eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
676 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از یک دورافتاده، خودش را به بخشداری منطقه رسانده بود تا ناصر (بخشدار) را ببیند و مشکلش را به او بگوید، وقتی از بخشداری رفت بیرون، ناصر گفت: می‌خواهم بروم به روستایی که این بنده خدا ‌گفت، تا وضع زندگی‌اش را ببینم، گفتم: آقاناصر! باید 30 کیلومتر پیاده برویم تا به روستا برسیم، اشکالی ندارد؟ گفت: نه! چه اشکالی دارد؟ پیاده رفت توی روستا، مشکل اهالی را از نزدیک دید و از هیچ خدمتی فروگذار نکرد. ناصر فولادی 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ویلای جبهه‌ ها و ویلانشینان عصر روح‌ الله از نوع دوبلکس !! 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5891085084311686426.mp3
30.89M
🔊 سخنرانی استاد رائفی‌‌‌‌پور 📑 «تفسیری بر دعای ندبه» - جلسه ۳ 🗓 ۳ تیر ماه ۱۴۰۱ - تهران، هیئت مع امام منصور 🎧 کیفیت 48kbps 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان می خورد که کودک کردی که همراه پدرش کنار آنها نشسته بود دچار استفراغ شد. او کلاه زمستانی اش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد. پدر بچه خواست بچه اش را تنبیه کند. با لبخند مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می شود... مدت ها بعد سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی آمد. رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آنها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه م... با رفتار آن روزت مرا شیفته خودت کردی حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی. 📚 حدیث خوبان ص۲۵۴ 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون برادر حسین هست🥰✋ *حلال مشکلات حتی پس از شهادت*🌙 *شهید حسین ولایتی فر*🌹 تاریخ تولد: ۶ / ۴ / ۱۳۷۵ تاریخ شهادت: ۳۱ / ۶ / ۱۳۹۷ محل تولد: دزفول محل شهادت: اهواز *🌹یکی از دوستان شهید به خاطره‌ای بعد از شهادت حسین و نظر کردن شهید به رفقایش اشاره کرده و آن را چنین روایت می‌کند:🌙سر مزار حسین بودیم که یکی از رفقا پرسید: «برادرت کجاست؟ چند وقتی است ندیدیم‌اش.»⁉️داستان برادرم را برایش تعریف کردم. گفتم: «برادرم به خاطر شکایتی که از او شده زندان است.»🥀جزئیات را روایت کردم: «برادرم ساکن کیش بود.آنجا به دختری علاقمند شد و از طریق خانواده‌اش پیگیری کرد.🎊آن‌ها هم ابتدا به صورت مشروط می‌پذیرند. شرطشان این بود که برادرم خودش را به خانواده اثبات کند.🍃برادر من هم هر کاری کرد تا اعتماد آن خانواده را جلب کند.💞از خریدن جهیزیه برای دختر مورد علاقه‌اش تا خرج‌های کذایی.🎊برادرم که فکر می‌کرد با این کارها دل خانواده دختر را به دست آورده است،💐به آن‌ها اعلام کرد به همراه خانواده می‌خواهم بیایم خواستگاری.اما آن‌ها درخواستش را رد می‌کنند.‼️ حتی آن دختر می‌گوید: «من اصلا به تو علاقه‌ای ندارم.»‼️برادرم وقتی می‌فهمد در این مدت فریب خانواده را خورده عصبانی شده و با خانواده درگیر می‌شود.🍂در حین درگیری، لگدی هم به بخاری که آنجا بود می‌زند. بخاری روی زمین می‌افتد و آتش در خانه شعله‌ور می‌شود.🔥 همه به سلامت از خانه خارج شدند اما خانه کاملا سوخت.🔥حالا آن خانواده از برادرم شکایت کرده‌اند.🥀در دادگاه هم برادرم را به پرداخت ۸۵ میلیون تومان جریمه محکوم کرده‌اند.🥀او هم که این پول را نداشت، مجبور می‌شود به زندان برود.🥀این مدت بارها خواستیم رضایت خانواده را بگیریم. هر بار نمی‌شد.🍂 قبول نمی‌کردند رضایت بدهند. دیگر قطع امید کرده بودیم.»🥀وقتی این ماجرا را تعریف می‌کردم، بغض گلویم را گرفته بود.🍂 هم شهادت حسین رفیقم، هم ماجرای برادرم خیلی ناراحتم کرده بود.🥀بیشتر از یک سال از زندان رفتن برادرم می‌گذشت و هیچ کاری هم از دست ما برنمی‌آمد.🍂آن شب تا دم سحر با رفیق شهیدم درد و دل کردم. وقتی رفتم خانه اذان صبح بود.📿 نمازم را که خواندم از شدت خستگی بیهوش شدم. صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم.🍃 با خوشحالی گفت: «داداشت آزاد شده. آن خانواده اول صبح رفتند و رضایت داده‌اند.»‼️صدای مادرم هنوز در گوشم می‌پیچد. خوشحالیش وصف شدنی نبود.🌙 من در آن حالت یقین داشتم که دل سنگ آن خانواده را حسین نرم کرده بود.💫 با خودم گفتم رفیقمان هنوز هم مثل قدیم دنبال حل کردن مشکلات ماست...»🌷حسین پسری مذهبی، مهربان، نماز خوان ،ولایتمدار و ...🌙که همیشه به دیگران کمک می‌کرد و حتی یک‌بار برای کمک تمام حقوقش را بخشید💫 ایشان در هنگام رژه نیروهای مسلح اهواز هدف تروریست ها قرار گرفت💥 و به شهادت رسید*🕊️🕋 *شهید حسین ولایتی فر* *شادی روحش صلوات*🌹💙 *zeynab_roos313*