پروازمان از تهران به سمت نجف بود و بعدش هم از بغداد به بیروت. قبل از رفتن به فرودگاه سری به بهشت زهرا زدیم. زیارت شهدا و مخصوصاً #شهید_چمران. مطالعۀ کتاب لبنان که نوشتۀ این بزرگ مرد است قبل از سفر به لبنان خیلی کمکم کرد تا با فرهنگ و تاریخ لبنان آشنا شوم. روزهایی که لبنان گذرانده است تا برسد به چنین نقطه ای.
وقتی حرف لبنان به میان می آید نام شهید چمران جزو اولین عباراتی است که به ذهن انسان می آید. شهیدی که سالها در لبنان زندگی کرد و نیروهای نظامی حزب الله را تربیت کرد. تسلط لبنانی ها به شهدای #ایرانی خیلی بالاتر از آن چیزی است که انتظارش را دارید ولی تسلط و دانسته هایشان نسبت به این شهید بزرگوار جور دیگری است. انگار این شهید را از خودشان می دانند.
#سفرنامه_لبنان
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
گفتم علت رفتنمان ارتباط گیری مردمی با #لبنانی ها بود اما تمام علت همان نبود.
جه دلیلی بالاتر از اینکه در یکی از بزرگترین اجتماعات مقاومت در منطقه شرکت داشته باشی. نمی دانم چه کار یا خدمتی و کجا انجام داده بودم که خداوند این توفیق را نصیبم کرد. هیچ وقت نمی توانستم خود را در چنین جایگاهی تصور کنم.
حضور ما در تشییع سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی الدین، صرفاً یک حضور در یک مراسم نبود. خیلی ها از من درباره حس و حالم در مراسم تشییع می پرسیدند اما وصفش برایم خیلی سخت بود.
بگذارید بعدا درباره اش بنویسم.
#سفرنامه_لبنان
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
🔸در خیابان های لبنان مشغول قدم زدن بودم. در حال رفتن به مسجد. دیر شده بود و چند دقیقه ای از اذان مغرب گذشته بود. راه رفتنم را تندتر کرده بودم ولی با چشم مغازه ها و آدم های اطرافم را می پاییدم.
🔸از جلوی یک مغازه عبور کردم. چندتا نوجوان روی پلۀ سیمانیاش نشسته بودند و با هم حرف میزدند. یکیشان با انگشتش من را به دوستانش نشان داد و گفت: #ایرانی!
🔸فقط چند ثانیه گذشت که چهار نفری هجوم آوردند و پریدند توی بغلم! عجیب بود رفتارشان. اسم هایشان را پرسیدم. آنها هم اسمم را سوال کردند. کمی صحبت کردیم و وقتی ازشان خواستم تا با من عکس بگیرند با ذوق و شوق بالا و پایین می پریدند.
📸 عکسمان خیلی خوب نشد ولی خاطرهاش برایم ماندگار شد.
#سفرنامه_لبنان
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
3.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما ترکناک یا ابن الحسین
❓شما هم هنوز این فریادهای سید، گوش تان را نوازش میدهد؟!
❓شما هم هنوز به نبودنش عادت نکرده اید؟!
❓شما هم مثل من هنوز منتظر سخنرانی هایش هستید؟!
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
30.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سید از زبانِ لبنانی ها و غیر لبنانی ها
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
#سفرنامه_لبنان
#تشییع_سید_حسن_نصرالله
🔸 از چند کیلومتری مسیر تشییع ماشین ها قفل شده اند. قطار ماشین ها در پیش رویمان آنقدر طولانی است که دیدن انتهایش با چشم غیر مسلح اصلا امکان ندارد. هر بار که محمدعلی پایش را از روی پدال کلاج برمی دارد و پای دیگرش را روی گاز فشار می دهد، امیدوار می شوم که دیگر این بار گازش را بگیریم و برسیم به نزدیک مسیر تشییع. اما باز هم پایش روی ترمز می رود و می ایستد. همینطور که پرچم ایران را دستم گرفته ام و از پنجره بیرون داده ام، به اطراف هم نگاه می کنم و چهره های بقیه را بر انداز میکنم. ماشین های اطراف وقتی چشم شان به پرچم توی دستم می خورد، بلافاصله شیشه را پایین می کشند و با علامت دست و لبخندی خاص خوشحالی شان را ابراز می کنند. جلوتر می رویم و دیگر تاب و تحملم را از دست داده ام. شوق رسیدن به مسیر تشییع آنقدر دلم را شور می دهد که دیگر طاقت نشستن روی صندلی ماشین را ندارم.
🔹 از ماشین پیاده می شوم تا بهتر بتوانم اطرافم را ببینم. یک مینی بوس که از هر پنجره اش یک سر و یک دست بیرون زده است از کنار ماشین مان رد می شود. وقتی می فهمند که ایرانی هستیم شوق و ذوق شان بیشتر می شود. سید رضا دسته ای از پرچم های ایران و فلسطین را برمیدارد و به هر کدامشان دو سه تایی می دهد تا به افراد دیگر مینی بوس هم بدهند.
👈 شور و حال غیر لبنانی ها از خود لبنانی ها بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. سید حسن نصرالله برای همه بود. نه فقط برای لبنانی ها. نه فقط برای خانواده های رزمندۀ حزب الله.
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 وقتی در لبنان بودم بارها و بارها این تصاویر و آدم ها را می دیدم. حتی در #کفرکلا که به قول خودشان مدمّرۀ کامل یعنی تخریب کامل شده بود، باز هم آدم هایی را میدیدی که امیدوارانه از مقاومت و صبح پیروزی دم می زنند.
🔸 این روحیه نه اینکه فقط در جوانان و رزمندههای لبنانی باشد. این روحیه حتی در پیرمرد 70 ساله ای که وسایل خانه و ماشینش زیر آوارها پنهان شده بود دیده می شد.
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سفرنامه_لبنان
#تشییع_سید_حسن_نصرالله
📌 جمعه سوم اسفند 1403؛ محل تدفین سید
ساعت حدود 23 است. محل تدفین سید آرام آرام شلوغ تر می شود. از در آهنی اجازه ورود وجود ندارد. حزب الله مشغول آماده سازی مزار برای روز تشییع است. ماشین هایی که از خیابان عبور می کنند نگاهی به جمعیت و محل تدفین می اندازند و ناخودآگاه اشک شان جاری می شود. از هر قشر مردم دیده می شود. شیعیان درصدشان بیشتر است ولی همه جور آدمی هستند. آدم هایی که اصلا انتظار نمی رود اینجا دیده شوند. خانم هایی که وضعیت حجاب شان از نظر من و شما شاید مشکلاتی داشته باشد ولی آمده اند برای عزاداری سید. ضاحیۀ بیروت مشغول آماده شدن برای یک اتفاق بزرگ تاریخی است. یک اجتماع عجیب و غریب و بزرگ. اجتماعی به وسعت ملت های مختلف و زبان های گوناگون. همه برای سید عزیز آمده اند.
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname