوباره زنگ زد و گفت ببخشید شما کی هستین؟ گفتم به شما چه همین که اقای فلانی نیستم واس شما کافیه قطع کردم دوباره زنگ زد گفت شما امیر حسین میشناسین گفتم اره گفت چی کارشی؟ گفتم خودت چی کارشی؟ گفت من ۳ ساله باهاشم و شماره تو رو تو گوشیش دیدم بعد عکساشونو برام فرستاد البته اولش خیلی توپش پر بود کم کم اروم شد و گفت من همه چیزمو به پای امیر حسین ریختم
زنگ زدم به امیر حسین هی میگفت چی میگی ؟ کی؟ بعدم گفت زنگ میزنم بهت الان جایی ام . نیم ساعت بعدش زنگ زد از موضع بالا حرف میزد وقتی بهش اعتراض کردم گفت اصلا مگه تو چی کاره منی؟
دوست دخترمی؟ زنمی؟ من این همه کار برات کردم منم پسرم نیاز دارم. اون بدبخت که سه سالو باهاشم اندازه تو اعتراض نکرده تو واسه من قاطی میکنی. منم هرچی از دهنم دراومد بهش گفتم. تهش بهم گفت تقصیر منه که دنبال توی جنوب شهری افتام که اینجور منو سر بدوونی. اینو که گفت دیگه قاطی کردم قطع کردم هرچی برام گرفته بود با آژانس فرستادم دم خونشون. بهشم اس دادم برو دنبال یه بالاشهری . دیگه هم هرچی زنگ زد و اس داد جوابشو ندادم. همونجا برام این ادم تموم شد. البته بعدا چن باری دیدمش ولی اصلا نذاشتم بخواد حرفی بزنه یا توضیحی بده. فقط بهش گفتم از چشمم افتادی دیگه ازت بدم میاد خودتو بیشتر ازین کوچیک نکن اونم که دید من دیگه نظرم عوض نمیشه چن تا دیگه بارم کرد و دیگه بی خیال شد
مامانم یه چن باری سراغشو گرفت منم خودمو زدم به اون راه و گفتم نمیدونم شاید منصرف شدن و اینا. ولی مامانم تا چن وقت پیگیر بود.
تا اینکه گذشت و چن ماه بعد شرکت تو یه نمایشگاه یه هفته ای شرکت کرد کنار غرفه ما یه غرفه دیگه بود که واسه محصولات دارویی بود. اونجا یه پسری بود که داشت دکترای داروسازی میگرفت و می اومد به غرفشون سر میزد منم که تو غرفه بودم اون به هفته رو.
پسر معقولی بود البته معقول به نظر میاومد.
اینم با جزییات نمیگم . یه روز اومد و شماره داد و همون لحظه ام گیر سه پیچ داد که تک بزن و اینجوری شد که شبش اس داد که اونم شد شروع اشنایی ما. همه چیش خوب بود فقط بعضی وقتا به جوری بود که نمیفهمیدم علتش چیه جالبه که اصلنم مثل امیر حسین تقاضای نا معقول نداشت و من ساده فک میکردم چقدر این ادم حسابیه.
ادم خیلی متشخصی بود ولی کارای عجیبی میکرد مثلا یه بار تو ماشین بودیم تو خیابون سگ دیدیم . گفتم من خیلی سگ دوس دارم ولی بابام می گه نجسه و نمیزاره بیارم تو خونه. یهو گفت میخوای خودم بشم سگت نجسم نیستم بعدم شروع کرد به هاپ هاپ کردن. من دهنم وا مونده بود حالتش فرق کرده بود راستش ترسیدم یه کم. ترسمو که دید گفت
شوخی کردم و خندید و فضا رو عوض کرد ولی این تو ذهن من شد اولین علامت سوال
مثلا بعضی وقتا میاومد دم شرکت دنبالم من میگفتم پام داره میشکنه از صبح سر پام. گیر میداد پاهاتو از کفش دربیار بزن تو سر من اصرار عجیب میکردا . منم نمیذاشتم اصراراش دیگه تبدیل به التماس میشد. به بار دیگه یه کفش کلارک چرم زرشکی خریده بودم عاشقش بودم رفتیم با هم بشینیم رو نیمکت پارک پاش رفت رو کفشم بهش گفتم کفش نومو کثیف کردی . همون موقع دولا شد کفشمو لیس زد تمیزش کرد . هرکار کردم مانعش شم نشد. حالش یه جوری بود طبیعی نبود . اون روز و چن تا اتفاق دیگه که نگفتم باعث شد مطمئن بشم این ادم یه چیزیشه. ولی بازم ظاهر اروم و متشخص و تحصیلاتشو اینکه هیچ در خواست نامعقولی نداشت برام باعث تردید بود
چن تا دیگه ازین رفتارا ازش دیدم ترسیدم گفتم شاید روانیه. ازش فاصله گرفتم ارتباطمو باهاش کم کردم تا این که یه شب پی ام داد میخوام یه چیزی بهت بگم الان جواب نده برو روش فک کن جواب بده.
گفت من یه دوست دختر فابریک دارم ولی تو برام خیلی جذابی استایلت حرف زدنت تحکم تو کلامت حتی تن صدات منو جذب کرده . دلم میخواد من سگت بشم بهم قلاده ببندی و منو کتک بزنی و یه سری مزخرفات دیگه.
هنگ کرده بودم خدایا این پسر به دو تا زبون مسلطه دکتر داره میشه. این چی میگه. سگ چیه؟ ارباب کیه. بعدا که تحقیق کردم فهمیدم این یه انحراف روانی و .... مثل سگ ترسیده بودم هی خدارو شکر میکردم که اتفاقی نیافتاد واسم.
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍎
✅راه چاق و فربه شدن بدن چیست؟
✍چاق شدن در طب اسلامی به معنای چربی اضافه نیست؛ بلکه اضافه شدن گوشت به بدن است.
🔻چه کار کنیم که چاق شویم؟ خوردن کامل صبحانه و شام . ترک ناهار؛ اگر در بین روز گرسنه شدید، انجیر یا کشمش یا مویز یا مقداری آجیل تازه بخورید.
پوشیدن لباس پنبه ای و کتان .خوردن انواع سویق ها و سویق چاق کننده یا گندم و برنج و سنجد هرکدام به تنهایی صبح ناشتا؛ به جز سویق جو. خوردن سویق جو ناشتا بدون آب به جای صبحانه، به مدت دو ماه، فرد را لاغر می کند. ( مقدار ۵ تا ۷ قاشق غذاخوری مصرف شود. ) یک روز در میان حمام رفتن؛ البته حمام های امروزی اثر چندانی ندارد. ولی بی فایده هم نیست. حمام پس از غذا خوردن انسان را چاق می کند و اگر ناشتا حمام بروید؛ لاغر می شوید.
خوردن گوشت؛ البته گوشت خوردن زیاد ماهی فرد را لاغر می کند و منظور گوشت گوسفند و شتر و بز و بوقلمون و ... است.خوردن گوشت مرغ زیاد توصیه نمی شود؛ چون در روایات از خوردن گوشت مرغ نهی شده است.
استفاده از عطرهای خوشبو که طبیعی است. خوردن میوه در اول روز، باعث چاقی می شود. خوردن هندوانه و خربزه ناشتا، رگ فلج را بیدار می کند.
اگر لاغری به خاطر انگل باشد، باید با خوردن سرکه طبیعی ( ناشتا ) آن را برطرف کند. اگر صفراوی یا سوداوی هستید و اشتها ندارید، حتما مزاجتان را تعدیل کنید و سرکه طبیعی پس از هر غذا خورده شود. ( یک تا سه قاشق غذاخوری )
🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓
روش درمان پارکینسون
بیماری است که باید حتما بیمار ویزیت گردد.ولی بیشتر این بیماری از شدت سردی بوجود می آید. برای درمان مراجعه و پیگیری درمان با پزشک طب سنتی حتما نیاز است. ولی موارد زیر نکاتی بسیار راهگشاست.
1- روغن مالی مفاصل با روغن سیاه دانه
2- زیتون ۷ عدد صبحها.انجیر۷ عدد شبها.ارده با شیره ۴ وعده در هفته بادام درختی ۱۴ عدد دانه دانه میل شود.مویز۲۱ عدد.
3- استشمام مداوم عطر گرم
4- روغن مالی ملاج با روغن سیاه دانه
5- از ترکیب (۴ واحد روغن سیاه دانه+۲ واحدعسل+نیم واحد سرکه طبیعی) یک ق غذاخوری قبل هر وعده غذا میل شود.
این ترکیب همان شونیسل است .
6- روزانه دو لیوان از آبمیوه های طبیعی زیر میل شود: آب انگور ـ خربزه ـ هویج ـ سیب ـ کرفس ـ طالبی
7- کاهش جدی سردیها مخصوصا شبها
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 درمان #پا_درد برای افراد مسن
#حکیم_خیراندیش
🎙لطفا انتشار دهید👌
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌻🍃
سلام خدمت خانومای عزیز گروه... سوال دارم از عزیزهایی که تو گروه به دلایلی از همسرشون جدا شدن حالا یا دو باره ازدواج کردن یا نکردن. دخترم داره جدا میشه از شوهرش 22 سالشه دوساله اختلاف دارن و دخترم خونه ماست همین روزا میخوان توافقی جدا شن و تموم شه شوهرش خیلی دوستش داره ولی دختر من کله شق و به قول خودمون یک دندست. من هم هر چی میگم بعد طلاق زندگیت مثل زندگی اولت نمیشه گوش نمیده. به باباش هم که میگم صحبت کن باهاش میگه حتما فکر اشو کرده ونمیخوادش ولی من میگم بااسرار بفرستم برگرده سر زندگیش نمیدونم چکار کنم سپردم به خدا هر چی خیره اتفاق بیفته ولی دلم آشوبه که بعد جدایی چی سرش میاد لطفا کمکم کنید اگه تجربه ای دارید بگید ممنونم ازتون
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه اعضای گروه لطفا شما رو به خدا هر کس این مشکل براش پیش اومده راهنمایی کنه پسر ۷ ساله ای دارم پایینتر از لاله گوشش یه غده در اومده از وقتی اینجوری شده صداش هم تو گلو شده وتو گلو حرف میزنه شما مرا راهنمایی کنید از این نگرانی راحت بشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام ببخشید ممنونم از کانال خوبتون . فقط ی سوال اسم مهتاب ابجدش چی میشه . ذکر نامش . کسی در مورد اسامی و ابجد چیزی میدوند میشه یاد بده ممنون
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت همه عزیزان نشناخته دست بوس همه هستم خدا خیر تون بده
سوالی دارم هر کی راه امتحان شده ای داره ممنون میشم جواب بدید برای درمان بیرون زدگی بواسیر چه راهکاری سراغ دارید سپاسگزارم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خوبین
راهکار برای همسرم کم خونی شدید داره واهن بدنش هم بالاست و نقرس داره چی براش خوبه درست کنم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خسته نباشیدب همگی۳۵سالمه و یدونه بچه دارم.۱۶ساله ازدواج کردم.همسرمم۴۰سالشه.مشکلی که دارم اینه که همسرم بیش ازحددچارزودانزالی شدیده. ازسال اول همینطوربود.۲ ۳ سالیه ازوقتی قندخون گرفته بیشترشده واصلازیادقوه مردانگی نداره...این موضوع منواذیت میکنه وخودش میگه طبیعی همین قدره وهمه اینطورین. اذیت نمیشه.ادم بسیارساده واهل هیچی نیست.ولی اینطوری من اذیت میشم.واهل طلاق و...نیستم.ازخدازیاادمیترسم....ازشمامیخام یه راهی بگین که چی خوبه که مصرف کنه.اینم بگم داروی عصاب وروان هم مصرف میکنن.. اسپره قرص داروی گیاهی یه چندموردی خیلی کم استفاده کرده هیچ تاثیری ندیدم..خودشم اهلش نیس بزوور بخوردش بدم بایدازطرفی رومم نمیشه زیاددرموردش صحبت کنم باهاش.
#ایدی_ادمین 👇🌻🌻
@adminam1400
#پرسش_اعضا 🌸🍃
سلام خانم های عزیز این دست شوهرم هستش لکه های دایرهای وسفید گاهی اوقات هم خارش داره کسی همچین مشکلی براش پیش اومده بتونه راهنمایی کنه ممنون
#ایدی_ادمین 👇🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
سلام
من یه پسر ۲۳ و نیم ساله هستم. آرایشگرم. یک چند وقتی بود عاشق یکی از دخترهای فامیل شدم که ۱۷سالش بود و قسمت نشد آخرش. به طور قطع نمی تونم بگم عاشقش بودم البته. علاقه داشتم بیشتر.
حالا که ازدواج کرده با یکی و تموم شد ولی الان که با عقلم دارم جلو میرم میگم خب از نظر اعتقادی و مذهبی و این جور مسائل کفو هم نبودیم. مثلا خانواده شون مشکل اخلاقی دارن،
هم خواهرش هم مادرش که باحیا نیستن
به قولی هم پدربزرگش (پدره مادرش) که پدر بزرگش کشته شد بخاطر اینکه خونه خالی کرایه میداد به ....
خودم میدونم خیلی با ما فرق دارن و بدنام هستند و هم شان هم نیستیم، ولی گفتم شاید این یکی مثل خواهر مادرش نباشه ولی خب آخرش هم نشد.حالا نمیدونم خدا رو شکر کنم که نشد یا ناراحت باشم و فاز شکست خورده ای به آخر راه رسیده رو بازی کنم.
به نظر شما دوستان گرام آیا امکانش هست که ایشون هم راه خانواده ش رو در پی بگیره و خدا دوستم داشت که بهش نرسیدم؟ آخه مادرم میگه ۸۰ درصد حداقل احتمال داشت که بشه مثل خونوادش، چون رگ و ریشش خرابه و در ضمن با خانوادش داره زندگی می کنه، بلاخره و خوب و بد رو از اون ها یاد می گیره. نظر شما چیه؟ اصالت خانوادگی چقدر مهمه در ازدواج و ممکنه کسی بهتر از خانوادش باشه؟
ولی آخرش که فکر می کنم باز میگم حکمت خداست حتما، و همه ش این آیه رو با خودم مرور می کنم
بسم الله الرحمن الرحیم
... عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
صدق الله العلی العظیم
یعنی شما ممکنه از یه چیز بدتون بیاد ولی در باطن به نفع تون باشه و ممکنه از یه چیز خوش تون بیاد و در باطن شر و ضرر باشه براتون و خدا عالمه به همه چیز و شما نه.
تشکر از شما دوستان، کمکم کنید.
سپاس
#ایدی_ادمین 👇🌻
@adminam1400
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 معجونی برای #کم_اشتهایی و کودکانی که بد غذا هستند
#حکیم_خیراندیش
🎙لطفا انتشار دهید👌
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
وصيت نامة شهيد محمود دوستاني دزفولي!
بسم الله الرحمن الرحيم
اينجانب، محمود دوستاني دزفولي، فرزند محمدحسن، ايمان و عقيده راسخ خود را به يگانگي خداوند تبارك و تعالي اعلام داشته و اظهار تسليم در مقابل او مينمايم و اعلام ميدارم كه صد و بيست وچهار هزار پيامبر خدا برحقند كه اولين آنها حضرت آدم و آخرينشان حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي(ص) ميباشد و كتاب معظم قرآن بر حق است و اذعان ميدارم كه دوازده گوهر پاك خدا جانشينان به حق پيامبر اسلام در روي زمينند كه اولين آنها مولي الموحدين حضرت علي بن ابيطالب (ع) و آخرين آنها حضرت مهدي(عج) است و افتخار ميكنم كه طوق ولايت آن بزرگواران را به گردن نهادهام و اميدم اين است كه با ولايتشان چشم از اين جهان فرو بندم.
مردم! و الله قيامت بر حق است؛ معادي هست؛ حساب و كتابي هست. بكوشيد تا اين چند روزه دنيا را در طاعت و بندگي خدا سپري كنيد كه ان شاء الله در آن روز واويلا روسفيد درگاه خدا و پيامبرش باشيد!
حرف چنداني ندارم، چون هر چه ميخواهم بگويم، ميبينم مسئوليتآور است و پايم در لغزش. از اين رو به يكي دو نكته اكتفا مي نمايم:
اول اينكه از تمامي شما ميخواهم در كارها رضايت خدا را بر هر چيز مقدم بداريد و پشتيبان اسلام و انقلاب و رهبر جامعه باشيد. وحدت را حفظ كنيد كه رمز پيروزيمان بوده و هست. از همه جوانان غيرتمند همسنگرم ميخواهم كه راه و هدف را هميشه مد نظرداشته باشند و در كورهراهها و فراز و نشيبهاي راه، مصلحت انقلاب و اسلام را بر هر كار مقدم داشته و هر جا احتياج بود، حاضر شوند وبكوشند تا جوانمردانه اسلحه شهيدان را به طرف دشمنان نشانه روند. به هيچ وجه جبهه را خالي نكنيد كه خيانت است!
از پدر بزرگوار و مادر عزيز، اظهار شرمندگي ميكنم كه نتوانستم فرزند خوبي برايتان باشم و از زحمات فراواني كه برايم كشيديد،بسيار تشكر ميكنم.
پدرم، مادرم، افتخار كنيد كه فرزندي ديگر به راه خدا قرباني داديد! دعا كنيد كه مقبول خدا قرار گيرد و بدانيد اجر زيادي در نزد خدا داريد! از همه افراد خانواده خودمان، برادران و خواهران، طلب حلاليت ميكنم و خدمتشان اظهار ارادت ميكنم بسيار ممنونم از زحماتتان.
برادران، ياد ما همان راهمان است كه ان شاء الله فراموش نشود.
از همه شما خداحافظي نموده و طلب عفو و بخشش ميكنم. از برادران مسجد ميخواهم كه جلسات و نماز جماعت را پابرجا و زنده نگه داري كنند و مراسم عزاداري امام حسين(ع) را حتماً بر پا دارند. برادران، در مراسمتان يادمان كنيد و دعايمان كنيد!
مقداري حساب و كتاب دارم كه در كاغذي جداگانه مينويسم.
همه شما را به خدا سپرده و وعدهام ديدار روز قيامت، در محضر رسول خدا. ان شاء الله.
والسلام
محمود دوستاني دزفولي
1364/11/18 ساعت 10 شب
درباره شهید
زندگينامه شهيد
شهيد محمود دوستاني دزفولي در اول تير ماه سال 1343 در دزفول به دنيا آمد. او از كودكي به همراه برادر شهيدش، علي و خواهرزادهاش، شهيد حسين ناجي، به مسجد امام حسن عسكري(ع) ميرفت و در مجالس قرآني شركت ميكرد.
در دوران انقلاب اسلامي، نوجواني 14 ساله بود كه در راهپيماييهاي ضدرژيم شركت و در پخش اعلاميههاي انقلابي و نوشتن شعار روي ديوارها فعاليت داشت.
او پس از پيروزي انقلاب اسلامي توانست با اخلاق اسلامي و رفتارهاي جذاب خود نوجوانان را به مسجد بكشاند و با روي آوردن به كارهاي فرهنگي آنها را با تعاليم اسلام آشنا سازد.
با آغاز تهاجم رژيم بعث عراق به ميهن اسلامي ما در شهريور ماه سال 1359 ، به سوي جبههها شتافت و در جبهة شهدا (در منطقه كرخه) بود كه مجروح گرديد و يكي از انگشتان خود را از دست داد، اما پس از مداواي نسبي به سرعت به جبهه اعزام و در عمليات بزرگ فتح المبين شركت كرد.
او عاشق و شيفتة حضرت سيدالشهدا(ع) بود و از هفته ها مانده به ماه محرم، به همراه دوستانش، مسجد را مهياي عزاداري ميساخت. در روزهاي
تاسوعا و عاشوراي حسيني سر از پا نميشناخت و با چشمان اشكآلود، سينه ميزد و عزاداري ميكرد. او در كنار شركت در دفاع مقدس به كسب علم و تحصيل نيز مشغول بود و با هوش و ذكاوت خود تحصيلاتش را تا ديپلم به انجام رسانيد.
محمود اعتقاد داشت شركت در جنگ يك تكليف شرعي است و اگر كسي به اين تكليف الهي عمل نكند، فرداي قيامت بايد جوابگوي خون شهدا باشد.
او در عملياتهاي مختلف از جمله فتحالمبين، بيتالمقدس، والفجر مقدماتي، بدر و سرانجام والفجر 8 و در بسياري از مناطق پدافندي شركت كرد و حماسهها آفريد. او توانست با هوش سرشار و پشتكار خود و با اصرار مسئولين به فرماندهي گروهان غواص گردان بلال از لشكر 7 ولي عصر(عج) مفتخر گردد و در عمليات والفجر هشت، اين مسئوليت
را به عهده داشت.
شهيد محمود دوستاني دزفولي پس از پيروزي افتخارآفرين والفجر 8 و فتح فاو در هنگام برگشت از منطقة عملياتي در تاريخ 1364/12/5 ، در حالي كه در كنار همرزمانش در اتوبوس نشسته بود، بر اثر اصابت راكت هواپيماي دشمن متجاوز، به شهادت رسيد و به دوستان و برادر شهيدش پيوست. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شخصى مبلغى را از فردى به عنوان قرض گرفت و اميرمؤ منان (ع ) را شاهد قرار داد. سه سال از اين ماجرا گذشت و آن پول را به صاحبش برنگردانيد. شبى يكى از آشنايانش او را در عالم رؤ يا مشاهده كرد كه از دار دنيا رفته و طبق سنت متداول در صدد آن هستند تا جنازه اش را در جوار مرقد حضرت على (ع ) ببرند، اما خود آن حضرت مانع ورود جنازه به حرم شدند و فرمودند: كسى بر وى نماز نخواند.
شخص خواب بين مى گويد: من جلو رفتم ، عرض كردم : يا مولاى پرهيزگاران ! صاحب اين جسد از دوستان شماست .
آن حضرت فرمودند: درست است ، ولى او در هنگام قرض گرفتن مالى ، مرا بر آن شاهد گرفته كه آن رابه صاحب مال برنگردانيده است !
كسى كه اين رؤ يا را ديده بود، صبح روز بعد نزد دوستش كه آن مال را قرض گرفته بود رفت و به او گفت : به چه دليل آن مال را به صاحبش باز نمى گردانى ؟
او گفت : وى نزد من مالى ندارد!
مرد با حالت فرياد و خشم گفت : واى بر تو اى دوست ، شاهد اين ماجرا حضرت على (ع ) است و داستان رؤ يا را برايش باز گفت ، او وقتى حكايت خواب را شنيد دگرگون گشت و توبه نموده و قرض خود را ادا كرد و مال را به صاحبش برگردانيد.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عمران شاهين كه سرگذشت پناهندگى و نجاتش توسط حضرت على (ع ) در داستان قبل ذكر شد، با خود نذر كرده بود كه هر گاه مورد عفو عضدالدوله واقع شود، با پاى پياده از كوفه به نجف اشرف رفته و مرقد شريف على (ع ) را زيارت كند، هنگامى كه مورد عفو واقع شد، نيمه هاى شب پياده و تنها از كوفه به قصد نجف اشرف روانه شد، يكى از محبان على (ع ) به نام ((على بن طحال )) در عالم خواب ديد، اميرمؤ منان على (ع ) به او فرمود: همين كنار در ورودى حرم ، بنشين ، و هنگامى كه دوستم عمران شاهين آمد، در را به روى او باز كن ، او از خواب بيدار شد و مطابق دستور حضرت على (ع ) كنار در حرم نشست ، و در را باز كرد، ناگهان ديد عمران شاهين سر رسيد.
على بن طحال از او استقبال كرد و گفت : ((بسم الله اى مولاى ما)).
عمران به او گفت : من كيستم ؟
او گفت : ((شما عمران بن شاهين هستيد)).
عمران در ظاهر گفت : من عمران نيستم .
على بن طحال گفت : تو عمران شاهين هستى و اميرمؤ منان (ع ) در عالم خواب به من فرمود: كنار در، بنشين و در را به روى دوستم ((عمران شاهين )) بگشا.
عمران گفت : تو را به حق على (ع ) آن حضرت چنين دستور داد.
عمران كه غرق در عشق و محبت مولاى متقيان على (ع ) شده بود، خود را به آستانه حرم مقدس آن حضرت افكند و عتبه حرم را بوسيد (و به شكرانه اين نعمت ) مبلغ شصت دينار، حواله كرد كه سرپرست ماهى ها به على بن طحال بدهد (با توجه به اين كه عمران شاهين داراى چند قايق صيد ماهى در دريا بود)
آرى اميرمؤ منان مولاى پرهيزگاران ، اين گونه به دوستان خود محبت مى فرمايد، و آنان كه در اين خانه ، آشنايند، اين مطالب را به خوبى درك مى نمايند كه حافظ گويد:
تا نگردى آشنا، زين پرده رمزى نشنوى
گوش نامحرم نباشد، پيغام سروش
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا 🌸🍃
سلام عزیزان من همونی هستم که خواب شهدا رو دیدم چهل تا شهید رو درخواست کرده بودید براتون میفرستم🌸
التماس دعا 🤲
.شهید قلعه ای
۲.شهید یاسینی
۳.شهید محمد رضا دهقان
۴.شهید نوید صفری
۵.شهید ابراهیم هادی
۶.شهید قاسم سلیمانی
۷.شهید حججی
۸.شهید دوران
۹.شهید مهدی زین الدین
۱۰.شهید باکری
۱۱. شهید عباس بابایی
.شهید احمد محمد مشلب
۱۳.شهید حمید سیاهکالی
۱۴.شهید ابراهیم همت
۱۵.شهید صیاد شیرازی
۱۶.شهید محمد بروجردی
۱۷.شهید برونسی
۱۸.شهید سالخورده
۱۹.شهید چمران
۲۰.شهید عبدالرسول زرین
.شهید بابک نوری
۲۲.شهید سیدکوچک موسوی
۲۳.شهید مجید سلمانیان
۲۴.شهید وحید فرهنگی
۲۵.شهید رسول خلیلی
۲۶.شهید محمد بلباسی
۲۷.شهید عطری
۲۸.شهید محمود رضا بیضایی
۲۹.شهید مصطفی صدر زاده
۳۰.شهید سید احمد پلارک
شهید فرهادی کیا
🌿*شهید مجید ساری
*شهید سید جواد موسوی
شهید مفقودالاثر غلامحسین محمدی فرد*
*شهید وحید زمانیان
شهید علی اکبر شیرودی*
*شهید محمد شمخانی
شهید محمد باقر مشهدی عبادی*
* شهید آصف امیری
شهید عباس سعیداوی