eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 جهت آشتی دادن استاد سید عباس کاشانی فرماید : برای آشتی دادن این آیه را ۳ مرتبه بخواند و بر روی کسی که قهر کرده باشد بدمد . البته آشتی خواهد کرد و عذر خواهد طلبید و این از مجربات است. 📖 انعام، آیه۱۱۵ و تَمَّت کلمهُ ربِّکَ صِدقاً وَ عَدلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ 📚مخازن، صفحه۴۶۶ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 برای (زندان) باید که این آیه ها را هر روز ده مرتبه بخواند و بر انگشت های خویش بدمد ان شاء الله به زودی از قید زندان رها شود البته قبل و بعد از آیه باید هفت مرتبه صلوات فرستاده شود و آیات این است : «بسم الله الرحمن الرحیم وکفیٰ بِاللهِ ولیاً و کفیٰ باللهِ شهیداً و کفیٰ بالله علیماً و کفیٰ باللهِ حسیباً و کفیٰ باللهِ هادِیّاً و کفیٰ باللهِ نصیراً» 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 آیه شریفه9 سوره یس را هفت مرتبه بر هفت قطعه سنگ نمک به ترتیب بخواند و در هر نوبت اسم دو نفری را که می خواهند از هم جدا شوند یا مادر آن ها را نام ببرد و بدمد بر سنگ سپس در آتش اندازد بی‌شک بین آن‌ها جدایی حاصل خواهد شد لعنت خدا بر سوء استفاده کننده فقط در امر حلال مجرب است. وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُون ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۱۳ مهر | میزان ۱۴۰۳ 🗓 ۳۰ ربیع الاول ۱۴۴۶ 🗓 4 اکتبر 2024 ❌ در ۱۳ مهر ساعت ۱۴:۵۰ ظهر وارد برج می گردد. ❌ ۱۶ مهر ساعت ۳:۱۰ صبح قمر از برج عقرب خارج می شود. 🌹 متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️8 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️10 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله ▪️34 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله ▪️42 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) 🤲 روز ۱۰۰ مرتبه: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان تعجیل فرما. 🤲 روز به اسم است و در کنار این ذکر می‌توانید در روز را نیز بخوانید. خواندن ذکر روز شدن می‌شود. 🤲  (یا ) ۲۵۶ مرتبه بعد از نماز صبح موجب در می‌شود. 📚 شب : طبق آیه ی ۱ سوره می‌باشد. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ✅ برای روز مناسبی است‌. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌. ⛔️ امشب برای خوب نیست. ⛔️ برای رفتن روز مناسبی نیست. 🔰 زمان :از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 🔹امروز روز سختی است. 🔹امروز براے شروع کارها روز خوبے نیست. 🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان نیکو است. 🔹کسے که در این روز بیمار شود ‌س از یک هفته خوب میشود. 🔸کسے که امروز گم شود، زود پیدا میشود. ان شاء الله. 🔸قرض دادن و قرض گرفتن پسندیده نیست. 🔸این روز براے برگزارے مجالس عروسے و جارے ساختن صیغه ے عقد، مناسب نیست. 🔸کشاورزے و باغبانے وآبیارے و خرید و فروش محصولات زراعے خوب نیست. 🔸خرید و فروش و تجارت، با سود همراه نیست. 🔹میانجیگیرے براے اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹در این روز، سفر سخت و دشوار است. 🔹کسے که در این روز متولد شود، خوش روے خواهد بود. 🔹رسیدگے به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔹صدقه دادن خوب است. 🔸رَڪ اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در《 ساق پاها 》 است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبے نرسد. 🔸مسیر رجال الغیب از سمت جنوب میباشد. بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانے که حاجتے دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یارے بطلبید. چون کسے در نزد شروع در شغلے و سفرے روے خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت):بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب👈🏼و به هر زبانے که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. ☜ صبح 04:39 اذان ظهر 11:53 ☜ مغرب 18:02 طلوع آفتاب 06:02 ☜ آفتاب 17:44 نیمه شب 23:11 🌹 🌹 براي گشايش در کار و فتح و قوت کسب هرکس2 بار صلوات بفرستد و الم نشرح و آيه الکرسي را هر کدام 2 بار بخواند و از انگشت کوچک تا بزرگ عقد کند (ببندد) البته تاثير عجيبي خواهيد ديد. و نيز براي گشايش کار آيه الکرسي بعد از هر نماز خوانده شود. سوره قدر 10 بار بعد از نماز صبح خوانده شود. 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۱۴:۲۰ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگترین کلیپ برای شب زیارتی اباعبدالله اینه... از زبان شهید سیدحسن نصرالله ❤️ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 پرسش با عرض سلام خدمت همه ی دوستان اگه میشه کسانی که واقعا میتونن راه کار بدن و کمکم کنن ، ببخشید یه کم طولانی میشه ؛ راستش یه مدت بد جوری گیج شدم ، حدود یک سال از همسرم‌ جدا شدم ، قصد ازدواج نداشتم ولی چند روز پیش یه دختر خانمی رو که نه سال پیش یه علاقه ی دورا دوری تو سن کم بین مون بوجود اومد رو دیدم ، که اون موقع از هم بی خبر شدیم و من ازدواج کردم که حدود ۷ سال بیشتر زندگیم دوام نداشت . قبلا تو پست زندگی مون با همه ی عاشقانه هاش به طلاق منجر شد توضیح داده دادم .  الان فهمیدم این دختر خانوم هنوز ازدواج نکرده، از طرفی هم اکثر معیارهای من رو با توجه به شناختی که ازش دارم داره ( از قدیم دوست دختر خالم بوده و هست ) خونواده خوب و معتقد با دو تا داداش غیرتی یکی شون دکتر و اون یکی بازاری ، پدرش استاد دانشگاست و مادرش دکتر ، ایمان قلبی ، مهربون و با گذشت و انسان ، حجاب نسبتا مناسب و دوست دار اهل بیت (ع) . خیلی شلوغه ، در عین حال متین ، دلسوز و دل رحم و ... . شدیدا پایبند به اخلاقیات، خصوصیات ظاهریش و شرایطش هم همه جوره مورد پسندمه. سن حدود 27 سال ، با شرایط مالی رو به بالا ، ترم اول دکترای ... ، اهل منطقه ... تهران ،  سرزنده و شوخ . اما شرایط من خیلی به هم ریخته اما باید زودتر ازدواج کنم چون انسان به لحاظ روحی و جنسی احتیاج داره و منم نه اهل دوستیم نه صیغه ، نمیدونم باید برم جلو خواستگاری کنم یا نه به چند دلیل ؛ یکی اینکه احساس میکنم هنوز برای ازدواج مجدد زوده از طرفی هم بالاخره اونم یه دختر دم بخته و هر لحظه احتمال داره ازدواج کنه .  دوم اینکه من ممکنه به اروپا مهاجرت کنم همین الان بورسیه گرفتم و اصلا اگه تصمیم بگیرم برم با این موضوع کنار میاد یا نه ؟ چون اگه برم احتمالش کمه برگردم . سوم : مشکلم خونوادش و خودشن با ازدواجی که قبلا کردم به گوش خودش رسوندم یه جورایی قبول کرده و مشکلی نداره دورادور میشناستم ( دختر خالم بهش گفته جدا شدم ناراحت شده ولی یه روز دیگه  بهش گفته اگه بیاد خواستگاریت جوابت چیه؟ میگه یه لحظه جا خورده بعد یه لبخند زده و خجالت کشیده زده کلا میگه احساسش خیلی خوب بوه انگار خوشحال شده ظاهرا ) ولی خونوادش رو نمیدونم ... چهارم و بزرگترین مشکلم که میخوام دوستان کمک کنن که واقعا در مورد این قضیه باید چه جوری برخورد کنم اینه که معمولا خانواده طرفی که جدا شده دلیل قانع کننده برای زندگی قبلی من میخوان که چرا جدا شدیم ؟ نمیخوام زندگیه قبلم رو برای خونوادش و خودش باز کنم اگرم نکنم یه علامت سوال بزرگ پیش میاد . (متاسفانه یا خوشبختانه از لحاظ ظاهری هم جوری نیستم که طرف بگه بچه مومنه و ... در صورتی که دلم پاکه، یعنی اهل برنامه ای نیستم ولی ظاهرم جوریه که مردم بعضی ها ندیده انگ دختر بازی و ... میزنن ،  نه اینکه سبک لباس بپوشم اما ... . که امیدوارم با شناختی که از اینا دارم از رو ظاهر قضاوت نکنن ) . اگه بگم با توجه به اینکه زندگی قبلی من همش گذشت و ایثار بوده از همون اول توقع بیجا  واسشون ایجاد میشه ، ممکنه  خونوادش و مخصوصا خودش همش پیش خودش بگه واسه اون قبلی چه کارایی که نکرده بود و این یه مشکل بزرگ پیش بیاره چون آدم تو هر سن و شرایطی توان مختلف داره ، با شناختی که از خودم دارم میدونم واسه همسر بعدیمم کم نمیذارم اما نمیخوام از قبلش ذهنیت سوپرمن دربارم داشته باشه . نباید زیاد توقع ایجاد بشه چون تو اون زندگی من از خودم کامل گذشته بودم ، اگرم سر بسته بگم مثلا یه مشکل الکی بتراشم میگن این که نباید بعد ۷ سال به جدایی میرسید اگرم بگم میگن تو چه دیووونه ای بودی ۷ سال ... که بگم واقعا از همون اول توقع رو در مورد خودم به ۱۰۰ در صد رسوندم . واقعا نمیدونم چه جوری برای خونواده و همسر آیندم اون زندگی گذشته رو توضیح بدم که نه سیخ بسوزه نه کباب،  چون ۷ سال کم نیست بخوای سر هم بندیش کنی! فقط همین رو‌ بگم که جوری بود که توقع هر زنی رو از شوهرش حتی واسه زن و شوهرای دیگه ممکنه زیاد کنه و این اصلا خوب نیست پنجم اصلا با این شرایط ما به هم میخوریم؟ تو این شرایط برم جلو؟! در مورد خصوصیات اخلاقی بد و خوب شرایط خودم هم بگم که ۲۸ سالمه ، فوق و لیسانس ، حقوق بین سی تا پنجاه تومن ، شدیدا مهربونم و به اطرافیانم احترام میذارم . صبورم خیلی ولی عصبانی میشم کلا هیچ جنبنده ای نباید از شعاع ده متریم رد شه واقعا ترسناک میشم اهل کار تو خونه نیستم برعکس بیرون از خونه ، اعتقاد  قلبی به خدا و معصومین (ع) دارم . نمازم رو از ۱۵ سالگی اگه خدا قبول کنه خوندم ، مرزهای شوخی رو جا به جا کردم البته طوری که کسی ناراحت نشه با ظرفیت سنجی طرف مقابلم ، تو نوجوونی یکی دو باری به گناه ( در حد تماس ) افتادم ولی توبه کردم خدارو شکر الان به قول معتادا ده سال پاکم . ان شاء الله بمونم . 👇🌸 @adminam1400 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام من سوالی دارم که ممنون میشم در کانال قرار بدین. راستش سوالی که دارم اینه ک
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام دوستان🤚 خانمی کع گفتی چند ماهه ازدواج کردی وفهمیدی شوهرت بچه دار نمیشه شما حتما حتما به خوانوادت اطلاع بده یعنی چه کع از چوب خدا میترسی واقعا ما خدا را چگونه شناخته ایم اینجور که شما طلاق بگیری خدا تقاص بگیرد وقتی ۱۰۰ درصد حق باشماس😳 نه عزیزم شما اگع دادگاه هم بری کل مهریه ات را میگیری وطلاق. بخاطر آبروت نزار ازت سواستفاده بشه حرف خیلیه ولی مطمینن دوستان راهنمایت خواهند کرد واسه همین کوتاه راهنمایت کردم حتما به خوانوادت بگو موفق باشی ، دوستارتون فاطماگل😉 ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خواهران عزیز هر مشکلی دارین از رزق روزی کم همسر بد اخلاق یا محتاد یا بیکاره یا جنگ و دعوا در منزل یا فرزند که حرف گوش کن نیست فقط درمانش نماز استغفار با نصف شب از امام زمان کمک خواستن به خدا تجربه خودمه خیلی جواب میده ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 درجواب دختر گلی که سرنوشت زندگیش با دوستانش نوشته بودن آفرین کیف کردم از دوستت که شما را تو راه شهداوقرآن کشیده است واقعا دست مریزاد درباره گفتن گذشته به خاستگارت فکر نکنم ضرورتی باشه که این گذشتت تعریف کنی چون مشاوران میگن بعضی گذشتها را لازم نیست به همسرت بگی ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 با سلام. انشاالله حال دل همه ی دوستان گلم خوب باشه 🤲 من اولین بار که پیام میدم..دوست داشتم تجربه ی خودم رو بگم تو گروه اگه خانمی دوست داشت استفاده کنه.. با عرض معذرت خواهی از همه که این صحبت ها رو تو گروه میکنم ولی چونکه خیلی از خانم ها از بیماری های زنان رنج می‌برند.گفتم تجربه ی شخصی خودم رو براتون بگم.. من تقریبا 10 یا شاید هم 15 سال میشه که اصلا (ببخشید البته) از نوار بهداشتی تو پریود هام استفاده نمیکنم.. چون اکثر بیماری ما خانم ها از این نوارهای به اصطلاح بهداشتی است 😠😠 باعث تمام عفونت ها وفیبرم ها میشه.. شاید بعضی از خانم ها به من بخندند و بگویند مگر عهدقدیم است. ولی من فقط از پارچه استفاده میکنم.. هرچی لباس وشلوار. چادر. وهرچه که کهنه شده و بلااستفاده میشه بر میدارم تمیز می‌شویم و به اندازه ی نوار بهداشتی قیچی میکنم و جای تمیزی نگه میدارم.. مثلا نایلون تمیز.. و به وقت عادت ماهیانه استفاده میکنم و بعد دور میریزم دقیقا مثل نوار بهداشتی.. به همین راحتی 😊😊 باورتون نمیشه چقدر صرفه جویی میشه و چند سال نه عفونت گرفتم. نه درد و خارش..باور کنید دوستان گلم 🌺🌺 خیلی خوبه. بدون عفونت و خیلی به صرفه میباشد.. ببخشید طولانی شد ولی اگه دوست داشتید چند ماه امتحان کنید 😊 اگه جواب خوبی گرفتید برای جوان های من هم دعا کنید 🤲 دوستتان دارم دوستان مجازی من 😍 ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 در جواب خانمی که شوهرش ماشین خودشو دوست داره و چیزهای دیگه که خوندم واقعا عصبانی شدم 🤨 چه جوری همچین ادمی رو تحمل میکنی همین اول همه چیز هم در اختیار همچین مردی بزاری و به ریشتون بخنده ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 با سلام در جواب اون خانمی که شوهرش هوو سرش آورده به ایشان میگم خواهر من اگه خونه ومال دنیا داری بهتره طلاقت رابگیری دخترت هم که راضیه تواین زندگی ماندن فقط خودت رافرسوده میکنه الان اون خانم سوگلیه تو اصلا دیده نمی شی عزیزم من باچهار بچه همین بلا سرم امد نه خانه‌ای به نامم زده شد ونه هیچ چیز دیگه رفت بای بیوه زن صیغه کرد وبعدش عقدش حتی من نمی دانستم .باز خوبه چیزی به نامت زده برو خداراشکر کن طلاقت رابگیر لااقل حرص نمیخوری به سن من که رسیدی دخترت بزرگ شد اگه طلاق نگیری خودش باتو دعوا میکنه که چرا جدا نشدیتو هم پیر وبیماری بای دنیا آسیب روحی . آدم فرزند طلاق باشه بهتره از ی پدر بی احساس وبی مسئولیت باز این تجربه منه تا میتونی ازش مالش رابگیر طلاق بگیر تا آرامش داشته باشی خدا به تو همسر بهتری بده وخوشبخت بشی الهی امین ☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃 سلام خیلی ها داخل کانال هستن ک در جواب میگن،مثلا شوهر من هم مثل شوهر شما فلان اخلاق رو داره من بخاطر بچم نتونستم طلاق بگیرم ولی تو اگه میتونی جداشو.خوب خواهرای گلم اینکه آخرین راهه.طرف اگه دنبال طلاق گرفتن بود ک راهکار نمیخواست طلاق میگرفت.شما اگه میتونید و تجربه موفقی داشتید،ک تونستید با این اخلاق همسرتون کنار بیاید و بتونید بدون طلاق ادامه بدید اون روش رو لطف کنید.مثلا چیکار کردید ک بی خیال عیب اخلاقی شوهرتون شدید.ویا با چ امیدی دارید ادامه میدید یا چ روشی بکار بردید ک مردتون تونسته تغییر کنه.سوال کننده دنبال این جواباس ن پاک کردن صورت مساله،بخدا ن طلاق گرفتن راحته و ن بعد از طلاق گرفتن آدم راحت میشه. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️این تصاویر قشنگ از شادی مردم غزه را هرچقدر می‌بینیم باز تکراری نمی‌شود 🔹مردی که نمی‌دانیم در این ۱۱ ماه چه بر او و خانواده‌اش گذشته را ببینید که با چه حالی دارد این حماسه را تماشا می‌کند... با گریه به دیگران می‌گوید کبّروا! (تکبیر بگویید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 سحر خیلی زود اتاقم رو عوض کردم، تو اتاق جدید سه نفر بودن که هم کلاس و هم رش
❤️🍃 سحر یادمه یه بار بهش زنگ زدم، دلم خیلی براش تنگ شده بود، گفتم بابا میخوام بیام خونتون، گفت باشه، گفتم میشه بیای دنبالم آخه دوره خونتون، اون موقع سمت رباط کریم زندگی می‌کرددقیقا یادمه تو چهار راه فرزانه خیابون نبرد با پیکان سفیدی که تازه خریده بود منتظرم بود، از لحظه ای که سوار ماشین شدم راجع به مامانم حرف زد تا وقتی رسیدیم خونشون، هرچند دقیقه هم میگفت تو که میدونی همه چی تقصیر مامانت، گفت مامانت به قاضی گفته من واسه تو هیچی نمیخرم، مامانت زرنگه میخواد من بخرمو، به همه بگه خودش خرید،یه جایی از قلبم خیلی سوخت... بابام می‌ترسید واسه دخترش خرید کنه و مردم نفهمن که بابای خوبیه و به دخترش میرسه به خودم لعنت می‌فرستادم که چرا اومدم. رسیدیم خونه شون، اولین بار بود همسرشو میبینم احساس کردم از بابام بزرگ تره، سعی می‌کرد مهربون باشه باهام اما خیلی مصنوعی بود، برادر زاده همسر بابام هم اونجا بوداون شب زجر کش شدم تا ساعت 9 شد، بابام منو برادر زاده خانومش رو رسوند میدون آزادی، ساعت ده شب بود، فکر کردم منتظره تا اون پیاده بشه، اما اون که پیاده شد بازم بابام تکون نخورد، دستگیره درو کشیدمو پیاده شدم، منتظر بودم بگه تو کجا میری، اما هیچی نگفت از ماشین پیاده شدم و بابام دست تکون داد و رفت، میترسیدم اولین بارم بود که این موقع شب تنها بودم، با همون آقا سوار بی آرتی شدیم و اون گفت من سه تا ایستگاه دیگه پیاده میشمو، خلاصه خداحافظی کرددلم نمیخواست به مامانم زنگ بزنم،چون خونه خاله نرگس بودنو اونا هم می‌فهمیدن و ابرو نمیذاشتن برامون تو ایستگاه آیت پیاده شدم، یه دختر 16 ساله بودم، که حتی مدرسه م رو هم با سرویس میرفتم خیلی خلوت بود همه جا، یه آقایی رو دیدم که آروم داره میره همون سمتی که من میخوام برم، بهش گفتم میشه منم کنارتون بیام، میترسم، بیچاره شکه شده بود. گفت باشه، حدود ده دقیقه از اونجا تا خونه خاله نرگسم فاصله بود و تو اون ده دقیقه من از استرس تا مرز سکته رفتم، وقتی رسیدم خونه با خوشحالی به مامانم گفتم همه چی خوب بود و بابام منو تا دم در رسوند و مامانم خیالش راحت شد از اینکه به دخترش خیلی خوش گذشته آخر اون اون ماه نرفتم تهران، به مامانم گفته بودم درسام سنگینه و امتحان دارم، دلم نمیخواست مجبور بشه بین منو همسرش یکی رو انتخاب کنه، هر چند آقا محمد خیلی خوب بود و همیشه طرف من بود. شیدا دیگه سراغ منو نمیگرفت، ،انگار دیگه براش مسخره بازی و شوخی نبود، میدیدم همه کار واسه حامد میکنه... یه شب شیدا بعد از چند وقت اومد اتاق ما، داشتیم حرف میزدیم که نیلوفر یکی از بچه های اتاق پرسید شیدا، حامد واقعا زن داره؟! گفت نه بابا، چند سالشه مگه.. نامزد بودن و بهم خورده، برگشتمو به هانیه بد جور نگا کردم، معنی نگامو خوب فهمید که یعنی خسته نباشی با این اطلاعات جمع کردنت. شیدا اون شب تو اتاق ما موند، ساعت 3 صبح بود، زنگ زد به حامد و گذاشت رو اسپیکر، جواب داد، شیدا پرسید کجایی، گفت تو قطار، دارم میام شاهرود... حس میکردم باز یه چیزایی تو سرشه، گفت حامد تو سحرو دوست داشتی؟چشام درشت شد. حامد یکم مکث کرد و بعد گفت این سوالا چیه این موقع شب، برو بگیر بخواب، شیدا ولی دست بردار نبود، گفت بگو دیگه، حامد گفت نه، گفت پس چرا شمارتو دادی بهش، گفت همینطوری، بعدم گفت شارژ ندارم بعدا حرف می‌زنیم و قطع کرد...گفتم این مسخره بازیا چیه، گفت خواستم خودت بشنوی که حسی بهت نداره... نمیدونستم بخندم یا به خاطر حال بدش گریه کنم، دیگه مطمعن شدم که شیدا بیماره، چی از من دیده بود که فکر می‌کرد من به حامد علاقه دارم... سعی کردم خودمو کنترل کنم، گفتم شیدا پاشو برو، من حوصله تورو ندارم دیگه... خندید و بلند شد وهمینطور که میرفت طرف در گفت تورو با غصه هات تنها میذارم...دندونامو رو هم فشار میدادم از حرص، واقعا موفق شده بود و منو عصبی کرده بود. فکر کرده بود با برد پیت دوست شده که اینجوری چسبیده بود بهش... دو سه روز گذشت، نصفه شب بود که تک تک گوشی‌های بچه ها زنگ خورد، هر کدوم جواب میدادن یکی پشت خط میگفت پاشو وقت نمازه صبحه ، تقریبا گوشی همه دخترایی که تو دانشگاه ما بودن زنگ خورد جز من، همه تعجب کرده بودیم، یکم که گذشت کم کم صداها آروم شد و بچه ها دوباره خوابیدن... فردا صبحش کلاس داشتم، تو راهرو دانشگاه حامدو دیدم، از بغلش که رد شدم آروم گفت، نماز صبحتو خوندی، یهو بی هوا چرخیدم طرفش، داشت می‌خندید، کار خود دیوونه ش بود...فقط مونده بودم شماره همه دخترا رو از کجا آورده، که اونم خیلی زود فهمیدم. عصر همون روز آخرین کلاسم که تموم شد از پله ها اومدم پایین، جلوی دفتر خیلی شلوغ بود، از یکی از بچه ها پرسیدم چی شده، که گفت صفحه دخترا رو تو سایت دانشگاه دستکاری کردن، یکی همه پسوورد ها رو عوض کرده و همه اطلاعات بچه ها رو برداشته... ...
💜🍃 سلام به همه پسری سیزده. ساله دارم از پارسال براش گوشی موبایل گرفتم اول برای اینکه تو کانال مدرسه باشه و بعضی اوقات هم بازی کنه ولی الان گوشی دیگه کنار نمی ذاره انواع بازی ها رو تو گوشی داره بازی می کنه یا به تنهایی یا با دو ستاش واقعا خسته شدم دیگه کم آوردم هر راهی بود رفتم با محبت ورزش تنبیه مسافرت اصلا فایده نداشته یه روز خوب میشه دوباره از فرداش تا چشم باز می کنه تا آخر شب به زور گوشی بگیرم که بخوابه حتی براش ساعت گذاشتم یه مدت گوشی گرفتم آنقدر با اعصابم بازی می کرد دوباره مجبور شدم بدم الان که فصل مدرسه هست تا از مدرسه میاد گوشی بر میداره تکلیف مدرسه به زور انجام میده انگار که یه جورایی معتاد شده باشه واقعا کم آوردم کسی راه حلی داره ممنون میشم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به همه دوستان گروه ،پدری دارم که اوایل اخلاقش خوب بود الان نزدیک دوسالی هست خیلی بد اخلاق شده همش با مادرم سر هر چیز کوچک بحث میکنه ،من چهار تا برادر و زن برادر دارم ،پدرم این دو سال بیشتر فقط با یکی از برادر وزن برادرم بیش از حد خوب است طوری که بیشتر حرف اونا را گوش میده ،ولی با بقیه زیاد خوب نیست در حد معمولی ولی بایکی از بردارهام وزنش خیلی بده در حدی که اصلا دوست نداره ببینشون ،در حالی که اخلاقشون خوبه احترام پدر ومادرم را دارن ،ولی پدرم اصلا محل بهشون نمیده ،پدرم با دخترش ودامادشم همینجوری رفتار میکنه خیلی سرد،در کل با یکی از برادر هام وزنش خیلی خیلی خوبه حتی دوست داره آنها بیشتر بیان وبرن،بااون سه پسر ها وزنشون ودختر وداماد زیاد خوب نیست ،با مادرم هم جدیدا بحث میکنه سر هر چیزی ،درکل همرازش شده برادرم وزنش اگه کسی میدونه لطفا راهنمایی کنه چرا پدرم انقدر با همه سرد شده بجز باریکی از برادرم وزنش ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ با عرض سلام وخسته نباشید خدمت شما ادمین عزیز لطفا پیام منم بزارید گروه تروخدا اون خانمی که گفته بود مومیای خورده برای خونریزی خوب شده من پیامش ندیدم چنتا از خواهرا سوال کرده بودن دیدم میشه لطف کنید یه راهنمای کنید تو ایام پاکی بخوریم یا خونریزی چقد بخوریم بعد دوتا مومیای داریم یه کیش سیاه هست یکیش زرد از کودمش بخوریم تورو خدا جواب بده ۸سال روخونریزی هستم هرچیم دکتر میرم میگه چیزی نیست. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به حبیبه خانم گل الهی خیر ببینی.پیام ون بزار گروه شاید عاقبت بخیری کمکم کرد پسرم اندوسکوپی انجام داده دکتر گفته میکروب معده داری پولیپ داشته بر داشته وقتی که اندوسکپوی کرده همون موقع بردلشته غذا نمی تونه بخوره خیلی کم لقمه چهارم دیگه نمی تونه بخوره میاره بالا خیلی هم لاغر شده اگه عزیزی می تونه کمکم کنه چه دارویی یا غذایی بخوره که بهتر بشه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقت بخیر عزیزم ی سوال دارم عزیزانی همچین مشکلی رواگه داشتن خواهش میکنم راهنمایی کنید خواهرم پانزده سال که ازدواج کرده سه تابچه داره اخریش یکسالش میشه متاسفانه بعدازبه دنیااومدن فرزنداخرش هیچ گونه رابطه ای باشوهره نداره ومتاسفانه شوهرش جای خوابش رو ازش جداکرده معلوم نیست دردش چیه به نظرتون میشه طلسم شده باشه بعضی میگن یامتعاده ویااحتمالا زن داره ولی اگه زن داشته باشه لااقل بعضی وقتهامیره پیشش عزیزانی که راه حلی داریدویااینکه برای دفع طلسم اگه مطلبی هست لطف کنیدبگیدممنون متشکرم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خسته نباشی به همه خواهرایی که راهنمایی میکنند خواهرم شیمی درمانی میشه پرید نمیشه. کسی می‌تونه راهنمایی کنه پوست بدنش خشک شده چی استفاده کنیم دارو خارجی استفاده کنه بهتر یا ایرانی ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام من ۳۴سالمه یه پسر ۱۰ساله ویک دختر ۶ساله دارم من و شوهرم مذهبی هستیم یه مدته پسرم زیاد دروغ میگه مثلا میگفت توی فوتبال من دروازه بانم یا من تنهایی سه گل زدم یا من سر گروه مدرسه هستم چون می دونستم دروغ میگه زیاد ذوق نمی کردم فقط می گفتم اصلا مهم نیست پسرم مهم بازی گروهی وبا دو ستات شاد با شی فکر کردم شاید به خاطر جلب توجه این کار رو میکنه اما تازگی متوجه شدم از کیفم دزدی میکنه وقسم میخوره من نبودم چند بار بخشیدمش اما دیشب از جیب پدر ش پول برداشت به خدا من و شوهرم اینقدر حلال و حرام می ترسیم حتی از میوه درخت کسی بدون اجازه نمی خوریم به خدا از هیچی کم ندارده چون وضع مالی شو هرم خوبه بعد نماز صبح میره تا شب سر سا ختمان نان ح لال در بیاره اینقدر پسرم رو دوست داره تمام امکا نات در اختیارشه فقط میگه تو درس بخون و قرآن حفظ کن من چشمام هم برات در میارم از دیشب دلم شکسته منی که همیشه با وضو به پسرم شیر دادم چرا باید اینجوری بشه هنوز به پدرش نگفتم می‌دونم که مثل من می‌شکنه لطفا هر کس میتونه راهنماییم کنه چی کار کنم دیشب که فهمیدم دوباره دزدی کردم زدمش خودم هم تا نصفه شب گریه کردم 😔😔 👇🌻 @adminam1400 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️🍃 شهید علی محمد اربابی 💜🍃
زندگینامه شهید علی محمد اربابی على‏ محمّد در 1344/12/01 در بيدگل و در خانواده‏اى متديّن و مستضعف ديده به جهان گشود . شش ساله بود كه به‏ جاى قدم گذاشتن در مسير مدرسه و تحصيل ، به‏ خاطر وضع نامساعد مالى خانواده ، در كنار پدرش در كوره‏ هاى آجرپزى مشغول كار شد .   علاقه وافر او به تحصيل موجب شد تا در كنار آن كار طاقت‏ فرساى روزانه، تحصيل خود را در دبستان شبانه آغاز كند . سال 57 كه زمان نتيجه‏ دهى مبارزات حق‏ طلبانه ملّت قهرمان ايران به رهبرى امام خمينى  قدس‏ سره بود ، ايشان علاقه زيادى به فعّاليت‏هاى سياسى از خود نشان مى‏ داد .   با پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل نهادهاى انقلابى ، او ضمن ادامه تحصيل در دبيرستان با پايگاه‏هاى بسيج شهر همكارى مى‏ كرد. با شروع جنگ تحميلى ، اوّلين بار در 1360/06/05 به جبهه‏ هاى غرب اعزام و سپس در عمليّات‏ هاى فتح ‏المبين و بيت ‏المقدّس شركت كرد و در همان سال به عضويّت رسمى سپاه درآمد . على‏ محمّد پس از مدّتى فعّاليت در اعزام نيروى بسيج سپاه كاشان به لشكر 8 نجف اشرف اعزام و به‏ عنوان فرمانده گروهان گردان محمّد رسول ‏اللّه  صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله در عمليّات شركت نمود . آن بزرگوار سپس در مسئوليّت‏ هاى مختلف لشكر از جمله جانشين و مسئول آموزش نظامى ، مسئول واحد بسيج ، مسئول قرارگاه و پشتيبانى لشكر ، جانشين ستاد لشكر ، مسئول ستاد تيپ زرهى لشكر همكارى كرد و به‏ عنوان فردى مدير و لايق ، مورد توجّه خاصّ فرماندهى لشكر قرار گرفت ؛ به ‏طورى‏ كه تأسيس و راه‏ ندازى هر مجموعه جديدى به ايشان محوّل مى‏ شد .   اواخر سال 1364 درحالى ‏كه با بدنى مجروح در خانه بسترى بود ، بنا به اصرار دوستان و والدين با خانواده ‏اى مذهبى ازدواج نمود ولى چند روزى از اين پيوند نگذشته بود كه به ‏دليل نزديك شدن عمليّات والفجر 8 ، وقتى ضرورت حضورش را در لشكر تلفنى به او خبر دادند با همان بدن مجروح ، خود را به رزمندگان اسلام رساند .   سردار سرلشكر پاسدار شهيد احمد كاظمى فرمانده شجاع لشكر 8 نجف در اين مورد مى ‏گويد : «اربابى هرگاه فراغتى پيدا میکرد در جمع بسيجى‏ ها بود . او به آنها عشق مى ‏ورزيد ؛ لذا سعى مى‏ كرد بيش‏تر وقت خود را با آن‏ها بگذراند . حول و حوش عمليّات والفجر 8 ازدواج كرد ولى سه روز پس از ازدواج ، شنيدم كه مى ‏گفتند ، اربابى برگشته است . من ناراحت شدم و وقتى او را ديدم ، گفتم : چرا آمدى ؟ تو تازه ازدواج كرده‏ اى و بايد چند روز مى ‏ماندى . برگرد ، چند روزى بمان؛ بعد بيا . ولى او اصرار و پافشارى مى‏ كرد كه در جبهه بماند . تحمّلم تمام شد و با تندى گفتم : اربابى ! بايد برگردى ، همين امروز به خانه برو ! او درحالى كه داشت موتورسيكلتش را روشن مى ‏كرد كه با آن نزد بسيجى ‏ها برود ، نگاهى به من كرد ملتمسانه درحالى ‏كه بغضش تركيد ، و اشكش جارى شده بود ، گفت : احمدآقا ! اجازه بدهيد باشم . بگذاريد بين بچه‏ ها بمانم . ديگر نتوانستم مقاومت كنم و سكوت كردم ؛ چون سكوت علامت موافقت است »   آن شهيد قبل از عمليّات كربلاى 4 ، به سمت رئيس ستاد لشكر 8 نجف منصوب شد و با شروع عمليّات كربلاى 4 ، درحالى ‏كه فرمانده لشكر (سردار احمد كاظمى) مسئوليّت پشتيبانى و عقبه لشكر را به او محوّل كرده بود ، با اصرار فراوان در خطّ مقدّم جبهه حضور پيدا كرد و سرانجام در ساعت 1/30 بامداد 1365/10/05 روى اسكله خرّمشهر (روبه‏روى جزيره امّ‏الرّصاص) به آرزوى ديرينه خود نائل آمد . شهيد احمد كاظمى درباره اعلام تاريخ شهادت توسّط شهيد على‏ محمّد اربابى و بى‏قرارى‏هاى او براى عروج عرشى‏ اش حسين مى‏ گويد: «در سال 65 توفيق تشرّف به حجّ ابراهيمى يافتم . هنگامى كه با اربابى خداحافظى مى‏ كردم نامه ‏اى به من داد و سفارش كرد اين نامه را در طول راه بخوانم . گويى زادِ راه سفر مكّه‏ ام بود . نامه را گرفتم و از هم جدا شديم . در طول راه به فكر اربابى و نامه‏ اش افتادم . نامه را باز كردم ، با خطّى زيبا و كلماتى لطيف و دلنشين كه از سويداى قلبش برخاسته بود ، برايم نامه نوشته بود وقتى نامه را خواندم متوجّه شدم چرا اين مطالب را حضورى با من مطرح نكرده بود، چرا مى‏ خواسته در راه مكّه باشم تا نتوانم به درخواستش جواب رد بدهم .   در نامه نوشته بود : در عمليّات آينده (كربلاى 4) اجازه بده در گردان‏هاى رزمى انجام وظيفه نمايم . خواهش مى‏ كنم از حضور من در خطّ مقدم ممانعت نكن . من مى ‏دانم كه تا شش ماه ديگر شهيد خواهم شد . پس اين چند صباح اجازه بده با بسيجى‏ ها باشم .   همين‏طور كه نامه را مى‏ خواندم ، مثل اين‏كه يك سطل آب سرد روى بدنم مى‏ريختند . عرق سردى بر وجودم نشست و لرزيدم .