شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هفت هنوز روزیکه زخم کتکایی که نریمان زده بود رو دیدم و گفتم درد داری؟ اونم خندید و گفت
#قسمت_چهلو_هشت
تا رسیدم به اتاقی که منو حمید و توش با هم گرفته بودن
کل چند سال مثل یه فیلم از جلو چشمام عبور کرد
نشستم یه گوشه که یاد مهربونیای حمید افتادم و باز اشک ریختم
امیر اشکامو پاک میکرد
انقدر تو این چند وقت بی پدری دیده بودن که مرگ پدرشون سخت نبود براشون..
تا هفتم حمید خونه مادرم اینا موندم،
رفتار همه باهام عالی بود! از پدرم بگیر تا نریمان که همش داشت با بچه هام بازی میکرد
بعد از هفتم گفتم من تصمیمو گرفتم میخوام رو پای خودم وایسم، وسایلمو جمع کردم
نریمان گفت میبرتم و هرجور راحتم..
آقاجونم غر زد که دختر برات حرف درمیارن میگن بیوه اس...
ولی گوش ندادم و اومدم خونه، با دیدن ماشین حمید گوشه حیاط داغ دلم تازه شد و هق هق گریه کردم
از فردا سعید بست در خونه نشسته بود که اگه زن من نشی آبروتو میبرم، بچه هاتو میگیرم..
واسه من زبون دراورده بود...!!
از چند تا بزرگ تر پرسیدم و مطمئن شدم نمیتونه بچه هامو بگیره و وقتی مطمئن شدم زنگ زدم آگاهی و گفتم یه نفر بست نشسته در خونم و مدام تهدید میکنه...
اونام اومدن گرفتن و بردنش..
مسئله فقط خرجی بود، با چند نفر حرف زدم گفتن اگه حمید برای خودش بیمه رد کرده باشه میتونی زندگیت رو با حقوقش بگذرونی،
هیچکس هم نمیتونه بچه هاتو ازت بگیره، فقط تهدیده و حرف...
نمیخواستم دستمو جلوی کسی دراز کنم،
اولین کاری که کردم دوباره بعد چند سال دار قالی تو خونم زدم و دوباره همون کارای قبلی
یکمی پس انداز داشتیم که کمتر بهم فشار وارد میکرد،
سخت بود ولی نه قد زمانی که حمید توی زندان بود، لااقلش این بود که میگفتن شوهرش مرده ست نه که بیوه باشم
حمید خیلی مقدار کمی بیمه ریخته بود ولی من دست نکشیدم
انقد رفتم و اومدم تا تونستم یک حقوق خیلی کم بخور نمیر داشته باشیم، حداقلش این بود که الان دفترچه بیمه داشتم
از طرفی عشرت دندون تیز کرده بود برای تنها چیزی که حمید داشت یعنی ماشینش....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_اعضا ❤️
سلام میخاستم یه چیزی در مورد اون دختر خانوم ۲۰ ساله ای بگم که اکثر خاستگاراشون طلبه بودن و الان هم عاشقه یه طلبه ای شده که حقوق خیلی پایینی داره و....
ببین عزیزجان من تجربه خودم رو دارم بهت میگم.
درسته بنای زندگی باید دوست داشتن طرف مقابل و حس خوب داشتن به طرف مقابلت باشه. ولی نمیشه که عقل و منطق رو گذاشت کنار و فقط احساسی تصمیم گرفت.
مطمین باش اگه عقل رو تو انتخاب شریک زندگیت به کار نگیری فردا پس فردا تو زندگی مشکل برات به وجود میاد.
بعدم اینکه میگی به پول فکر نمیکنی و مهم نیست برات و فقط ایمان برات مهمه اشتباه فکر میکنی عزیزم.
تو میتونی فردا عشق رو بزنی تو ماست و بخوری تا آخر عمرت این طور وضعی رو تحمل کنی؟؟؟
خود خدا هم گفته هم به فکر اخرت باش و هم این دنیات.
یه کاری کن نه از اونور بوم بیفتی و نه از این ور بوم .
درسته خدا روزی رسونه ولی باید بدونی ایا حقوق طرف مقابلت با خاسته های تو و بچه هات در آینده مطابقت داره یا نه؟؟؟
عقلانی تصمیم بگیر دختر که فردا بخاطر انتخابت هزار بار خودتو سرزنش نکنی و پشیمون نشی .که نه راه پس داشته باشی نه راه پیش😊🧡
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در مورد اون خانومی که ۳تا عروس داشتن
خیلی کیف کردم به خدا
چه با فرهنگ
خدا خیرش بده
کاش همه مادرشوهرا از این خانم شعور وانسانیت رو یاد می گرفتن
اصلا باور نمی کنم یه همچین آدم های خوبی باشن
حرف هاشون خیلی عالی بود
یه خواهشی از این خانوم دارم اگه میشه یه کانالی بزنن و این حجم از شعور وفرهنگشون رو به اشتراک بزارن تا همه استفاده کنن اطلاعاتشون درمورد تربیت فرزند که چطور بچه های وارسته وثروتمند از لحاط فکری تربیت کنیم وارتباط با خانواده شوهروخلاصه در زمینه های مختلف
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_دل_اعضا ❤️
سلام وقت بخیر عزیزم
بیشتر عزیزانی که داستان زندگیشون رو برای شما میفرستن از بدی همسرانشون یا غصه هاشون میگن
ولی من میخوام از مردی بگم که در تمام لحظات زندگی مشترک ۱۰ ساله مون مثل کوه پشتم بوده
تمام سعی خودش رو کرده من حال دلم خوب باشه بهم عشق داده حتی عصبانیت ها و بداخلاقی ها و بی مهری های منو ندید گرفته.
انقد خوبه که هر شب موقع خواب خدا رو بخاطر داشتنش شکر میکنم. همین اخلاق خوبش باعث شده همیشه آرامش تو زندگیمون جاری باشه
فراز و نشیب زندگیمون زیاد بوده و همیشه من عجول بودم و اون صبور. انقد صبوری و عشق به خرج داد که حتی یه لحظه طاقت دوریشو ندارم.
خدا یه پسر زیبا بهمون داده. گرچه مستاجریم ولی شکر خدا زندگیمون مملو از عشق و شادی و آرامشه. من اصلا هیچ کمبودی حس نمیکنم. من تو این سالها خیلی اذیتش کردم و اونم فقط بخاطر اینکه دوست داشتم همسرم قدبلند باشه و ایشون قدش ۱۷۰ هستش. البته خودم هم ۱۶۲.
ولی الان حاضر نیستم با دنیا عوضش کنم.
خواستم به آقایون محترم کانالتون بگم ما خانما فقط نیاز به عشق و درک و احترام داریم.
ممنون عزیزم سلامت و پاینده باشید 🙏
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام وقت همه ی عزیزان بخیر و شادی
ممنونم از کانال خوبتون چون راهنمایی هاش خیلی کارگشا هست
من یه سوال دارم هفت ماهه باردارم دوست دارم دخترم خوشکل و سفید باشه ظاهر خودمو و آقام بد نیست معمولی هستیم چیا بخورم آیا رژیم غذایی تاثیر داره ؟ چون آقام زیاد ایراد میگیره یه بچه که بیرون می بینه همش میگه اینجوره اونجوره
دختر اولم خوشکله اگه مث اون بشه که خوبه ولی میترسم این یکی زشت بشه میشه راهنمایی کنید؛ ممنون میشم🙏
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خسته نباشید میشه پیام من رو زودتربزارید تو کانال فرصتم کمه
چند وقت پیش دایی شوهرم زنگ زده بابام گفته دخترتوجمع کن ب حسام(شوهرم) گفته مامانت رو بیرون کن و... همه فهمیدن ک دروغ گفته من خییییلی دلخورشدم چون طلاهاموفروختم دادم قسطاش وبا نداریش میسازم ولی بازم موش میدوننو بیشتر ازین ناراحتم ک شوهرم هیچکارنکرد ک ازدلم دربیاره لاقل منو آروم کنه اینم بگم ک گفته بود مادرشوهرم بهش گفته زنگ بزنه بگه باهاش دعواکردم رفتم کلییی گریه کردم تواتاق امانیومد پیشم منم رفتم خونه خواهرم اصلا جلومو نگرفت بعدش مامانم گفت شوهرم رفته شهرمامانش اینا خیلی دلم شکست گفتم جااینکه بیاد پیشم رفته پیش اونا الان دوهفتس ک رفته پسفردا تولدشه نمیدونم بهش تبریک بگم یان کاری کنم یان توروخدا راهنماییم کنین پول زیادیم ندارم همش50تومن.
ایدی ادمین👇🏻🌹
@habibam1399
باتجربه ها لطفا راهنمایی کنید👆🏻🌹🙏🏻
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
سلام من به زور و اصرار بابام تو سن کم ازدواج کردم ،همسرم ده سال ازم بزرگتر بود .موهاش جا به جا ریخته بود و با اینکه سنی نداشت چون از بچگی زحمت کشیده بود قیافش مثل مردای چهل ساله شده بود.منم به خاطر این چیزا ازش بدم میومد .کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری اشنا شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم کارم شده بود شبانه روز براش نامه های عاشقانه نوشتن.اونم جوابمو میداد ،ولی یه مدت که گذشت خواسته های عجیب غریبش شروع شد ،من از خدا و از شوهرم میترسیدم هر روزم شده بود گریه و التماس ولی اون بدتر اذیتم میکرد.یه شب پسره گفت یا فردا هر چی میگم گوش میکنی یا میام زنگ خونتو میزنم به شوهرت همه چیو میگم...نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم گفتم خدایا خودمو سپردم دست خودت نجاتم بده ،اخرش یه شب اومد در خونه زنگ درو زد پاکتی که توش نامه ها و عکسم بود انداخت توی حیاط و فرار کرد.شوهرم رفت بیرون و پاکت به دست برگشت، اول عکسمو دراورد بعد یکی یکی نامه ها رو خوند و بدون یک کلمه حرف رفت بیرون
میتونستم تو این فاصله در برم ولی نشستم سرجام و فقط از خدا کمک خواستم ،دو سه ساعت بعد دیدم با لگد دارن میکوبن به در....👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
#پرسش_اعضا ❤️
سلام
من دختری هستم متولد ۱۷ خرداد ماه سال ۱۳۸۳ و حدود ۳ ماه هست که نامزد کردم همسرم هم متولد یکم آبان ماه سال ۱۳۷۹ هست و طلبه هست ما از طریق یکی از اساتید حوزه علمیه ای که همسرم در اونجا مشغول به تحصیل هست که با خانوادهی ما و به خصوص عموم آشنایی داره با هم آشنا شدیم و تمام مراسمات سنتی برگزار شد من همسرم رو خیلی دوست دارم و کنارش احساس خوشبختی میکنم.
و اما الان مشکلی برام پیش اومده که همهی خوشبختی و زندگیم رو رو به نابودی و تباهی میبینم.
همه چیز درست بر میگرده به یک سال پیش که کرونای لعنتی اومد و کلاسا مجازی شد.
من تو فضای مجازی با یه پسری آشنا شدم که کیلومتر ها از هم فاصله داشتیم. خانواده های هردومون در جریان رابطمون بودن، حدود پنج ماه باهم در ارتباط بودیم و سه بار هم حضورا همدیگرو دیدیم حتی تو قرار اول همراه با مادرش اومده بود و من مادرش رو دیدم و تو قرار آخر هم که خبر نداشتیم قراره آخرین قرارمون باشه من همراه با پدرم رفتم و اون پدر من رو دید. قصدمون جدی بود و حتی درمورد آشنایی خانواده هامون با همدیگه و خاستگاری صحبت کرده بودیم پنج ماه با همهی خاطرات خوب و بدش، با همهی تلخی ها و شیرینی هاش گذشت و رابطهی ما تموم شد. به خاطر تهمتی که اون به من زد، و بهم گفت تو با رفیق منم هستی، به بدترین نحو ممکن قلبمو شکست و رابطه رو تموم کرد و رفت. بعد از رفتنش من دوبار خودکشی کردم، بیمارستان بخش روانپزشکی بستری شدم و... روحیم رو به طور کامل باخته بودم، هیچ امید و انگیزه ای برای ادامه دادن به زندگی نداشتم، خسته شده بودم از همه چیز و همه کس حتی از خودم، قلبم شکسته بود و...
یه مدت تحت نظر روانپزشک بودم و دارو مصرف میکردم تا یکم حالم بهتر شد. زمان گذشت و من تو این مدت هیچ خبری ازش نداشتم تا اینکه از طریق یکی از اساتید همسرم با همسرم آشنا شدم و اومدن خاستگاری اونموقع بود که سر و کلش پیدا شد بهم گفت که اشتباه کرده به من تهمت زده و دلش برام تنگ شده و ازم خواست تا برگردم منم بهش گفتم که خاستگار دارم و دارم ازدواج میکنم اونم برام آرزوی خوشبختی کرد و خیلی مصالمت آمیز از همدیگه خداحافظی کردیم و رفت.خبری ازش نبود تا پریشب که به طور اتفاقی تو موبایل همسرم دیدم که یه نفر توی دایرکت اینستاگرام بهش پیام داده و درکمال تعجب و ناباوری دیدم که خود خودشه. این افکاری که آیدی پیج اینستاگرام همسر منو از کجا پیدا کرده و هدفش چی بوده که بهش پیام داده داره مثل خوره جونمو میخوره. به فکر انتقام افتاده(البته این حدس من هست اما اگه این نیست چه معنیه دیگه ای میتونه داشته باشه؟!)
خیلی میترسم که همسرمو از دست بدم به شدت بهش وابستم و دوسش دارم و در کنارش احساس خوشبختی میکنم اگه همسرم رو هم خدایی نکرده از دست بدم دیگه واقعا هیچ امیدی برای تو این دنیا موندن ندارم😔😔😔
نمیدونم چیکار کنم،؟ واقعا نمیدونم چیکار کنم نمیدونم آخرش چی میشه😔💔🥀
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
لطفا دوستمون رو راهنمایی کنید🙏🏻🌹
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هشت تا رسیدم به اتاقی که منو حمید و توش با هم گرفته بودن کل چند سال مثل یه فیلم از جلو
#قسمت_چهلو_نه
یک هشتم از پول ماشین به عشرت میرسید و ول کن نبود
اصلا بچه های حمید براش مهم نبود میگفت نازی ماشینو بفروشه یک هشتم منو بده من برای بچه هاش پس انداز میکنم
دروغ میگفت مهمم نبود، این بار چاره ای نداشتم جز رو اوردن به خانوادم، یکمی پس انداز داشتم به پدرم رو زدم یکم ازش قرض کردم و پول عشرت رو بهش دادم
وقتی فهمید ماشینو بخاطرش نفروختم شروع کرد بدوبیراه گفتن و فحش پدر بهم دادن
رابطم با پدرم و نریمان خوب شده بود و بعد چند سال برای اولین بار توی عروسی برادر کوچیکم توی جمعشون حاضر شدم
سال حمید رو نگرفته بودن ولی از دعوت پدرم انقد ذوق داشتم که رفتم عروسی، یه گوشه نشسته بودم، همه چشما به من بود انگار عروسی من بود، ولی میخواستم برای خودم زندگی کنم، اصلا نرقصیدم فقط اومده بودم که باشم!
همونجا دیدم عشرت از در با عصبانیت وارد شد و شونمو گرفت و گفت هرزه خانم سال شوهرتو مگه گرفتن که اومدی عروسی؟ میخوای یه شوهر واسه خودت پیدا کنی نه؟
داشت آبروریزی راه مینداخت که پرتش کردن بیرون
اون سالها خیلی بود که یه زن رانندگی بلد باشه ولی من همون سال اول دیدم ماشین که داریم رفتم و گواهیناممو گرفتم
زندگی بدون مرد باید خودت رو پای خودت بایستی و من اینکارو خوب بلد بودم
اوایل که پشت فرمون مینشستم همه با دست نشونم میدادن با اینکه شهرستان بودم، از دهات نگم که تیکه هم مینداختن بابت رانندگی کردنم
موقع سال حمید بود، انقد شجاع شده بودم که من جدا برای حمید سالگرد گرفتم و تمام اقواممو خونه خودم شام دادم، عشرتم برای خودش
واقعا از رفتاراش عوقم میگرفت و یک لحظه نمیتونستم ببینمش
بعد از سال خواستگار اومدن برای من شروع شد
سنی نداشتم ولی خیلی از هم سالام تازه داشتن شوهر میکردن ولی تمام خواستگارا یا پیر بودن یا دو زنه یا لاابالی و بی سر و پا
واقعا به ستوه اومده بودم
اکثرا هم میرفتن خونه مادرم دهات، چون کسی منو توی شهرستان نمیشناخت
به مادرم گفتم اصلا به من نگه که یه همچین خواستگاری برات اومده اعتماد به نفسم گرفته میشه و حالم بد میشه
به خودم تازگیا خیلی میرسیدم، لباس خوب میپوشیدم غذای خوب میخوردم و با بچه هام کلی بهم خوش میگذشت..
همه هم بسیج شده بودن که منو از مجردی دربیارن، ولی من واقعا اینا رو دلم نمیخواست، البته دلم یه زندگی با عشق هم نمیخواست، دلم آرامش میخواست
حالا اگه این آرامش کنار یه مرد خوب میبود که چه بهتر ولی اگر که نه تصمیم داشتم تا آخر عمر ازدواج نکنم....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام وقت همه ی عزیزان بخیر و شادی ممنونم از کانال خوبتون چون راهنمایی هاش خیلی کارگش
#پاسخ_اعضا ❤️
درموردخانمی که شوهرش ۲هفته است گذاشته رفته خونه ی مادرش باید بگم عزیزم اشتباه کردی طلاهاتو واسه نداری شوهرت فروختی! طلامال زنه نبایدپشتوانه ات رو اینقدرراحت در اختیارش میزاشتی باید صبر میکردی تا خودش مشکلش رو حل کنه مخصوصا اینکه معلومه شوهرت بیشترطرف خانواده اشه و اونا روش تسلط دارن! به نظر من بخاطر اینکه بی دلیل و بدونه توضیح رهات کرده و رفته اصلا تا سراغتو نگرفته نه بهش زنگ بزن و نه برو دنبالش تازه بفکر یه منبع درآمد هم برای خودت باش! چون اگه شوهرت دیگه برنگرده معلومه که زیرسرش بلندشده و بیشترازین لیاقت تورونداره پس الکی دلتوبهش خوش نکن و خودتو آزار نده گلم ، کارکن و آقای خودت باش! تا بفهمه با نبودنش توبهترمیتونی زندگی کنی و از پس خودت برمیای و بیدی نیستی که با این بادها بلرزه...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درباره خانمی که دایی شوهرش زنگ زدن و..
بنظرم بهتر ببخشید و با ببخششتون شرمندشون کنید به شوهرتون تولدش تبریک بگید و بامتنی کامل احساستون بگید که با وجود کارشون شما بخشیدید و با محبت بهش تبریک بگید تو اولین ثانیه روز تولدشون مثلا 27ام باشه 26ام پیامتون اماده باشه شب ساعت که ٠٠:٠٠دقیق شد پیامتونو ارسال کنید بنویسید که در اولین ثانیه به دنیا امدنشون بیادشونید و فراموش نمیکنید و جملات زیبا و... با پولی هم که دارید قبلا از اینکه بیان ابتکار بخرج بدید و یک هدیه کوچیک بخرید حتی یه چیز دست تاز یه کیک کوچیک درست کنید، مطمئنا اگر شوهرتون شما رو دوست داره و مرد خوبیه ببینه شرمنده و پشیمون میشه و جبران میکنه.
انشالله همیشه خوشبخت باشید، ببخشید طولانی شد.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
اون عزیزی که گفته کلن هم ۵۰ تومن پول داره
به تظر من هیچ کاری برای تولدش نکن اهمیت زیادی بهش باعث شده هرکاری ک میخوادو بکنه
برای تولدش حتی تبریک هم نگو بعش تا ادم بشه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درباره اون خانمی که دای شوهراشون زنگ زده به باباشون...ببین خواهرم.هیچ وقت هیچ وقت بخاطر حرفهای دیگران روابط خودت و همسرت را سرد نکن.حتی اگر اون مقصر باشه. توبهش یادبده خوبی ومهربونیا بارفتارهات.
اگر من جای تو بودم براش مینوشتم اول وآخرزندگی فقط من وتو برای هم میمونیم.پس به خاطر هیچکس باهم بد نباشیم.
چه شد در من نمیدانم .فقط دیدم پریشانیم. فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم.بعضی وقتها برای حفظ زندگی باید غرور راکناربزاریم. باید برای آرامش زندگی از خودگذشتگی کنیم..توام تولدش را تبریک بگو .نزار فاصله بینتون زیادبشه که خدای نکرده یدفعه به خودت میای که دور شده.هیچ وقت نزار جای خالیت.توزندگیتون باشه. چون خیلیا دنبال جا میگردند. زندگی تا حفظ کن. اگرم یروز شوهرت گفت تومنت کشی کردی. بگو تو ارزش هرکاری راداری که برات بکنم. بعضی وقتها باید پرو باشیم باورکن😂 عشق یعنی مراقب همدیگر باشیم حتی وقتی از هم دوریم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خانم ،عزیزم بچسب به شوهرت اصلا برو شهر مادر شوهرت برا تولدش انگار نه انگار که اتفاقی افتاده خیلی سخته میدونم ولی اگه همسرت رو دوست داری این کار رو بکن نزار بین تو و شوهرت کس دیگه ای باشه اونقدر وقتی با هم هستین تو اوقات خوش بهش بگو ما غیر هم کسیو نداریم و بهش ثابت کن که موقع ناراحتی و قهر و دعوا هم وجود اونه که ارومت میکنه هر اتفاقی افتاد خونتونو ترک نکن هر کیم هر چی گفت بزار بگه کشش نده من تو شرایط بدتر از شما بودم بعد زایمانم همسرم منو انداخت از خونه بیرون بخاطر حرف مادر شوهرم ولی من جایی نرفتم خونم موندم تنهایی و شوهرمم میگفت نه تو رو میخوام نه بچتو واقعا سخت بود گذشت و سرپا که شدم منو برو پیش مادرش بماند چه اتقاقا که افتاد ولی سکوت کردم انگار که اتفاقی نیفتاده حالا گذشت زمان همه چیزو مشخص کرده واقعا زندگی مشترک میوه ی گذشته مخصوصا از طرف خانما اما به موقع و با سیاست هم حرف تو بزن هم طوری رفتار کن که اتفاقای گذشته تکرار نشن
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام به همگی❤️
من 16 سالمه و مجرد هم هستم میخاستم مشکلم رو با شما در میون بزارم
من 13سال و 10 ماه دقیقا پریود شدم برا اولین بار پریودیم نا مرتب بود مادرم گفت چونکه تازه پریود شدی اینجوری یک ماه در میون پریود میشدم منم گفتم خب بعدأ درست میشه منم طبق همین روال 5 بار پریود شدم در عرض 10 ماه
بعدش دیگه پریود نشدم تا الان
مادرم پیش یه دکتر زنان بودن بهش گفتن که دخترم اینجوری منم گفت سونوگرافی بگیر چک کن او.... حرفا
منم سونوگرافی گرفتم دکتر گفت همه چیت سالمه چیزی نداری.
الان من هی شکمم بزرگ وبزرگ تر میشه
آیا کسی چنین تجربه ایی رو نداشته
نمیدونه چرا؟؟
گفتن تا 15 سال اشکال نداره بعداز 15 سال پریود میشی ولی من 15 سال رو رد کردم او هنوز پریود نمیشم
من بیشتر نگران سلامتی خودمم چونکه شکمم داره بزرگ میشه او نمیدونم چراه اینجوریه 😔😔
دمنوش و... هم خوردم.
و مو های زائده م زیاد شده صورتم پُره حتی روم نمیشه برم جایی 😔😔
خواهش میکنم خواهرانه مادرانه کمکم کنید خیلی ناراحتم
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
باتجربه ها لطفا راهنمایی کنید🙏🏻🌹
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••