از برادر #مجتبی_تاجیک همرزم خوبم:👇
سلام حاج آقا
مطلب ابوقریب ۱ رو خوندم..
دقیقا همین مورد برای من داشت اتفاق میافتاد از این قرار که:
..#شهید_مسعود_ملا اومد پیشم گفت با بچه های گروهان برو برای آماده سازی محل جدید گردان (کارون) چون دفعه قبل من رفته بودم گفتم ایندفعه #سید_مهدی_شایسته برای اینکار بره.. گفت خودت بهش بگو من به سیدمهدی گفتم اونم قبول کرد و رفت
فردای اون روز تو ساختمون گردان یه گعده گرفته بودیم و بچه ها از هر دری سخن میگفتند که #شهید_کریم_زاده با دلخوری گفت چرا عملیات نیست چرا اومدیم جنوب! تو این گرما... الان نیروهای دیگه غرب کشور هستن برای عملیات و اینجا برای چی هستیم! نکنه ما از عملیاتی عقب بیفتیم و قس علیهذا
همون موقع از جمع اینا جدا شدم که برم پایین تو راه پله ها #شهید_مسعود_ملا ملا رو دیدم که با عجله داشت میومد بالا در همون حال گفت: بدو بچه هارو جمع کن باید بریم.. عراق تک زده.. سراسیمه برگشتم تو اطاق و دیدم هنوز جمع بهم نخورده گفتم برادر کریم زاده خدا دعاتو مستجاب کرد پاشین حاضر شین باید حرکت کنیم..
@ba_rofaghaye_shahidam