شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 گلناز ( دوستان یه نکته بگم , داستان نجمه رو که یادتونه ،خانم جون به زور شوهر
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
گلناز
رفتم نزدیکش ،نگارش افتاد به من ،چشماش قرمز بود ،ترسیدم و یه قدم رفتم عقب ...بلند شد و اومد طرفم ،بغلم کرد و گفت ،میدونم صبح تا شب نشستی ورد و جادو خوندی که از شر بچه من راحت شی ،گفتی زندگیت جهنمه ولی جهنم واقعی رو از این به بعد میبینی.
ازم جدا شد و خیره شد تو چشام ،همه داشتن نگامون میکردن...اشکام دونه دونه میریختن ،نگاه طلعت افتاد به شکمم که چادر رنگیم از روش رفته بود کنار... نگاهش انقدر ترسناک بود که چادرمو فوری کشیدم دورم... نگام کرد و یه دفعه دستشو آورد بالا و وسط گریه هاش کِل کشید، داشتم دق میکردم، حالش خیلی بد بود، گفت مبارکههه عروس خانم، مبارکههه... چندتا زن اومدن دستاشو گرفتن و بردنش یه گوشه.... همه نگاها به من بود، رومو برگردوندم و از مسجد اومدم بیرون.... تا خونه، خون گریه کردم، وحشت از تهدید هاش یه طرفو حال بدش یه طرف دیگه...
هادی رو از خونه زینب برداشتمو رفتم خونه، تا شب همش خیره بودم به هادی، میترسیدم طلعت بلایی سرش بیاره، اگه هادی طوریش میشد میمردم...
رجب آخر شب اومد خونه، خسته و داغون بود.. رفتم کنارش نشستم، گفتم دیشب کجا بودی، حرفم تموم نشده بود که بغلم کرد،از صدای نفسهاش میفهمیدم داره گریه میکنه، منم پا به پاش اشکام میریختم...اروم گفت جیگرم آتیش گرفت گلی ،خیلی کوچیک بود، هنوز چیزی از زندگی نفهمیده بود...
نمیتونستم حرف بزنم، میترسیدم همه چی رو بگم، از بغلش اومدم بیرون به بهونه این که براش آب بیارم... نفسم بالا نمیومد... رفتم تو حیاط تا یکم حالم جا بیاد...وقتی برگشتم دیدم رجب هادی رو محکم بغل کرده و تند تند همه جای صورتشو میبوسه... قلبم داشت میترکید... روز بعد رجب که رفت سر کار منم رفتم تو حیاط تا قبل از اینکه هادی بیدارشه حیاط رو جارو بکشم، هنوزم مثل قدیما عاشق بوی کاهگل خیس بودم.. مشغول بودم که صدای پای یه نفر رو شنیدم، طلعت بود که نزدیک میشد، لرز افتاد به بدنم، نگام به در خونه بود که یه وقت هادی نیاد بیرون... اومد نزدیکم ،لبخند رو لبش بود گفت سلام گلی...
تعجب کردم از مهربونیش...
گفت پسرت کجاست، میشه بگی بیاد، میخوام بغلش کنم. دلم براش تنگ شده
فوری گفتم الان خوابه، اخماش رفت توهم، گفت کی بیدار میشه
گفتم معلوم نیست، گفت باشه من دوباره میام، بهش بگو دیگه نخوابه.. لحن حرف زدنش عادی نبود، دستشو گذاشت رو شکمم گفت کی به دنیا میاد؟ گفتم نمیدونم حسابش از دستم در رفته
گفت من وقتی حامله بودم، هر روز یه خط رو دیوار میکشیدم که یادم بمونه چند روز گذشته
بعد دستشو گذاشت رو شکم خودشو خندید... باید به حشمت بگم بچه دار شیم، دوباره بچه هامون پشت هم دنیا میان. خوبه نه؟! ولی حشمت که اصلا خونه نمیاد
رفتارش طبیعی نبود،تو دلم فقط ذکر میگفتم، گفتم طلعت تو برو خونه، هادی بیدار شد میارمش...
گفت باشه، یادت نره ها
هنوز چند قدم دور نشده بود که صدای گریه هادی اومد..
طلعت برگشت و مستقیم رفت طرف ایوون، قلبم محکم میکوبید به در و دیوار سینه م... پریدم رو ایوونو جلوشو گرفتم، داد زدم کجا میری، بچه بد بخواب میشه
صورتش خیلی معصوم شده بود، گفت بذار ببینمش، تورو خدا، زود میرم...دستشو گذاشته بود رو بازوهام، نمیدونستم چیکار کنم، زورش زیاد بود و من با بچه تو شکمم حریفش نبودم، تو اوج ناامیدی یه دفعه صدای زینب اومد که وارد حیاط شد.. بال درآوردم. طلعت دستو از رو بازوم برداشت و از ایوون رفت پایین و یه نگاه بد به زینب کرد و بدون هیچ حرفی رفت..
زینب به طلعتی که داشت میرفت نگاه کرد و اومد کنارم، همونجا جلوی در نشستم، زینبم نشست و گفت چی شده؟ چرا رنگ به روت نمونده؟! آنقدر دلم پر بود که با همین جمله ساده زدم زیر گریه، زار میزدم، صدام با صدای گریه هادی قاطی شده بود.. زینب رفت تو و هادی رو بغل کرد، نمیدونست به کدوممون برسه... دلم داشت میترکید... سرمو گرفتم رو به آسمون و گفتم خدایا این چه سرنوشت شومیه، چرا نباید یه لحظه ام رنگ آرامش رو ببینم، خسته شدم... دلم واسه بیبی لک زده بود،کاش هنوز بود و میتونستم سرمو بذارم رو پاش و یه دل سیر گریه کنم، ولی از داشتن قبرشم محروم بودم... زینب تا شب کنارمون بود و وقتی رجب اومد، رفت...
سعی میکردم ظاهرمو حفظ کنم که رجب چیزی نفهمه،
حالم بد بود و انگار بچه تو شکمم میفهمید که مُدام لگد میزد و بیقراری میکرد
شام رجب رو دادم و رخت خوابمون رو پهن کردم...بازم یاد بیبی افتادم، خودش دوخته بود اینارو، یه قطره اشک از چشمم افتاد رو تشک، رجب رو تشک دراز کشیده بود، سرش رو آورد بالا و گفت چی شده؟ گفتم هیچی، گفت واسه هیچی داری گریه میکنی... نگاش کردم و با بغض گفتم دلم واسه بیبیم تنگ شده... دلم میخواد برم سر خاکش، باهاش حرف بزنم، هیچکسو ندارم.. رجب بلند شد و اومد نزدیکم و سرش رو تکیه داد به سرم، گفت مگه من مردم که تو تنها باشی، تو همه کس منی، منم همه کسی تو...
#ادامه_دارد...
#احکام_دین ☀️🍃
مسئول دیه قطع عضو جهت پیوند🌸🍃
پرسش : آیا دیه بر ذمه پزشک جراح که عضوی را از شخص مرگ مغزی به بیمار نیازمندی پیوند میزند است؟
پاسخ :
احتیاط آن است که پزشک بپردازد ولی می تواند از ابتدا شرط نماید که پیوند گیرنده آن را بپردازد.
شرایط قطع عضو میت مسلمان برای پیوند🌸🍃
پرسش :قطع عضو میّت مسلمان، و پیوند آن، در صورتى که حفظ جان یا عضو مسلمانى متوقّف بر آن باشد، چه حکمى دارد؟ آیا اجازه قبل از فوت تأثیرى در حکم دارد؟ اگر اجازه شخص موضوعیّت داشته باشد، آیا فرد مىتواند در زمان حیات عضوى از بدنش را براى استفاده پس از مرگ بفروشد؟
پاسخ :
در صورتى که حفظ جان مسلمان یا حفظ عضو مهمّى از آن منوط به پیوند باشد، جایز است. و در این صورت، اجازه شخص متوفّى، و اولیاى دم او لازم نیست; هرچند گرفتن اجازه بهتر است. و احتیاط آن است که دیه را بپردازد.
پیوند اعضاى میت به بیمار🌸🍃
پرسش : امروزه علم پزشکى بسیار پیشرفت نموده، و پزشکان مىتوانند برخى از اعضاى فردى که به طور طبیعى فوت کرده، و حتّى ضربان قلب او نیز از کار افتاده، را به بیمارانى که در خطر مرگ هستند، یا زندگانى پر مشقّت و رنجآورى دارند پیوند زنند (مانند کلیه، استخوان، کبد، چشم و...) آیا این عمل جایز است؟
پاسخ :
در فرض مسأله اشکالى ندارد.
پیوند اعضاء از جسد مجهول الهویه 🌸🍃
پرسش :اگر جسد مجهول الهویّه اى، که اعضاى قابل پیوندى دارد، در دسترس باشد، آیا مىتوان اعضا آن را به بیمارى که محتاج آن است پیوند زد؟ اگر بعداً ولىّ متوفّى پیدا شود، و نسبت به این کار اظهار نارضایتى کند چه باید کرد؟
پاسخ :
اگر موجب نجات جان مسلمان ى از مرگ یا بیمارى مهمّى شود جایز است. و عدم رضایت ولی میت مشکلى ایجاد نمىکند، و فرقى بین مجهول الهویّه و غیر آن نیست; ولى احتیاط صرف دیه آن در خیرات براى میّت است.
برداشتن قرنیه اجساد در سالن تشریح برای پیوند🌸🍃
پرسش :برداشتن قرنیه اجساد در سالن تشریح پزشکى قانونى و نگهدارى آن در بانک قرنیه (با اجازه ولى و یا بدون آن) چه حکمى دارد؟
پاسخ :
هرگاه سبب نجات مسلمانى از بیمارى شدید چشم شود مانعى ندارد، و بهتر است از کسان بیمار اجازه بگیرند.
پیوند زدن اعضای میت به بیمار در حال مرگ🌸🍃
پرسش :هرگاه اعضاى مهمّ بدن بیمارى بر اثر ضعف و ناراحتى در حال مرگ باشد، و از طرفى جسد مردهاى نیز در اختیار باشد، آیا مىتوان عضو مورد نظر را از بدن میّت برداشت، و به بدن شخص مریض پیوند زد؟
پاسخ :
اگر زندگى آن بیمار متوقّف بر این کار باشد، واجب است.
پیوند اعضای میت غیر مسلمان به رزمنده مسلمان🌸🍃
پرسش :در صورتى که حیات رزمنده مسلمانى متوقّف بر پیوند اعضا باشد، لطفاً بفرمایید: الف) آیا مىتوان اعضاى میّت غیر مسلمان را قطع، و براى پیوند استفاده نمود؟ ب) بر فرض جواز، آیا دیه لازم است؟ بر عهده بیمار است، یا قطع کننده؟ ج) آیا عضو پیوند شده براى نماز اشکالى ایجاد نمىکند؟
پاسخ :
پیوند در چنین فرضى جایز، بلکه واجب است. و بعد از اینکه جزء بدن شد، براى نماز اشکالى ندارد. و در فرض مسأله که میت غیر مسلمان است، دیهاى ندارد.
پیوند اعضای میتی که خود راضی نبوده اما ولیّ اجازه داده 🌸🍃
پرسش : هرگاه شخصى نسبت به پیوند اعضاى خود به دیگران پس از مرگش ناراضى باشد، امّا پس از وفاتش ولىّ وى نسبت به این کار رضایت دهد، در این صورت پیوند چه حکمى دارد؟
پاسخ :
اگر موجب نجات جان مسلمانى از مرگ یا بیمارى مهمّى گردد جایز است.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 باسلام خدمت شما سروران گرامی، خوب برم سر اصل مطلب من 2سال به 2مصرف میکنم ولی دوست د
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام روی من با خانمی که ۴سال ازدواج کرده و تا میره خونه پدرش شوهرش کتکش میزنه.خواعر خوبم این آقا میترسه که تنهاش بذاری وشاید یه مشکلی داره و حتما باید ببریش مشاوره . اگه قبول نکرد تهدیدش کن که ترکش میکنی.چون خواهر بزرگ من الان ۳۰ سال ازدواج کرده تا الان شوهرش همینجوری هست و حتی نمیذاره تنهایی پیش مادر پیرم بره.انگار زندانی هست.حتما دکتر ببرش ان شالله خوب میشه
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام روی من با خانمی که شوهرش بخاطر حرف همکارش تنبیهش کرده نمیذاره بره سر کار.خواهر خوبم بنظر من شوهرت خیلی خیلی کار بد کرده نیومد خونه.شما هم کار بد کردید که تا ۹شب بیرون بودید.ولی این دلیل نمیشه که شوهرت اینقدر شلوغش کنه.این آقا دهن بین هست شاید یه بار دیگه دوست شوهرت بگه که من زنم رو کشتم.بنظر من باید ابن مسأله رو با بزرگترها در میان بذاری البته بهتر خانواده خودش.و براشون بگید که از اول قضیه چی بود.و کاری کنید که اینقدر شما رو محدود نکنه
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام دختر که رفتن دکتر اهواز رادمنش.منم رفتم با خوردن قرصها بله لب خشک و ترک میزنه.حتما وازلین استفاده کن تا زمانی که قرص میخوری .یه چیز طبیعی هست
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام .خواهر خوبم که شیعه هستن و خاستگارش سنی هست.دختر خوب تمام زندگی که این دنیا نیس.فکر آخرتت هم باش شیعه بر هر مذهبی اولویت داره.اگه اون آقا واقعا شما رو دوست داره مذهبش رو شیعه کنه.ما داشتیم شیعه شد و ازدواح کرد.حتی تو دین اسلام گفتن اگه مرد شیعه و زن سنی باشه اشکال ندارد چون زور مرد بیشتر و اون رو شیعه میکنه ولی بر عکس نه.به خانوادت گوش بده و حق دارن.اگه بخاطر مذهب ازش جدا بشی و توسل به حضرت علی ع کنیمطمئن باش خوشبخت میشی
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام دوست عزیزی که عکس پای خواهرتون را گذاشتین .خواهر من همین مدلی شده بود پاش تا بالای مچ پا رسیده بود همش دکتر های متخصص وفلان میرفت پماد های گرون قیمت ولی فایده نداشت .یه روز میره درمانگاه دکتر عمومی تا دیده گفته از مدفوع حیوان مثل گوسفند .حتما پات خورده میکروب داشته یک پماد خیلی ساده بهشون دادن ارزون هم بود استفاده کردن سریع خوب شد
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام به همه عزیزان
خدمت اون خانمی که خواب ندارن
طب سنتی مراجعه کنن
داروهای گیاهی هست که هیچ ضرری هم نداره استفاده کنن بعداز دوسه روز می بینن که چقد خوابشون خوب شده
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام عزیزان
خدمت خواهری که خواستگار اهل سنت دارن
به نظرم خانواده شون یه کاری انجام بدن که خیالشون از بابت این ازدواج کمی راحت باشه اینکه این آقایه خونه ای چیزی به نام دختر بزنن واین ازدواج سر بگیره
چون درغیر این صورت این دونفر تا عمر دارن به هم فکر می کنن حتی اگه ازدواج دیگه ای بکنن آرامش ندارن
انشاءالله که موفق باشن.
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام
صحبت من با اون خانمی هست که شوهرش توهیچ مراسمی از طرف اونا باشه شرکت نمی کنه
خواهرم چرا اینقد خودتو اذیت می کنی
سعی کن با ملاطفت ومهربانی به شوهرت بگی اگه قبول نکرد ،شما به مراسم هاتون برین ولی بعد از اومدن با خوشرویی به شوهرتون بگین کاش میومدین واز اون تعریف وتمجید کنن
بعد ازمدتی انشاءالله که ردیف بشن
وهمیشه کارهایی ازین دست حتی کوچیک انجام میده بارها ازش تعریف کنین
هیچ وقت ازش گله وشکایت نکنین
به فکر آینده خودتون وبچه ها باشین
وبرای هم چین چیزی به فکر طلاق نباشین
آخه شوهرتون خوبی های زیادی داره
وسعی کنین همیشه کارهای مثبت رو بیشتر نشون بدین مخصوصا پیش فامیلاتون ،که این مشکل خیلی به چش نیاد
اگر هم نتونستین موفق بشین
اگه جایی لازم بود مشکلو بگین واینقد خودتونو اذیت نکنین.
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام عزیزی که گفتن تنگی کانال نخاعی دارن چند دوره قطره سیلیس الن بیوتی مصرف کنن . ان شاالله بهبود پیدا میکنن
منع مصرف . افراد باردار . شیرده . زیر ۴سال . سرطان . اختلالات کلیوی . فشارخون کنترل نشده
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاران همه رفتند...💔
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌻🍃
سلامتوروخدازودترپیاممبزارگروه خانمیکهگفتهبودنشوهرعمهاش مشگلکمشنواییمادرزادیداشتباطب سنتیخوب شده توروخدا آدرس همون طب سنتی برام بفرس منممشگل کمشنواییمادرزادی دارم خستهام از سمعکتوروخداادرسبهمبدهمنمبرم همونجایهعمردعاتمیکنم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خسته نباشید مشکل من اینه که شوهرم با خانواده ی من هیجوره راه نمیاد بخاطر بعضی از مسائلی که بیست وسه سال پیش در زمان نامزدی ما بین اون وخانواده من افتاده که به نظر خودم آن چنان مسئله مهمی هم نبوده خیلی کینه ای است والان منو از رفتن به عروسی برادرم منع میکنه وهیجوره راضی نمیشه وقبلا هم مانع بوده حالا من ماندم چه کنم عروسی برادرم نزدیکه لطفا راهنمایی ام کنید ممنون و بگین که کی میتونم جوابو ببینم.
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام حبیبه خانم عزیزودوستای گلم من اون خانمی هستم که تازه متن زندگیم گذاشتم توگروه همون که گفتم پسرعمم فوت شده شوهرم توهیچ مراسمی شرکت نمیکنه اینویادم رفت بزارم تومتنم گفتم بزاردوباره بگم تازه اون پسرعمم که فوت شدمن اصلانرفتم مراسم خطمش ینی شوهرم نیومدخودمم دیگه نرفتم ینی روم نشدپیش فامیلانرفتم بگم خودم اومدم ولی شوهرم نیومده این خیلی زشت نیس بنظرتون؟الان روزجمعه ۲۱مهربوده باهاش قهرم هنوزکه هنوزه باهاش قهرم الانم نمیادباهام حرف بزنه بگه ببخشیدمثلامعذرت میخوام نرفتیم اشکال نداره ناراحت نباش مراسم چهلمش میریم ازاین حرفامنم خیلی ازاین رفتاراش ناراحتم حتی غذادرست میکنم میخوره تشکرم نمیکنه واسه خودش راحت میره توگوشیش اینستانگاه میکنه منم گوشیم دست بچه هامنم میرم تواتاق همش غصه میخورم تامیشه ساعت۱۲بعدبه بچه هامیکه پتوهاروبیاریدمن خوابم میادتموم شدشب روزکه میشه صبحانه واسش درست میکنم میره سرکاردوباره تاشب بازهم هنینطورمنم الان روحیم خراب شده بااین رفتاراش اززندگی کردن دلسردشدم انگارهمخوابه ایم باهم شمابگیدمن چکا کنم تادوباره باهم آشتی کنیم مثل قبل باشیم ایامقصراونع یامن که ن مراسم خطم شرکت میکنه ن عروسی ن مهمونی بعدشم خودش قهرمیکنه به جالینوس من قهرکنم توروخداکمکم کمکم کنی حال دلم ۱هفته است خرابه حوصله قهرکردن لج کردن لج کردن ندادم چیکارکنم😭😭😭
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت ادمین عزیز ودوستای گلم خواهش میکنم پیام منو داخل گروه بزار تا اگه معلم توگروه هست منو راهنمایی کنه یا خواهرای گلم مشکل من وداشتن من وراهنمایی کنن پسرم امسال کلاس اوله به مدرسه خیلی علاقه داره ولی ازنوشتن بیزاره به هیچ وجه تن به نوشتن نمیده مهد وپیش دبستانی هم رفته اونجا هم همینجور بود لطفاً دوستان راهنمایی کنند اینم بگم عاشق فوتباله تمام زیروبم فوتبال و بلده حتی اسم بازیکنان خارجی میدونه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت حبیبه خانم عزیز وخانمهای محترم گروه میشه لطفاً راهنمایی کنید ازسال گذشته پهلوی راستم زیر آخرین دنده ام درد میکرد من خیلی پیگیر نبودم فکر میکردم بخاطر کار زیاد ولی از تابستان درد امانمو بریده بود رفتم سونو کامل شکم ولگن دادم توی سونو نوشته اسلاژ کیسه صفرا دارم اونم به مقدار زیاد الان دکتر میخواد عمل کنه منم میترسم کسی در این مورد تجربه داشته لطفا راهنمایی کنید کسی رو ندارم ازم مراقبت کنه بعد عمل
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت دوستان ممنونم از لطف ادمین که پیام ها را میزارن گروه خواهش میکنم هرکه راه حلی انجام داده جواب گرفته برای من هم بگه یه دختر پانزده سال دارم کمبود اهن شدید دارد اهن خونش ۴ هست سرم خون ده تا زده تغذیه هم خوبه خیلی سر درد ضعف بیحالی نمیدونم چکارش کنم چند تا جگر گرفتم خورد بهتر نمیشه اگر دکتر خوب متخصص خون باشه در شیراز معرفی کنید چه نوع غذایی بدم بهتر باشه ممنون میشم خواهش میکنم کمک کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وقت بخیر
دوستان من الان ۷ماهه که خار پاشنه دارم که غیراز اینکه موقع راه رفتن درد شدیدی دارم
تو نشستن هم درد دارم
دکتر رفتم آمپول هم زدم تو کف پام
که اسمش الن تو ذهنم نیست
ولی یک هفته دردش ساکت شد ودوباره مثل اولش درد داره
موقع راه رفتن همش می لنگم
دوستان اگه کسی راهکاری داره که از این درد راحت بشم
لطف کنن وراهنمایی کنن
ممنون از همتون
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام و درود به مدیر جان عزیز
و همه دوستان
منم یه سوال دارم لطفا اگه کسی میدونه کمکم کنه
من تقریبا سه سال پیش عمل پلک چشم( بلفارو) انجام دادم و اون زمان بنا به دلایلی نتونستم پمادش رو استفاده کنم
الان جای بخیه هاش مونده میخاستم ببینم دوستان راهکاری ندارن
#ایدی_ادمین 👇🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن موسوی رشتی تاجر گفت: در سال 1280 هـ به قصد زیارت بیت الله الحرام از دار المرز رشت رفتم به تبریز و در خانه حاجی صفر علی تاجر تبریزی معروف منزل كردم چون قافله نبود، متحر ماندم تا آن كه حاجی جبار جلودار سدهی اصفهانی بار برداشت به جهت طَرابوزَن[2]، تنها از او مالی كرایه كردم و رفتم چون به منزل او رسیدیم، سه نفر دیگر به تحریص حاجی صفر علی به من ملحق شدند، یكی حاج ملا باقر تبریزی حجه فروش معروف علما و حاجی سید حسین تاجر تبریزی و حاجی علی نامی كه خدمت میكرد.
پس به اتفاق روانه شدیم تا رسیدیم به ارزنه الروم[3] و از آن جا عازم طرابوزن شدیم، در یكی از منازل ما بین این دو شهر حاجی جبار جلودار به نزد ما آمد و گفت: این منزل كه در پیش داریم ترسناك است، قدری زود كوچ كنید كه به همراه قافله باشید چون در سایر منازل غالبا از عقب قافله به فاصله میرفتیم، پس ما هم تخمیناً دو ساعت و نیم یا سه ساعت به صبح مانده حركت كردیم، به قدر نیم یا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بودیم كه هوا تاریك شد و برف باریدن گرفت، به طوری كه رفقا هر كدام سر خود را پوشانیده تند راندند، من نیز هر چه كردم كه با آنها بروم ممكن نشد تا آن كه آنها رفتند، من تنها ماندم پس از اسب پیاده شده در كنار راه نشستم و خیلی مضطرب بودم چون پول زیادی برای مخارج راه همراه داشتم بعد از تأمل و تفكر تصمیم گرفتم كه در همین موضع بمانم تا فجر طالع شود و به آن منزل كه از آن جا بیرون آمدهایم مراجعت كنم و از آن جا چند مستحفظ به همراه داشته به قافله ملحق شوم. در آن حال در مقابل خود باغی دیدم و در آن باغ باغبانی كه در دست بیلی داشت و بر درختان میزد كه برف از آنها بریزد، پس پیش آمد و به فاصله كمی ایستاد و فرمود: تو كیستی، عرض كردم: رفقا رفتند و من ماندم راه را گم كردهام، به زبان فارسی فرمود: نافله بخوان تا راه را پیدا كنی، من مشغول نافله شدم، بعد از فراغ از تهجّد باز آمد و فرمود: نرفتی؟ گفتم: و الله راه را نمیدانم، فرمود: زیارت جامعه بخوان، من جامعه را حفظ نداشتم و تاكنون حفظ ندارم با آن كه مكرر به زیارت عتبارت مشرف شدم، پس از جای برخاستم و زیارت جامعه را تا آخر از حفظ خواندم، باز نمایان شد، فرمود: نرفتی؟ هستی؟! مرا بیاختیار گریه گرفت، گفتم هستم، راه را نمیدانم فرمود: زیارت عاشورا را بخوان و زیارت عاشورا را حفظ نداشتم و تاكنون ندارم، پس برخاستم و مشغول زیارت عاشورا شدم از حفظ، تا آن كه تمام لعن و سلام و دعای علقمه را خواندم، دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟! گفتم: نه هستم تا صبح، فرمود: من حالا تو را به قافله میرسانم، پس رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را بر دوش گرفت و فرمود: به ردیف من بر الاغ سوار شو، سوار شدم پس عنان اسب خود را كشیدم تمكین نكرد و حركت ننمود. فرمود: عنان اسب را به من بده، دادم، پس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد، اسب در نهایت تمكین متابعت كرد پس دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمیخوانید، نافله، نافله، نافله، سه مرتبه، باز فرمود: شما چرا عاشورا نمیخوانید، عاشورا، عاشورا، عاشورا، سه مرتبه، وبعد فرمود: شما چرا جامعه نمیخوانید، جامعه، جامعه، جامعه، و در وقت طی مسافرت دایرهوار سیر مینمود یك دفعه برگشت و فرمود: آنها رفقای شما هستند، دیدم كه بر لب نهر آبی فرود آمده مشغول وضو به جهت نماز صبح بودند، پس من از الاغ پیاده آمده كه سوار اسب خود شوم، نتوانستم، پس آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو كرد و مرا سوار كرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانید.
من در آن حال به خیال افتادم كه این شخص كی بود كه به زبان فارسی حرف میزد و حال آن كه غالبا زبانی جز تركی و مذهبی جز عیسوی در آن حدود نبود و چگونه به این سرعت مرا به رفقای خود رساند، به عقب نظر كردم احدی را ندیدم و آثاری از او پیدا نكردم پس به رفقای خود ملحق شدم.
______________
[1] . مفاتیح، باب سوم.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا ❤️🍃
سلام خانمی که بخاطر اینکه شوهرت به مراسمات و میهمانی ها نمیاد میخوای ازش جدا بشی و از همه نظر شوهرت عالیه .... خانم واقعا براتون متاسفم واقعا جدا بشی و بعدش قطعا به مشکل بخوری حقته و جز خودت کسی رو سرزنش نکن. بخدا قسم من آرزومه شوهرم اخلاقش یکم شبیه شوهر شما میشد. حالا شوهر من هر جا مراسمی چیزی باشه با اینکه برادر بزرگتر از خودش داره بازم همه جا شوهر من حضور پیدا میکنه تا مراسمات دور که تو روستا باشه هم حتما خودشو میرسونه. بخدا آنقدر دوست داشتم یکم بی تفاوت بود که نگووووو. من عذابی که شوهر شما از دست شما میکشه رو درک میکنم بابا به هر دلیلی دوست ندار بعضی جاها بره. مگه زوره. اختیار خودشم نداره😢 خیلی وقتا هم منو با اصرار میبره🤮🤮 خانم بشین سر زندگیت. خب نمیاد که نمیاد. اختیار رفتن خودشم ازش میگیری. تازه جدا بشی اول از همه شوهرت از دست اصرارات راحت میشه بخدا 😁. خانم محترم رفتن به هیچ مراسم و مهمونی و جلب رضایت هیچ کس آنقدری مهم نیست که شوهرتو برنجونی و مجبور به کاری کنی که دوست نداره. من خیلی از مردان رو میشناسم مثل شوهر شما خیلی جاها نمیرن مثلا شوهر خواهر خودم و شوهر دوستم با اینکه با فامیل خودشون ارتباط دارن ولی هیچ جای دیگه حضور پیدا نمیکنن خب خانماشونم اینو قبول کردن. حتی فامیل هم پذیرفتن که طرف اخلاقش اینه. تمام. بزار مردم هر چی میخوان بگن. منم نیست. اعصاب خودت و شوهرت وزندگی خودت و آینده بچه هاتون خراب کنی که چی مثلا فلان فامیل دو ساعت مراسمش بریم راضی باشه 😐. میخوام راضی نباشه 😁 والا. خدا از آدم راضی باشه .خانم همون فامیلا که بخاطر حضور در مراسمات شون میخوای طلاق بگیری طلاق بگیر برو یه ماه بمون خونشون ببینم شمارو میتونن تحمل کنند. 😏 تازه بگومن بخاطر شماها طلاق گرفتم ببین چه کارایی برات انجام میدن. زرشک 😅. هیچ کار جز سرزنش نمیشنوی 👍لطفاً این افکار و گیرای بچه گانه رو بزارین کنار و بچسبین به عشقتون. خیلی احتمال داره خود شوهرت کمکم بخاطر شما هم که شده تغییر کنه. تغییر نکردهم فدای سرش. بله صله رحم و... خوبه ولی نه در این حد که شما میخواین طرف رو مجبور به کاری که دوست ندارن بکنین. گناهشم گردن خودش شما وظیفه خودتو انجام بدی کافیه تازه همونشم همسرت اجازه نده از گردنت ساقطه. شما مهمترین فرد و اولویت اول زندگیت باید نظر عشقت همسرت باشه نه اینکه بخاطر نظر و جلب رضایت دیگران تازه طلاق هم بگیری. واقعا حرص خوردن داره. همین فامیل و آشنا پشت سر آدم چیا که نمیگن .... ببین چی رو فدای چی میکنی. 😏لطفاً عاقلانه رفتار. کنید. تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
غمت مباد، که دنیا ز هم جدا نکند
رفیقهای در آغوش هم گریسته را...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ خانمایی که موی پرپشت میخوان❌
دیگه نیازی نیست بخاطر ریزش مو خجالت بکشی😊
منم قبلا موهام کم پشـــــــــت بود و ریزش داشت هرجا میرفتم روم نمیشد روسریمو
از سرم دربیارم😢⛔️
اما الان جوری موهام خوشگل شده که همه ازم میپرسن چیکار کردی 😍
منم آدرس کانال این طبیب رو میدم بهشون ، خودت بیا ببین👇
https://eitaa.com/joinchat/3473736310C21361bdb04
تادیرنشده توام بیا موهاتو نجات بده👆
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه صد و شصت و پنج قرآن کریم
سوره مبارکه الأعراف
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽