#پرسش_اعضا ❤️
سلام ادمین جان .
منم یه مشکل دارم که خیلی وقته درگیرش هستم ولی چند روزه یه اتفاقی افتاده که خودمم نمیدونم خوبه یا نه.
از اولش بگم
من چند ماهه که با پسر خالم عقد کردم ،قبلش یه پسر رو دوست داشتم ولی نمی دونستم که اون هم منو دوست داره و حتی اومده خواستگاری و بابام ردش کرده،و البته به همین خاطر و چند دلیل دیگه دلم نمی خواست با پسر خالم ازدواج کنم ولی مامانم منو مجبور کرد و گفت این بهترین خواستگاره و از این حرفا و منم تو رودربایستی با خالم، عقد کردم ،چند روز بعدِ عقد اون پسر که قبلا میخواستمش بهم پیام داد من بهش گفتم نامزد کردم ولی اون گفت من خیلی میخوامت ،منم تا یه ماه بلاکش میکردم ولی اون هر جور بود پیام میداد و منم از اونجایی که دوسش داشتم بهش گفتم باشه باید تا آخرش بمونی که من طلاق بگیرم و باهم ازدواج کنیم ،اونم خوشحال شد و قبول کرد ،البته من مطمئن بودم که منو دوست داره و هنوزم مطمئنم تا اینکه شب عید امسال بهم زنگ زد و گفت من نمیخوام زندگیتو نابود کنم ،من نمیخوام دو نفر رو از هم جدا کنم ،گفتم چی شد که به این نتیجه رسیدی اون گفت از دوستم که حافظ قرآن هست پرسیدم گفته این کار گناهه و من دلم برای شوهرت میسوزه ،چون من مرد هستم و میدونم غرور داره ،من نمیخوام به خاطر خودم زندگی اون رو خراب کنم ،هر چی گریه کردم که من اونو نمیخوام، تو بهم قول دادی که تا آخرش بمونی ولی اون با گریه گفت باید فکر کنم ،دلم تورو میخواد ولی عقلم میگه کار زشتیه،منم رفتم از شیخ محلمون پرسیدم و اون گفت که برای جلوگیری از آسیب های بعدی میتونی طلاق بگیری ،اینو بهش گفتم ولی اون گفت من حرف شیخ هارو قبول ندارم ،
الان ۵ روز از اون حرفی که زد میگذره و من تا حالا چند بار بهش پیام دادم و اون میگه پای زندگی عشقم در میونه نمیدونم چیکار کنم .
البته شوهر خودم هیچ مشکلی نداره فقط اینه که نزاشت من برم دانشگاه و حتی میخواد تو روستا زندگی کنه در صورتیکه من شهر رو دوس دارم و اون قبول نمیکنه، حالا به نظرتون من چیکار کنم ،اون پسر هنوز داره فکر میکنه ،آیا کلا رابطمو باهاش قطع کنم یا نه ،من واقعا دارم دیونه میشم ،آخه همه ی رویاهامو با اون ساختم،من عاشقش بودم و هستم ،اگه برگرده و بگه من میمونم آیا حرفش رو قبول کنم یا نه ،شوهرم که به حرفم گوش نمیده و چیکار کنم .البته شوهرم رو هم دوست دارم ولی تنها مشکل من اینه که نمیاد بریم شهر زندگی کنیم و اجازه نمیده برم دانشگاه
ایدی ادمین👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹
#درد_دل_اعضا ❤️
من میخواستم از شما مشورت بگیرم.اگه شما جای من بودید چکار میکردید؟
من ۲۲سال پیش ازدواج کردم.خیلی زود فهمیدیم همسرم عقیم است.درمان وروشهای کمک باروری تاثیری نداشت. بالاخره تسلیم شدیم وتصمیم گرفتیم پسری را به فرزندی بپذیریم.یک پسر ۷ماهه را تحویل گرفتیم که مشکلات زیادی از لحاظ سلامتی داشت.چون ۶ماهه به دنیا آمده بودودر بهزیستی هم به او نرسیده بودند.به هر حال بعداز ۳سال دارو ودرمان ،تازه معلوم شد مبتلا به اوتیسم است.دنیا روی سرم خراب شد.این کودکان مشکلات وحشتناک و زیادی دارند که غیر قابل درمان است.
بعد از آن کسی کمک که نمیکرد هیچ.تازه ما را به خاطر او محدود میکردندوآزار میدادند.مثلا برای هر مراسمی میگویند خودت بیا.بچه ات رو نیار.یا در مهمانیها دائم باید مواظبش باشم.یا بچه های فامیل از او میترسند وگریه میکنند وچون این نوه آنها واقعی نیست طرف نوه های خود رامیگیرند.هم خانواده خودم وهم خانواده شوهرم او را نمیخواهند وبه تازگی هم مدام میگویند او را پس بده ویک بچه سالم بجایش بگیر.بهزیستی به ما حق داده که اورا پس بدهیم ویک بچه سالم به مابدهند.ولی مگر میشود آدم پاره جگرش را با بچه دیگری عوض کند؟!البته مشکل اصلی من شوهرم است که دیگر تحمل صدای پسرم را ندارد.بسیار عصبی تر شده.البته از قبل عصبی بود وتحمل سروصدا را نداشت.
وبه محض عصبی شدن فریاد میکشد وخودش را تخلیه میکند.روح وروان من زیر این همه فشار عصبی له میشود.دیگر تحملم تمام شده.۱۰سال از زمانی که ما پسرم را آوردیم میگذردونمیدانم چکار کنم.لطفا اگر کسی راهی بلد است بگوید.۷سال است که اورا به کلاسهای مختلف میبریم.کلی پول خرج کردیم.وامیدی به حرف زدن پسرم ندارم.برای ورود به مدرسه هم قبول نمیشود.وقتی به زمانی که دیگر در این دنیا نباشم وآینده پسرم فکر میکنم کلی غصه میخورم وگریه میکنم.نمیدانم گناه ما وفرزند بی نوایم چیست که باید این سرنوشتم باشد. التماس دعای شدید از همه دارم.
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️ من میخواستم از شما مشورت بگیرم.اگه شما جای من بودید چکار میکردید؟ من ۲۲سال پیش ازد
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام ادمین عزیز
در مورد خانمی که فرزندشون اوتیسم داره میخواستم بگم عزیزم نگهداری این جور بچه ها بسیار سخته هم هزینش و هم نگهداریش شاید الان حوصله و توانش رو دارید اما به مرور که سنتون میره بالا براتون سخت تر میشه من در اطرافیانم دارم واقعا سخته دیگه نمیتونی زندگی کنی درسته شما الان بهش انس بستید و خیلی سخته جدا کردن از خودتون اما از طرفی بهزیستی مشاوره های خوبی داره و کسانی که بتونن ازشون نگهداری کنن میتونید بزارید اونجا و گاهی برید بهش سر بزنید و فرزند دیگه ای رو بیارید 🌹
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
این خانمی که بچه اوتیسم دارند چرا بچه رو طب اسلامی نمیبرند ؟
طب اسلامی بچه های مبتلا به اوتیسم رو درمان میکنه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خوبیدمن مادر حسین هستم حسین اوتیسمه،سرگذشت شمارو رو خوندم خیلی منقلب شدم.هشت سال پیش وقتی خدا حسینمو روز میلاد امام حسین بهم داد از خوشحالی تو اسمون بودم سه سال بعد که تشخیص اوتیسم گرفت دنیارو سرم اوار شد.میخوام بگم من هم همدردم باشما شاید شما فرزندتو بدنیا نیاورده باشی ولی مطمئن باش خدا یه وظیفه ای به عهدت گذاشته
من هم نمیتونم از جگر گوشم دل بکنم و از طرفی از فامیل ترد شدم
من با حسینم دوباره بدنیا اومدم نمیدونم تاکی توان داشته باشم،ولی از خدا میخوام به خاطر جگرگوشه هامون صبر وتحمل بهمون بده هم بتونیم به بچه هامون رسیدگی کنیم هم صبر نگاه تند وتیز وطعنه های دیگرانو بهمون بده
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب خانمی که بچه دار نمیشدند رفتن بچه آوردن وبچه مشکل داره 😊😊😊😊
امیدت به خدا باشه عزیزم به امام ها یا اصلا حرز امام جواد (ع)روسفارش بده خیلی خوبه برای کودک تونم آرزوی سلامتی میکنم 🤲🤲🤲🤲
از خدا یاری بخوا کمکت میکنه گلم☺️☺️☺️☺️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین...
من برای اون خانوم که فرزندشون اوتیسم داشت این پیام رو میفرستم...
عزیزم به نظرم شما بهترین هستید که با وجود تمام این مشکلات بازهم اون بچه رو عاشقانه دوست دارید و رهاش نکردید☺️
ببین عزیزم مشکل در اینجا بچه نیست این مشکل بیشتر از طرف اطرافیان شماست که به شما و اون طفلی وارد میشه اون بچه الان بزرگ شده و مطمئنم شماهم قصد ندارید اونرو تحویل بهزیستی بدین ولی گفتم که هرگز این کارو نکنید چون این چنان ضربه ای به اون بچه میزنه که تمام زندگیش که به دست شما آرامش و رنگ زندگی و عشق گرفته که البته تا حدودی تحت تاثیر اطرافیان خراب شده به کل نابود میشه...
شما بیشتر از بچه روی اطرافیانتون کار کنید و سعی کنید اول از همه شوهرتون و بعد اطرافیان رو اصلاح کنید و حتما سعی کنید شوهرتون رو متوجه کنید که این بچه هم نیاز به محبت و عشق داره و قطعا قسمت بوده که شما سرپرستی این بچه رو به عهده بگیرید...
ببخشید طولانی شد امیدوارم زندگی خوبی داشته باشید✨💕
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در مورد اون عزیزی که نوزادی رو به فرزندی قبول کردن میخواستم بگم
عزیزم شما برای ارامش و تکمیل خانواده این کودک رو اوردی که متاسفانه متوجه بیماریش شدید درسته که اگر این بچه رو نگه دارید ثواب بزرگی کردید و این خواست خدا بوده و برای شما تفاق افتاده اما باید به این موضوع فکر کنید که علی رقم تمام تلاش ها و هزینه کردن ها متاسفانه این کودک بهبودی پیدا نکرده همسرتون دارن اذیت میشن شما هم روزگار پیری داری عزیزم تا کی میتونی از این کودک حمایت و مراقبت کنی در منزل و با همسرتون هم سر این موضوع بجنگید . نظر من این هست که کودک دیگه رو بیارید منزل پیش خودتون چون این بچه بیماربوده و پرونده داره بهزیستی براتون این کار رو میکنه و شما میتونید این کودک رو به بهزیستی بسپارید و خودتون بهش رسیدگی کنید تفریح ببرید براش خرید کنید اون بچه هم اونجا راحت هست محیط بیرون برای اون بچه هم لابد اذیت کننده هست . خیلی سخته شما ازش دل بکنید ولی عقل این رو میگه
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام ادمین جان . منم یه مشکل دارم که خیلی وقته درگیرش هستم ولی چند روزه یه اتفاقی افت
#پاسخ_اعضا ❤️
در مورد خانمی که با پسر خالش عقد کرده عزیزم شما قبل از هر اقدامی باید مشاور میرفتید چون هنوز مطمعن نیستید به احساستون عزیزم درسته تحصیل خوبه اما تصمین خوشبختی نیست منم میخواستم ازدواج کنم همسرم گفت دانشگاه میزارم بری اما بعدا نزاشت در صورتیکه یکی از بزرگترین ارزوهام بود الان سالها از اون ماجرا میگذره و من خیلی سر این موصوع با همسرم صحبت کردم اما الان به این نتیجه رسیدم که گاهی خواسته ما یک چیز دیگس و خواست خدا یک چیز دیگه و ما روی خواسته هامون اونقدر پا فشاری میکنیم که لحظه های ارزشمندمون رو ازدست میدیم سعی کردم در زمینه هنری و ... پیشرفت کنم به نظر من قبل از هر اقدامی با یک مشاور خوب صحبت کنید تا از این دو دلی در بیایین تا بعدا پشیمون نشین و با دو دلی یک عمر زندگی نکنید که از نظر روحی بسیار اسیب میبینید امیدوارم خداوند بهترین راه رو پیش پاتون بزاره🌹🙏
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
با سلام
روی سخنم با اون خانمی ست که عقد کرده وعاشق دیگری ست
خانم عزیز متاهلی متعهدی ست وقتی پسر خاله وشوهری به این خوبی داشتی چرا وسوسه دیگری شدی
از همین الان به خودت وخدای خودت قول بده دست از خیانت به شوهر ت برداری عاشقانه براشوهرت خانمی کن محبت ش کن و اون پسر را به طور کلی فراموش کن
در ضمن شهر هم چندان تحفه ایی نیست روستاهها بهترین مکان هستند
فکر را از اون پسره خارج کن وبدان که این خود ما هستیم که با خیانتکاری دست دوستی به شیطان میدهیم برو توبه کن عزیزم
🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد اون دختر خانم که بین و شوهر و عشق قبلی گیر کرده .
عزیزم عشق واقعی را خودت با همسرت بساز .محبت کن و محبت بگیر .اون آقا اگر هم واقعا شما را دوست دارد راه درست را پیش گرفته .نمیخواد زندگی یکی دیگه را خراب کنه چون ازدواج کرده ای .اگر هم طلاق بگیری دیگر به عنوان یک دختر نیستی .و حرف و حدیث پشت سر ت زیاده .به نظر من که ارزش نداره .میگید که شوهر ت هم.خوبه.موفق باشید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در رابطه با اون خانومی که نامزد دارن ولی با عشق سابقشون در ارتباطن خواستم بگم
عزیز من وقتی پیامتون رو خوندم واقعا حالم بد شد که چطور به خودتون اجازه همچین کاری رو دادین؟ اصلا قصد سرزنش ندارم ولی شما بشین فکر کن که اگر جای خودت و نامزدت عوض میشد و نامزدت با عشق سابقش در ارتباط بود چه حالی بهت دست میداد؟ اولندش که شما نباید به خاطر رو در وایسی با خاله و... جواب مثبت میدادید وقتی راضی نبودین ولی وقتی جواب مثبت دادین پای حرفتون وایسین لطفا دیگه به اون پسر فکر نکنید و همه فکرتون رو به همسرتون اختصاص بدین خداروشکر که اون آقا هم انقدر مرد بود که وقتی فهمید کارش اشتباهه کشید کنار
شما هم میتونی با حرف زدن و سیاست های زنانه همسرتون رو راضی کنید که دانشگاه برید و تو روستا نباشید ولی باز هم اگر همسرتون راضی نشدن خیلی ها هستن که تحصیلات دانشگاهی ندارن ولی خیلی با فهم و شعورن شما هم مطالعات و اطلاعاتت رو بالا ببر ویا چه اشکالی داره تو روستا زندگی کردن؟ مگه نمیگی همسرت از هر لحاظی خوبه؟ پس دلت و فکرت رو بده بهش و فکر اون آقا رو از سرت بنداز بیرون و خیانت نکن
انشاالله خوشبخت بشی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین عزیز
درمورد اون خانمی که با پسرخالشون عقد کردن و یکی دیگه رو دوس دارن
بخدا تا خوندم داستانتونو حس کردم زندگی منه منم با پسرخالم عقدم و یکی دیگه رو دوست دارم خیلیم همو دوس داریم تا لحظه آخر تا شب قبل عقدم تلاش کردیم نشه ولی نتونستیم چقد کتک خوردم اون چقد کتک خورد خیلی سختی کشیدیم
خیلی سعی کردیم همو فراموش کنیم ولی نشد حتی برااینکه ازش متنفرشم عکس خودش با همکارشو گذاشت استوری ولی من بازم دلسرد نشدم چون به دوست داشتنش ایمان داشتم .منو مجبور کردن اصلا پسرخالمو دوس ندارم همش میپیچونمش باهاش حرف نمیزنم چون ازم دوره و یه شهر دیگس حتی دعا میکنم هیچ وقت نیاد پیشم.نمیخوامش
حتی دایی عشقم بعد عقد بهم زنگ زد گفت پسرخواهرم داره از دست میره چرا اینجوری شد چرا فرار نکردین؟ما پشتتون بودیم به بابام زنگ زدن ولی الان دیر شده.شرایط منم مثل توئه نامزدم نمیاد شهرما
باورت میشه من هرلحظه عذاب وجدان دارم وقتی با پسرخالم حرف میزنم.دنبال یه راهیم که همه چیو تموم کنم چون نمیتونم تحمل کنم نمیخوامش
نظرارو که میخونی ممکنه بیشتریا بگن به شوهرت خیانت نکن و فلان
حق میگن ولی زندگی و آینده توئه خوب فکر کن و تصمیم بگیر سخته میدونم ولی به کسی اهمیت نده زندگی خودته تلاش کن براش
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_هشت وسط حرفای من نگاه پرهام به نگاه مهسا گره خورد… مدام زیر نظرشون داشتم، انتظار یه ا
#قسمت_پنجاهو_نه
مادرشوهرم اخماشو تو هم کشید و گفت غلط میکنه، مگه همین یه پسر از آسمون افتاده که مهسا پیله کرده بهش ول کن ماجرام نیست
گفتم مامان جون من این چیزا حالیم نیست سهیل و مهسا وقتی داشتن میرفتن پایین به من گفتن برسیم خونه پدرتو درمیاریم،
من میترسم راستش، بخدا یه بلایی یا سر خودشون میارن یا من..
گفت غلط کردن حالا پرهام چی هست که بخواد سر عروس من یه بلا بیاره بخاطرش مردشورشو میخوام ببرن
گفتم من نگران خودم نیستم،
دستشو گرفتم و گفتم یادتونه یبار قلبتون گرفت؟ من نگران شمام عشقم اگه دعوا کردیم شما نیا بین ما، در گوشتو بگیر اصلا هیچی نشنوی میترسم حالت بد شه
پاشدم لپشو بوس کردم و گفتم قربونت بشم من تا اینا برسن میرم لباس عوض میکنم
توی اتاق خواب لباسمو عوض کردم و اومدم توی حال روی مبل لم دادم و به شقایق زنگ زدم
در دسترس نبود یعنی هنوز روی کوه بودن.
صدای چرخش کلید توی در حیاط اومد، چهره نگران به خودم گرفتم و روبه مامان سهیل گفتم یاخدا مامان جون اومدن
گفت وایسا بیام بغلت بشینم الکی مثلا تو چیزی بهم نگفتی
اومد کنارم نشست و گفت نگاه کن این فیلم محمدطاهاست توی تولدش جات خالی تو نبودی حیف بیا اینو ببینیم،
سرمون توی گوشی بود که مهسا در پذیرایی رو باز کرد و اومد تو، آروم و زیرچشمی نگاش کردم گفتم سلام، …
چشماش از شدتی که گریه کرده بود ورم کرده بودن،
یدفعه دوباره زد زیر گریه و گفت دارم برات من برای تو دارم عجوزه…
داشت بهم فحش میداد که وسط گریه هاش یدفعه یه حباب از بینیش زد بیرون و تمومیم نداشت
من و مامانش یدفعه زدیم زیر خنده،
گفتم شما فعلا بینیتو پاک کن بر حباب بینیت غلبه کن بعد برا من داشته باش
مامانش دلشو گرفته بود از شدت خنده از چشماش اشک میومد،
مهسا عصبی شد و حمله کرد سمتم و موهامو گرفت..
خنده رو لب مامانش خشک شد
گفت ولش کن دختره رو وحشی ای خدا ملت دختر دارن من عنتر، دختره نفهم این پسره چی داره که بخاطرش مثل سگ به همه میپری، بخاطرش زندگی سهیلو خراب کردی بخاطرش منو به سکته دادی ول کن وا بده مگه خواستن زورکیه؟
مهسا عقب عقب رفت،
داد زد خیلی پستی ستاره از تو عوضی تر ندیدم.. پس بگو دلت برا من نسوخته بود که گفتی بریم کوه، میخواستی منو با اون دوتا روبه رو کنی میخواستی کاری کنی من بفهمم رابطشونو آره؟
گفتم نه بخدا من اصلا قصدم این نبود عشقم، ولی حالا گیریمم بود تو باید با واقعیت روبه رو میشدی تا کی میخواستی توی رویا سیر کنی؟
باید میفهمیدی این پسر با کسیه، دوست نداره، عشق و دوست داشتن که زورکی نیست، حالا باز خداروشکر نمیاد یه سال باهات بمونه و فقط تظاهر کنه که عاشقته!
مگه نه سهیل؟ تظاهر سخته، سهیل میفهمه که تظاهر سخته..
به مامان سهیل گفتم مامان جون بزار تنهاش بزاریم بریم ناهار بپزیم باهم یه غذای جدید ایتالیایی یاد گرفتم.
اونم که عاشق این چیزا بود گفت پاشو پاشو بریم
وقتی میخواستم رد شم سهیل دستمو گرفت و آروم تو گوشم گفت بالاخره زهرتو ریختی بی همه چیز؟
آروم توی گوشش گفتم نه هنوز نریختم عشقم، نوبت تو نرسیده این فقط خواهرت بود، منتظر بمون نوبت تو و صبا هم میرسه..
گفت تو به صبا چیکار داری طرف حسابت منم
گفتم بالاخره اونم یه تاوان کوچیک باید بده، میدونست تو زن داری و بازم باهات بود مگه نه؟
تاوان اون سه روزی که من توی خونه تنها بودم و تو با اون به مسافرت و عشق بازی…
خیره توی چشمام نگاه کرد دیدم که ترسیده، ترس توی چشماش دقیقا مثل صبا بود..
ناهارو درست کردیم و خوردیم،
مهسا از اتاقش نیومد بیرون
پشت در اتاقش میرفتم ببینم داره با کی حرف میزنه و چی میگه،
پای لپتابش ولو شده بود و فیلم عاشقونه میدید و گریه میکرد
شنیدمم که زنگ زد و گفت سه روز مرخصی میخواد و نمیتونه بیاد سرکار ….
@azsargozashteha💚
عمه خانم قبل از خواب بهم گفت دختر جون اینجا شبا سر و صدا زیاده هر چی شنیدی از جات تکون نخور و بگیر بخواب
با تعجب نگاهش کردم چشمی گفتم رختخوابمو پهن کردم و سعی کردم بخوابم
چند ساعتی توی جام غلت زدم اما از صدای زوزه گرگ و ناله ی خفیفی که به گوشم میخورد نمیتونستم بخوابم اولش توجه نکردم و خودمو زیر پتو جا دادم
ولی بعد صدایی شنیدم که اسممو صدا میزد ...
آسمانههه ... آسمانه .....
دقت کردم شبیه صدای عمه خانم نبود پاشدم فانوسو برداشتم که صدای در شنیدم
کسی از پشت در صدام میزد من دختر شجاعی بودم گفتم حتما کسی کارم داره شایداصلا آقاجونم وسایلامو فرستاده عمه خانم حتما به خاطر سنش حساس شده
با این فکرا به ترسم غلبه کردمو از جام پاشدم آروم درو باز کردم یه زن جوون توی تاریکی ایستاده بود صورتشو نمیتونستم ببینم
هنوز حرفی نزده بودم که گفت آسمانه تویی؟؟ شنیدم خیاطی میکنی
با تعجب گفتم اره ولی من تا حالا برای کسی چیزی ندوختم شما از کجا میدونی👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
عمه خانم قبل از خواب بهم گفت دختر جون اینجا شبا سر و صدا زیاده هر چی شنیدی از جات تکون نخور و بگیر ب
سلام
از امشب قراره باهم داستان #ترسناک بخونیم 😱😰😓
علاقه مندان به داستان واقعی #ترسناک حتما این قصه رو دنبال کنید😍👆👇
این اتفاق برای یکی از اعضا رخ داده و مو به تنتون سیخ میکنه از دستش ندید👌
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
#پرسش_اعضا ❤️
سلام خسته نباشید من یه سوال دارم امیدوارم جواب بگیرم از کانالتون
۲۰ سالمه یه بچه هم دارم مشکلم اینکه ک همش بیحالم اصلا انرژی ندارم همیشه اینجور بودم بعداز زایمان هم بدتر شدم
موقعی هم که باردار شدم ازمایش دادم هیچی کم نداشتم همه چی نرمال بود
واقعا خسته ام دوس دارم شاد وزبروزرنگ باشم اما حتی حال ندارم صاف بشینم قوز میکنم کارای خونمم ک بماند همیشه خونم شلوغه
خیلی کم انرژیم وبی حال و تنبل
اصلا حوصله کسی رو ندارم حتی با بچم بیشتر از ۵ دقیقه بازی نمیکنم خیلی هم میخابم واقعا دنبال راه چاره میگردم مامانم میگه تو ضعیفی بخاطر همون همش بیحالی
😔😔کسی مثل من بوده ک درست شده باشه یا باید تا آخر عمر اینجور ادامه بدم؟
تورو خدا جواب بدیدن
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🌹🙏
@azsargozashteha💚
#حرف_دل_اعضا ❤️
سلام 🙂❤️
من تازه عضو کانالتون شدم. و داستان اون دختر خانمی که از نامزدشون جدا شدن و الان نامزدشون بهشون میگه بگرد خوندم و یاد خودم افتادم منم 16 سالم بود که نامزد کردم و عاشقانه همدیگه دوست داشتیم و هنوز هم داریم 20 سالم که بود یه روز زنگ گفت بریم بیرون منم قبول کردم اما جا خوردم چون گفت خودم برم تا اونم از سرکارش بیاد آخه همیشه میومد دنبالم ولی با این حال قبول کردم وقتی اومد گفت باید از هم جدا شیم 😔 هرچی گفتم چرا میگفت تفاهم نداریم از این حرفا
بهش گفتم بعد 4 سال یادت افتاده تفاهم نداریم ولی بازم حرف خودشو میزد خلاصه بعد از یکماه دیدم ی دختره اومده در خونمون میگه با من کار داره وقتی اومد تو دیدم ی کارت دعوت دستشه وقتی کارتو داد دستم متوجه شدم که قراره با نامزد سابقم نامزد کنه... خیلی بهم ریختم.... اما همراه خواهرم رفتم مراسمشون از دیدنم تعجب کردن فقط به دختره گفتم خونه آرزوهاتو رو ویرونه خونه آرزوهای من ساختی پس بدون دوامی نداره..
یکسال و نیم بعد برگشت، دلیل اصلی جداییمونو گفت اما من نتونستم قبولش کنم به راحتی.
دوباره بهش اعتماد کنم هرچند عاشقش بودمو هستم اما آنقدر اومدو رفت تا بالاخره باهم رفتیم پیش مشاور همه چیو براش گفتیم مشاور هم گفت یه مدت دوباره باهم باشید...
الان 10 سال از اون روز میگذره 7ساله که تو خونه خودمون هستیم دوتا بچه داریم خیلی خوشبختیم همسرم همون موقع گفت کاری میکنم این روزای بَدو فراموش کنی و واقعا هم فراموش کردم بعد مدتها یادش افتادم.
فقط خواستم بگم تو زندگی اگه واقعا ارزششو داره و طرف مقابلتون عوض شده دوباره بهش فرصت بدید و اگه لازم بود برید پیش مشاور
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا❤️
سلام اگر امکانش هست مشکل من رو هم داخل کانال بزارید ممنون
ما زندگی خوبی داریم ولی مادرم مدام پدرم رو تحقیر میکنه جوری که حتی برادرمم دیگه عادت کرده و روش باز شده به پدرم بی احترامی میکنه و پدرم هیــچ دفاعی نداره
وقتی مادرم باهام صحبت میکنه از بابام بد میگه و از چهرش ناراضیه😕😂 میگه منو بزور به بابات دادن .
درصورتی کع پدرم مرد مهربون و خوبیه قیافشم خوبه نمیدونم چرا مامانم اینجوری میکنه
من نمیتونم تحمل کنم که مادرم خیلی راحت از پدرم بد بگه و تحقیرش کنه اخه روی برادرم خییلی راحت به رو پدرم باز شده., حتی یبار وقتی پدرم داشت خرید و فروش انجام میداد برادرم گفت من عقلم بیشتر تو میرسه😑 و تحقیرش کرد
پدربزرگم از لحاظ وضع مالی خیلی وضعش خوبه و به تمام عموهام ملک و املاک داده ولی به پدرم چیزی نداده و مادرم همش میگه تو عرضه نداری که بری یه چیزی بگیری حد اقل برا بچها...
دلم برا پدرم میسوزه بگید چجوری با مامانم صحبت کنم😢
ایدی ادمین👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹
@azsargozashteha💚