eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
50 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
خون بر لبش نشست عرق بر جبین نشست پنجاه و چند مرتبه آقا زمین نشست پنجاه مرتبه به زمین خورد و ایستاد از بس که زهر بر جگرش آتشین نشست در کوچه بود یاد حسن بود و مادرش یک دفعه پیر شد به رُخش چند چین نشست بالا سرش دو مادرِ گیسو سپید بود یعنی کنارِ فاطمه‌ام البنین نشست یک دست روی پهلو و یک دست بر جگر در حُجره یادِ جَدِّ غریبش زمین نشست چسباند تا که سینه‌ی خود را به خاک ، دید :  گودال رویِ سینه اش آن لاله چین نشست از  تَل کنارِ عمه‌ی خود داد زد ولی ضربِ هزار و نهصد و پنجاهمین نشست یابن الشبیب اَبروی او را سنان شکست "والشِمر جالِسُ" به روی سینه این نشست با عمه رفت کوفه و با عمه شام رفت در کوچه دید دخترکی دل غمین نشست با آستین پاره سرش را گرفت حیف از بام آتشی به همین آستین نشست سنگی که خورد بر سرِ بابا کمنانه کرد بر گونه‌های کوچکِ آن نازنین نشست... حسن لطفی
چون مرغ پرشکسته که زخمیست بال او آشفته بود از اثرِ زهر حال او آمد برون ز مجلس مأمون عبا به سر گویی دگر رسیده زمان وصال او بر خاکِ حُجره ذکر لبانش حسین بود یادی ز دشت کربُبَلا در خیال او ابن الرضا رسید و سرش را به برگرفت آمد جواد.. دلبر نیکو خصال او وای از حسین که ته گودال قتلگاه یک لشگر است در پی جنگ و قتال او کس را نبود زَهْره،که گیرد سر از تنش از بس که بود هیبتِ حقّ در جلال او آمد ز ره جوان نصارا به قتل و دید دل می بَرَد ز خلق جهانی جمال او با رأفت او نظر به سوی قاتلش نمود خاموش کی شود نظرِ بی زوال او با یک نگاه شامل لطف اله شد نام شهید هم روی او شد کمال او وحيد دكامين
تلاش کرد نَیُفتَد ولی ز پا افتاد شبیه ِ مادر خود بین کوچه ها افتاد چه خوب شد که مسیرِ عبور ،خلوت بود کسی ندید که آقایِ ما کجا افتاد شبیهِ چادرِ خاکی،عبا شده خاکی به پایِ خویش نیفتاد، بی هوا افتاد عبایِ رویِ سرش دورِ زانویش پیچید براش روضة کوچه چه خوب جا افتاد میانِ حجرة در بسته دست و پا میزد چه آتشی به دلِ حضرتِ رضا افتاد کسی مزاحمِ جان دادنِ امام نشد به یادِ چکمه و گودالِ کربلا افتاد میانِ آن همه قاتل ، یکی جلو آمد به ضربِ نیزة او شاه ،ازصدا افتاد کنارِ گودیِ گودال مادرش می دید محاسنِ پسرش دستِ بی حیا افتاد به اسبها همگی نعل تازه کوبیدند به این دلیل بدن بین ِ بوریا افتاد میانِ کوچه و بازار بسکه رقصیدند سرِ بریدة آقا ز نیزه ها افتاد قاسم نعمتی
مانند کبوتر به هوای تو رهائیم از جانبِ سلطان برسد هرچه ، رضائیم مارا چه بدو‌خوب به پای تو‌نوشتند احسان بکنی یا نکنی باز گدائیم از بس که گنه دیدی و نادیده گرفتی رو داد به ما تا که دگر بار بیائیم آلوده دلان راه به میخانه ندارند ما تشنه‌ی وصلیم ، اگر بی سر و پائیم عمریست که در حسرت یک نیمه نگاهت بیمار ِ فِراغیم و به دنبال ِ دوائیم مارا کرمِ تو درِ این خانه کشیده آقایِ رئوفم، همه محتاجِ عطائیم یکبار شده جانِ جوادت بغلم کنم ما قافله ای خسته ، گرفتارِ بلائیم مازائرِ عرشیم سحرهایِ حریمت درپایِ ضریحت همه مهمانِ خدائیم آشفتگی نوکرتان علتش این است جا مانده‌ی راهِ سفرِ کرب و بلائیم ما زنده بر عشقیم و گرفتارِ حسینیم با دستِ رئوفت همه زَوّارِ حسینیم زندانی بغداد زمین خورد و صدا زد ما وارث یک مادر ِ افتاده ز پائیم زان روز که شد چشم زنی تار ز سیلی ما کوچه نشینان همه محتاجِ عصاییم با دختر من بی ادبی کار ندارد معصومه من راه به بازار ندارد شاعر:
ی جنس بنجل که گفته اند منم خوب ها را ز بد سوا کردند تا به خود آمدیم ، فرصت رفت ما رسیدیم ، سفره تا کردند به مرامت قسم که بیجا نیست انتظاری که از شما دارم جنس بد بیخ ریش صاحب هاست به همه گفته ام تو را دارم کم مگر گریه کرده بودم که سهمم امسال بی قراری شد مانده از کربلا و رانده ز طوس اشکهایم دوباره جاری شد هر کسی از عزیز جا مانده وضع زارش همیشه غمگین است حرف معصومه است باور کن روضه های فراق سنگین است چقدر خواهری برایت کرد آخرش تو غریب جان دادی جای دامان خواهرت بر خاک سر خود را تکان تکان دادی بر سر خود عبا کشیده ای و بین آن حجره دست و پا زده ای جای شکرش هنوز هم باقی ست مادرت را اگر صدا زده ای من خبر دارم از شهیدی که نتوانست دست و پا بزند آخرش هم نشد که مادر را محض یکبار هم صدا بزند به دو علت نشد ، یکی اینکه طفل شش ماهه را زبانی نیست دومین علتش هم این بوده در گلوی بریده جانی نیست همه ی آرزوی مادرها روز دامادی پسر این است پسرش را بغل کند مادر بسکه این اتفاق شیرین است حیف سهم رباب از اصغر نیمی اش پشت خیمه ها افتاد نیمی از سهم دیگرش صدبار بی تعادل به زیر پا افتاد شاعر:
‍ ‍ . درد دل میکنم با امام الرئوف السلام علیک یا امام الرئوف من نمک گیر کرمت هستم آستان بوس حرمت هستم ای رضا جانم ای رضا جانم ......... من چو ذره ام و تویی شمس الشموس السلام علیک یا انیس النفوس رو سیاه و پست و گنهکارم به همه گفتم که تو را دارم ای رضا جانم ای رضا جانم ..... روسیاه و بدم ولی راهم بده به جوادت قسم تو پناهم بده ضامن آهو به تو رو کردم دست خالی که برنمیگردم ای رضا جانم ای رضا جانم ...... از ازل عشق تو در سرشت من است به خدا حرم تو بهشت من است من دخیل پنجره فولادم برس آقا جان تو به فریادم ای رضا جانم ای رضا جانم ....... همه حاجتم از تو این است و بس شب اول قبر تو به دادم برس عرفه زوار حسینم کن عتبه بوس کاظمینم کن ای رضا جانم ای رضا جانم ........ ای فدای تو و آتش جگرت چه شده که کشیدی عبا به سرت چقدر در کوچه زمین خوردی جان زهرا را بر لب آوردی ای رضا جانم ای رضا جانم ..... گوشه حجره ات دست و پا می زدی مادر و پسرت را صدا می زدی گر چه خاکی گشته سر و رویت کس نزد با نیزه به پهلویت ای رضا جانم ای رضا جانم ........ جدتان را زدند بین آن قتلگاه فرقة بالسيوف فرقة باالرماح مادرش ناله از جگر میزد خواهرش بر سینه و سر میزد ......
ثبت کنار قبر مرحوم حسن جمالی در حرم حضرت رضا علیه السلام (حسن جان سبک درخواستی خودته،داداش امشب برا ملائک بخون) خیمه به خیمه روضه به روضه دنبال تو می گردم ای منجی عالم شده دل تو راهی ِ مشهد از غربت جدّت رضا هستی پر از غم لَیْتَ شِعْری أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوى' ای صاحب این روضه ها هستی کجا آقای ما بیا امامم لیت شعری أیْنَ مُعِزُّالاولیا ای مرهم قلب رضا شد خون جگر از کینه ها بیا امامم مهدی، أبانا العجل..... 🌸🌸🌸🌸🌸 از قصر مأمون تا درب حجره خورده با صورت رو زمین، غریب زهرا هر بار که روی زمین نشسته افتاده یاد راه شام،آه و واویلا بین حجره کاری شده زهر جفا میپیچه به خودش رضا شبیه مارگزیده ها براش بمیرم بین حجره یاد غریب کربلا میزاره بین ناله ها سر روی خاک،آقای ما براش بمیرم مهدی أبانا العجل ... 🌸🌸🌸🌸🌸 وقتی جوادش اومد به حجره تو آغوشش غریبونه جون داده بابا تو کربلا شد قضیّه برعکس اومد حسین پیش جوون ِ ارباً اربا ارباً ارباست شد پاره پاره پیکرش از هم جداس، فرق سرش وای از نگاه مادرش مظلومه لیلا ارباً ارباست موی حسین شده سپید روی عبا تنش رو چید قامت مادرش خمید مظلومه لیلا مهدی أبانا العجل ... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
4_5861764485043194592.MP3
22.28M
خیمه به خیمه.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) 🎤حاج حسن جمالی(مشهد)
◾️رباعی اول در بينِ كويرِ دل عجب طوفانی ست از شوقِ تو دیده های ما بارانی ست دلتنگِ فراق و منتظر بهرِ وصال چون چاره ی دردِ ما حرم درمانی ست! ◾️رباعی دوم قربانِ ضریح و پنجره فولادت آرامشِ ماست صحنِ گوهرشادت خواندی و دوباره آمدیم آقا جان معلومه كه ما نرفته‌ایم از یادت! ◾️رباعی سوم من آمده ام حضرتِ خورشید سلام در محضرِ تو ای گلِ توحید سلام لبخند ضریحِ تو مرا درمان است با حالِ خراب و پُر ز امید سلام! ◾️رباعی چهارم از درد پُرم ،دل نگران و خسته در باغِ حرم لب به دعا آهسته از دل گره ای زدم به زلفِ ضریحت تا بند زنی به این دلِ بشکسته! ◾️رباعی پنجم آن لحظه اگر بهانه می گیرد دل پروازِ کبوترانه می گیرد دل از رافتِ چشمانِ تو در صحنِ حرم_ هی وعده ی آب و دانه می گیرد دل! ◾️رباعی ششم پَر میکشد این دل به هوای حرَمت دستانِ تهیِ من و لطف و کرمت گر گوشه نگاهی به منِ خسته کنی زر می شوم از ذره ی خاکِ قدمت! ◾️رباعی هفتم من آمده ام که سر به راهم بکنی با دیده ی لطفِ خود نگاهم بکنی هر بار پناه دادی بی آنکه نگاه_ بر دفترِ پُر جرم و گناهم بکنی! ◾️رباعی هشتم از بس به شما عشق و ارادت دارم از خاکِ رَهت دخیلِ حاجت دارم دیدی چه کبوترانه می آیم من چون سخت به آب و دانه عادت دارم! ◾️رباعی نهم من تجربه کردم همه احسانت را آن زمزمِ قطره های بارانت را اینها همه از عنایتِ فاطمه(س)است بر دست گدا سپرده دامانت را! ◾️رباعی دهم ای کاش نظر کرده ی قرآن باشم راویِ حدیثِ سبزِ جانان باشم این نذرِ من است تا نفس می آید يک عبدِ مطيع راه سلطان باشم! ◾️رباعی یازدهم این آتشِ جانِ من و این حسِ غریب این قلبِ خزانِ من و این حسِ غریب ای حضرتِ خورشید تو که آگاهی از_ این دردِ نهانِ من و این حسِ غریب! ◾️رباعی دوازدهم از فرط گناه بارِ غم آوردم ناچار پناه بر حرم آوردم آنجا كه به كاه كوه را ميبخشند بيچاره منم كه باز كم آوردم!
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است دیده‌ها پر گهر و سینه پر از غم شده است آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال! خون دل خوردن خورشید، مسلّم شده است آخر ای ماه سفر کرده که سی روزه شدی رنگ رخسار تو، همرنگ محرّم شده است عرشیان، منتظر واقعه‌ای جان‌سوزند چشم قدسی نفسان، چشمهٔ زمزم شده است شب تودیع پیمبر، شهدا می‌گفتند: آه از این صبح قیامت، که مجسم شده است تا که بر چیده شد از روی زمین سایهٔ وحی آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است مجتبی گلشنی از لاله به لب، کرد وداع داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است باغ، لبریز شد از زمزمهٔ یاس کبود لاله، دل تنگ‌تر از حجلهٔ ماتم شده است میهمانی، که خراسان شد از او باغ بهشت میزبان غم او عیسی مریم شده است از همان روز، که زد سکّه به نامش در طوس شب، پی کشتن خورشید مصمم شده است تا بسوزد دل ذریهٔ زهرای بتول زهر در ساغر انگور فراهم شده است راستی تا بزند بوسه بر ایوان طلا کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است پایتخت دل صاحب‌نظران است این‌جا مشهد انگشت‌نمای همه عالم شده است گر چه بسیار خطا دیده‌ای از ما، اما سایهٔ مهر تو، کی از سرِ ما کم شده است؟ گر چه من ذرّهٔ ناقابلم ای شمس شموس! باز پیوند من و عشق تو محکم شده است 🔸شاعر: ___________________
دم به دم تا همیشه قلب پدر با نفس‌های تو هماهنگ است روز و شب قاصدک خبر می‌داد دل بابا برای تو تنگ است تو تمام وجود بابایی او ولی از وجود خود دور است بی‌تو هر لحظه قطره در قطره اشک او دانه‌های انگور است چه فراقی خدا! که از وصفش دل واژه، دل قلم خون است لحظه لحظه نفس نفس بی‌تو دم او زهر و بازدم خون است می‌نویسم ولی نمی‌دانم پای این روضه تا کجا بکشد می‌نویسم ولی خدا نکند پدرت روی سر عبا بکشد مو به مو مثل شام گیسویت چله‌ی تاک هم پریشان است اشک تو روی جسم او یعنی غسل باران به دست باران است پیکرش غرق گل شد اما باز گریه کردی دلت کجاها رفت لحظه‌ای چشم بستی و دیدی تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت روضه‌خوان پدر شدی آن دم یک طرف قلب خیمه‌ها می‌سوخت آن طرف روی نیزه‌ها دیدی سر خورشیدِ کربلا می‌سوخت بی‌گمان موقع کفن کردن بین دستان تو کفن لرزید چه کشیده‌ست آن امامی که عشق را بین بوریا پیچید 🔸شاعر: _______________________
وقتی که قال در حرمت حال می شود دست دعا به شانه ی من بال می شود   در این همه مریض یکی را شفا مده تقصیر توست این همه جنجال می شود   بر راه زائران تو کردیم گریه ها این آبروی ماست که پامال می شود   از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم آدم در این محیط سبک بال می شود   این نامه نیست بر پر و بال کبوتران خون دل است سوی تو ارسال می شود   آباد شد کسی که ز گریه خراب شد خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود   هر کس نمی رسد به در آفتاب او معنی اگر چه نیز بود کال می شود 🔸شاعر: _______________________
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو  تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم  آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو  از هر دری من رانده ام ، من رانده ی وامانده ام  یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو  پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو  گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم  من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟  سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام  من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟  حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین  جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو  من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو 🔸شاعر: _______________________
🎙 بعد دوماهِ غم بعد دو ماه عزا آوردم دل ، شکستمو ، پیشت امام رضا من تو این دو ماه، فهمیدم شور گریه هام، شیرینه وقتی که چشام ،میباره مادرت من و، می‌بینه کم گریه کردم ولی ازم بگذر دریابم آقا تو این شب آخر تورو جون زهرا ، تورو جون حیدر آقا جانم یا امام رضا جانم ------------ یادمه تو حرم میون ازدحام پا ایوون طلات یکی میگفت من کربلا میخوام پای پنجره فولادت چشم زائرات گریونه اونکه که اربعین راهی شد کربلاش و بت مدیونه توو صحنت دردای ما دوا میشه ذکر رو لبها رضا رضا میشه با نگاهت آقا، گره ها وا میشه آقا جانم یا امام رضا جانم ✍محمد_جواد_صادقی یوسف_زندیه  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
. کجاست صاحب عزا صاحب الزمان امشب گرفته است دلم مثل آسمان امشب دوباره حرف فراق است در میان امشب به پای ثانیه ها چنگ می زنم اما چرا نمی گذرد کندتر زمان امشب فدای سینه زن خسته ای که بعد دو ماه گرفته کنج حسینیه آشیان امشب یکی برای خود آرام روضه می خواند زبان گرفته یکی هم "حسین جان" امشب مدینه، کرب و بلا، سامرا، نجف، مشهد کجاست صاحب عزا صاحب الزمان امشب بیا بخاطر این اشک، این لباس سیاه دمی کنار عزادارها بمان امشب نخواهم اجر، ولی از تو خواهشی دارم بیا به مجلس ما روضه ای بخوان امشب پس از دو ماه چه اجریست بهتر از اینکه در آستان رضاییم میهمان امشب چه سفره ای شود آن سفره ای که جمع شود به دست بخشش آقای مهربان امشب .
‍ هدیه به امام رضا صلوات شور احساسی امام رضا فقیرم اقا شعرو سبک رضا نصابی به نفس کربلایی محمود عیدانیان فقیرم اقا افتاده سمت تو ببین مسیرم اقا دست خالی از پیشه تو نمیرم اقا حاجتم و از تو فقط میگیرم اقا ضامن اهو خسته از این زمونه و از این هیاهو رونده شدم از همه جا به تو زدم رو می شه که ضامنم بشی ضامن اهو ضامن اهو. ضامن اهو. ضامن اهو کبوترم من تا اسمون مشهد تو میپرم من اروم میشم تا که میام توی حرم من حرف می زنم با تو با چشمای ترم من ای کس و‌کارم خدارو شکر امام رضا که تورو دارم جز تو‌کس دیگه رو‌که اقا ندارم خبر داری از حالم و از دل زارم
4_5954261162722856816.mp3
1.25M
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
4_5996797775793095842.mp3
2.89M
🏴سبک واحد سنگین شهادت آقا علی ابن موسی الرضا علیه آلاف و التحیة و الثناء و آقا امام حسین علیه السلام 🏴بند اول آه ای غریب ارض طوس،جانم رضا جانم رضا مولای یا شمس الشموس،جانم رضا جانم رضا ای کشته ی زهر جفا،جانم رضا جانم رضا بضعه ی ختم الانبیا،جانم رضا جانم رضا از جام زهر دشمنت/نوشیدی افتادی ز پا آن لحظه های آخرت/کردی جوادت را صدا شد پاره پاره جگرت افتادی یاد مادرت شد خاک غربت بسترت 《جانم رضا جانم رضا》 🏴بند دوم آه از لبانت خون چکید،واویلتا واویلتا روی لبت جانت رسید،واویلتا واویلتا پا میکشیدی بر زمین،واویلتا واویلتا شدی شهید راه دین،واویلتا واویلتا خواهر نبود دور و برت/نشد جدا از تن سرت نرفت به زیر سم اسب/پیکر پاک و اطهرت غارت نشد انگشترت نرفت اسیری خواهرت نخورده سیلی دخترت ‌《جانم رضا جانم رضا》 🏴بند سوم آه ای بریده حنجر ای،جانم حسین جانم حسین آه ای غریب مادر ای،جانم حسین جانم حسین آه ای ذبیح کربلا،جانم حسین جانم حسین قرآن روی نیزه ها،جانم حسین جانم حسین جانا خودت دستم بگیر/ارباب من ای بی نظیر بودم عزادارت دو ماه/جان رقیه ات بپذیر ای روح و ریحانم حسین ای دین و ایمانم حسین ای بهتر از جانم حسین 《جانم حسین جانم حسین》 🎤با نوای زیبای حاج غلامحسین مردانی 🎪حسینیه محترم قتلگاه تهران ✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت سکینه(سلام الله علیها) مدح🎙 مرثیه🎤 تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت چون عمه ا‌ت به صبر نداری قرینه ای در آسمان صبر فروزنده کوکبی بین تمامی اُسرار رکن زینبی دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است فریاد کربلای حسینی به سینه است در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا ایثار و استقامت و ایمان گزینه است هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای تو خصم را به بند حقارت کشیده ای روی تو آفتاب تماشای باب بود آئینه ی تمام نمای رباب بود در منطق تو معجزه ی نطق مرتضی پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود از سنگ و تازیانه که در شِکوه نیستی در قتلگه ز بردن چادر گریستی در مجلس یزید که قلبت کباب بود دیدی میان طشت طلا آفتاب بود نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود فریاد و آه و اشک و غم از گریه ی تو سوخت حتی دل یزید هم از گریه ی تو سوخت گاهی صدای گریه ی اصغر شنیده ای گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای گاهی به روی خار مغیلان دویده ای گه حنجر بریده به گودال دیده ای در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است الحق تو را مقاومت و صبر زینب است ای یادگار فاطمه ای دختر حسین همگام زینبینی و هم سنگر حسین در راه شام راهنمایت سر پدر منزل به منزلی تو پیام­ آور حسین هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش باشد صفای روضه ی شهر مدینه اش تو مصحف حسین و بهشت است دامنت بر صفحه ی جمال فروزنده احسنَت پامال حرمتت شده از جور دشمنان با تازیانه آیه نوشتند بر تنت تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای تو قاصد پیام گلوی بریده ای ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو پیوسته باد باغ شهادت بهار تو تا روز حشر گریه ی “میثم” نثار تو قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای  ✍حاج غلامرضا سازگار  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💠 اشعار شهادت حضرت سکینه شاهان جهان واله و حيران سکینه هستندگدایی به سره خوان سکینه ❤️ او دخترک ناز حسین است بدانید جبريل شده خادم و دربان سکینه ❤️ ملک و ملك و عالم و آدم همه یکسر هستند همه ريزه خور خوان سکینه ❤️ دانی زچه مشكلت شودحل به جهانی دست طلب انداز به دامان سکینه ❤️ یکسر همه ی جن و ملك ، عالم و آدم باشند سر سفره احسان سکینه ❤️ او دخت حسین است نگر حشمت و جاهش اینگونه نگر مرتبت و شان سکینه ❤️ هرشب زغم هجر پدرگشت پريشان عالم شده امروز پريشان سکینه ❤️ اوکنده ز بن كاخ پرازظلم وستم را (مجنون) بنگر بردل سوزان سکینه -حاج آرمین غلامی
شهادت حضرت سکینه (س) این پارگی پیروهنم خنده دار نیست عمرسکینه بعده پدر پایدار نـیست 😭 سرهابه نیزه ها و میان کوچه ی شهر با تازیان زدن به زنان افـتخار نیسـت 😭 بابا تن سکینه ی تو غرق تاول است سر می دهد به راه خدا، این شعار نیست 😭 ازبام خانه برسره ما سنگ می زدند بابا کسی به درد دل ما قرار نیست 😭 زن های کوفه ازچه مرا هول میزنند دیگر به قوم کوفه پدر اعتبار نیست 😭 دیدم به طـعنه های وقـیح کوفه وشام بدتر ز خنده های بد نیزه دار نیست 😭 بابا سکینه ات به هوای تو پرزده عمرش به سر رسید و دلش راقرار نیست -حاج آرمین غلامی
نرفته غربتش از یاد، یا رسول الله ز داغ فاطمه فریاد، یا رسول الله به ضربه ای درِ آتش گرفته با مسمار به روی دخترت افتاد یارسول الله * چه شد که حُرمت این بیت، در مدینه شکست؟! درِ حریمِ الهی به خشم و کینه شکست چه شد وصیتِ بر دوستی به اهل کسا؟! سه روز بعد شما استخوان سینه شکست * پیام غربت او شد به عاشقان ابلاغ که پر کشید پرستو نیامده از باغ شکست شاخه و افتاد سِرّ مُستَودع نشست فاطمه بر خاک، آه از این داغ * برای دفن، تنش دستِ خادمه مانده به گاهواره ی او خیره فاطمه مانده می آید آخرِ سر روز دادخواهیِ او به روز حشر نخستین محاکمه مانده * ندید چشم فلک رحمت نگاهش را ندید چهره ی معصوم و بی گناهش را اگرچه منزلتش هم طراز معصوم است هنوز شیعه نفهمیده جایگاهش را * دل امام زمان در مصیبتش خون است هر آن که حرمت او را شکست ملعون است تن مطهر این میوه ی بَنِی الزَّهرا در آستانه ی بیت بتول مدفون است شاعر:
‍ ‍ ‍ ‍ (س) نمیدانم چرا امشب، به سر خوف و خطر دارم چه خواهد بر سرم آید، که من از آن حذر دارم من از این حسِ غم امّا، ز عمقِ جان پریشانم گمانم تیغِ ظالم را، من امشب پشتِ در دارم خداوندا امانم ده، مرا از چنگِ بدخواهان چه مکری گو عدو دارد، که من از آن خبر دارم الها تو به جانم ده، فقط صبر و شکیبایی تو میدانی که امشب من، دلی پُر از شرر دارم عدو در پشتِ در آمد، ولیکن من هراسانم بسویش می روم امٌا، قدم آهسته تر دارم نمیدانم چرا دشمن، به پشتِ در کمین آمد مگر دردم نمی داند، که من داغِ پدر دارم؟ چنان با ضربِ پا کوبیده او در را به پهلویم گلِ نشکفته محسن را، به خونم غوطه ور دارم به پهلو می فشارد در، به سینه می گدازد میخ چه سازم بیتِ بابا را، در آتش شعله ور دارم پدر جان دخترت زهرا، میانِ درب و دیوار است که یک دستم به پهلو و، یکی را بر کمر دارم چنان شیون کنان زینب، پی ام می آمد و میگفت مزن ظالم تو مادر را، چو حیدر من پدر دارم چگونه کنده ام آخر، ز سینه میخِ سوزان را که روی سینه ام حتی، نشان از میخِ در دارم مرا با چادرِ خونین، به مسجد می برند امٌا دو دستِ بسته حیدر را، فقط در پشتِ سر دارم پدر جان سیرم از دنیا، بگو کی وقتِ دیدار است؟ ز بعدِ رفتنت من هم دگر عزمِ سفر دارم خَلاصم کن از این دنیا، که گشه طاقتم تاریک مناجاتِ شبانگاهان، توسل بر سحر دارم من از داغِ فراقِ تو، فقط در بیت الاحزانم که بی تو آخر ای بابا، بسی خونین جگر دارم چه دیدم پشت در بابا، چه محنتها کشیدم من که من از گفتنِ آنها، دگر صرفِ نظر دارم! اجرا :
بسم ‌الله الرحمن الرحیم شب ما را سحر نمی آید خواب، در چشمِ تر نمی آید مدحش از من که بر نمی آید چون سکینه دگر نمی آید دختر شاه...گوهر نایاب بی قرینه... درست مثل رباب   روضه می خواند، روضه با احساس روضه اش داشت عطر و بوی یاس شرم یک مرد... روضه ای حساس وای از مشک پاره ی عباس روضه ی دست و چشم و مشک عمو روضه ی قطره قطره اشک عمو   روضه خوان چشم های خود را بست مادرش دست خود زند بر دست رأس اصغر به روی نیزه نشست پای نیزه قد سکینه شکست به خدا خواهر است حق دارد خواهر اصغر است حق دارد   بر سر ناقه خواند نافله را دور ناقه شنید هلهله را چه کند خنده های حرمله را چشم دشمن به سوی قافله را مثل یک مرد... مثل عمه ی خود صبر می کرد... مثل عمه ی خود   قلبش از غصه ها کباب شد و بعد سقا فقط عذاب شد و مثل او از خجالت آب شد و وارد مجلس شراب شد و خیزرانِ یزید پیرش کرد حرف مردی پلید پیرش کرد   دختر بی قرینه ی پدرش روضه خوان مدینه ی پدرش همه جا شد سکینه ی پدرش یادش افتاده سینه ی پدرش زیر پای سوارها افتاد روی گل، ردِ خارها افتاد   یادش افتاد آه آهِ حسین غرق در خون همه سپاه حسین بود یک نیزه تکیه گاه حسین داد می زد که قتلگاهِ حسین... ...پر شد از خونِ زخم های تنش پر شد از تیر و نیزه ها بدنش   وسط حجره ی محقر خود با دل خون میان بستر خود باز در لحظه های آخر خود یادش افتاد داغِ خواهر خود کنج ویرانه خواهرش جان داد سر بابا برابرش... جان داد
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند ‌و ناچارم به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟ علی انسانی حضرت سکینه (س) روضه
منم باقي مانده ء صحراي غمها به ديدارت مي آيم اي تشنه بابا من از باغت جاماندم پس از تو اشك افشاندم مصيبت ها مي خواندم واويلا ......... به همراه خواهرت آمدم گودال لگد خوردم با چكمه من رفتم از حال تنت را بي سر ديدم زدم بر سر لرزيدم گلويت را بوسيدم واويلا ........ بهارم شد يكباره فصل پاييزي اشاره شد بر من با قصد كنيزي تو در طشت و من سويت نظر كردم بر رويت پر از خون بود گيسويت واويلا