Ayate quran 28_12-04-24_16-00-10-166_71_94.mp3
11.45M
🎧#جلسه_بیست_و_هشتم
🔮#طرح_شگفت_انگیزترین
#آیاتکاربردیقرآن
📚 موضوع:
چرا از دینداریمون #لذت
نمی بریم؟😩
چرا ایران برای خودش #دشمن درست میکنه؟ 😐
چرا با #آمریکا دشمنی میکنیم 🤔 ولی با #چین و #سوریه دوستیم و رابطه داریم؟ 😳
🎙حاج آقا رحیمی
⏰ ۱۱ دقیقه و ۱۹ ثانیه
با دور تند گوش بدید
✅ مجموعه فرهنگی جهادی #فطرس🇮🇷
🦋@fotros_dokhtarane
بچه های ایران 🇮🇷
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوهفت اعجاز کسی آنها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده ب
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوهشت
و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید... نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده😨
و ندیده تصور میکرد چه دیده ایم که تمام وجودش در هم شکست. صدای تیراندازی شنیده میشد و هرلحظه ممکن بود تروریست دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد،..
نمیدانم پیکر سیدحسن🌷 را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد.. و میدیدم روح از تنش رفته که جگرم برای این همه تنهایی اش آتش گرفت...
عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا حرم بی صدا گریه میکرد..
مقابل حرم که رسیدیم..
دیدم زنان و کودکان #آواره داریا در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از تروریست ها نبود...😥😢
که نفسم برگشت...
دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه میکردند،..
نمیدانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستاده اند،..
ولی مصطفی میدانست و خبری جز پیکر بی سر پسرشان🌷😭 نداشت..
که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هق هق گریه بلند شد. شانه هایش میلرزید..
و میدانستم رفیقش فدای من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم.😭😓
مادرش به سر و صورتم دست میکشید و عارفانه دلداری ام میداد
_اون حاضر شد #فدا شه تا #ناموسش دست #دشمن نیفته، آروم باش دخترم!
از شدت گریه نفس مصطفی😭 به شماره افتاده بود.و کار ناتمامی داشت که با همین نفسهای خیس نجوا کرد
_شما پیاده شید برید تو صحن، من میام!
میدانستم میخواهد سیدحسن را به خانواده اش تحویل دهد..
که چلچراغ اشکم شکست و ناله ام میان گریه گم شد😭😓
_ببخشید منو...😓😓😭😭
و همین اندازه نفسم یاری کرد..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
❤️🤍💚
📌نزدیک یک هفته بود که #سوریه بودیم.
موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به #فاطمه و #ریحانه ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم...
📌یه شب رفتیم توی خانه هایی که #خالی شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ #دشمن به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مث #پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون #پتو و ملحفه توی #سرما خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ...
📌شبها #نماز_شب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد #اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره #ذاریات بخونیم...
#مدافع_حرم شهید علیرضا قلی پور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┅═🦋 #بچههای_ایران 🦋═┅
➕ عضو بشید 👇
🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺💅 بازار لوازم آرایشی ایران بدون روتوش!
#حجاب
#دشمن
#زن
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🌐 کانال #بچه_های_ایران
➕ عضو بشید 👇🇮🇷
🆔https://eitaa.com/b_iran/6029