#لخظه_تلخ_یک_امدادگر....
🌷«فتح اله» نام یکی از برادران ارتشی است که همراه ما در منطقه حضور داشت. او از اهالی اطراف ایلام بود که با هم رفاقت داشتیم. فتح اله برای انجام کاری به همراه یک رزمنده جنوبی به پشت خط رفته بودند. وقتی بازگشتند به سنگر ما آمدند و از من پرسید: «ناهار چی دارید؟» چون ناهار و شام ما را در یک وعده میآوردند، گفتم: «لوبیا و هندوانه.» به آنها تعارف کردم که مهمان ما باشند، اما فتح اله گفت: «میروم سنگر خودمان میخورم.»
🌷او و همرزم جنوبیمان راه افتادند و من هم به دنبال آنها رفتم. همین که کنار تانکر آب نشستم ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد و تعدادی از ترکشها هم از کنار صورت من رد شدند. ترکشها آنقدر نزدیک بودند که داغیشان را حس کردم. متحیر بلند شدم و به محل اصابت گلوله نگاه کردم. فتح اله و دوستش دقیقاً آنجا بودند. به طرف آنها دویدم. وقتی رسیدم خشکم زد. اول برادر جنوبی را دیدم که موج انفجار او را گرفته بود اما هیچ زخمی نداشت.
🌷به طرف فتح اله رفتم که دیدم نصف سرش قطع، سینهاش چاک و دستانش قطع شده است. دیگران هم رسیدند و امدادگر امدادگر میگفتند. با وجود اینکه من امدادگر بودم ولی شوکه شده بودم و کاری از دستم برنمیآمد. یادم میآید در آن لحظههای سخت از بلندگوی سنگر تبلیغات نوای آهنگران پخش میشد که میخواند: «آمده کاروانی به دشت قادسیه» ناخودآگاه به یاد محرم ۶۱ هجری و حضرت ابوالفضل (ع) افتادم و آنچه بر یاران امام حسین (ع) گذشت....
راوی: جانباز شیمیایی و اعصاب و روان داریوش زیوری
منبع: خبرگزاری ایسنا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
#یکی از شهدای مدافع حرم بود ،،،
داعشی ها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیر تموم شد سنگ تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش ...
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود ..
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد....
تشنه بود آب جلوش می ریختن روزمین ....
فهمیدن حاج قاسم توی منطقس ...
برا این که روحیه حاج قاسم روخراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم ... ببین اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید ..
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه می گفت .. اصلا من آمدم جونم بدم اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب اصلا من آمدم سرم رو بدم یا علی یا مولا یا زهرا .....😭😭😭😭😭
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد که پشت بیسیم گوش می داد ....
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برا حاج قاسم 😓😓
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مهدی هست🥰✋
*زیباترین گُل خانهام چه زود پَر پَر شدی..*🥀
*شهید مهدی محسن رعد*🌹
تاریخ تولد: ۲۳ / ۷ / ۱۳۷۸
تاریخ شهادت: ۳۰ / ۴ / ۱۳۹۶
محل تولد: بعلبک، لبنان
محل شهادت: بلندی های عرسال،لبنان
*🌹مادرش← در یک دستش مدرک دیپلم و در دست دیگرش لباسهای نظامیاش را گرفته بود🍃مهدی لبخند زد، پدر خندید و من تبسمی کردم🍂اشکهایم ناخواسته جاری میشد🥀مهدی گفت: «دوستانم میخواهند تک تیرانداز شوند و من هم میخواهم بروم.»🕊️ پدرش که به خاطر عمل جراحی نمیتوانست بنشیند به او گفت: «نمیتوانم تو رو از این راهی که در پیش گرفتی متوقف کنم🥀خدا خودش ازت محافظت کنه.✨ساکش را که جمع میکردم گفتم دیگه برات چی بزارم؟ گفت: «زیارت عاشورا و قرآن رو فراموش نکن📿پنج جزء رو حفظ کردم میترسم فراموشش کنم»🍃 در اتاقم رفتم و گریه میکردم🥀مهدی وارد شد و گفت: میخواهم در آغوشت باشم🌙آن شب من و پدرش را محکم بغل کرد💞اما زیباترین گل خانه ام چه زود پر پر شدی🥀همرزم← هوا گرم بود و همه تشنه بودند🥀مهدی برای پانسمان زخم یکی از همرزمان رفت که او را عقب بکشد🍂آتش مثل باران میبارید💥به همرزمش گفت صبر کن تو را به عقب میبرم🍃اما در همین حین مهدی به شهادت رسید🕊️همرزمش گریه کنان او را صدا میزد🥀اما او چشمهایش را بست🥀و تشنه همچون شهید کربلا پرواز کرد*🕊️🕋
*شهید مهدی محسن رعد*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
#طنز_شهیدانه😅🌹
.
.
.
الله اڪبر، سر نماز هم بعضی دست بردار نبودند...
به محض اینڪه قامت می بستی،دستت از دنیا!
ڪوتاه می شد و نه راه پس داشتی و نه راه پیش پج پج ڪردن ها شروع می شد.
.
مثلا می خواستند طوری حرف بزنندڪه معصیت هم نڪرده باشند واگر بعد از نماز اعتراض ڪردی بگویند ما ڪه با تو نبودیم!!
.
اما مگر می شد با آن تڪه ها ڪه می آمدند آدم حواسش جمع نماز باشد؟
.
مثلا یڪی می گفت :_ واقعاڪه می گویند نماز معراج مومن است این نماز ها را می گویند نه نماز من و تو را .
.
دیگری پی حرفش را می گرفت ڪه :من حاضرم هر چی عملیات رفتم بدهم دو رڪعت نماز او را بگیــرم ...
.
و سومی می گفت : مگر می دهد پسر؟
و از قماش این حرف ها ... اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست بنا می ڪردند به تفسیر ڪردن:ببین !ببین ملائڪه دارند غلغلڪش می دهند.
.
و این جا بود ڪه دیگر نمی توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند به خنده تبدیل می شد...
.
خصوصا آن جا ڪه می گفتند :مگر ملائکه نامحرم نیستند؟😂
و خودشان جواب می دادند:خوب با دستڪش غلغلڪ می دهند...
😂😂😂
📚برگرفته از :فرهنگ جبهه
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
💦🌨💦🌨💦🌨
سخنی با مخاطبین:
با سلام خدمت تمامی مخاطبین گرامی ؛
با توجه به نزدیک شدن به ایام عزای بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا(س) ، دوستان پیشنهادی ارائه نمودند ، اگر اکثریت مخاطبین موافق باشند این طرح را عملی می نماییم .
همانطور که مشاهده می فرمایید ستونی جدید در کانال به عنوان حکایت ، اضافه شده که هر از گاهی برایتان ارسال می شود ، اگر اعضای کانال موافق باشند به جای این ستون داستانی واقعی تاریخی به نام«سقیفه» خدمتتان ارائه میشود ، این داستان به صورت آن لاین ، هر روز یک پارت خدمتتان فرستاده می شود ، محوریت اصلی این داستان ، ماجرای شهادت جانسوز مادرمان زهرا(س) است.
دوستان و همراهان گرامی اگر با این طرح موافق هستید لطفا نظراتتان را در گروه کانال اعلام فرمایید...
با تشکر 🌹
لینک گروه👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
🌨💦🌨💦🌨💦
#عراقیها_فکر_میکردند_ژاپنی_هستم!
🌷عدهای از رزمندگان كربلای ۴ مظلومانه مجروح، شهيد و اسير شدند. بر حسب تكليفی كه داشتند، وارد عمليات شدند. من آيه «اطيعوالله و اطيعو الرسول و اولی الامر منكم» را به عينه مشاهده كردم. بچهها به آيه عمل كردند. همه چيز در آنجا اطاعت از فرمانده و ولايتپذيری نيروها بود. ما وارد نهر خين شديم، نهر با عراقیها ۲۵ متر فاصله داشت. عراقیها در نهر، مين كار گذاشته بودند، بچههای تخريب مينها را پاكسازی كردند و فرمانده از من خواست در جلو حركت كنم.
🌷من اطاعت كردن را از رزمندههای ايرانی ياد گرفته بودم. ديگر به اين فكر نمیكردم كشته میشوم يا مجروح يا اسير، رفتم برای شهادت. به پشت حركت كردم. تنها بودم. يكی از سنگرهای عراقی تيراندازی میكرد و برای خاموش كردنش شروع به تيراندازی كردم. خدا را شكر عراقی را به هلاكت رساندم. ناگهان يكی ديگر از آنها تيراندازی كرد كه از ناحيه صورت مجروح و به عقب پرت شدم. ابتدا فكر میكردم تير به سرم خورده و به زودی شهيد میشوم. شهادتين را گفتم و شروع به خواندن ذكر كردم....
🌷بچهها فكر كردند كه شهيد شدهام. در همين هنگام بود كه يك تير به كتف و تيری ديگر به پايم خورد. تا صبح بيهوش آنجا افتاده بودم. بچهها هم رفته بودند. صبح كه عراقیها آمدند به ناچار به خاطر جراحت اسير شدم. عراقیها كه اسير بچههای ما میشدند شروع میكردند به التماس كردن، ولی ما اسارتمان نيز قهرمانانه بود. رزمندگانی كه در عمليات كربلای ۴ اسير شدند، اكثراً مجروح بودند. عراقیای كه من را اسير گرفته بود، به خاطره سن كم و چهره ظاهریام، فكر میكرد ژاپنی هستم. خيلي تعجب كرده بودند.
🌷به فرماندهانشان بیسيم زدند كه ما يك ژاپنی را اسير گرفتهايم. من را به عقب بردند، آنقدر حالم بد بود كه میخواستند تير خلاص بزنند اما اين كار را نكردند. خيلی مسرور بودند و هلهله میكردند كه ما اسير ژاپنی در نيروهای ايرانی دستگير كردهايم. آنها بارها مرا مورد شكنجه قرار دادند كه از من اعتراف بگيرند كه ژاپنی هستم. در مدت چهار سال اسارت، عراقیها متوجه نشدند كه من افغانی هستم بچههايی هم كه میدانستند لو ندادند. اگر میفهميدند خدا میدانست چه بر سرم میآمد.
🌷شكنجههايشان خيلي وحشتناك بود. همه آنها را به خاطر خدا تحمل كرديم. كنار من شهيد محمدرضا شفيعی بود. او انسان وارستهای بود. به من میگفت من فرار میكنم. عراقها لياقت ندارند كه ما دست اينها اسير باشيم. عكس صدام كه در اتاق بود پايين آورد و شكست. با بعثیها بحث میكرد. بعثیها میخواستند كه ما به رهبر توهين كنيم. شفيعی اصلاً اين كار را نمیكرد. يكبار به من گفت كه تو بر میگردی و من شهيد میشوم، تو به خانوادهام بگو كه من چطور شهيد شدم. با خودم گفتم خدايا او كجا و ما كجا... اينها همه معجزات سربازان خمينی (ره) بود.
🌷بعد از شكنجههای زياد محمدرضا شهيد شد و بعد از ۱۶ سال پيكر مطهرش به رغم تلاش رژيم بعث برای از بين بردن او، سالم به آغوش گرم خانوادهاش بازگشت. اين حقانيت نظام جمهوری اسلامی و رشادت بچههای خمينی را میرساند و از معجزات انقلاب اسلامی ايران است. بچهها در دوران اسارت همه سختیها و مشكلات را با افتخار تحمل كردند و خم به ابرو نياوردند. عراقیها بارها خودشان اعتراف میكردند كه شما اسير ما نيستيد، بلكه ما اسير شماييم. آنها در مقابل توان و ايمان بچههای ما كم آورده بودند. زمانَ كه اسارتمان بعد از چهار سال تمام شد و قرار شد به كشور باز گرديم، گريهام گرفت گفتم خدايا سفره اسارت نيز جمع شد.
راوی: آزاده جانباز محسن ميرزائی از رزمندگان قهرمان افغانستانی
منبع: سایت مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada