eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️ 😡😤 خسته شدی ازپس آنتی بیوتیک خوردی و درمان نشدی‼️ 😩😩 میدونی این خلط نشونه ی غلبه سردی توی مغز و معده خودته 😰 ❌ اگه بموقع درمانش نکنی باعث ایجاد بیماری های مثل👇🏻👇🏻 ⛔ حتی⛔درزنان باعث وکبدچرب  میشه 😱😱 https://eitaa.com/joinchat/3338731967C2f13b87b8b بیا اینجا و ببین چطور آدم ها دارن درمان میشن☝️☝️☝️☝️
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌ سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال ایام به کام دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇 پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇 در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅ https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139 عضو بشید همگی🙏👆 کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸 🙏🌸
😻هر جا میرفتم ،مهمونی بچه من خاص بود میدونی چرا؟😻 🛍 چون ترند ترین لباسها رو واسش میگرفتم 🤗 اگه تو هم دنبال 💥 متنوع ترین 💥 جدید ترین 💥 با کیفیت ترین لباسهای بچگانه هستی زودتر عضو شو چون تعدادش محدوده‼️ 🤩 سبد خرید هم دارن چه یه دست لباس چه صد دست ! فقط هزینه ارسال یه دست لباس و می دی هزینه ارسال بقیه ی لباسها رایگانه چی از این بهتر🤩 🧕مامان خوش سلیقه سریع بیا تا حذف نشده👇👇 💢 https://eitaa.com/joinchat/2405827280Cbf15422f7f
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
💜🍃 سلام بنده دو تا زنداداش گل دارم.پس توصیه هایی که میکنم خدمتتون از رو تجربه است.(14 سال تجربه!!! ) با توجه به توصیفاتی که کردید از رفتارتون بهتون این پیشنهادات رو میکنم.سعی کنید برای خوبی هاتون حد و مرز قاءل بشید.سعی کنید رفت و آمدتون به منزل مادرشوهرتون حد و مرز داشته باشه.مثلا زنداداش بزرگ من هفته ای یه روز میان منزل ما.اکثر اوقات یه وعده مثلا شام تشریف میارن اما گاهی ، مثل امروز، از صبح اومدن خونمون.به نظرم اینطور رفت و آمد خیلی خوبه.نه زیاد، نه کم. لازم نیست خونه ی مادرشوهرتون خیلی کار کنید.مادرشوهرتون کارها رو انجام بده و شما تو بعضی کارا کمکشون کنید.این شما هستید که تعیین میکنید خانواده شوهر ته چه اندازه ازتون انتظار کار کردن داشته باشن.مثلا من مامانم کارها رو انجام میده اما زنداداشام مثلا ظرفهای شام و میشورن. یا اگه مهمون داریم زنداداشام زودتر میان و به مادرم کمک میکنن.اینطوری کار کردن شما به عادت برای خانواده ی شوهرتون تبدیل نمیشه. وقتی خواهر شوهرتون کار نمیکنه لزومی نداره شما خیلی به خودت فشار بیاری.الان تازه ازدواج کردید انرژی زیاد دارید.همیشه که اینطور نیست.اگه بهشون عادت بدید بعدها که کمی انرژیتون کم بود و کمتر کمک کردید حرفای خاله زنکی میزنن که خون عروس به جوش میاد... برای مادرشوهرتون دل بسوزونید .فکر کنید ایشون مادرتونن. از زنداداشتون انتظار دارید با مادرشوهرتون چطور برخورد کنه؟ شما هم همون برخورد رو با مادرشوهرتون داشته باشید.اگه مریض شدن بهش زنگ بزنید.جویای احوالشون بشید.ازشون پرستاری کنید.اگه لازم بود بیاین خونشون یا ایشونو ببرید منزلتون. اما اگه مریض بود.نه همیشه... فرمودید هفته ای دو بار زنگ میزنید.این در صورتی خوبه که مادرشوهرتون هم به شما زنگ بزنن.اگه ایشون زنگ نمیزنن شما هفته ای یه بار زنگ بزنید کافیه. گذشت داشته باشید .دو تا خواهر روزی دو بار به هم بحث میکنن و بعدش با هم خوب میشن.حالا اگه بین شما و مادرشوهرتون سالی دو بار یه بحث کوچیک ( در حد دلخور شدن، نه در حد بحث و جدل!!!) پیش اومد.شما سعی کنید ببخشید.البته اگه براتون مقدوره ... اگه مادرشوهرتون نسبت به شما رفتار پسندیده ای نداشت و شما برای حفظ آرامش مجبور شدید سکوت کنید و چیزی نگید.لازم نیست همیشه همه چیزو تو خودتون بریزید.وقتی شرایط مساعد بود به همسرتون بگید.البته با آرامش.مثلا بگید فلان رفتار مادرتون منو ناراحت کرد.دوست ندارم دیگه تکرار شه.در همین حد. اینکه فرمودید دوست دارید با مادرشوهرتون تو یه خونه زندگی کنید، یه کم جای تامل داره.خب اون زن تنهایی .من تجربه ای در مورد مادرشوهر تنها ( بدون پدر شوهر ) ندارم.اما اگه پدرشوهرتون در قید حیات می بودند بهتون این توصیه رو میکردم که با خانواده ی شوهر تو یه خونه زندگی نکنید.در کل اصل دوری و دوستی تو ارتباط با خانواده شوهر خیلی کاربردی و مفیده.اما شرایط شما فرق داره.و مادرشوهرتون یه زن تنهاست.بهتره با مادرتون تو این زمینه مشورت کنید. تو جمع فامیل با مادرشوهرتون خوب رفتار کنید و اگه ازشون دلخورید، تو جمع این دلخوری رو با رفتارتون نشون ندید.اینطوری مادرشوهرتون بیشتر بهتون افتخار میکنه. بیش از حد با افراد صمیمی نشید.اما عبوس و عنق هم نباشید. اجازه بدهید در کنار شما راحت باشند.اما بیش از حد صمیمی نشید.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💖💖💖 سلام وقت بخیر حبیب جان تو رو خدا ای پیام منو بزرارید آبجیم متولد65خودم69 من سه ت
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام خانمی که همسر نظامی داری و دور از خانواده هاتون زندگی میکنید به نظرم همسر شما بیماری داره حتما با چندتا روانشناس مذهبی مشورت کن شوهرخواهر من هم همینطور بود با اینکه هیچوقت بین ما و خواهرم مشکلی پیش نیومده بود اما شوهرخواهرم میگفته بزار من حقتو از خانوادت بگیرم نمیزاشت دیدن ما بیاد خواهرم تو شهر غریب خیلی اذیت میشد خواهرمو کتک میزد وقتی خواهرم پیش مشاور میره و حالات و رفتارهای شوهرشو میگه به خواهرم میگن که این بیماره و خیلی مراقب خودش باشه که مبادا شوهرش بهش اسیب بزنه به نظرم شما اگه به خانوادت بگی باور نمیکنن گوشیتو رو حالت فیلمبرداری بزار وقتی توی اتاقی و اذیتت میکنه بعد اون فیلم رو به پدرت نشون بده تا حرفاتونو باور کنه که اگه لازمه تا بچه دار نشدی ازش جدا شو خواهر من انقدر تو خودش ریخته بود وبه کسی نگفته بود که هیچکس باور نمیکرد شوهرش بیمار باشه بلکه همه حسادت میکردن به زندگیش پس خواهر عزیزم حتما با روانشناس صحبت کن 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام به همه‌ی عزیزان من بادردو دلاتون گریه میکنم عبرت میگیرم گاهی هم خیلی عصبانی میشم ولی بااین حال خوشحالم که گروه به این خوبی داریم ممنون ار حبیبه خانم خواهری که گفتن بچه هش همه دختر ن نگران نباش خواهر عزیز بچهتم سقط نکن چون خدا قهرش میگیره وقتی گلهای عزیزت بزرگ بشن همون مادر شوهر برای بچه های جاری ت میاد خواستگاری اون وقت که تو هم ناز داری صبر کن عزیز دل مگه ما تعیین میکنیم که دختر یا پسر باشه تازه اگه خدای نکرده پسر بود ویک دست نداشت یا از نظر عقلی معیوب بود خوبه کی میدونه بچه صالح وسالم باشه چه دختر چه پسر هر دو رو خدا میده توی کار خدا نباید دخالت کنیم خودم هنوز ۴ روز عقب انداخته بودم ۳تا پسر دارم کلا حوصله‌ی بچه رو نداشتم چون سنم بالای ۴۰ بود زود رفتم آزمایش دادم گفتن معلوم نیست بعد رفتم با بدبختی سونو گرفتم گفت هنوز تشخیص داده نمیشه ولی باید صبر کنی تا دو هفته دیگر من هم زود رفتم این قدر دارو خوردم که سقط شد بعد از چند وقت پسرم تصادف کرد تازه همون روز یکی از دوستام زنگ زد گفت چی کار کردی من خواب دیدم یک آدم رو کشتی داری آویزون میکنی تا چند وقت عذاب وجدان ولم نمکرد تورو خدا این کار نکن بخاطر حرف مردم فقط زیاد نرو پیششون خدا هست اگر هم گفتن دختر بگو به پسرت بگو پسر بکاره من چیکار م البته قبلش با شوهرت هماهنگ کن تا باز اون ناراحت نشه زن داداش من هم همش دختر می‌آورد ۴ تا دختر داره مادرم همیشه بهش میگفت اما من یادش دادم گفتم بگو پسرت پسر بکاره من چیکار م حالا که یک دخترش عروس کرده مادرم کمتر گیر میده 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 با سلام انشالله همه عزیزان و خوانندگان گروه در صحت و سلامتی باشند خانمی پیام دادند که دخترشون هورمونهای مردانش بالاس و پرولاکتینش عرض کنم من تقریبا بیست سال پیش مشکلم شبیه مشکل شما بود .هورمونهای مردانم بالا بود و به همین دلیل موهای زاید در بدنم خیلی زیاد شده بود به یکی از پزشکان زنان خیلی خوب مراجعه کردم و بعد از ازمایشات مختلف به من گفتن حالا که مجرد هستی بیخیال درمان شو ،برو بعد از ازدواج و بچه دار شدن ،زمانی که خواستی دیگه بچه دار نشی بیا برای درمان هورمونی :چون اگه داروی هورمونی بدهم برای بچه دار شدن به مشکل برمیخوری و خدا رو شکر بعد ازدواج خیلی زود بچه دار شدم حالا شما مادر عزیز اول با چند پزشک حاذق زنان مشورت کنید و بعد درمان انشالله که سلامت و تندرست باشید 🌺🌺🌺🌺🌷🌷 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام درجواب خانمی که شوهرش بهونه اورده خونه مادرش نرفتن شبم رفته تا صب نیومده بعدم خانم روگفته سرکارحق نداری بریواین حرفا خواستم بگم من همین که پیامتوخوندم حس کردم شوهرت دنبال بهونه بوده که شب نیاد خونه وخودش داره بهت خیانت میکنه وگرنه این بحث مهمی نبوده که به خاطرش اینجوری قشقلق به پاکنه. بعدم به توشک کرده چون خودش اینکاره بوده.یکم پیگیر خودش باش میفهمی. امیدوارم که حدس من اشتباه باشه.🌹 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 ب اون خانم که شوهرش گوشیش گرفته و تا نه شب با دوستش بیرون بوده بگو‌ درسته کارت اشتباه بوده و با رفیقت تا دیروقت بیرون بودی توهم حق بیرون رفتن داری اما باید ب همسرت میگفتی اما تا بچه نداری خودت خلاص کن این آدم ارزش زندگی کردن ندارع توهم سنی نداری 🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام و خسته نباشید . خدمت خانمی که گفتن بچه یازده ماهه یبوست داره دختر من سه سالش که بود مثل بچه شما یبوست شدید میشد و هر چی دارو و دکتر میبردم خوب نمیشد تا اینکه به طب سنتی ( دکتر عزیزی شیراز) مراجعه کردم بعد دکتر روده گیری کرد از تو شکمش و کمی دارو برای گوارش داد خداروشکر خوبه خوب شد
15.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎒 ࡏࡊ̤ܦ߭ ۅ ࡏܦ̇ࡄ݅ـــــــــ ܩכހࡄـــܣ 👟 🎒👟
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 گلناز حتما میدونی خانواده خان همه آدمای کله گنده ای هستن، وقتی خان عاشق م
❤️🍃 گلناز ،با ناله گفتم بی‌بی داداشم عاشق شده بود، میخواستم براش زن بگیرم بی‌بی، منِ خر چرا هی امروزو فردا کردم، بی‌بی نمیدونی چه جوری به شهربانو نگاه می‌کرد، حرفامو با درد میزدم اما اشکی در کار نبود، بی‌بی به خاطر من سعی می‌کرد آروم باشه،کم چیزی نبود، عزیز دردونه‌ش بود،همیشه  می‌گفت صفر شبیه جوونی های آقامه، واسه همین بیشتر از همه دوسش داشت، بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون، گیج بودم، نمیدونستم باید چیکار کنم، درد شکمم بیشتر شده بود، اما مگه به دردی که تو دلم بود می‌رسید مگه میشد دیگه صفر نباشه، یعنی دیگه قرار نیست ببینمش، دیروز تو باغ دیدمش، کاش میرفتم پیشش کاش بغلش میکردم، کاش بهش میگفتم چقدر دوسش دارم و هزار تا ای کاش دیگه که برای همیش حسرتش به دلم موند رسیدم جلوی ایوون،نگام افتاد به باغ، شهربانو داشت با رجب حرف می‌زد،  صورت شهربانو خیس بود، تو دلم گفتم یعنی اونم صفرو دوست داشته اولین قطره از چشمم اومد پایین، چشمام سیاهی رفت، صدای جیغ یه زن اومد و دیگه هيچی نفهمیدم.. چشمامو که باز کردم هیچکس کنارم نبود، تو اتاق خودمون بودم، یکم طول کشید تا یادم بیاد که چی شده....دوباره قلبم پر از درد شد، لحاف از روم کنار زدم و بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون ...خونه خلوت بود، قطره های اشک یکی یکی از چشمام میریختن رو صورتم،، چه جوری باید باور میکردم که تنها برادرم دیگه نفس نمی‌کشه، چه جوری باید به دلم میفهموندم دیگه پشت و پناهی ندارم... یه نفر از پشت سر اسممو صدا کرد، برگشتم و طلعت رو دیدم... اومد طرفم، چقدر احتیاج داشتم یکی رو بغل کنم، سرمو گذاشتم رو شونه ش زار زدم... یکم پشتم رو نوازش کرد و بعد منو از خودش جدا کرد، مسخره بود اما دلم میخواست بازم بغلم کنه، لباس سیاه تنش دردمو یادآوری می‌کرد، نمیدونم چرا تو اون لحظه از اینکه چشماش خیس نبود ناراحت شدم، توقع داشتم این مصیبت برای همه به اندازه من دردناک باشه ازش پرسیدم بقیه کجان، گفت رفتن سر خاک...من اومدم پیشت که تنها نباشی...بدون من رفته بودن، من داداشمو واسه بار آخر ندیدم، برگشتم تو اتاقمو لباس پوشیدم، طلعت پشت سرم اومد و گفت کجا میخوای بری... گفتم میرم داداشمو ببینم، دستمو گرفت و گفت میدونه ساعت چنده، تا حالا ده بار خاکش کردن... زانوهام لرزید و افتادم زمین،چه جوری دلشون اومد نذارن من واسه بار آخر ببینمش طلعت کنارم نشست و گفت دیشب دعوا کردین؟ ، باورم نمیشد تو همچین شرایطی این سوال احمقانه رو ازم بپرسه، جوابشو ندادم، دیگه برادر نداشتم، جز این چی مهم بود تو اون لحظه... طلعت چند دقیقه نشست و بعد انگار حوصله‌ش کنار من سر رفت چون یه نفس پر سرو صدا کشید و رفت نیم ساعت بعد بی‌بی و رجب اومدن... صداشونو که از باغ شنیدم فوری از اتاق رفتم بیرون رجب زیر بغل بی‌بی رو گرفته بود، بی‌بی شبیه پیرزنا شده بود، دلم میخواستم همونجا بمیرم براش، رفتم جلو، سرشو آورد بالا و نگام کرد، پرسید بهتری مادر، صورتم خیس شد، تو بدترین شرایطم حواسش به من بود، دستشو گرفتم و گفتم بی‌بی چرا منو نبردی، چرا نذاشتی واسه بار آخر ببینمش من تا آخر عمرم حسرت به دل میمونم، رجب با نگاهش ازم خواست ساکت شم حق داشت، بی‌بی انقدر حالش بد بود که من نباید سرزنشش می‌کردم. رجب گفت من اجازه ندادم تورو بیدار کنن، بعدا حسابشو از من بگیر، فعلا کمک کن بی‌بی رو ببریم تو اتاق، باید استراحت کنه بی‌بی که دراز کشید منو رجب از اتاق اومدیم بیرون، میخواستم بفهمم چی به سر داداشم اومده، گفتم رجب چه بلایی سر صفر اومده، گفت الان وقت این حرفها نیست، توام برو دراز بکش، جیغ زدم، تو به من نگو چیکار کنم، جواب سوالمو بده با تعجب نگام کرد، حق داشت، تا حالا منو اینجوری ندیده بود... خودمم برای خودم غریبه بودم، قلبم داشت میسوخت دنبال یه راهی واسه خنک کردنش بودم... گفت امروز تو یکی از باغا پیدا کردنش، دیشب زخمی شده و تا صبح خون زیادی ازش رفته..صدای هق هقم بلند شد، بلند بلند حرف میزدم، بیچاره صفر، هیچکس نبوده کمکمش کنه، چقدر درد کشیده،من کجا بودم وقتی داداشم کمک میخواست ... رجب بغلم کرد و گفت آروم باش، چرا خودتو اذیت میکنی. تو از کجا باید میدونستی... گفتم چرا زخمی شده، جوابمو نداد، دوباره پرسیدم رجب با توام صفر چرا زخمی شده، رجب منو از خودش جدا کرد و گفت الان وقت این حرفها نیست ،خواهرت سرخاک بود، الانا میرسه... اسم گلبهار که اومد قلبم تیر کشید و هم زمان خنده‌م گرفت، قهقه زدم، گفتم خواهر، کدوم خواهر، همونی که یه بار سراغمونو نگرفته. همونی که فکر کرده چون داره تو شهر زندگی میکنه دیگه از ما جداست، همونی که وقتی منو صفر ، اسم صفر که اومد باز اشکم دراومد، خنده و گریه م قاطی شده بود، همونی که وقتی منو صفر کوچیک بودیم به هر بهونه ای تو نبود بی‌بی یه دل سیر کتکمون میزد و صفر همیشه جلوی من وایمیستاد که من چیزیم نشه.... اون از صدتا دشمن بدتره...
رجب پیشونیمو بوسید و اشکامو پاک کرد و گفت، هرچی تو میگی درسته اما الان اون مهمون ماست و احترامش واجبه، باشه؟ جوابشو ندادم و دوباره گفت، باشه گلی؟ به اجبار سرمو تکون دادم.. دورو برمو نگاه کردم و گفتم شهربانو کجاست... احساس کردم رجب دستپاچه شد، گفت رفت شهر، با تعجب نگاش کردم و گفتم اون که صبح اومده بود، چرا به این زودی برگشت؟! رجب گفت، ای بابا گلی چقدر سوال میپرسی، برو تو حیاط فکر کنم خواهرت اومد...و بعدم فوری از کنارم  رفت احساس بدی داشتم، مطمئن بودم رجب داره یه چیزی رو ازم مخفی میکنه... آروم گفتم، ولی بالاخره میفهمم... اشکامو پاک کردم و رفتم استقبال خواهری که انقدر ندیده بودمش کم کم چهره‌اش رو هم داشت یادم میرفت
❤️🍃 سلام 1 - عروس خانما اگه مادر شوهرتون برگرده یه نظری بهتون بده که شما مخالف اون نظر باشین چطوری با سیاست جواب میدین که هم نظر خودتونو انجام داده باشین هم بی احترامی نکرده باشین؟ 2 - به طور مستقیم بهتون حرفی زده و شما هم نمی دونین قصد توهین داشته یا از روی خوبی و مادرانه داره میگه... اینجا چطوری رفتار میکنید تا دیگه به خودش اجازه ی این حرفا رو نده . مثلا : این لباست بهت نمیاد ، تو از پس این کار برنمیای 3 - جلوی شما برگرده به شوهرتون بگه فلان کار رو براتون انجام نده و یه جورایی دخالت کنه اینجا باید چطور برخورد کرد ؟ مثلا : تو خسته ای استراحت کن بذار خانمت خودش بره 4 -  از شوهرتون درخواستی رو بکنه که در اون لحظه با توجه به حضور شما غیر منطقی و نادیده گرفتن شماست .  مثلا: اخر شب ایشون رو بفرسته دنبال کاری در حالی که وقت خوابه و شما باید منتظر بمونید شوهرتون برگرده . در تمام این موارد خانم های با سیاست چطور عکس العمل نشون میدن ؟ و چطوری میشه با سیاست به شوهر فهموند که کار مادرش اشتباه بوده و اینکه ایشون در همون لحظه بجای ما جواب مادرشو با احترام بده و پشت ما  باشه؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقت بخیر خدمت اعضای گروه....دختری که ۱۷ سال داره وزیاد عفونت داره واژنش باید چه کاری انجام دهیم دست رسی به دکتر ندارد ...تشکر از پاسخ گویی شما عزیزان ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان پسرمن ۲۷ سالشه مجرد هم هست ریشش حالت سکه ای ریزش کرده میگه از اسطرس است خیلی ناراحتم ایا کسی سراغ دارید که این حالتی بوده ودرمان شده باشد یا اگر تجربه وراهکاری دارید خوهشا راهنماییم کنید خدا خیرتون بده ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدمت شما دوستان عزیز من روی سرشانه لک افتاده ودوتا هم پاینتتراز سرشانه ام شما بخدا من راهنمایی کن چکار کنم بره سلام لطفا پیامم فوری زودتر تو گروه بزارین برای لاغری شکم وپهلو باسن چه چیزی قوی هست ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام و عرض ادب خدمت هموطنان ببخشید پسری دارم بیست و پنج سال هر چی میگم برو سربازی نمیره نه سرکار هر چی راهنمایی میکنم میگم عمرت داره تلف میشه گوش نمیده لیسانسشو گرفته خونه خوابیده دوستان که در مشهد یا قم هستند هر وقت رفتند پابوس ائمه اطهار علیهم السلام براش دعا کنید سپاسگزارم اللهم عجل لولیک الفرج ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به شما خوبان من هم تو زندگی به مشکل خوردم گفتم شاید کسی بهتون راهنماییم کنه من شوهرم ۵۲ سالشه ۵ سالی میشه که قرص اعصاب استفاده میکنه ولی هیچ مشکلی جنسی نداشته الان یک سال میشه میل جنسی به صفر رسیده این خیلی اعصابش به هم ریخته می خواستم از شما دوستان کسی همچنین مشکلی داشته یا از قرص های که استفاه میکنه یا ربطی به سنش داره یا با دعا بستنش لطفا راهنمایی کنید 👇🌻 @adminam1400
11.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی از آیت الله مصباح در عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها