eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.9هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_چهارم تو آینه خودمو نگاه کردم شوکه شدم خیلی زیبا شده بودم نشستم منتظر هاشم که مامان اومد و منو
برای مراسم عروس کشون فقط جوان ها اومدن و خونواده خودم و هاشم وقتی ما رو گذاشتن خونه یه کم بزن و بکوب راه انداختن و بعد خداحافظی کردن و رفتن و من و هاشم باهم تنها شدیم عاشقانه نگام کرد و گفت بالاخره تورو به دست آوردم مال خودم شدی عروس قشنگم هاشم منو می بوسید ‌و قربون صدقه ام می رفت نیم ساعت بعد لباساشو عوض کرد و رفت تا دوش بگیره منتظر هاشم شدم وقتی دوش گرفت و از حمام اومد بیرون به پیشنهاد من رفتیم تا بخوابیم و از اونجایی که خیلی خسته بودم بلافاصله که سرمو روی متکا گذاشتم خوابم برد صبح مامان با یه سینی صبحانه و کاچی اومد حسابی سنگ تموم گذاشته بود انقدر دلم ضعف می رفت که با اشتیاق لقمه گرفتم و مشغول خوردن صبحانه شدم وقتی تنها شدیم مامان دم گوشم گفت مبارکه مامان شروع کرد به قربون صدقه رفتنم خجالت کشیدم و سرمو زیر انداختم هاشم مرخصی گرفته بود و سر کار نمی رفت دم دم های ظهر فریبا و فرحناز برامون غذا آوردن دلم می خواست هاشم گازمو وصل می کرد و خودم شروع کنم به آشپزی و اولین غذای دونفره مونو درست کنم عاشق آشپزی کردن بودم فریبا مرتب ازم سوال می کرد و می خواست سردر بیاره چه خبره و می دیدم فرحناز زیر چشمی نگاهم می کنه ببینه جوابم چیه منم خیلی کوتاه جوابشو می دادم می خواستم دست به سرش کنم دونفری ناهارمونو خوردیم و هرچی به فرحناز و فریبا اصرار کردیم مارو همراهی کنن گفتن ناهار خوردن و اومدن شب مهمان ها برای پاتختی اومدن فریبا و کمند منو آرایش کردن و موهامو بالای سرم جمع کردن پدر هاشم برامون یه سرویس طلا گذاشت و خواهرهاش النگو و داداشش هم یه نیم ست شهناز با غرور همیشگی کادو ازدواجمونو داد، بابا ومامان هم سرویس طلا و یه ساعت به هاشم دادن و کمند و حسین هم هرکدوم یک لنگه النگو دادن بقیه فامیل هم پول و شمع گذاشتن فقط یکی دو نفر سرویس چینی گذاشتن و انصافا شیک بود و من عاشقش شدم. بچه های فریبا جوری آتیش می سوزوندن که کفرم دراومده بود هرچقدر هم بهشون تذکر می دادم عین خیالشون نبود فریبا هم که انگار نه انگار غرق در خوشی و مهمونی بود انگار می خورده بود و مدهوش بود و منم نگران جهیزیم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💚 سلام وقتتون بخیر ت رو پیام منم بزارید ت کانالتون من ی کم شکم و پهلو دارم به همین دلیل
💚 سلام در باره ی خانمی که ریزش موهاشون شدیده احتمالاًقبلش کرونا داشتید اگه اینطوره برطرف میشه قرص زینک بخورید نگران نباشید 💚💚💚💚💚💚 سلام در جواب خانمی که گفتن ریزش مو دارن باید بگم که من خودمم موهام یهو شروع به ریزش کردن و خیلی کم پشت شدن. حتی جلوی سرم داشت کچل میشد😕 من خودم از روغن کندش استفاده کردم خیلی عالی بود طوری که الان جلوی موهام پر شده و ریزش موهام کمتر شده اگر استفاده کنید خودتون متوجه رشد موهای جدید میشید. البته دقت کنید که روغن اصل باشه چون قیمت خود روغن کندش بالاست. از مارک معتبر خرید کنید. چند ساعت قبل از حمام به کف سر ماساژ بدید. البته برای پوست صورت هم مثل بوتاکس عمل میکنه و چین و چروک رو از بین میبره 💚💚💚💚💚💚 سلام در جواب اون خانومی ک گفتن شکم دارن ی روش عالی بهت پیشنهاد میکنم برید کلاس ایروبیک فوق‌العاده تاثیر گذاره هم ی ورزش محسوب میشه هم شکم و پهلوهاتون آب میشه و اندامتون رو فرم میره 💚💚💚💚💚 خانمی که گفتن ریزش مو دارن مواردی که می‌توانند باعث آسیب دیدن ساقه‌ی مو و ریزش مو شوند؛ عبارت‌اند از: ریزش موی کششی به علت سفت بستن، بافتن یا کشیده شدن موها آسیب حرارتی ناشی از سشوار، اتو مو، ابزار حرارتی فر کردن و … استفاده‌ی بیش از حد از رنگ‌های مو، ژل‌های حالت دهنده، تافت، صاف کننده‌های و لخت کننده‌های مو استفاده از لوازم آرایشی بهداشتی کم کیفیت اگه رژیم غذایی گرفتن بهتره طبق نظر پزشک رژیمشونو ادامه بدن چون رژیم نامناسب باعث ریزش مو میشه توی حمام بعد از حمام تا زمانیکه مو خیس هست موهاشونو شونه نکنند مو از جنس پروتئین هست حتما پروتئین مصرف کنن پروتئین توی ماهی مرغ تخم مرغ حبوبات هست کم خونی و کمبود خواب هم میتونه علت ریزش مو باشه استرس و اضطراب هم جز شراطیه که باعث ریزش مو میشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ دخترم... مادرت باعث جدایی من و سیگار شد.... میخوای بدانی چطور؟ مثل همه شعار نداد که: نکش دیوونه، ضرر داره و.... در عوض یه جمله عاشقانه گفت: بوی سیگار میدی، منم میخوام بوی تورو بگیرم... با درد ریه میمیری، منم میخوام همدرد تو باشم و با درد تو بمیرم... بعد سیگار را از لب من جدا کرد و میان لب های خودش گذاشت... سرفه ی اول را که کرد، تنم لرزید سرفه دوم را که کرد، بغضم ترکید.. از همان لحظه سیگار را ترک کردم که این کهنه شراب سالم بماند و سالم بمانم کنارش... و عشق او من را از دود، از تلخی سیگار جدا کرد.... عزیزم، لطفا مادرت را بیشتر از من دوست داشته باش، چون اگر من کوهم، او زمین است و زمین یعنی علت وجود کوه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دوم بعد واست یه خونه میگیرم برو راحت زندگی کن خرجتم میدم اما بچه مال من میشه. منم فقط نگاهش م
راضیه چون خانوادم تو ده بودن و ازم دور بودن میدونست نمیبینمشون کسیو ندارم راحت اذیتم میکرد مدتی از عروسی گذشته بود تا اینکه خاله ی راضیه فوت شد و آقا بردش خونه مادرشون تا کنار مادرش باشه یه مدتی آقا خودشم یک روز موند و بعدش اومد، اون شب من نمیدونستم آقا قراره بیاد منم لباس راحتی و گل گلیمو پوشیدم و آقا وقتی اومد براش کلجوش درست کردم گذاشتم جلوش و رفتم تو اتاقم و اون شب برای اولین بار آقا اومد پیشم نگاهش رفتارش باهام عوض شده بود بهم گفت چرا همیشه اون لباسا رو میپوشی گفتم آقا راضیه خانوم گفتن حق ندارم بپوشم بی آبروییه جلوی شما اخماش رفت تو هم گفت از این به بعد توام زن این خونه ای لباس های راحت بپوش فقط انقدر نخواب راضیه ام خسته میشه تنهایی گفتم آقا بخدا من کار میکنم راضیه خانوم همیشه یا دراز کشیده یا پیش همسایه هاس اصلا خونه نیست که اخماش رفت تو هم سرشو تکون میداد میگفت ای راضیه ای راضیه تازه فهمیدم که لوش دادم گفتم آقا التماست میکنم به خانوم نگو من بهتون گفتم وگرنه منو میکشه بعد از چهار روز که گذشت راضیه اومد وقتی منو با اون لباسا دید کلی قشقرق به پا کرد که چرا اینجوری پوشیدم فقط گریه میکردم عذرخواهی میکردم شب که آقا اومد گفت معصوم کو راضیه گفت تو اتاقش خوابه، یهو شنیدم راضیه داد میزد کجا میری میگم خوابه در باز شد آقا اومد تو دید چشمام پف کرده گفت چی شده با ترس و لرز گفتم هیچی آقا اما راضیه یهو شروع کرد به داد و بیداد گفت دختره گستاخ شده با این لباسا میگرده تو خونه حاضر جواب شده من نمیتونم با این زیر یه سقف باشم و... خلاصه شروع کرد به گریه و هرچی دلش خواست به من گفت و آقام با عصبانیت مچ دستشو گرفت کشوندش تو اتاق خودشون و دیگه نفهمیدم چی گفتن و چیشد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
💚 با سلام من دوتا کک مک بزرگ رو دوتا گونه ها دارم چکار کنم پاک بشه خیلی روش ها استفاده کردم آبلیمو و گوجه وزیتون و..... اما متاسفانه فقط کمرنگ شدن از بین نرفتن. لطفا اگر کسی تجربه درستی داره بگه خیلی برام مهمه پاک بشن ممنون از ادمین محترم 💚💚💚💚💚 سلام برهمگی.لطفاً مشکل منوهم بزارین شایدراه حلی پیدا بشه,,,دخترم دوسال پیش ازوقتی که پسرم بدنیااومده,زبونش گیرمیکنه.. حتی پیش مشاور بردمش راهکار داده بهم... حتی یه مدت گلاب ونبات وزعفران دم کرده وشربتشو بهش میدادم.توجه بهش میکنم... ولی انگار نه انگار... مشاورهم میگه خودت باید قوی باشی... بچم خودشم انگار سختشه... خیلی گیر نداره ولی یوقتایی, رو مخه,,, بعضیهامیگن قبل از پیش دبستانی خوب میشه... بعضیهاهم میگن احتمالش هست همیشه اینجوری بمونه.... تو رو خدا هرکس این مشکلو داشته کمک کنه... اجرتون با بی بی رقیه 💚💚💚💚💚💚 سلام اجی التماس دعادارم خیلی شب عیدقربان دعادرحق دیگران زودتراجابت میشه دعاکن برام دردغم غصه دارم تراخداببخشیداذیت میکنم مزاحمت میشم :برای حل مشکل این دوستمون و تمام کسانی که گرفتاری دارن مخصوصا اعضای گل و محترم کانالمون یک صلوات بفرستید لطفا🌹🙏🏻 💚💚💚💚💚 سلام وقت بخیر..میشه من کمک کنیدشرایط بدی دارم😔من دنبال کارمیگردم.اصلا حرفه خاصی هم ندارم‌.۲تادختردارم.شوهرمم کارش آزاد ..دلم میخوادکارکنم حداقل خرج بچه های خودم رو بدم.شوهرم خیلی خوبه..ولی خب کار نیست.میشه اگر میشه کمکم کنید.حتمابزاریدگروه واقعامحتاجم ایدی ادمین👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۰۸🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052672.mp3
1.51M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۰۸🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💚 با سلام من دوتا کک مک بزرگ رو دوتا گونه ها دارم چکار کنم پاک بشه خیلی روش ها استفاده
💚 سلام در مورد خانمی که گفتن از وقتی که پسر به دنیا اومده لکنت گرفته عزیزم من خودم 14 سالمه وقتی کوچیک بودم اصلا خوب نمی تونیتم صحبت کنم با اشاره با خانوادم حرف میزدم حتی وقتی میخواستم برم مدرسه گفتن مشکل داره اما وقتی مدرسه رفتم تو 1 سال مثل بقیه حرف میزدم بنظرم دخترت مدرسه بره خوب میشه من که مثل بچه دوساله حرف میزدم خوب شدم دختر تو که خیلی کم پیش مییا خوب میشه 💚💚💚💚💚💚 سلام اون خانمی که دخترش لکنت زبان داره ان شا الله که خوب میشه وبه هیچ وجه نباید بترسه وجلوش دعوا وبحث نباشه ووقتی داره حرف میزنه به هیچ وجه جملشو کامل نکنید بزارید خودش کامل کنه صحبتشو وتخم کبوتر عالیه به امید اینکه خوب بشه ان شا الله 💐لطفا پیاممو بزارید توکانال 💚💚💚💚💚💚 سلام به همه ی اعضای گروه خانمی که گفتن بچشون لکنت زبون گرفته خواستم بگم پسر منم تا 5 سالگی میخواست حرف بزنه کلمه اول مثل میگم را چند بار میگفت بعد ادامه ی حرفش میزد. با معلم مهد صحبت کردم گفت بیارش مهد خوب میشه همین که مهد رفت شعر بهش یاد دادن اینا بعد از چند ماه کامل خوب شد. نگران نباش ان شاءالله خوب میشه اصلا به روش نیار که استرس بگیره بدتر بشه خدایی نکرده. باهاش شعر بخون . به امید خدا خوب میشه 💚💚💚💚💚💚 سلام در پاسخ آن خانومی که کک و مک دارند من به شخصه روی صورتم لکه بود روش های مختلفی رو هم انتخاب کردم هم سنتی و هم کرم های مختلف هزینه ی زیادی هم کردم اما آخرین کرمی که خریداری کردم به صورت کامل لکه ام برداشته شد کرم لکه بر ترنجان بود مارک های مختلفی استفاده کردم اما قیمت این کرم خوب بود و هم کیفیتش عالی بود. و برای اینکه لکه های صورتتون بزرگتر نشه حتما ضد آفتاب تحت هر شرایطی استفاده کنید چون نور آفتاب باعث تشدید لکه های صورتتون میشه ☺️ 💚💚💚💚💚💚 سلام درمورد اون خانمی که شوهرشون دنبال کار هستند اگردر شهر خودشون کار نیست در شهر کاشان وآران وبیدگل شرکت های فرش هست اگه شوهر این خانم به اینکار علاقه دارد کارگر زیاد می گیرند می توانند مهاجرت کنند ولی باید در شهر دیگر خانه اجاره کنند وپول اجاره خونه هم هست البته امکان کار برای خانم ها هم در این شهر وجود دارد البته مهاجرت هم یک سری مشکلات خاص خودش را دارد 💚💚💚💚💚💚 اون خانومی ک گفتن بیماری اعصاب دارن بجای قند از توت خشک استفاده کنن چون دشمن اضطراب و عصبانیته و شکلات تلخ هم آدم رو آروم میکنه بادمجون هم بخورند برای اعصاب خوبه اما سرخ کرده نباشه باید بصورت خام یا آب پز بخورند پونه‌ی دم کرده هم تاثیر گذاره امام صادق هم فرمودند برای اعصاب هر شب قبل خواب و هر روز صبح ناشتا ی قاشق عسل طبیعی رو در آب حل کنند بخورند خانوم شما مغزتون هم آبش خشک شده برای آبرسانی ب مغز چکاندن دو قطره روغن بنفشه هر شب در بینی انجام بشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_پنجم برای مراسم عروس کشون فقط جوان ها اومدن و خونواده خودم و هاشم وقتی ما رو گذاشتن خونه یه ک
هرچی هم از خوراکی ها میدیدن تعارف نمی کردن و برمی داشتن و خورده هاشو می ریختن روی فرش و مبل.. کلافه شده بودم مامان هم حالش کم از حال من نبود... مهمان ها وقتی شام خوردن خداحافظی کردن و رهسپار خونه هاشون شدن و منو با یه دنیا کار تنها گذاشتن مامان می خواست بمونه و تو کارها کمکم کنه که مانع شدم پادرد داشت و درست نبود بلافاصله جارو رو برداشتم و همه جا رو جارو کشیدم و بعد رفتم تا دوش بگیرم از حموم که اومدم سرمو خشک کردم و رفتم تو رختخواب و هنوز سرمو روی متکا نذاشته خوابم برد صبح که از خواب پاشدم هاشم و به زور راهی محل کارش کردم و خودم هم رفتم تا یه سر به مامانم بزنم وقتی رسیدم بغض راه گلومو بست هنوز یه روز بیشتر نگذشته بود ولی حسابی دلتنگ مامان و بابا و کمند و داداشم شده بودم برعکس عروس های دیگه تو مراسم عروسی اصلا گریه نکردم یادم می اومد دختر خاله ام تو عروسیش انقدر گریه کرده بود که چشمهاش باز نمی شد و صداش بدجور گرفته بود هنوز ننشسته زدم زیر گریه دلم برای این خونه و حال وهواش تنگ شده بود صفای که خونه اقاجون داشت هیچ جای دنیا نداشت انگار زندگی رونق داشت همه پا به پای من گریه می کردن مامان و کمند و آقاجون اشک تو چشمهاش جمع شده بود حتی حسین که همیشه همه چیزو به مسخرگی می گرفت ساکت بود ساعتی گریه کردم وقتی حسابی خودمو خالی کردم دست آقاجون و مامان رو بوسیدم کمند و بغل کردم و تو بغل هم گریه کردیم تا ظهر همونجا موندم و دم دم های برگشت هاشم با یه ظرف از کتلت های مامان برگشتم خونه هاشم اومد ناهارمونو خوردیم و رفتیم تا کمی استراحت کنیم ساعت حدود چهار بود که هاشم یه چایی خورد و رفت سرکار، منم مشغول کارها شدم هنوز ساعتی نگذشته بود که فریبا و بچه هاش فاطیما دخترش احمد پسر بزرگش و امیر عباس پسر کوچیکش اومدن که بهم سر بزنن و منو از تنهایی دربیارن از همون دقایق اول شروع کردن به شیطنت ، امیر عباس و احمد باهم کشتی می گرفتن و تو سر و کله هم می زدن ‌فاطیما هم دست کمی ازشون نداشت چند ساعتی گذشت و فریبا خیال رفتن نداشت از سروصدای بچه ها سردرد گرفته بودم فریبا هم بهشون هیچ تذکری نمیداد و برعکس بی خیال و فقط قربون صدقه شون می رفت ساعت حدود نه بود که آقا فرشید شوهر فریبا اومد و به اصرار فریبا گازمونو وصل کرد و من برای بار اول شروع کردم به آشپزی و چون فریبا و شوهر و بچه هاش هم بودن برنج بیشتر برداشتم و یه دمپخت قرمز درست کردم با سالاد و ماست که بسیار هم خوشمزه شد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
💚 سلام دوستان میخوام کمی دردل کنم راستش 6 ساله ازدواج کردم خدا رو شکر همسرمم رو خیلی دوست دارم اونم همینطور مشکلم رفتارهای تمام خانوادش هست مثلا شب بله برونم وقتی مجلس آقایون روی یک کاغذ اندازه مهریه وپول شیربها وغیر رو نوشته بودن وقتی اوردن مجلس خانمها ت من امضا بزنم قبل از اینکه ب دست من برسه خواهر شوهر بزرگم از دست اونی ک آورده بودش کشیدش ی دور خوند بعد داددست من گفت حالا امضا کن می خواست ببینه باب میلش نوشتن ی تو همون شب من رو برد تو ی اتاق گفت باید بدنت رو چک کنم سوختگی ی عیب ونقصی نداشته باشی منم سنم کم ناراحت میشدم ولی ب رو خودم نمیوردم چون همسرم مرد رویاهام بود وخیلی دوسش داشتم میترسیدم حرفی بزنم خواهرش بهم بزنه ی یبار تو نامزدی سر موضوعی با همسرم حرفم شد خواهرش فهمید با اینکه من مقصر نبودم ولی چون اهل قهر دعوا نیستم ونبودم پیش خودم گفتم اشکال نداره تماس گرفتم با همسرم تا از دلخوری در بیاد صدای خواهر شوهرم رو شنیدم ک ب همسرم میگفت رضا کولش رو نخوری بگو فقط طلاق چند بارم تکرار کرد ولی همسرم چیزی نگفت خیلی ناراحت شدم ولی بازم چیزی نگفتم. همسرم مریض شد با اینکه نامزد بودیم بهم گفت بیا باهم بریم پیش دکتر حالم خوب نیست رفتیم دکتر تشخیص داد بستری بشه دوروز بیمارستان بود منم کنارش ی خود همسرم دوست داشت من باشم همه خانوادش امدن ملاقاتش غیر خواهر بزرگش وقتی هم مرخص شد با کمک برادر شوهرم بردمش خونشون خواهرش با هردمون حرف نمیزد شنیدم ب شوهرم برگشت گفت ایندختر غریبه رو ب ما ترجیح دادی تو ک بد حال بودی چرا ب خودم نگفتی خلاصه ما عقد کردیم ب من در مورد طلاها تو جم گفت صلیقه ک نداری بعدم بعد عروسی همش میمد خونمون وسایل خونه رو جابجا میکرد میگفت اخه اینم شد چیدمان در هفته مرتب میمد خونمون همشم ایراد میگرفت بعدم شب می موند نمیرفت مثلا من وهمسرم خوابمون نمیمد میخواستیم تلوزیون نگاه کنیم میگفتم مزاحممه بگیرید بخوابید من دوتا دمپایی داشتم ولی یکیشون رو خیلی دوست داشتم ی روز امد خونم دیدم موقع رفتن اون یکی رو ک من دوسش داشتم رو داشت میبرد برگشت ب همسرم گفت اخه دوتا دمپایی واسه چی خریدی اسرافه وقتی گفتم من دمپایم رو ددوست دارم نمیدم اگ میخوای اون یکی رو ببر بدش امد ب حالت قهر از خونه رفت. ی روز مادر شوهرم ی سفر میخواست بره گوشیش نمیدونم خراب شده بود امد خونمون دیدم داره ب همسرم میگه گوشی سارا رو بگیر ببرم اونجا گوشی لازم دارم بااینکه من خط وگوشی رو از خونه بابام اورده بودم ی برا دختراش خاستگار میمد خونمون میومد وسایل جهیزیه من رو میبردن بعد ک حرفی میزدم همگی. ناراحت میشدن میگفتن چقد خسیسی ی وسایل شخصی من مثلا لوازم آرایشم رو میگفتن اینو بده ووقتی نمیدادم میگردنش جنگی ودلخوری ی مثلا ی روز حواسم نبود ب خواهر شوهرم گفتم این شلوار مجلسیم ایکاش این رنگش رو نمیگرفتم پشیمون شدم بعد از چند دقیقه وقتی تو آشپزخونه بودم دیدم پاش کرده برگشت بهم میگه بهم میاد منم موندم بگم درش بیار ناراحت میشه همسرمم خانوادش رو دوست داره بفهمه ازم دلخور شه ک ی شلوار چ ارزش داره بخاطر همین چیزی نگفتم و بردش ی شوهرم برا ماشین خریدن منو برد چقدم خوشحال بودیم بعد گفت بریم خونه بابام نشونشون بدیم وقتی رسیدیم همسرم ماشین رو برد تو حیاط خواهر شوهرم ت دید حتی سلاممون هم نکرد بهامون حرفم نزد حرفشم این بود چرا نظر ما رو نگرفتی برا انتخاب مدل ماشین ت ی مدت سوارش نمیشد 😔 سرتون درد نیارم اونقدر در حق بدی کردن بی احترامی کردن ک بخوام بنویسم ی کتاب میشن ت همین الان هم اونقدر حسادت میکنه ببینه همسرم بهم احترام میزاره ازم تعریف میکنه ب همسرم میگن زن ذلیل کافیه بچمون رو بغل بگیره چند نفری بهش میگن چ زمونه ای شده پدرم پدرای قدیم انگار ن انگار بچه مادر داره .همین خواهر شوهرم بالاخره ازدواج کرد اتفاقا ی شهر دور افتاد روزی نیست ک از دست خواهر شوهراش نناله مادر شوهرمم بعد من دوتا عروس گیرش امد زبون دراز یبار ب یکیشون ی چیز گفت جاریم رفت وسط حیاط جیق جیقی میزد وخودشو میزد ی اون یکی ی اختلاف کوچیک پیش امد داداشش رو اورده بود در خونه پدر شوهرم بلند بلند داداشه فوششون میداد کلن آبروشون رفت .با اینکه حالا نسبت ب قبل اذیتاشون کمتر شده ولی هنوز نیش وکنایه دارن منم سپردمشون ب خدا بهشونم گفتم خواهر شوهرم ی روز ک ناراحتم کرد وبهم توهین کرد جلوش گریه کردم وگفتم مسپارمت ب خدا دیدم امد بغلم کرد گفت ببخشید دست خودم نیست فشار زندگیه حلال کن 😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_سوم راضیه چون خانوادم تو ده بودن و ازم دور بودن میدونست نمیبینمشون کسیو ندارم راحت اذیتم میکرد
اون شبم گذشت و بعد چند وقت همش احساس خواب آلودگی داشتم یه روز بلند شدم داشتم صبحانه نیمرو برای آقا درست میکردم که حالم بد شد آقا تا دید حالم بده بردم دکتر و فهمیدیم حامله ام میشد قشنگ برق و تو چشمای آقا دید چقدر خوشحال بود میخندید ، از خوشحالیش منم خوشحال شدم هی میخندیدم. دکتر بهش گفته بود که سنش کمه و باید خیلی مراقب باشین زیاد نباید کار کنه آقا دیگه نمیزاشت تکون بخورم، تا به خونه برسیم کلی برام خرید کرد وقتی رسیدیم خونه راضیه گفت چه خبره اول صبحی کجا رفتین به سلامتی دیگه دوتایی میرید بیرون آقا با خوشحالی گفت معصوم حاملس احساس کردم غم عالم ریخت تو دل راضیه رفت تو هم آروم گفت به سلامتی آقا گفت راضیه داریم بچه دار میشیم دیگه خوشحال باش برای اولین بار دیدم آقا اونجوری رفتار میکنه، راضیه رو بغل کرد میچرخوند اصلا انگار رو ابرا بود بهم گفت دست به سیاه و سفید نمیزنی دیدی که دکتر گفت استراحت کن از این به بعد راضیه کمکت میکنه راضیه صداشو برد بالا گفت مگه تو کلفتشم اقا گفت یه مدته بخاطر بچمون حرف اضافه ام نباشه هوای معصومو داشته باش از اون روز راضیه فقط میخواست منو بسوزونه خیلی اذیتم میکرد وقتی به چیزی میخندیدم میگفت خیلی خوشحالی؟ خوشحالیت زیاد طول نمیکشه بچه رو بیاری باید بزاریش اینجا راهتو بکشی بری خونه بابات همیشه تو تنهاییمون ته غذا رو برام میریخت گوشت کباب میکرد میخورد به من نمیداد اما جلوی آقا اینجوری نبود مادر آقا چند روز یبار میومد بهمون سر میزد، وقتی راضیه میرفت و تنها میشدیم میگفت اذیتت که نمیکنه منم از ترسم میگفتم نه خیلی وقتا دلم میخواست انقد بزنمش که خالی بشم اما یه وقتایی هم دلم براش میسوخت که نمیتونه بچه دار بشه اما دلم برای خودمم میسوخت، .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
💚 من وسط ابرو خط داشتم قبلا کمتر بود الان زیاد شده اگر کسی راه درمانی داره معرفی کنه به غیر از بوتاکس جراحی به روش سنتی وطبیعی و همچین چین چروک رو گونه اطراف چشم 🧡🧡🧡🧡🧡 سلام شماره مشاوره تلفنی میخواستم امکان حضوری رفتن ندارم خیلی لازم دارم ممنون 🧡🧡🧡🧡🧡 سلام پدربزرگم فوت کردن برای شادی روحشون یه صلوات بفرسین ممنون🌹🌹 🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡 سلام لطفا خواهشا پیام من و بزارید.راستش من دارم میرم نهم و انتخاب رشته دارم.خودم به 2 شغل علاقمند هستم.یکی معلمی یکی وکیل شدن.وکیل شدن و بیشتر دوست دارم ولی وقتی با مادرم راجبش حرف میزنم خیلی دلایل میاره که بعضی موقع ها من منصرف میشم.مامانم کاری نداره که چه شغلی و انتخاب کنم ولی ما خانواده ی مذهبی هستیم و مادرم درباره وکیل شدن میگه اگه نتونی تو دادگاه بی گناهی یه فرد و ثابت منی و اون فرد به ناحق بره زندان یا هر حکمی بگیره به گردن توعه و حق الناس کردی!!!یا مثلا میگه شاید تو دادگاه از کسی دفاع کنی که حقش نباشه و اشتباه کنی و حق الناسه!! من خودم به شخصه روی حق الناس خیلی حساسم به حدی که شبا خوابم نمیبره. میشه اگه در این شغل حرفه ای دارین توضیح بدید که ایا مادرم درست میگن؟یا مثلا اگه من نتونم بی گناهی فرد و ثابت کنم اون پولی که گرفتم حرامه؟؟ لطفا اگه اطلاعاتی در این موارد دارین بگید چون واقعا سر دوراهی موندم 🧡🧡🧡🧡🧡🧡 سلام...خوبین؟لطفا سوال منم بزارید در کانال...بنده پولیپ رحم دارم که علامت دارد..اونم خونریزی زیاد عادت ماهیانه..‌عزیزان کسی برای درمانش اطلاعی داره....در ضمن من یک کلیه هم دارم ایدی ادمین 👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••