#سلامبرابراهیم۱🍃
پارت۱۶
•پهلوان
آن ها هم که #ابراهیم را خوب میشناختند مطمئن بودند که می بازند . برای همین شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصیر را بیندازند گردن داور!
همه عصبانی بودند . چند لحظه ای نگذشت که#ابراهیم داخل گود آمد . با لبخندی که بر لب داشت با همه بچهای مهمان دست داد .
آرامش به جمع ما برگشت.
بعد هم گفت:من کشتی نمی گیرم!
همه با تعجب پرسیدیم: چرا!؟
کمی مکث کرد و به آرامی گفت:دوستی و رفاقت ما خیلی بیشتر از این حرف ها و کارها ارزش داره!
بعدهم دست حاج حسن را بوسید و با یک #صلوات پایان کشتی ها را اعلام کرد .
شاید در آن روز برنده و بازنده نداشتیم . اما برنده واقعی فقط#ابراهیم بود . وقتی هم میخواستیم لباس بپوشیم و برویم ، حاج حسن همه مه را صدا کرد و گفت:فهمیدید چرا گفتم#ابراهیم پهلوونه!؟
ما همه ساکت بودیم ، حاج حسن ادامه داد:ببینید بچها ، پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید.
#ابراهیم امروز با نفس خودش کشتی گرفت و پیروز شد .
ابراهیم به خاطر خدا با اون ها کشتی نگرفت و با این کار جلوی کینه و دعوا را گرفت.
بچها پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید.
داستان پهلوانی های#ابراهیم ادامه داشت تا ماجراهای پیروزی انقلاب پیش آمد.
ادامه دارد...
🌺 باب الحوائج رقیه (س) 🌺
@babalhavaej_roghayee
#سلامبرابراهیم۱🍃
پارت۱۸
•والیبالتکنفره
دوران زیبا و معنوی زورخانه حاج حسن در همان سال های اول دفاع مقدس ، با #شهادت شهیدحسن شهابی(مرشد زورخانه) ، شهید اصغررنجبران(فرمانده تیپ عمار) و شهیدان سیدصالحی و محمدشاهرودی ، علی خرّمدل ، حسن زاهدی ، سیدمحمدسبحانی ، سید جواد مجد پور ، رضا پند ، حمدالله مرادی ، رضا هوریار ، مجید فریدوند ، قاسم کاظمی و #ابراهیم و چندین شهید دیگر و در گذشت حاج حسن توکل به پایان رسید .
مدتی بعد با تبدیل محل زورخانه به ساختمان مسکونی ، دوران ورزش باستانی ماهم به خاطره ها پیوست .
بازوان قوی #ابراهیم از همان اوایل دبیرستان نشان داد که در بسیاری از ورزش ها قهرمان است .
در زنگ های ورزش همیشه مشغول والیبال بود .
هیچکس از بچها حریف او نمی شد .
یک بار تک نفره در مقابل یک تیم شش نفره بازی کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند.
همه ما از جمله معلم ورزش ، شاهد بودیم که چطور پیروز شد . از آن روز به بعد#ابراهیم والیبال را بیشتر تک نفره بازی می کرد.
بیشتر روزهای تعطیل ، پشت آتش نشانی خیابان ۱۷ شهریور بازی میکردیم .
خیلی از مدعی ها حریف #ابراهیم نمی شدند.
اما بهترین خاطره والیبال#ابراهیم بر می گردد به دوران جنگ و شهر گیلانغرب ، در آنجا یک زمین والیبال بود که بچهای رزمنده در آن بازی میکردند . یک روز چند دستگاه مینی بوس برای بازدید از مناطق جنگی به گیلان غرب آمدند که مسئول آنها آقای داوودی رئیس سازمان تربیت بدنی بود . آقای داودی در دبیرستان معلم ورزش#ابراهیم بود و او را کامل می شناخت.
ادامه دارد....
🌺 باب الحوائج رقیه (س) 🌺
@babalhavaej_roghayee
🔻هادی به سوی سیدالشهداء علیه السلام
📖 #ابراهیم شهید شد، اما #هیئت که یادگارش بود در محل برقرار ماند. در همان ایام #دفاع_مقدس، یکبار ابراهیم را در عالم رویا مشاهده کردم.
📖 او در یک #باغ زیبا حضور داشت و برخی از دوستانش درکنار اوبودند.
جلو رفتم و سلام کردم. میخواستم حرفی بزنم و بپرسم که #ثمره آن همه هیئت رفتن چه شد!؟
📖قبل از اینکه چیزی بگویم خودش جلو آمد و گفت: سیدعلی، زمانی که شهید شدم و افتادم، آقا #اباعبدالله علیه السلام آمدند و مرا در آغوش گرفتند و....
📚سلام بر ابراهیم ۲
🌺 باب الحوائج رقیه/بابلسر
@babalhavaej_roghayee
💠 #انفاق_به_سبک_شهدا
🔹 ابراهیم معلم عربی یکی از مدارس محروم تهران شده بود. اما تدریس عربی #ابراهیم زیاد طولانے نشد! از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت! حتے #نمےگفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
🔸یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت: تو رو خدا !!! شما که برادر آقاے هادے هستید، با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه. گفتم: مگه چے شده؟
🔹کمے مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از #شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر بگیرد. آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه #محروم هستند؛ اکثرا سر کلاس گرسنه هستند؛ بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...
🔸مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے! در صورتے که هیچ مشکلے براے #نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق ندارے #اینجا از این کارها بکنے !
🔹آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه #دیگرے پر کرد. حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند که ایشان را #برگردانم؛ همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے
از دانش آموزان بے بضاعت و #یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم.
کجایند مردان بی ادعا🙏🏻📿
#شهید_ابراهیم_هادی🌸🌱
🌺 باب الحوائج رقیه/بابلسر
@babalhavaej_roghayee
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
✍باران شدیدی در تهـران باریده بود
خیابان۱۷ شهریور را آب گرفته بود
چند پیرمرد می خواستند به سمت
دیگرخیابان بروند مانده بودند چه
کنند..!
همان موقع #ابراهـــیم از راه
رسید پاچه شلوار را بالا زد با کول
کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف
دیگر خــــیابان بُرد ابراهیم از این
کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز
شکستن #نفــــس خودش نداشت
مخـــــصوصا زمانی که خـیلی بین
بچـــــهها مطـــرح بود!✨
#شهید_ابراهیم_هادی ...🕊🌷
♥️•••|↫ #شهــیدانه
♥️•••|↫ #مکتب_الشهدا
🌺 باب الحوائج رقیه/بابلسر
@babalhavaej_roghayee
1⃣پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی(ص)، دو پسر به نام #قاسم و #ابراهیم داشت که هر دو فوت کردند
2⃣برخی از دشمنان او را ابتر نامیدند!
اما خداوند متعال فرمود: إنا أعطیناک الکوثر
به تو #کوثر (خیر کثیر) دادهایم
3⃣انقلاب ما #قاسم و #ابراهیم خود را از دست داد
اما إنشاءاللھ به لطف و فضل الهی #خیر_کثیر در راه است ...
#حاجقاسم
#حاجابراهیمرئیسی
💔 باب الحوائج رقیه/بابلسر
@babalhavaej_roghayee
#ابراهیم مۍگفت :
مطمئن باش هیچ چیزے مثڵ
برخوردِخوب روے آدم ها تٵثیر ندارد.
#شهید_ابراهیم_هادی🕊
❤️ باب الحوائج رقیه/بابلسر
@babalhavaej_roghayee
🌹شهــدا صدایت زده اند
دست دوستے دراز کردهاند به سویت...
همراهے با #شهـدا سخت نیست..
یا علے ڪه بگویـے
خودشان دستت را میگیرند
تردیـد نڪن...
دستت را در دست #ابراهیم بگذار
تا #پرواز کنی🕊
❤️ باب الحوائج رقیه/بابلسر
@babalhavaej_roghayee