3.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما ترکناک یا ابن الحسین
❓شما هم هنوز این فریادهای سید، گوش تان را نوازش میدهد؟!
❓شما هم هنوز به نبودنش عادت نکرده اید؟!
❓شما هم مثل من هنوز منتظر سخنرانی هایش هستید؟!
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
30.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سید از زبانِ لبنانی ها و غیر لبنانی ها
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
#سفرنامه_لبنان
#تشییع_سید_حسن_نصرالله
🔸 از چند کیلومتری مسیر تشییع ماشین ها قفل شده اند. قطار ماشین ها در پیش رویمان آنقدر طولانی است که دیدن انتهایش با چشم غیر مسلح اصلا امکان ندارد. هر بار که محمدعلی پایش را از روی پدال کلاج برمی دارد و پای دیگرش را روی گاز فشار می دهد، امیدوار می شوم که دیگر این بار گازش را بگیریم و برسیم به نزدیک مسیر تشییع. اما باز هم پایش روی ترمز می رود و می ایستد. همینطور که پرچم ایران را دستم گرفته ام و از پنجره بیرون داده ام، به اطراف هم نگاه می کنم و چهره های بقیه را بر انداز میکنم. ماشین های اطراف وقتی چشم شان به پرچم توی دستم می خورد، بلافاصله شیشه را پایین می کشند و با علامت دست و لبخندی خاص خوشحالی شان را ابراز می کنند. جلوتر می رویم و دیگر تاب و تحملم را از دست داده ام. شوق رسیدن به مسیر تشییع آنقدر دلم را شور می دهد که دیگر طاقت نشستن روی صندلی ماشین را ندارم.
🔹 از ماشین پیاده می شوم تا بهتر بتوانم اطرافم را ببینم. یک مینی بوس که از هر پنجره اش یک سر و یک دست بیرون زده است از کنار ماشین مان رد می شود. وقتی می فهمند که ایرانی هستیم شوق و ذوق شان بیشتر می شود. سید رضا دسته ای از پرچم های ایران و فلسطین را برمیدارد و به هر کدامشان دو سه تایی می دهد تا به افراد دیگر مینی بوس هم بدهند.
👈 شور و حال غیر لبنانی ها از خود لبنانی ها بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. سید حسن نصرالله برای همه بود. نه فقط برای لبنانی ها. نه فقط برای خانواده های رزمندۀ حزب الله.
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 وقتی در لبنان بودم بارها و بارها این تصاویر و آدم ها را می دیدم. حتی در #کفرکلا که به قول خودشان مدمّرۀ کامل یعنی تخریب کامل شده بود، باز هم آدم هایی را میدیدی که امیدوارانه از مقاومت و صبح پیروزی دم می زنند.
🔸 این روحیه نه اینکه فقط در جوانان و رزمندههای لبنانی باشد. این روحیه حتی در پیرمرد 70 ساله ای که وسایل خانه و ماشینش زیر آوارها پنهان شده بود دیده می شد.
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سفرنامه_لبنان
#تشییع_سید_حسن_نصرالله
📌 جمعه سوم اسفند 1403؛ محل تدفین سید
ساعت حدود 23 است. محل تدفین سید آرام آرام شلوغ تر می شود. از در آهنی اجازه ورود وجود ندارد. حزب الله مشغول آماده سازی مزار برای روز تشییع است. ماشین هایی که از خیابان عبور می کنند نگاهی به جمعیت و محل تدفین می اندازند و ناخودآگاه اشک شان جاری می شود. از هر قشر مردم دیده می شود. شیعیان درصدشان بیشتر است ولی همه جور آدمی هستند. آدم هایی که اصلا انتظار نمی رود اینجا دیده شوند. خانم هایی که وضعیت حجاب شان از نظر من و شما شاید مشکلاتی داشته باشد ولی آمده اند برای عزاداری سید. ضاحیۀ بیروت مشغول آماده شدن برای یک اتفاق بزرگ تاریخی است. یک اجتماع عجیب و غریب و بزرگ. اجتماعی به وسعت ملت های مختلف و زبان های گوناگون. همه برای سید عزیز آمده اند.
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
هدایت شده از پاورقی ها
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر به کجا برگردد وقتی خانهای نیست؟
قلم چقدر ظرفیت دارد که بنویسد از پدری که صبح از خانه بیرون زده و خودش رفته زیر بمباران تا شاید لقمه نانی برای بچههایش بیاورد و خیالش مثلا راحت که بالای سر بچههایش سقفی هست.
اما حالا برگشته و میبیند که خانه و سقفش را موشکهای اسرائیلی روی سر بچههایش خراب کردهاند؛ حالا این پدر به کجا برگردد؟
خدایا ببخش که ما این تصاویر را میبینیم و زندهایم.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
46.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️با نگاه حداقلی به دین در حوزه های علمیه بیشتر آشنا شوید.
❗️❗️❗️کار طلبه که کشاورزی و دامداری نیست!
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname
بارنامه | محمد دارینی
❗️با نگاه حداقلی به دین در حوزه های علمیه بیشتر آشنا شوید. ❗️❗️❗️کار طلبه که کشاورزی و دامداری نیست
❗️ تاثیر حوزۀ علمیه در دو کوچه آنطرفتر
🔸 ابتدا که وارد حوزۀ علمیه شدم وقتی که معاونت تهذیب مدرسهمان از هدفم پرسید، جوابم یک کلمه بود. همان عبارتی که شاید بسیاری از طلبهها در بدو ورودشان به کار میبرند. گفتم آمدهام تا برای سربازی حضرت حجت آماده شوم. اما معاون عزیزمان با اینکه از هزاران طلبۀ دیگر هم همین جمله را شنیده بود باز هم توی دلش قند آب میشد و احسنتی روی لبانش جاری.
🔸 در مصاحبهها قبول شدم و پای درسهای ادبیات عرب و فقه و منطق در مقدمات نشستم. روزها میگذشت و هر روز موقع اذان، ظهر عبا بر دوش، به سمت مسجد محله راه میافتادم و توی کوچهها از چهرههای عجیب و غریب برخی خانمها چشم میپوشیدم. گاهی هم برایم سوال میشد که همان یک لحظه نگاهی که به آن خانم بیحجاب کردهام آیا اثر وضعی دارد یا خیر؟! برای این سوالاتم جواب پیدا میکردم. خیلی راحت! وقتی معاون تهذیبمان در حیاط مدرسه مشغول قدم زدن بود به سرعت خودم را به ایشان میرساندم و سوالم را آرام و با منطق جواب میگرفتم. کمی که جلوتر رفتم، تعداد خانمهایی که در راه مسجد سر تا پایشان حجاب نداشت و نمدانستم سرم را باید به زیر بیندازم یا به آسمان نگاه کنم که از اثر وضعیشان خلاص شوم، بیشتر میشد. تا جایی که در آن محلۀ مذهبی و قدیمی تهران، دیگر انگشتشمار خانمی با حجاب میدیدم. تعداد بیحجابها آنقدر زیاد شد که دیگر اثر وضعی برایمان سوال نمیشد. چرا که خواه ناخواه اثرش را می گذاشت و ما را بین مسجد رفتن و قبول این اثر وضعی مردد می کرد.
❓یکی از همین روزها یک سوال بدجور ذهنم را درگیر کرد. مگر این محله چقدر وسعت دارد؟!
👈 این سوال وقتی در ذهنم جوانه زد که متوجه وسعت زمین حوزۀ علمیۀ خودمان و تعداد طلبه هایش شدم. مقایسۀ این وسعت ها سوالاتم را بیشتر می کرد. سوالی که این بار دیگر نه از معاونت تهذیب جوابش را می گرفتم و نه از امام جماعت مسجد که اعتبار زیادی در محله داشت.
❓سوالم این بود که مگر یک حوزه علمیه با این وسعت و این تعداد طلبه نمی تواند مشکل حجاب را در همین محلۀ خودش حل کند؟!
❗️تعداد بی حجاب های کل منطقه هم در مقابل تعداد طلبه های این مدرسه هیچ به نظر می رسید. یعنی حل کردن مسئلۀ حجاب در این منطقۀ کوچک در تهران جزو اولویت های این مدرسه نیست؟!
❓پس چطور این مدرسۀ علمیه می خواهد طلبه ای تربیت کند که سربازی امام زمان علیه السلام را در جغرافیای حکومت حضرت انجام دهد؟! شاید هم سربازی حضرت حجت را طور دیگری معنا کرده ایم که به تاثیرگذاری حداقلی در دو کوچه آن طرف تر هم نمیرسد.
🔻 بارنامه | یادداشت های محمد دارینی
@baarname