eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
677 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات 🔴 حاج صادق آهنگران 🔶 شب به یادماندنی عملیات مسلم 1⃣ 🔸🔹 عملیات مسلم بن عقیل علیه السلام برای من یادآور چندین صحنه‌ی معنوی و امداد غیبی می‌باشد. این عملیات به تاریخ 9/7/1361 در منطقه‌ی غرب سومار که تقریباً کوهستانی بود و تپه‌های زیادی داشت، انجام شد. قبل از اعلام رمز عملیات، گردان‌ها هر کدام دسته دسته در گودی یکی از این تپه‌ها و یا کنار تپه‌ها و شیارها مستقر شده بودند. 🔸🔹 آن شب به همراه آیت الله «حائری شیرازی» امام جمعه‌ شیراز، به تک تک این مقرها رفتیم و برنامه اجرا کردیم. ایشان سخنرانی می کرد و من نوحه می‌خواندم. شب دل پذیری بود. رزمندگان همگی آماده‌ عملیات بوده و از شور و نشاط خاصی برخوردار بودند. 🔸🔹 آن شب، آسمان بسیار مهتابی و صاف و همه منطقه روشن بود، که این مسأله نگرانی‌هایی را در سطح فرماندهان به وجود آورد. قبل از آغاز عملیات، در قرارگاه ذکر توسلی پیدا کردیم. ]شهید[ آیت الله اشرفی اصفهانی نیز در قرارگاه حضور داشت. 🔸🔹 ایشان با آن کهولت سن، خود را به منطقه رسانده و در جمع رزمندگان و فرماندهان حاضر شده بود. ادامه دارد ⏪
. 🔴 خاطرات حاج صادق آهنگران 🔶 شب به یادماندنی عملیات مسلم بن عقیل 2⃣ 🔸🔹قبل از اجرای دعای کمیل، در ذکر توسل، ماجرایی را که از سعید درفشان شنیده بودم، برای مستمعین خواندم. مضمون واقعه این بود که راوی می گوید: 🔸🔹 «یک بار از تپه‌های شوش بالا می‌آمدم، صدای ناله‌ای توجه‌ام را جلب کرد. دنبال صدا را گرفتم، به یک بسیجی رسیدم که غرق در خون پشت تپه افتاده است. با اولین نگاه فهمیدم که ماندنی نیست و لحظات آخر عمرش را سپری می‌کند. بسیجی در خون خود غوطه ور بود و رنگ به صورت نداشت. رفتم کنارش نشستم. با اشاره‌ای از من درخواست آب کرد. قمقمه‌ام را نگاه کردم، خالی بود و آب نداشت. از نگاه‌های بسیجی شرمنده شده بودم[4]. سرش را روی زانویم گذاشتم، در این هنگام بسیجی گفت: اگه می‌شه زبونت رو روی زبونم بذار، زبونم خشک شده و عطش دارم. و بالاخره آن بسیجی با لبان تشنه به شهادت رسید.» 🔸🔹 روضه که تمام شد، خواستم دعا را ادامه دهم، یک دفعه آیت الله اشرفی اصفهانی مجلس را به دست گرفت و روضه را این طور ادامه داد: دارد ⏪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔴 خاطرات حاج صادق آهنگران 🔶 شب به یادماندنی عملیات مسلم بن عقیل 3⃣ 🔸🔹 «ایشون که این جریان رو تعریف کردن، من یاد حضرت علی‌اکبر افتادم که وقتی از میدان جنگ برگشت، به پدرش امام حسین صلوات الله علیه فرمود: «ابتا، العطش قد قتلنی، بابا تشنگی داره منو از پا در میاره.» امام حسین صلوات الله علیه زبان مبارک را بر روی زبان علی اکبر گذاشتن، علی اکبر شرمنده شد، که زبان پدرش از زبان خودش خشکیده‌تره. شهیدان ما، همه راه علی اکبر رو ادامه می‌دهند و جنگ ما جنگ کربلاست.»  🔸🔹وقتی آیت الله اشرفی اصفهانی این روضه را می خواند، فضای معنوی خاصی در قرارگاه حاکم شده بود و تمام فرماندهان اشک می‌ریختند. بعد از این ذکر توسل، دعای کمیل را شروع کردم. 🔸🔹اواسط دعا، یکی از برادران که مسئول مراسم بود، اطلاع داد که آیت الله اشرفی می‌خواهد به کمک شما بیاید و در قرائت دعا مشارکت کند. ایشان آمد و میکروفن را تقدیم‌شان کردم. ادامه دارد ⏪
. 🔴 خاطرات حاج صادق آهنگران 🔶 شب به یادماندنی عملیات مسلم بن عقیل 4⃣ 🔸🔹چند فرازی از دعای کمیل را خواند و گفت: «من همین طور که نشسته بودم و دعا رو در محضر شما عزیزان گوش می کردم، شمیم بوی عطری به مشامم رسید. این بوی عطر، عادی نیست و من احساس کردم وجود مبارک حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در بین ماست و ما در محضر مبارک حضرتش هستیم. 🔸🔹بوی خوشی که فضا رو پر کرده، از عنایت وجود پربرکت امام زمان است و به طور قطع و مسلم امام عصر به ما نظر دارند. این بود که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و خودم را رساندم بین شما قدر این فضا و زمان را بدانید 🔸🔹 بالاخره دعا تمام شد. حدود نیم ساعت مانده به آغاز عملیات. ابرهای زیادی تمام منطقه را فرا گرفت و کل منطقه در تاریکی فرو رفت. فرماندهان از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند، چون اگر آسمان و منطقه، مهتابی و روشن بود، باعث می‌شد دید دشمن بهتر شود و ما تلفات زیادی می‌دادیم که به لطف خدا و عنایت حضرت صاحب‌الزمان ابرهایی ظاهر شدند و منطقه در تاریکی محض فرو رفت و عملیات آغاز شد.[5] 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادی - 15_mixdown.mp3
8.08M
۱۵ آدمای صبور، عموماً شادترند! چــرا؟ 🔮صبر، یه کیمیاست برای افزایشِ وسعت و ظرفیتِ روح! هر چی روح بزرگتر میشه؛ سطح غمهاش کمتر، و شادی هاش بیشتر میشه. شجاعی 🎤 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🕊 از منطقه که برمی گشتیم، یک نفر نظرمان را جلب کرد. او را که روی زمین ریخته شده بود جمع می کرد و در داخل سطلی که در دست داشت می ریخت. تعجب کردیم چون در اوضاعی که بچه ها حتی یک را نادیده می گرفتند و زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها می کردند ، این فرد چرا ها را جمع می کند؟ جلوتر رفتیم، بود. وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد رو به ما کرده و گفت: است اینها روی زمین بماند، باید صاحبانش بکار گرفته شود . 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
﷽ 📜 ✍🏼دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمین و گفتم : « حاجی من اینجور نمیتونم کار کنم!.» داشتم کالک عملیات می کشیدم. حاج قاسم مدام میگفت : «پس چی شد؟» اطلاعات دیر به دستمان رسیده بود! حالا باید فوری میکشیدم و میدادم دستش! در جوابم گفت : «ناراحت نشو خودم الان میام کمکت » رفتیم توی اتاق خودش، یک راپید گرفت دستش. نشست آن طرف کالک. گفت: «من اینطرف رو میکشم تو اونطرف رو» یک نفر دیگه هم امد کمکمان. با همان دست مجروحش تند تند کالک میکشید و می‌آمد جلو! خیلی کم روی اطلاعات نگاه میکرد. برعکس ما که هی باید سراغ اطلاعات میرفتیم و بعد پیاده میکردیم روی کالک. بیست و سه دقیقه بعد کالک کامل عملیاتی جلویمان بود . حاج قاسم نگاهی به من انداخت و گفت :«خسته نباشی» نگاه کردم و دیدم مثلا قرار بود من بکشم! اما بیشتر زحمتش را حاجی کشیده بود. از بس شناسایی رفته بود و همه را به چشم دیده بود! 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا