#دل_نوشت❤️
گذر ایام ✅
پسری بودم که در مسجد و پای منبرها
بزرگ شدم. در خانوادهای مذهبی رشد
کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد
شـهر فـعالیت داشتم. در دوران مدرسه
و سـالهای پایانی دفاع مقدس، شب و
روز مـا حضور در مسجد بود. سالهای
آخـر دفـاع مقدس، با اصرار و التماس
و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام
تـوانستم بـرای مـدتی کوتاه، حضور در
جـمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی
جـبهه را تـجربه کنم. راستی، من در آن
زمـان در یکی از شهرستانهای کوچک
استان اصفهان زندگی میکردم. دوران
جـبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام
شـد و حسرت شهادت بر دل من ماند.
امـا از آن روز، تـمام تـلاش خودم را در
راه کــسب مـعنویت انـجام مـیدادم.
مــیدانستم کـه شـهدا، قـبل از جـهاد
اصـغر، در جـهاد اکـبر موفق بودند، لذا
در نـوجوانی تـمام هـمت من این بود
که گناه نکنم. وقتی به مسجد میرفتم،
سـرم پـایین بـود که نگاهم با نامحرم
برخورد نداشته باشد.
یـک شـب با خدا خلوت کردم و خیلی
گـریه کـردم. در هـمان حـال و هـوای
هـفده سـالگی از خـدا خـواستم تا من
آلـوده به این دنیا و زشتیها و گناهان
نـشوم. بـعد با التماس از خدا خواستم
که مرگم را زودتر برساند.
گـفتم: مـن نـمیخواهم بـاطن آلـوده
داشـته باشم. من میترسم به روزمرگی
دنـیا مـبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه
کـنم. لـذا بـه حـضرت عزرائیل التماس
مـیکردم کـه زودتـر بـه سـراغم بیاید!
چـند روز بـعد، بـا دوسـتان مـسجدی
پـیگیری کـردیم تـا یک کاروان مشهد
بــرای اهـالی مـحل و خـانواده شـهدا
راهانــدازی کـنیم. بـا سـختی فـراوان،
کـارهای ایـن سفر را انجام دادم و قرار
شـد، قـبل از ظـهر پنجشنبه، کاروان ما
حـرکت کند. روز چهارشنبه، با خستگی
زیـاد از مـسجد بـه خانه آمدم. قبل از
خـواب، دوبـاره به یاد حضرت عزرائیل
افـتادم و شـروع بـه دعا برای نزدیکی
مرگ کردم.
الـبته آن زمـان سـن من کم بود و فکر
مـیکردم کار خوبی میکنم.نمیدانستم
کـه اهـل بیت علیه السلام: ما هیچگاه
چـنین دعـایی نـکردهاند. آنـها دنـیا را
پـلی بـرای رسـیدن بـه مـقامات عالیه
مــیدانستند. خــسته بـودم و سـریع
خوابم برد. نیمههای شب بیدار شدم و
نـمازشب خواندم و خوابیدم. بلافاصله
دیـدم جـوانی بـسیار زیـبا بـالای سرم
ایـستاده. از هـیبت و زیـبایی او از جا
بلند شدم. با ادب سلام کردم.
ایـشان فـرمود: «بـا مـن چـکار داری؟
چـرا ایـنقدر طـلب مرگ میکنی؟ هنوز
نـوبت شـما نرسیده. » فهمیدم ایشان
حـضرت عـزرائیل است. ترسیده بودم.
اما باخودم گفتم: اگر ایشان اینقدر زیبا
و دوست داشتنی است، پس چرا مردم
از او میترسند؟!
مــیخواستند بــروند کـه بـا الـتماس
جـلو رفـتم و خـواهش کردم مرا ببرند.
التماسهای من بیفایده بود. با اشاره
حـضرت عـزرائیل برگشتم به سرجایم و
گویی محکم به زمین خوردم!
در هـمان عـالم خـواب سـاعتم را نگاه
کردم. رأس ساعت ۱۲ ظهر بود. هوا هم
روشـن بـود! موقع زمین خوردن، نیمه
چـپ بـدن مـن بـه شدت درد گرفت.
در هــمان لـحظات از خـواب پـریدم.
نـیمه شـب بود. میخواستم بلند شوم
امـا نـیمه چـپ بـدن مـن شدیداً درد
میکرد!!
خــواب از چــشمانم رفـت. ایـن چـه
رؤیـایی بود؟ واقعاً من حضرت عزرائیل
را دیــدم!؟ ایـشان چـقدر زیـبا بـود!؟
روز بـعد از صـبح دنبال کار سفر مشهد
بـودم. هـمه سوار اتوبوسها بودند که
متوجه شدم رفقای من، حکم سفر را از
سپاه شهرستان نگرفتهاند. سریع موتور
پـایگاه را روشـن کـردم و با سرعت به
سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت، سر
یـک چهارراه، راننده پیکان بدون توجه
به چراغ قرمز، جلو آمد و از سمت چپ
با من برخورد کرد.
آنـقدر حـادثه شـدید بـود که من پرت
شـدم روی کـاپوت و سـقف مـاشین و
پشت پیکان روی زمین افتادم.
نـیمه چـپ بدنم به شدت درد میکرد.
راننده پیکان پیاده شد و بدنش
مـثل بـید مـیلرزید. فکر کرد من حتماً
مردهام.
یـک لـحظه با خودم گفتم: پس جناب
عـزرائیل بـه سـراغ مـا هـم آمد! آنقدر
تـصادف شـدید بـود که فکر کردم الان
روح از بـدنم خـارج میشود. به ساعت
مچی روی دستم نگاه کردم.
سـاعت دقـیقاً ۱۲ ظـهر بود. نیمه چپ
بدنم خیلی درد میکرد!
یـکباره یـاد خـواب دیـشب افتادم. با
خودم گفتم: «این تعبیر خواب دیشب
مـن اسـت. من سالم میمانم. حضرت
عـزرائیل گـفت که وقت رفتنم نرسیده.
زائـران امـام رضا علیهالسلام منتظرند.
بـاید سـریع بـروم. » از جـا بلند شدم.
رانــنده پــیکان گـفت: شـما سـالمی!
گفتم: بله. موتور را از جلوی پیکان بلند
کـردم و روشـنش کردم. با اینکه خیلی
درد داشـتم بـه سـمت مـسجد حرکت
کردم.
رانـنده پـیکان داد زد: آهـای، مطمئنی سالمی؟؟
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دل_نوشت ❤️
گذر ایام ( بخش دوم)
بـعد بـا مـاشین دنبال من آمد. او فکر
مـیکرد هـر لحظه ممکن است که من
زمـین بـخورم. کـاروان زائـران مـشهد
حـــرکت کــردند. درد آن تــصادف و
کـوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه
داشت.
بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت
هـست باید برای رضای خدا کار انجام
دهـم و دیـگر حـرفی از مرگ نزنم. ه
ر
زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما
خـواهند آمد، اما همیشه دعا میکردم
که مرگ ما با شهادت باشد. در آن ایام،
تـلاش بـسیاری کـردم تـا مانند برخی
رفـقایم، وارد تشکیلات سپاه پاسداران
شـوم. اعـتقاد داشـتم کـه لـباس سبز
سـپاه، هـمان لـباس یاران آخر الزمانی
امام غائب از نظر است.
تلاشهای من بعد از مدتی محقق شد
و پـس از گـذراندن دورههای آموزشی،
در اوایــل دهـه هـفتاد وارد مـجموعه
سـپاه پـاسداران شدم. این را هم باید
اضـافه کـنم کـه؛ من از نظر دوستان و
هـمکارانم، یـک شـخصیت شوخ، ولی
پـرکار دارم. یـعنی سـعی میکنم، کاری
کـه به من واگذار شده را درست انجام
دهم، اما همه رفقا میدانند که حسابی
اهــل شــوخی و بـگو بـخند و سـرکار
گذاشتن و... هستم.
رفقا میگفتند که هیچکس از
هـمنشینی بـا مـن خـسته نـمیشود.
در مـانورهای عـملیاتی و در اردوهـای
آمـوزشی، همیشه صدای خنده از چادر
مـا بـه گـوش مـیرسید. مـدتی بـعد،
ازدواج کـردم و مشغول فعالیت روزمره
شـدم. خـلاصه ایـنکه روزگـار مـا، مثل
خـیلی از مـردم، بـه روزمرگی دچار شد
و طـی مـیشد. روزهـا مـحل کار بودم
و مـعمولاً شـبها بـا خـانواده. برخی
شـبها نیز در مسجد و یا هیئت محل
حـضور داشـتیم. سـالها از حضور من
در مـیان اعضای سپاه گذشت. یک روز
اعلام شد که برای یک مأموریت جنگی
آماده شوید.
سال ۱۳۹۰ بود و مزدوران و
تــروریستهای وابــسته بـه آمـریکا،
در شــمال غــرب کـشور و در حـوالی
پـیرانشهر، مـردم مـظلوم مـنطقه را به
خـاک و خـون کشیده بودند. آنها چند
ارتــفاع مـهم مـنطقه را تـصرف کـرده
و از آنــجا بــه خـودروهای عـبوری و
نـیروهای نـظامی حـمله میکردند، هر
بـار کـه سـپاه و نـیروهای نظامی برای
مـقابله آمـاده میشدند، نیروهای این
گـروهک تـروریستی بـه شـمال عـراق
فـرار مـیکردند. شـهریور همان سال و
بـه دنـبال شـهادت سـردار جـاننثاری
و جــمعی از پــرسنل تـوپخانه سـپاه،
نیروهای ویژه به منطقه آمده و
عـملیات بـزرگی را بـرای پـاکسازی کل
منطقه تدارک دیدند.
عــملیات بـه خـوبی انـجام شـد و بـا
شـهادت چـند تـن از نیروهای پاسدار،
ارتـفاعات و کـل منطقه مرزی، از وجود
عــناصر گــروهک تــروریستی پـژاک
پــاکسازی شــد. مـن در آن عـملیات
حـضور داشتم. یک نبرد نظامی واقعی
را از نـزدیک تـجربه کردم، حس خیلی
خوبی بود.
آرزوی شـهادت نـیز مـانند دیگر رفقایم
داشـتم، امـا با خودم میگفتم: ما کجا
و تـوفیق شـهادت؟! دیـگر آن روحیات
دوران جـوانی و عـشق بـه شهادت، در
وجود ما کمرنگ شده بود.
در آن عـملیات، بـه خـاطر گـرد و غبار
و آلـودگی خـاک مـنطقه و... چـشمان
مــن عـفونت کـرد . آلـودگی مـحیط،
بـاعث سوزش چشمانم شده بود . این
سـوزش، حـالت عادی نداشت. پزشک
واحـد امداد، قطرهای را در چشمان من
ریـخت و گـفت: تـا یـک ساعت دیگه
خـوب مـیشوی. سـاعتی گـذشت اما
هـمینطور درد چشم، مرا اذیت میکرد.
چـند مـاه از آن ماجرا گذشت. عملیات
مـوفق رزمـندگان مـدافع وطـن، باعث
شـد کـه ارتـفاعات شمال غربی به کلی
پـاکسازی شـود. نـیروها به واحدهای
خـود بـرگشتند، امـا مـن هـنوز درگـیر
چـشمهایم بـودم. بـیشتر، چشم چپ
مـن اذیـت مـیکرد. حدود سه سال با
سـختی روزگـار گـذراندم. در این مدت
صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه
کـردم امـا جـواب درسـتی نـگرفتم. تا
ایـنکه یک روز صبح، احساس کردم که
انـگار چـشم چـپ مـن از حدقه بیرون
زده! درست بود!
در مـقابل آیـنه کـه قـرار گـرفتم، دیدم
چــشم مـن از مـکان خـودش خـارج
شـده! حالت عجیبی بود. از طرفی درد
شدیدی داشتم.
هـمان روز بـه بیمارستان مراجعه کردم
و الـتماس مـیکردم که مرا عمل کنید.
دیـگر قـابل تـحمل نـیست. کمیسیون
پزشکی تشکیل شد.عکسها و
آزمـایشهای مـتعدد از من گرفتند. در
نـهایت تـیم پزشکی که متشکل از یک
جـراح مـغز و یـک جـراح چشم و چند
مـتخصص بـود، اعلام کردند: یک غده
نـسبتاً بـزرگ در پـشت چشم تو ایجاد
شـده، فـشار این غده باعث جلو آمدن
چـشم گردیده. به علت چسبیدگی این
غـده بـه مـغز، کار جداسازی آن بسیار
سخت است. و اگر عمل صورت بگیرد،
یا چشمان بیمار از بین میرود و یا مغز
او آسیب خواهد دید.
کـمیسیون پـزشکی، خطر عمل جراحی
را بـالای ۶۰ درصد میدانست و موافق
عـمل نـبود. اما با اصرار من و با حضور
یــک جـراح از تـهران، کـمیسیون بـار
دیـگر تـشکیل شدو...
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❣❣❣
سلام
دختری هستم 37 ساله، با سطح تحصیلی و شغلی و خانوادگی خیلی خوب، خوش برخورد، اجتماعی و مذهبی. حتی تو این سن خواستگارهام از دخترهای جوان بیشتره ولی اصلا و اصلا میلی به ازدواج ندارم.
به شدت به آرامش موجود زندگیم عادت کردم و نمیتونم به همش بزنم. واقعا احساس نیاز به همسر ندارم نه اینکه روحیه ضد مرد داشته باشم فقط و فقط ترس از ازدواج همراه با دلمردگی محض. یعنی هیچ حسی در من برانگیخته نمیشه موقع خواستگاری جز احساس اکراه و کراهت.
میگم اگر اشتباه کنم و طرف از لحاظ فرهنگی با ما جور نباشه چه کنم؟، اصلا به صحبت کردن با خواستگار هم خوشبین نیستم و به نظرم نمیشه روش مانور داد. شهر ما رسم نیست زیاد با خواستگار صحبت کنند با یک جلسه هم که چیزی از اخلاق و فرهنگ فرد به دست نمیاد. اگر جبر محیط و حقارتی که متاسفانه توی نگاه شون به دختران مجرد سن بالا هست نبود هرگز به ازدواج فکر هم نمیکردم.
حالا سوالم اینه واقعا اگر ازدواج نکنم پشیمان میشم؟ اصلا همه باید ازدواج کنند؟
چرا جامعه این دید بد رو نسبت به دخترها مجرد داره؟، برای غلبه بر این خجالت اجتماعی چکار کنم؟، اگر من ازدواج کنم ظلم در حق طرف مقابل نکرده ام با این بی علاقگی نسبت به ازدواج؟، اگر برای فرار از دید اجتماع ازدواج کنم آیا به مشکل بر نمیخورم؟
برای غلبه بر دلمردگی نسبت به ازدواج و علاقمند شدن به ازدواج چه راهکارهایی دارید؟
ممنون میشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام لطفا سوال من رو هم بذارین
من پسر ۱۲ ساله دارم که دو ماهه یه زائده ی گوشتی اندازه نخود روی بیضه زده و بزرگتر شده چند تا دکتر بردم از متخصص جراح و ارولوژی وعمومی بردم ولی هیچ کدوم کاری نکردن وبه همدیگه پاس دادن الان میگن ببرید متخصص پوست میخواستم ببینم کسی تجربه ای داشته لطفا کمک کنین خیلی نگرانشم از اصفهان هستم
❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وقتتون بخیر🌸
من شوهرم زونا گرفته و این زونا به چشمش زده و چشمش باد کرده و اصلا نمی تونه چشمش رو باز کنه یک هفته بیمارستان بود و زیر نظر متخصص چشم و متخصص عفونی و اتفاقا چشمش یکم باز شده بود ولی از وقتی که از بیمارستان مرخص شده دوباره چشمش به حالت اول برگشته دوباره پیش همون متخصص چشم و متخصص عفونی رفتیم ولی دارو هایی که دادند هنوز چشمش رو خوب نکرده پیش طی سنتی هم حجامت انجام دادیم ولی اثری نداشت
ممنون میشم اگه کسی تجربه این بیماری رو قبلا داشته و زود نتیجه گرفته راهنمایی کنه 🙏
الان نگرانی من بیشتر برای چشمش هست چون اصلا نمی تونه چشمش رو باز کنه
❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وقت بخیر ممنون میشم اگه کسی میدونه کمکم کنه من کیست سینه دارم دکتر رفتم بهم قرص گل مغربی وقرص ویتامین E400 بهم داد یه ماه خوردم اصلا خوب نشدم دردم زیاد شده سینه هام بزرگ شده.مثل سنگ سفت شده .آیا کسی راهکاری داره انجام داده خوب شده یه دنیا ممنون اسم باشه آوا
❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همگی .ببخشید دوستان استغفار هفتاد بندی رو باید کامل بخونیم هرشب؟ تا چند شب باید خونده بشه ؟میشه طریقه خوندنشو بگین خیلی زیاده بعضی وقتا خوابم میبره چون قبل از خواب باید خونده بشه ممنون میشم
#ایدی_ادمین 👇🌟🌟
@adminam1400
مطیع بودن کودک نشانه ادب او نیست.
متاسفانه مطیع بودن در فرهنگ ما حسن اخلاقیست به همین دلیل کودک حرف گوش کن را کودک خوب و مودب می نامیم.
اما در حقیقت این کودکان، در بیشتر مواقع سرخورده و بدون اعتماد بنفس هستند.
این کودکان به این نتیجه رسیده اند که من بد هستم یا بلد نیستم، پس بهتر هست حرف مامان و بابا رو گوش بدم تا سرزنش نشم.
محتاط و محافظه کار بودن کودک نشانه عقل و ادب او نیست،
بلکه معمولا نشانه نگرانی و اضطراب درونی کودک است.
متاسفانه در این جور مواقع کودک یاد میگیرد مثل چشم زندگی کند یعنی همه را ببنید مراقب همه باشد اما تصوری از وجود خود نداشته باشد.
برای رشد و شکوفایی فرزندتان👇
اجازه دهید کودکتان در محیط امن خانه و کنار شما زندگی کردن را تجربه کند نه اینکه فقط زنده بماند🌹
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران ☘
زمان خلافت امیرمؤمنان علی (ع ) بود، زنی شیفته و عاشق جوانی شده بود، و با ترفندهای خود می خواست آن جوان را كه شخصی پاك بود، آلوده به عمل منافی عفت كند، جوان از او دوری كرد، و از حریم عفت و پاكی تجاوز ننمود. آن زن آلوده ، نسبت به آن جوان ، بسیار ناراحت شد، تصمیم گرفت با تهمتهای ناجوانمردانه ، او را به كشتن دهد، سفیده تخم مرغ را به لباس خود مالید و سپس به آن جوان چسبید و او را به حضور امیر مؤمنان علی (ع ) آورد و شكایت خود را چنین مطرح كرد: این جوان می خواست با من عمل منافی عفت انجام دهد، ولی من نمی گذاشتم ، سرانجام آنقدر خودش را به من مالید كه شهوت او به لباسم ریخت . سپس آن سفیده تخم مرغ را كه در لباسش بود به علی (ع ) نشان داد. مردم آن جوان را ملامت می كردند، و آن جوان پاك و بی گناه كه سخت ناراحت شده بود، گریه می كرد. امیرمؤمنان علی (ع ) آماده قضاوت شد، به قنبر فرمود: برو ظرفی پر از آب جوش به اینجا بیاور، قنبر رفت و آب جوش آورد. بدستور امام علی (ع ) آن آب جوش را به روی لباس آن زن ریختند، هماندم آن سفیدی های مالیده به لباس او، جمع شد، آن حضرت به قنبر فرمود: آن سفیدی ها را به دو نفر بده . قنبر آنها را به او نفر داد، آن دو نفر آن سفیدی ها را چشیدند و هر دو عرض كردند كه این سفیدی ها از سفیده تخم مرغ است . امام علی (ع ) دستور داد، آن جوان بی گناه را آزاد ساختند، و آن زن را بجرم نسبت زنا به یك فرد بی گناه ، شلاق زدند. یعنی حد قذف (تهمت زنا) را كه هشتاد تازیانه از روی لباس است بر وی جاری ساختند.
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
☘☘☘☘☘☘☘☘
واقدی گفت : روزی به نزد هارون الرشید شدم . شافعی و محمد یوسف ، و محمد اسحاق حاضر بودند. هارون الرشید شافعی را گفت : چندی از فضایل علی یاد می كنی ؟ گفت : چهارصد یا پانصد. محمد یوسف را گفت : تو چند روایت می كنی ؟ گفت : هزار زیادت . محمد اسحاق را گفت : تو چند یاد می كنی ؟ گفت : فضایل وی نزدیك ما بسیار است ، اگر خوف و ترس نبودی . گفت : خوف از كیست ؟ گفت : از تو و عمال تو. گفت : تو ایمنی . محمد اسحاق گفت : پانزده هزار حدیث مسند و پانزده هزار حدیث مرسل و گفت : من شما را خبر دهم از فضیلتی كه به چشم دیده ام و به شما نیز نمایم . بهتر از آنچه یاد دارید. گفت : بفرمای .
گفت : عامل دمشق به من نامه ای نوشت كه این جا خطیبی هست كه علی را دشنام می دهد و لعنت می كند. گفتم : وی را بندكن و پیش من فرست . چون وی را بفرستاد، گفتم : چرا علی را دشنام می دهی ؟ گفت : زیرا كه پدران ما را كشته است . گفتم : ویلك ! هر كه را علی كشت به حكم خدا و رسول كشت . گفت : اگر چنین باشد وی را دشمن می دارم و دشنامش می دهم . جلاد را فرمودم تا وی را صد تازیانه زد و در خانه انداخت و در خانه قفل بزد. چون شب در آمد. اندیشه می كردم كه وی را چگونه كشم ؛ به تیغ كشم یا به آبش غرق كنم یا به آتش بسوزم . در این اندیشه به خواب شدم ، دیدم كه در آسمان گشاده شد و رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمد، پنج حله پوشیده و علی علیه السلام فرود آمد سه حله پوشیده ، و حسن و حسین علیهما السلام فرود آمدند، هر یك دو حله پوشیده ؛ و جبرئیل را دیدم كه كاسه ای در دست داشت ، آب صافی در وی . رسول از وی بستد و در سرای من پنج هزار خلق بودند. رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت : هر كه شیعه علی علیه السلام است باید كه برخیزد. دیدم كه چهل كس برخاستند و من ایشان را می دانم . رسول صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را آب داد و گفت : آن دمشقی را بیاورید. وی را از خانه بیرون آوردند. شاه مردان را چشم بر وی افتاد. گفت : یا رسول اللّه ! این ملعون بی جرم مرا دشنام داد. رسول صلی الله علیه و آله گفت : ای ملعون چرا علی را دشنام می دهی ؟ خدایا! وی را مسخ كن و صورتش بگردان . در حال سگی شد. بفرمود تا وی را در آن خانه كردند. من از خواب در آمدم . گفتم : در خانه باز كنید و دمشقی را بیارید. چون در خانه باز كردند، سگی شده بود و اكنون در آن خانه است . بفرمود تا بیاورند. سگی بود، اما گوشش به گوش آدمی می ماند. وی را گفتند: چون دیدی عذاب خدای ؟ وی در پیش افكند و آب از چشمش روان شد. شافعی گفت : وی را از اینجا فراتر برید كه مسخ است ؛ از عذاب خدا ایمن نتوان بود. وی را باز در آن خانه كردند. صاعقه در آن خانه افتاد و آن سگ و هر چه در آن خانه بود، به سوخت و آن ملعون در دنیا مسخ و سوخته شد - و در آخرت به عذاب گرفتار شود.
داستان عارفان / کاظم مقدم
چرا هیچ مردی راضی نمیشه زنش عضو این کانال بشه 😳
هر زنی عضو این کانال شده زندگیش دگرگون شده🧿
یعنی چی میتونه باشه 👇📵
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
فقط خانم های متاهل بیان🚷♨️👆
سلام عزیزای دلم برای تعبیر خواب پرسیده بودید به کیی مراجعه کنیم تعبیراشون دقیق و صحیح باشه👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
ادرس کانالشون👆
@Yahasanemojtaba3
اینم پی ویشون👆
اینجا انجام میدن 👆👆عضو بشید
بهشون پیام بدید،خودمم از ایشون میپرسم همیشه🌸👌
#حبیبه 🌸
#دعا_درمانی 🌱
ختم سریع الاثر استغفار بهترین
حلال مشکلات
عدد استغفار برای سالکین در ابتدای
راه روزی ۱۰۰۱مرتبه و
عدد ۳۰۰۰۰مرتبه برای آمرزش گناهان
و ادای قرض نافع است.
۷۰ مرتبه استغفار بعد از نماز عصر
برای روشنایی دل مفید و موثر است
چنانچه امام صادق علیه السلام می
فرمودند:
۷۰۰گناه را خدا بیامرزد.
۱۰۰مرتبه استغفار هنگام خوابیدن
برای آمرزش گناهان
مرحوم سید علی قاضی به این
دو استغفار سفارش میکردند.
منابع:سخن بزرگان
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
⊰⊰━━━≼ِ✺ #تقویم_روز ✺≽━━━⊱⊱
🗓 #یکشنبه ۸ تیر | سرطان 1404
🗓 ۳ محرم ۱۴۴۷
🗓 29 ژوئن 2025
🌹 امروز متعلق است به:
🔸 مولی الموحدین امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام
🔸 عصمة الله الکبری حضرت فاطمة الزهراء سلاماللهعلیها
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹 رسیدن عمر بن سعد لعنةاللهعلیه به کربلا، ۶۱ ه.ق
📆 روزشمار:
▪️ ۷ روز تا عاشورای حسینی
▪️ ۲۲ روز تا شهادت امام سجاد علیهالسلام
▪️ ۳۲ روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلاماللهعلیها
▪️ ۴۷ روز تا اربعین حسینی
▪️ ۵۵ روز تا شهادت حضرت رسول (ص) و امام حسن مجتبی (ع)
💇♂️ اصلاح مو (سر و صورت):
🔹 باعث طول عمر میشود.
💉 خون دادن، حجامت، فصد و زالو انداختن:
❌ باعث ضعف مغز است.
💑 مباشرت:
✅ برای سلامتی بدن مفید است.
😴 تعبیر خواب شب دوشنبه:
طبق آیه ۴ سوره مبارکه نساء است.
✂️ گرفتن ناخن:
❌ یکشنبه روز مناسبی نیست.
👕 بریدن و دوختن لباس نو:
❌ مناسب نیست.
🕰 زمان استخاره روز یکشنبه:
🔸 از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
🔸 و از ساعت ۱۶ تا مغرب
🕋 ذکر روز یکشنبه:
✨ «یا ذالجلال والاکرام» — ۱۰۰ مرتبه
✨ بعد از نماز صبح: ۴۸۹ مرتبه «یافتاح» برای گشایش و نصرت
🕌 روز یکشنبه متعلق است به:
#حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
💰 صدقه صبحگاهی:
⛔️ برای رفع نحوست توصیه شده است.
📛 کارهایی که امروز مناسب نیستند:
🚫 دیدار با روسا و مسئولین
🚫 طلب حوائج
🚫 خرید و فروش کلان
🚫 امور شراکتی
🚫 ازدواج
🚫 سفر
🤰 زایمان:
✅ مناسب است
🦵 رک ارقنوع:
🔸 انرژی در ناحیه ساق پاها متمرکز است.
❗️از آسیب به این ناحیه پرهیز شود.
🧭 مسیر رجال الغیب:
📍 از سمت جنوب
✨ هنگام نیاز، با نیت خالص و دعای زیر به آن سمت رو کرده و مدد بطلبید:
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ
اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةُ
اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ
یا رُقَبا، یا نُقَبا، یا نُجَبا، یا اَبدال، یا اَوتاد، یا غَوث، یا قُطُب
🐪 خرید حیوان و چارپایان:
✅ خوب است.
🕳 کندن جوی و چاه:
✅ نیک است.
⏰ ذاتالکرسی یکشنبه:
🕓 عمود ۱۰:۴۰ صبح
🤲 دعای خواندهشده در این لحظه مستجاب میشود.
🌙 وضعیت ماه و تأثیر آن بر انرژیها:
🔹 ماه در صورت فلکی میزان (ترازو)
✨ تقویت تعادل، عدالت، زیبایی، دیپلماسی و روابط
🌒 هلال رو به افزایش
🌱 زمان مناسب برای کاشت نیتها و شروعهای تازه
🌌 ستارگان تأثیرگذار امروز:
✨ سنبله: تقویت عقل و روابط
✨ سماک رامح: بیداری معنوی و گشایش
✨ نسر واقع: حمایت در علم و هنر و عرفان
🪐 موقعیت سیارات کلیدی:
☀️ خورشید در سرطان → فعالسازی چاکرای قلب
💫 زهره در اسد → عشق پرشور، زیبایی خاص
🧠 عطارد در سرطان → ذهن وابسته به احساسات
🔥 مریخ در ثور → اراده پایدار
📚 مشتری در جوزا → رشد ذهنی و یادگیری
🌊 زحل در حوت → پالایش درونی
🔢 عدد معنوی روز: ۷
🔹 عدد عرفان، مکاشفه، حکمت و آرامش
🔁 تکرار ۷ باعث گشایش سروش میشود
🎶 فرکانس کیهانی امروز: 741Hz
💫 پاکسازی ذهنی و سمزدایی روانی
🧘♂️ مناسب برای مدیتیشن صبح یا شب
💚 چاکرای غالب: چاکرای قلب
✨ ذکر «یا ودود» یا «یافتاح»
✨ تنفس سبز و لمس ناحیه قلب برای پاکسازی احساسات
🧭 جهت متافیزیکی الهی:
📍 جنوب – جهت غالب انرژی و نور
✨ در مراقبه یا نیتگذاری رو به جنوب ایستاده و دعا کنید.
📜 اذکار توصیهشده:
🕊 «یافتاح» – گشایشگر
🕊 «یا ذالجلال والاکرام» – جذب جمال و برکت
🌈 پرتال انرژی درونی:
⏰ ۴:۴۰ تا ۵:۱۵ صبح
⏰ ۱۹:۲۴ تا ۲۰:۱۵ شب
🧘♀️ بهترین زمان برای دعا، تمرکز و نیتگذاری
#وعده_صادق #مرگ_بر_اسرائیل #بدرقه_90میلیونی #مرگ_بر_آمریکا #امام_حسین