#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید باقر نگهداری🔅
♦️ دانش آموز سال چهارم دبیرستان در رشته علوم اقتصادی بود.دوستانش در آن سال شهادت می رسند و باقر بدون اطلاع خانواده به جبهه می رود و بی صبرانه انتظار شهادت را می کشد.
💌در نامه ای به خانواده می نویسد:
هر هفته در مدرسه گروهي از دوستان يکبار به جبهه حرکت مي کردند و من هم دائماً اين فکر را مي کردم که چرا من نروم مگر من از آنها عزيزترم مگر خون من رنگينتر است تا اينکه موقعي که براي امتحانات رفته بودم ثبت نام کردم و روزي يک دفعه دو دفعه را به بسيج نيريز مي رفتم و حالا هم معتقد به هر چه خداوند قسمت کند هستم.
💌آفرين بر چينن پدران و مادراني که چنين عزيزاني تربيت کرده اند.خدا به آنان صبر و اجر عنايت و فقدان عزیزشان را به لطف خود جبران نمايد.تا چراغي فروزان براي هدايت و راهنمايي نسل آينده کشورمان باشند.
خانواده هاي داغدار آنها را از ياد نبريم و در رفع نگراني آنها باشيم و ياد و خاطره آنها را هميشه زنده نگهداريم.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
🌹شهادت دو برادر در یکروز
🌷 #مهدی_زینالدین در ۲۷ آبان سال ۱۳۶۳ درحالی که به همراه برادرش #مجید مسئول اطلاعات و عملیات تیپ دو لشکر ۱۷، برای شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت در حرکت بودند، در منطقه دارساوین بر اثر کمین ضد انقلاب به شهادت رسیدند.
❤️مرحوم عبدالرزاق زین الدین پدر شهیدان مجید و مهدی زین الدین در خصوص پنهانکاری مجید بیان کرد:
روزی مجید در اوایل آغاز جنگ تحمیلی به مرخصی آمد، مادرش از او پرسید که در جبهه چه میخوری؟ او پاسخ داد: اکثرا آبگوشت ماهی میخوریم.
بعدها متوجه شدیم که آنها نان خشک ها را در آب رودخانه خیس میکنند و میخورند.
مجید حتی مجروحیت را هم از ما پنهان میکرد.
زمانی که چند نفر از سپاه آمدند و خبر شهادت مجید و مهدی را دادند، درخواست عکس کردند تا بر روی اعلامیه چاپ کنند. تمام آلبومها را گشتیم، اما خبری از عکس مجید نبود. متوجه شدیم که او پیش از رفتن به منطقه عکسهایش را از آلبوم جمع کرده است.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋
*عاشقانه، عارفانه، بی بهانه دوستت دارم*💞
*شهید علی آقایی*🌹
تاریخ تولد: ۳۰ / ۶ / ۱۳۶۶
تاریخ شهادت: ۷ / ۱۲ / ۱۳۹۴
محل تولد: اردبیل
محل شهادت: سوریه
*🌹همسرش ← ساعت هشت و نیم بود که وضو گرفتم💫 و با هزار فکر و خیال، داشتم خودم را برای نماز مغرب و عشاء آماده میکردم📿 که متوجه شدم علی پیام زده: عاشقانه، عارفانه، بی بهانه دوستت دارم.💞 تا پیامشان را دیدم دوباره دلم گرفت.🥀 دوبار در دوران نامزدی به ماموریت رفته بود،🍂یکبار هم بعد از زندگی مشترک مان🍂این سومین بار بود ولی در هیچ کدام این احساس را نداشتم🥀گوشی را برداشتم و زنگ زدم📞 خاموش بود🥀دوباره گرفتم📞خاموش بود🥀هزار بار دستم رفت روی دکمه تماس📞اما خاموش بود🥀یکشنبه هم خاموش بود هر بار منتظر صدای بوق گوشیاش بودم🥀اما صدای خاموش بودنش را به رخم میکشید🥀و هر بار انگار آب داغ روی سرم میریختند.»🥀راوی← طبق کلیپی از منطقه، عنوان شده بود که علی به شهادت رسیده🕊️اما گفته بودند به دلیل شرایط خاص منطقه🥀فعلاً نمیتوانند پیکرش را به عقب برگردانند.🥀اگر هم داعشیها بفهمند ایشان پاسدار است🍃ممکن است دیگر نتوانیم به پیکر دسترسی داشته باشیم🥀برای همین نتوانستند با جسد داعشیها مبادلهاش کنند🥀عاقبت پیکرش بعد از 4 سال به وطن بازگشت*🕊️🕋
*شهید علی آقایی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان «سقیفه»
#قسمت: چهارم :
به امر پیامبر(ص)، صحابه و کسانی که ادعای مسلمانی می کردند ،متفرق شدند ، فقط سلمان فارسی(ره) و حضرت علی(ع) در کنار پیامبر(ص) بودند.
با خلوت شدن اتاق ، حضرت زهرا (س) داخل شد و چون حال پدر بزرگوارشان را آنچنان دید، بغض راه گلویش را گرفت ،به طوریکه اشک از گونه اش جاری شد.
تمام جان و عشق پیامبر (ص) در پیش چشمش میگریست و این درد ، بسی کشنده تر از بیماریی بود که بر جان رسول الله(ص) افتاده بود.
همگان می دانستند که پیامبر روی دخترش حساس است ، به شادیش شاد و به غمش غمگین می شود.
پیامبر که حال دخترش را چنین دید ، آغوشش را گشود و فرمودند : پاره ی تنم ، میوه ی وجودم ،ای ام ابیهای من ، بیا در کنارم بنشین و بگو چرا گریه می کنی؟
حضرت زهرا (س) کنار پدر قرار گرفت، بوسه ای بر دستان پیامبر زد و فرمود : نسبت به خود و بچه هایم بعد از شما ترس دارم.
رسول الله (ص) درحالیکه اشک از چشمان مبارکش جاری می شد فرمود: فاطمه ام، آیا نمی دانی ما خانواده ای هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا ترجیح داده و فنا را بر همه ی آفریدگان حتمی کرده است؟
بگذار سرّی از اسرار غیب را برایت بازگو کنم تا دلت آرام گیرد.
حضرت زهرا (س) در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود،لبخندی به روی پدر پاشید و آماده ی شنیدن ،چشم به دهان مبارک پدر دوختند.
پیامبر (ص) که لبخند فاطمه(س) ، او را آرام نموده بود ادامه داد: همانا خداوند تبارک و تعالی، توجهی به زمین نمود و مرا از میان اهل زمین انتخاب کرد و به پیامبری برگزید. بار دیگر توجهی بر زمین کرد و شوهر تو را انتخاب کرد و به من دستور داد تا تو را به ازدواج او درآورم و او را برادر و وصی و وزیر و جانشین خود ،میان امت قرار دهم.
دخترم ،ای پاره ی تنم؛ بدان که پدر تو بهترین پیامبران خدا و شوهرت بهترین اوصیا و وزرا است و تو اولین کسی از خانواده من هستی که به من ملحق خواهی شد. پس خداوند برای سومین بار به زمین توجهی کرد و تو و یازده تن از فرزندانت و فرزندان برادرم و شوهرت را انتخاب نمود.
پس مژده باد که تو رئیس و سرور زن های اهل بهشت هستی و فرزندانت (حسن و حسین) سید و آقای اهل بهشتند، بدان که من و برادرم و آن یازده نفر (ع) پیشوایان و جانشینان من تا روز قیامت همه هدایت کننده و هدایت شده ایم.
فاطمه با شنیدن این سخنان چشمانش ازشوق می درخشید و پیامبر(ص) که با دیدن حال میوه ی دلش ،انگار دردی در این عالم ندارد ادامه داد :...
#ادامه دارد
🖊به قلم : ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
@bartaren
#شب_عمليات_در_جبهه
#شب_عرفه_در_عرفات
✅ شب عملیات در جبهه، مثل شب عرفه در عرفات، باید آماده می بودى!!
❎ خصوصاً به لحاظ روحی، بايد رابطهی خودت را با خدا اصلاح كرده بودى.
❌ اگر کسی براش مسئلهی مرگ حل نشده بود شب عملیات، مثل بعضى حجاج درجا می زد!
💢 شب عملیات، اونایی که حواسشون جمع بود، از قبل آماده شده بودن، ره صد ساله رو یک شبه رفتن....
🌷غروب عملیات کربلای ۵ پشت خاکریز ذبیح الله یوسفیان رو ديدم كه اشک میريخت، ساعتی بعد گرفت آنچه خواست....
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#آثار_موج_انفجار!
🌷یك روز جوان بسیجیای آوردند در حدود ۱۶ ساله كه به شهادت رسیده بود. هر چه معاینه كردم، هیچ جای تركش و جراحتی ندیدم، حتی خال هم برنداشته بود. وقتی سئوال كردم گفتند: خدمه ضدهوایی بوده است.
🌷بعدها متوجه شدم كه موج انفجار، اندامهای پر بدن مثل طحال و كبد را میتركاند و موجب خونریزی داخلی میشود. طفلك قبل از رسیدن به اورژانس جان داده بود. مرگ این جوان برای من دردناك بود و باعث ناراحتی من شد.
📚 كتاب "پرسه در دیار غریب" (خاطرات پزشكان)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada