eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام به همگی... ببخشید من یه دختر ۱۶ ساله هستم که مشکلی که دارم اینه که توی آزمایش خ
❤️ سلام در جواب اون خانم 16 ساله که مشکل هورمونی داره و پر مو هستن میخواستم بگم که منم همسن شمام و همین مشکل رو دارم و لیزر و... هم انجام دادم ولی بازم درمیاد تنها توصیه من اینه که دمنوش رازیانه تهیه کنن و روزی دو لیوان میل کنن اگر بیشتر باشه خطرناکه و سعی کنن در زمانی که پریود نیستن این دمنوش رو میل کنن چون اگر پریود باشن نتیجه عکس داره و موهاشون بیشتر میشه من خودم دو بار در ماه میرم اپیلاسیون و بعدش این دمنوش هم کمک کننده هست برای کمتر شدن موهای زائد خودم خیلی نتیجه گرفتم ازش واقعا موهام خیلی خیلی نازک و کم شده و خیلی قسمتا کلا دیگه مو رشد نکرد ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید در مورد اون دختر خانم گلی که میخوان از شرموهای بدنشون خلاص بشن عزیزم بهترین راه اینه که هفته ای یک مرتبه از نوره استفاده کنی هم برا سلامتی مفیده هم مضر نیست برا بدن وگرنه راه های دیگه به نظر من اصلا خوب نیست بخصوص استفاده از تیغ و ژیلیت که واقعا برا خانم ها خیلی عواقب بدی داره ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خواهر من چرا این قدر خودت اذیت می کنی برو پیش یک دکتر متخصص که برای هورمون وخودت رادرمان کن این موها هم کم میشه چرا می خوای ظاهر رادرست کنی عزیز من از ریشه کاردرست کن خواهر من این مشکل شما راداشت هم رشد موهای زایدش خوب شد هم هورمون مردونه اش شما هم برو خوب میشی ان شاءالله ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام برای دختر خانمی که ۱۶ سالشونه و هورمون مردانه زیاد داره صمغ عربی(موم سرد)و روغن مورچه درد داره ولی مو هارو کم میکنه از ریشه میکنه بعد چند سال که استفاده کردی خیلی کم میشن موها طرز استفاده کردنش اینه مثلا موهای دستت که کندی با صمغ بعد اینکار باید روی دستت روغن مورچه بزنی و۵ دقیقه مالش بدی و بعد ۲ ساعت دستت بشور با آب برای پاهات هم همینکار کن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ راجع ب دختر خانمی ک مشکل هورمونی داشت عزیزم ب دکتر مراجعه کن و برات داروهایی مینویسخ ک موهاتو ب حداقل برسون مثل اسپیرونولاکتون بعد لیزر هم جواب میده برو انجام بده حتما در کنارش باید زیر نظر پزشک متخصص زنان دارو مصرف کنی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام به اون دختر خانومی که موهای بدنشون زیاده یه دختر خانومی رو شنیدم که بدنش حتی صورتش پره مو میشد ولی بعد از ازدواج و بعد از اولین زایمان کل موهای اضافیش از بین رفت.. انشاالله ازدواج کنید خیلی از این جور چیزا تنظیم میشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد شاهزاده خانمی که گفتن ۱۶ ساله هستن هورمون مردانه زیاد دارن ببین بانوی جوان لیزر جواب میده اما باید قبلش بری پیش متخصص زنان واینو بگی اون معاینه ات کنه یه سری دارو میده بهت باید مصرف کنی که در برابر لیزر مشکلی برات پیش نیاد حجامت هم عالیه برای این کار😁 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام دررابطه با اون دختر خانم 16 ساله عزیزم یه روایتی از آقا امام صادق هست که میگه برای خریدن مطرح(واجبی) شده از دوستاتون پول قرض بگیرید. من خودمم خیلی پشمالو هستم ولی خداروشکر چندوقتی از اون پودره میزنم بطور عجیبی خیلی بهترشده😁 شمام از نظرم این راهو امتحان کنید. واسه لیزر من پرسیدم گفت بستگی به مدل موی طرف داره آخه بنده صورتمو لیزر میزنم و اون دکتره رو میشناسم. گفتن بستگی به ژن شما داره. امیدوارم زودتر راحت بشین از این دردسر. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❤️ سلام من بخدا از دست خانومم خسته شدم نمیدونم همه زنها اینجورین یا این فقط پدر منو د
❤️ سلام درباره اون برادری که ازدست زنش خسته شده.وقتی حرفهاتون راخوندم یاد زندگی برادرهای خودم افتادم. دقیقا مثل شما زندگیشون.بااین تفاوت که تازه زن داداشای من موادغذایی هم به مادروخواهراشون وبقیه میداد.😂باورکنید داداش من پسرش ۲۶سالش بود اما هنوز مستاجرم بودن.همشم کارمیکرد.تانوبت به داداش سومم‌رسید.وقتی دید اوضاع اونم مثل اون ۲تاداداشمه.یک هفته مرخصی گرفت.به زنش گفت کمرم درد میکنه و اصلا حوصله صدا راندارم.کسی اومد دم در.راش نمیدی.رنش گفت من ترک خانوادما نمیتونم بکنم.ازبیخ بته.درنیومدم .برادرمم بهش گفت انتخاب کن. من بایکی ازدواج کردم نه باخانوادش انگار پشت قبالتن.زنشم گفت معلومه خانوادم. گفت پس برو باهاشون زندگی کن. زنش با دعوا رفت. داداشم اصلا دنبالش نرفت.۴۰روز خونه باباش بود.بعد بهش گفته بودن برو خونه خودت چی میخای اینجا ما تو خرج خودمون موندیم. خلاصه زنش پیغام فرستادبیا دنبالم بازم داداشم نرفت. و خواهرم رفت آوردش..ازاون روز به بعد.به زنش گفت حق نداری درا روشون واکنی. هرماه یباربیان اونم وقتی خودم تو خونه ام..به اندازه خودشون خریدمیکرد.پس انداز کردن خداراشکر همه چی دارن.اما اون داداشام با زور وام تونستن بعد عمری خونه بخرن..تازه الانم خواهراش با بچهاشون وننه هاشون میان خونه اون ۲تا داداشم و۱یا۲هفته ام میمونن...اینها راگفتم که باهمسرت حرف بزنی.بهش بگی حالیش کنی. بگو توام یه هفته برو خونه اونا.ببینم خوششون میاد.اگرم گفت میرم .خودت ببرش و ببین پول با خودش نبره که خرج کنه.چون زن داداشای من اینجور بودن. اگرم زورشان رانمیکنی. یه روز که اونا اومدن بعدش شما برو. مثل خودشون باش تابفهمن..کم رو نباش که وای به حالت میشه.مگه همش جوونی و میتونی کار کنی فکر آینده خودتون باشین. بایکی از بزرگترهای فامیلاشون صحبت کن تا بهشون بفهمونه کارشون اشتباهه.هر کسی صبری داره ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد اون آقا که خانواده خانمش همش خونه اینان من پدر بزرگم این جوری بود همش خانواده مادربزرگم خونه اینا بودن دیگه مادربزرگم عادت کرده بود مرده هم از ترسش چیزی نمیگفت ولی این زن این قدر با خانوادش خوش بود که به شوهرش و بچه هاش نمیرسید همش هم برای خانواده خودش خدمت رسانی میکنه و آخرش خستگیاش مال شوهرشه ولی شما اگه خانومتو دوس داری به خاطر خوش حال کردنش مجبوری تحمل کنی چون با خانوادش خوشه و باید کوتاه بیای ولی اگه میبینی که درکت نمیکنه و اونم جاهایی که لازمه به خاطرت کوتاه نمیاد و لتمه به زندگیت وارد میکنه شبایی که اونا خونتونن تو برو خونه مادرت بخواب از سر کار که اومدی مستقیم نرو خونت برو خونه مادرت بعد که مهمونا رفتن برو خونه اگه هم یه وقتی رفتی پیششون اصلا حرف نزن با مهمونا یا خانمت هر چی هم پرسیدن کوتاه جواب بده گرم نگیر باهاشون همش خودتو مشغول نشون بده الکی با گوشی بازی کن بعد یه مدت اگه با شعور باشن خودشون میفهمن بین زن و شوهر مزاحمن و کمتر میان اول این راهو برو اگه جواب نداد با چیزی که میترسه ازش زهره چشم بگیر مثلا بعضی خانما از طلاق میترسن به خاطر ابرو یا بچشون بگو طلاقت میدم یا اگه نقطه ضعفش طلاهاشه بگو ندارم تو کرونا پول در نمیاد از کجا خرج خانوادتو بیارم طلاهاتو بده مجبورم بفروشم سیرت کنم یا یه عیب از خانوادش در بیار مثلا بهم بی احترامی کردن و باجناقم این جوری کردو خلاصه این قدر بگو تا خودش اعصابش خورد شه که بگه کمتر بیان ولی جوری نکن که وقیح تر بشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هفت هنوز روزیکه زخم کتکایی که نریمان زده بود رو دیدم و گفتم درد داری؟ اونم خندید و گفت
تا رسیدم به اتاقی که منو حمید و توش با هم گرفته بودن کل چند سال مثل یه فیلم از جلو چشمام عبور کرد نشستم یه گوشه که یاد مهربونیای حمید افتادم و باز اشک ریختم امیر اشکامو پاک میکرد انقدر تو این چند وقت بی پدری دیده بودن که مرگ پدرشون سخت نبود براشون.. تا هفتم حمید خونه مادرم اینا موندم، رفتار همه باهام عالی بود! از پدرم بگیر تا نریمان که همش داشت با بچه هام بازی میکرد بعد از هفتم گفتم من تصمیمو گرفتم میخوام رو پای خودم وایسم، وسایلمو جمع کردم نریمان گفت میبرتم و هرجور راحتم.. آقاجونم غر زد که دختر برات حرف درمیارن میگن بیوه اس... ولی گوش ندادم و اومدم خونه، با دیدن ماشین حمید گوشه حیاط داغ دلم تازه شد و هق هق گریه کردم از فردا سعید بست در خونه نشسته بود که اگه زن من نشی آبروتو میبرم، بچه هاتو میگیرم.. واسه من زبون دراورده بود...!! از چند تا بزرگ تر پرسیدم و مطمئن شدم نمیتونه بچه هامو بگیره و وقتی مطمئن شدم زنگ زدم آگاهی و گفتم یه نفر بست نشسته در خونم و مدام تهدید میکنه... اونام اومدن گرفتن و بردنش.. مسئله فقط خرجی بود، با چند نفر حرف زدم گفتن اگه حمید برای خودش بیمه رد کرده باشه میتونی زندگیت رو با حقوقش بگذرونی، هیچکس هم نمیتونه بچه هاتو ازت بگیره، فقط تهدیده و حرف... نمیخواستم دستمو جلوی کسی دراز کنم، اولین کاری که کردم دوباره بعد چند سال دار قالی تو خونم زدم و دوباره همون کارای قبلی یکمی پس انداز داشتیم که کمتر بهم فشار وارد میکرد، سخت بود ولی نه قد زمانی که حمید توی زندان بود، لااقلش این بود که میگفتن شوهرش مرده ست نه که بیوه باشم حمید خیلی مقدار کمی بیمه ریخته بود ولی من دست نکشیدم انقد رفتم و اومدم تا تونستم یک حقوق خیلی کم بخور نمیر داشته باشیم، حداقلش این بود که الان دفترچه بیمه داشتم از طرفی عشرت دندون تیز کرده بود برای تنها چیزی که حمید داشت یعنی ماشینش.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام میخاستم یه چیزی در مورد اون دختر خانوم ۲۰ ساله ای بگم که اکثر خاستگاراشون طلبه بودن و الان هم عاشقه یه طلبه ای شده که حقوق خیلی پایینی داره و.... ببین عزیزجان من تجربه خودم رو دارم بهت میگم. درسته بنای زندگی باید دوست داشتن طرف مقابل و حس خوب داشتن به طرف مقابلت باشه. ولی نمیشه که عقل و منطق رو گذاشت کنار و فقط احساسی تصمیم گرفت. مطمین باش اگه عقل رو تو انتخاب شریک زندگیت به کار نگیری فردا پس فردا تو زندگی مشکل برات به وجود میاد. بعدم اینکه میگی به پول فکر نمیکنی و مهم نیست برات و فقط ایمان برات مهمه اشتباه فکر میکنی عزیزم. تو میتونی فردا عشق رو بزنی تو ماست و بخوری تا آخر عمرت این طور وضعی رو تحمل کنی؟؟؟ خود خدا هم گفته هم به فکر اخرت باش و هم این دنیات. یه کاری کن نه از اونور بوم بیفتی و نه از این ور بوم . درسته خدا روزی رسونه ولی باید بدونی ایا حقوق طرف مقابلت با خاسته های تو و بچه هات در آینده مطابقت داره یا نه؟؟؟ عقلانی تصمیم بگیر دختر که فردا بخاطر انتخابت هزار بار خودتو سرزنش نکنی و پشیمون نشی .که نه راه پس داشته باشی نه راه پیش😊🧡 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد اون خانومی که ۳تا عروس داشتن خیلی کیف کردم به خدا چه با فرهنگ خدا خیرش بده کاش همه مادرشوهرا از این خانم شعور وانسانیت رو یاد می گرفتن اصلا باور نمی کنم یه همچین آدم های خوبی باشن حرف هاشون خیلی عالی بود یه خواهشی از این خانوم دارم اگه میشه یه کانالی بزنن و این حجم از شعور وفرهنگشون رو به اشتراک بزارن تا همه استفاده کنن اطلاعاتشون درمورد تربیت فرزند که چطور بچه های وارسته وثروتمند از لحاط فکری تربیت کنیم وارتباط با خانواده شوهروخلاصه در زمینه های مختلف ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام وقت بخیر عزیزم بیشتر عزیزانی که داستان زندگیشون رو برای شما میفرستن از بدی همسرانشون یا غصه هاشون میگن ولی من میخوام از مردی بگم که در تمام لحظات زندگی مشترک ۱۰ ساله مون مثل کوه پشتم بوده تمام سعی خودش رو کرده من حال دلم خوب باشه بهم عشق داده حتی عصبانیت ها و بداخلاقی ها و بی مهری های منو ندید گرفته. انقد خوبه که هر شب موقع خواب خدا رو بخاطر داشتنش شکر میکنم. همین اخلاق خوبش باعث شده همیشه آرامش تو زندگیمون جاری باشه فراز و نشیب زندگیمون زیاد بوده و همیشه من عجول بودم و اون صبور. انقد صبوری و عشق به خرج داد که حتی یه لحظه طاقت دوریشو ندارم. خدا یه پسر زیبا بهمون داده. گرچه مستاجریم ولی شکر خدا زندگیمون مملو از عشق و شادی و آرامشه. من اصلا هیچ کمبودی حس نمیکنم. من تو این سالها خیلی اذیتش کردم و اونم فقط بخاطر اینکه دوست داشتم همسرم قدبلند باشه و ایشون قدش ۱۷۰ هستش. البته خودم هم ۱۶۲. ولی الان حاضر نیستم با دنیا عوضش کنم. خواستم به آقایون محترم کانالتون بگم ما خانما فقط نیاز به عشق و درک و احترام داریم. ممنون عزیزم سلامت و پاینده باشید 🙏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام وقت همه ی عزیزان بخیر و شادی ممنونم از کانال خوبتون چون راهنمایی هاش خیلی کارگشا هست من یه سوال دارم هفت ماهه باردارم دوست دارم دخترم خوشکل و سفید باشه ظاهر خودمو و آقام بد نیست معمولی هستیم چیا بخورم آیا رژیم غذایی تاثیر داره ؟ چون آقام زیاد ایراد میگیره یه بچه که بیرون می بینه همش میگه اینجوره اونجوره دختر اولم خوشکله اگه مث اون بشه که خوبه ولی میترسم این یکی زشت بشه میشه راهنمایی کنید؛ ممنون میشم🙏 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید میشه پیام من رو زودتربزارید تو کانال فرصتم کمه چند وقت پیش دایی شوهرم زنگ زده بابام گفته دخترتوجمع کن ب حسام(شوهرم) گفته مامانت رو بیرون کن و... همه فهمیدن ک دروغ گفته من خییییلی دلخورشدم چون طلاهاموفروختم دادم قسطاش وبا نداریش می‌سازم ولی بازم موش میدوننو بیشتر ازین ناراحتم ک شوهرم هیچکارنکرد ک ازدلم دربیاره لاقل منو آروم کنه اینم بگم ک گفته بود مادرشوهرم بهش گفته زنگ بزنه بگه باهاش دعواکردم رفتم کلییی گریه کردم تواتاق امانیومد پیشم منم رفتم خونه خواهرم اصلا جلومو نگرفت بعدش مامانم گفت شوهرم رفته شهرمامانش اینا خیلی دلم شکست گفتم جااینکه بیاد پیشم رفته پیش اونا الان دوهفتس ک رفته پس‌فردا تولدشه نمیدونم بهش تبریک بگم یان کاری کنم یان توروخدا راهنماییم کنین پول زیادیم ندارم همش50تومن. ایدی ادمین👇🏻🌹 @habibam1399 باتجربه ها لطفا راهنمایی کنید👆🏻🌹🙏🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
سلام من به زور و اصرار بابام تو سن کم ازدواج کردم ،همسرم ده سال ازم بزرگتر بود .موهاش جا به جا ریخته بود و با اینکه سنی نداشت چون از بچگی زحمت کشیده بود قیافش مثل مردای چهل ساله شده بود.منم به خاطر این چیزا ازش بدم میومد .کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری اشنا شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم کارم شده بود شبانه روز براش نامه های عاشقانه نوشتن.اونم جوابمو میداد ،ولی یه مدت که گذشت خواسته های عجیب غریبش شروع شد ،من از خدا و از شوهرم میترسیدم هر روزم شده بود گریه و التماس ولی اون بدتر اذیتم میکرد.یه شب پسره گفت یا فردا هر چی میگم گوش میکنی یا میام زنگ خونتو میزنم به شوهرت همه چیو میگم...نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم گفتم خدایا خودمو سپردم دست خودت نجاتم بده ،اخرش یه شب اومد در خونه زنگ درو زد پاکتی که توش نامه ها و عکسم بود انداخت توی حیاط و فرار کرد.شوهرم رفت بیرون و پاکت به دست برگشت، اول عکسمو دراورد بعد یکی یکی نامه ها رو خوند و بدون یک کلمه حرف رفت بیرون میتونستم تو این فاصله در برم ولی نشستم سرجام و فقط از خدا کمک خواستم ،دو سه ساعت بعد دیدم با لگد دارن میکوبن به در....👇👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۴۲🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052584.mp3
1.51M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۴۲🌹 @azsargozashteha💚
❤️ سلام من دختری هستم متولد ۱۷ خرداد ماه سال ۱۳۸۳ و حدود ۳ ماه هست که نامزد کردم همسرم هم متولد یکم آبان ماه سال ۱۳۷۹ هست و طلبه هست ما از طریق یکی از اساتید حوزه علمیه‌ ای که همسرم در اونجا مشغول به تحصیل هست که با خانواده‌ی ما و به خصوص عموم آشنایی داره با هم آشنا شدیم و تمام مراسمات سنتی برگزار شد من همسرم رو خیلی دوست دارم و کنارش احساس خوشبختی میکنم. و اما الان مشکلی برام پیش اومده که همه‌ی خوشبختی و زندگیم رو رو به نابودی و تباهی میبینم. همه چیز درست بر میگرده به یک سال پیش که کرونای لعنتی اومد و کلاسا مجازی شد. من تو فضای مجازی با یه پسری آشنا شدم که کیلومتر ها از هم فاصله داشتیم. خانواده های هردومون در جریان رابطمون بودن، حدود پنج ماه باهم در ارتباط بودیم و سه بار هم حضورا همدیگرو دیدیم حتی تو قرار اول همراه با مادرش اومده بود و من مادرش رو دیدم و تو قرار آخر هم که خبر نداشتیم قراره آخرین قرارمون باشه من همراه با پدرم رفتم و اون پدر من رو دید. قصدمون جدی بود و حتی درمورد آشنایی خانواده هامون با همدیگه و خاستگاری صحبت کرده بودیم پنج ماه با همه‌ی خاطرات خوب و بدش، با همه‌ی تلخی ها و شیرینی هاش گذشت و رابطه‌ی ما تموم شد. به خاطر تهمتی که اون به من زد، و بهم گفت تو با رفیق منم هستی، به بدترین نحو ممکن قلبمو شکست و رابطه رو تموم کرد و رفت. بعد از رفتنش من دوبار خودکشی کردم، بیمارستان بخش روانپزشکی بستری شدم و... روحیم رو به طور کامل باخته بودم، هیچ امید و انگیزه ای برای ادامه دادن به زندگی نداشتم، خسته شده بودم از همه چیز و همه کس حتی از خودم، قلبم شکسته بود و... یه مدت تحت نظر روانپزشک بودم و دارو مصرف میکردم تا یکم حالم بهتر شد. زمان گذشت و من تو این مدت هیچ خبری ازش نداشتم تا اینکه از طریق یکی از اساتید همسرم با همسرم آشنا شدم و اومدن خاستگاری اونموقع بود که سر و کلش پیدا شد بهم گفت که اشتباه کرده به من تهمت زده و دلش برام تنگ شده و ازم خواست تا برگردم منم بهش گفتم که خاستگار دارم و دارم ازدواج میکنم اونم برام آرزوی خوشبختی کرد و خیلی مصالمت آمیز از همدیگه خداحافظی کردیم و رفت.خبری ازش نبود تا پریشب که به طور اتفاقی تو موبایل همسرم دیدم که یه نفر توی دایرکت اینستاگرام بهش پیام داده و درکمال تعجب و ناباوری دیدم که خود خودشه. این افکاری که آیدی پیج اینستاگرام همسر منو از کجا پیدا کرده و هدفش چی بوده که بهش پیام داده داره مثل خوره جونمو میخوره. به فکر انتقام افتاده(البته این حدس من هست اما اگه این نیست چه معنیه دیگه ای میتونه داشته باشه؟!) خیلی میترسم که همسرمو از دست بدم به شدت بهش وابستم و دوسش دارم و در کنارش احساس خوشبختی میکنم اگه همسرم رو هم خدایی نکرده از دست بدم دیگه واقعا هیچ امیدی برای تو این دنیا موندن ندارم😔😔😔 نمیدونم چیکار کنم،؟ واقعا نمیدونم چیکار کنم نمیدونم آخرش چی میشه😔💔🥀 ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 لطفا دوستمون رو راهنمایی کنید🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هشت تا رسیدم به اتاقی که منو حمید و توش با هم گرفته بودن کل چند سال مثل یه فیلم از جلو
یک هشتم از پول ماشین به عشرت میرسید و ول کن نبود اصلا بچه های حمید براش مهم نبود میگفت نازی ماشینو بفروشه یک هشتم منو بده من برای بچه هاش پس انداز میکنم دروغ میگفت مهمم نبود، این بار چاره ای نداشتم جز رو اوردن به خانوادم، یکمی پس انداز داشتم به پدرم رو زدم یکم ازش قرض کردم و پول عشرت رو بهش دادم وقتی فهمید ماشینو بخاطرش نفروختم شروع کرد بدوبیراه گفتن و فحش پدر بهم دادن رابطم با پدرم و نریمان خوب شده بود و بعد چند سال برای اولین بار توی عروسی برادر کوچیکم توی جمعشون حاضر شدم سال حمید رو نگرفته بودن ولی از دعوت پدرم انقد ذوق داشتم که رفتم عروسی، یه گوشه نشسته بودم، همه چشما به من بود انگار عروسی من بود، ولی میخواستم برای خودم زندگی کنم، اصلا نرقصیدم فقط اومده بودم که باشم! همونجا دیدم عشرت از در با عصبانیت وارد شد و شونمو گرفت و گفت هرزه خانم سال شوهرتو مگه گرفتن که اومدی عروسی؟ میخوای یه شوهر واسه خودت پیدا کنی نه؟ داشت آبروریزی راه مینداخت که پرتش کردن بیرون اون سالها خیلی بود که یه زن رانندگی بلد باشه ولی من همون سال اول دیدم ماشین که داریم رفتم و گواهیناممو گرفتم زندگی بدون مرد باید خودت رو پای خودت بایستی و من اینکارو خوب بلد بودم اوایل که پشت فرمون مینشستم همه با دست نشونم میدادن با اینکه شهرستان بودم، از دهات نگم که تیکه هم مینداختن بابت رانندگی کردنم موقع سال حمید بود، انقد شجاع شده بودم که من جدا برای حمید سالگرد گرفتم و تمام اقواممو خونه خودم شام دادم، عشرتم برای خودش واقعا از رفتاراش عوقم میگرفت و یک لحظه نمیتونستم ببینمش بعد از سال خواستگار اومدن برای من شروع شد سنی نداشتم ولی خیلی از هم سالام تازه داشتن شوهر میکردن ولی تمام خواستگارا یا پیر بودن یا دو زنه یا لاابالی و بی سر و پا واقعا به ستوه اومده بودم اکثرا هم میرفتن خونه مادرم دهات، چون کسی منو توی شهرستان نمیشناخت به مادرم گفتم اصلا به من نگه که یه همچین خواستگاری برات اومده اعتماد به نفسم گرفته میشه و حالم بد میشه به خودم تازگیا خیلی میرسیدم، لباس خوب میپوشیدم غذای خوب میخوردم و با بچه هام کلی بهم خوش میگذشت.. همه هم بسیج شده بودن که منو از مجردی دربیارن، ولی من واقعا اینا رو دلم نمیخواست، البته دلم یه زندگی با عشق هم نمیخواست، دلم آرامش میخواست حالا اگه این آرامش کنار یه مرد خوب میبود که چه بهتر ولی اگر که نه تصمیم داشتم تا آخر عمر ازدواج نکنم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••