#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
من آن شاخه گل افسرده بودم
که در نشکفتگی پژمرده بودم
زسوز سینه ام می نالم ای کاش
که در پشت همان در مرده بودم
چنان از ضرب سیلی رفتم از هوش
که راه خانه را گم کرده بودم
مغیره گر نبود در آن کشاکش
علی را من به خانه برده بودم
نمودم روی خود مخفی زمولا
زدشمن چون که سیلی خورده بودم
اگر دشمن نمی شد سد راهم
علی را من به خانه برده بودم
مدینه محشر کبری به پا بود
رسن برگردن شیر خدا بود
دو صد گلچین و یک گل، من چه گویم
گل حیدر به زیر دست و پا بود
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جان علی مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیه ای از سوره ی کوثر جدا افتاده بود
گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل
گوشواره من نمیدانم کجا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچه ها افتاده بود
کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق
هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود
مادر مظلومه میپیچید پشت در به خود
دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در
کس نمیداند که پشت در چه ها افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید میثم آه آه
فاطمه نه بلکه ختمالانبیا افتاده بود
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#مدح_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد
یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد
حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس
غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد
دختر در این قبیله تجلی کوثر است
بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد
زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی
تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد
زینب شکوه خواهری اش را در عالمین
دست کسی به غیر برادر نمی دهد
او مظهر صفات جلالی حیدر است
یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد
زینب همان کسی است که در راه عفتش
عباس می دهد نخ معجر نمی دهد
#علی_اکبر_لطیفیان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#مدح_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
پائین تر از آنیم زبالا بنویسیم
یا اینکه بخواهیم شما را بنویسیم
ما کوزه ی اندیشه ی مان کمتر از آن است
تا اینکه بخواهیم زدریا بنویسیم
آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند
تا گوشه ی چشمی زتماشا بنویسیم
ما را لُلُلُک لُکنت محض آففریدند
تا مدح تو با لهجه ی موسی بنویسیم
هر جا که حسین ابن علی حک شده باید
زیرش مددی زینب کبری بنویسیم
از وسعت نوری بنویسیم که تابید
ای نقطه ی تاریک حوالی تو خورشید
بسیار شنیدیم ولی کم ز تو گفتند
ناگفته زیاد است اگر هم ز تو گفتند
نُه ماه تو در کالبد فاطمه بودی
گاه متولد شدنت عالمه بودی
از چهره ات اینگونه گرفتند نتیجه
هم مادر و هم دختر زهرا ست خدیجه
بر روی زمین از تو بگوییم چگونه
ای شیوه ی تفسیر تو در عرش نمونه
لب باز کنی هرچه نفس بند می آید
از حنجرت آیات خداوند می آید
پیوند صمیمانه ی دریا زده بر باد
آرامش آمیخته با لهجه فریاد
قول تو فصیح است بدانگونه که زهرا
این غرش شیر است همانگونه که مولا
دستی به در قلعه ی خیبر زد و از جا
لا حول ولا قوه ای وای مبادا...
ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را
در دست اگر تیغ دو صد مرد ندارد
برپای اگر از تاختنش گرد ندارد
پیشانی او پارچه زرد ندارد
این دختر مولاست همآورد ندارد
ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را
گاهی که به ناگاه گذر میکند از راه
با طرز وقاری که برش کوه شود، کاه
خورشید فراروی وی و پشت سرش ماه
جز این نبود منزلت دختر یک شاه
ای کوفه به خاطر بسپار این عظمت را
ای کوفه چه زود این همه از یاد تو پر زد
این لکه ی ننگ از چه ز دامان تو سرزد
زینب که دمی راهی بازار نمیشد
از معجر او باد خبر دار نمیشد
اکنون به چه جرم است وِ را کوچه به کوچه...
دشنام ، تماشا، سر بر نیزه، چه و چه
از گریه ی بر دختر حیدر بنویسیم
یک مرتبه خواهر دو برادر بنویسیم
#حسین_رستمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#مدح_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
ای ماورای حد تصور کمال تو
بالاتر از پریدن جبریل بال تو
از مادری چنین-چنین دختری شود
هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو
غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده ایم
در انعکاس آینه های زلال تو
نزدیک سایه های عبورت نمی شویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو ؟
از گوشه های چشم تو ساحل درست شد
محض رضای پای تو محمل درست شد
تو زینبی و شیر زن بعد کربلا
تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا
زهرا، نبی ،حسین و علی و حسن تویی
بانو تویی تو «پنج تن » بعد کربلا
گاهی که طعنه می شنوی صبر میکنی
یعنی تویی همان حسن بعد کربلا
ای گریه غریبی عریان بی کفن
حالا تویی و پیرهن بعد کربلا
قلبت تپید وسوره مریم شروع شد
غمگین ترین غروب محرم شروع شد
ای سایه بلند اباالفضل بر سرت
ای بال جبرئیل گلستان معبرت
عباس هم رشیدی قد تو را ندید
از بس که سر بزیر بود در برابرت
شب زنده دار شام غریبان کربلا
دل بسته بر نماز شب تو برادرت
ای خطبه صدای تو نهج البلاغه ات
وی محمل بدون جهاز تو منبرت
هجده سربریده به دنبال چشم تو
هجده سر بریده نگهبان معجرت
ای قله نجابت توحید ، جای تو
عطر حضور فاطمه دارد حیای تو
#علی_اکبر_لطیفیان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر
گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر
همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد
خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر
آی آقای عزیز ما بیا برگرد که...
دور از تو می شوم هر روز بدتر بیشتر
از من این من را بگیر و چشم گریانم بده
چون مقرب می شوم با دیده ی تر بیشتر
دیرتر در وا کنی، بر من تفضّل کرده ای
دوست دارم که بمانم پشت این در بیشتر
یا عزیز الله ما را هم به زهرا وصل کن
وصل کن ما را به قدر و نور و کوثر بیشتر
هر کسی دارد ارادت به علیِ مرتضی
پشت او بوده دعای خیر مادر بیشتر
قدر زهرا را کسی نشناخت غیر از مرتضی
قدر او معلوم می گردد به محشر بیشتر
دلخوریم از اهل یثرب، از علی نشناس ها
دلخوریم این روزها از کوچه،... از در بیشتر
آتش اول چوب را سوزاند، اما فکر کن:
عمدتا آتش اثر دارد به معجر بیشتر
۱۳ آبان ۱۴۰۱
#وحید_محمدی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#مناجات_دعا
#پنجشنبه_های_دلتنگی
بیچاره و فقیرم، یارب الهی العفو
از دست خود اسیرم، یارب الهی العفو
این نفْس ِ لاأبالی حال مرا گرفته
از اشتباه سیرم، یارب الهی العفو
کم معصیت نکردم! کافیست خبط و خسران
ابلیس کرده پیرم، یارب الهی العفو
درمانده ام! ندارم جز آه در بساطم
از شرم سربه زیرم، یارب الهی العفو
دادی بها به این بد! اما به جای جبران
دائم بهانه گیرم! یارب الهی العفو
ممنون که راه دادی! حالا که نیمهٔ شب-
-خورده به تو مسیرم، یارب الهی العفو
هر طور هست باید رزق شهادتم را
از دست تو بگیرم، یارب الهی العفو
تا اینکه بین روضه، رو به ضریح ارباب
در کربلا بمیرم، یارب الهی العفو!
#مرضیه_عاطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهدا
#پنجشنبه_های_دلتنگی
دربساط عشق هرکس زحمتش بالاتراست..
پیش زهرا مادرت شخصیتش بالاتراست!
هرکه محض احترامت معصیت کمتر کند
روزی اشک میان هیئتش بالاتراست..
احترام پیرها هرچند برما واجب است..
پیرمرد روضه تو حرمتش بالاتراست.
قول دادی روز محشر لنگ نگذاری مرا
ساکن بیت الحسین امنیتش بالاتراست
خیمه ی تو جای کبر و کینه و منصب که نیست
هرکسی خاکی تر آمد عزتش بالاتراست.
نقص های هر نمازش زود کامل میشود..
هرکه انس سجده روی تربتش بالاتراست
کربلا رفتن کجا؟از کربلا گفتن کجا؟
دیدن شش گوشه ات از صحبتش بالاتر است
داغِ تو دیده به فکر غصه دنیا که نیست
مبتلای اشک تو ظرفیتش بالاتراست
از شهیدان تو فهمیدم که پای عشق تو
هرکسی گمنام تر شد شهرتش بالاتراست
گریه در هیئت تفاوت میکند باهرکجا
گریه دسته جمع باشد قیمتش بالاتراست
وسع ما ایناست! اما خوب میدانیم ما..
خیلی از این نوکریها ساحتش بالاتراست
تشنگی، زخم زبان،داغ جوان، هتک حرم
از تمام این مصائب غربتش بالاتر است
آب مهر مادرت بود و به رویت بسته شد
حجم نیزه آمد و راه گلویت بسته شد.
#سید_پوریا_هاشمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#مدح_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
هر کس که در این میکده نوکر شده باشد
ننگ است که دلواپس محشر شده باشد
بی ساغر و می مست شود در همه ی عمر
با یار اگر عمر کسی سر شده باشد
من معتقدم خوب تر از مرغ بهشت است
هر کس که درین بام کبوتر شده باشد
این چشم طمع داشتن ما فقرا هست
زیر سر لطفی که مکرر شده باشد
دنیا و قیامت گره ی کور ندارد
هر مرد و زنی سائل این در شده باشد
حاجت نگرفتن ز خداوند حرام است
روزی که علی صاحب دختر شده باشد
جن و ملک و انس شد آواره زینب
عالم همه پروانه ی گهواره ی زینب
عشق حسنین و علی و فاطمه زینب
هم مومنه هم عارفه هم عالمه زینب
از روز ازل دشمن هر ضد ولایت
تا روز ابد بانوی بی واهمه زینب
هر جا برود ظلم فراری است از آنجا
داده است به هر غائله ای خاتمه زینب
مردند حسودان و ندیدند شکستش
شد خلق حماسه هنر دائم زینب
از منظر آنانکه رسیدند به جایی
صاحب نفس آن است که شد خادم زینب
در مذهب عشاق محال است بمیرد
آن کس که شب و روز کند زمزمه زینب
خوبان همگی شاعر و مداح حریمش
کرده است قیامت نفس گرم سلیمش
ای ماه شب حیدر و هم صحبت زهرا
ای وارث صبر علی و عفت زهرا
هم مریمی هم آسیه هم هاجر و حوا
تو زینبی و معجزه حضرت زهرا
جز فاطمه کس لایقه بر مادری ات نیست
اثبات شده بار دگر عصمت زهرا
شد دار و ندارت همگی خرج امامت
حقا که تویی حاصل تربیت زهرا
بیچاره شد از طاقت تو نسل امیه
در روح بلند تو بود همت زهرا
در مکتب تو یاد گرفته است محبت
هر کس که مسلمان شده با زحمت زهرا
هر کس شده شیدای حسین ، عاشق حیدر
گشته است نمک گیر شما دختر و مادر
فردوس کجا ، حال و هوای حرم تو
دیوانه کننده است صفای حرم تو
هم بوی نجف آید و هم بوی مدینه
هم بوی حسین از همه جای حرم تو
چیزی نشود کم ز مقام تو اگر که
ما را بنویسند گدای حرم تو
ای عمه سادات من از دست زمانه
دلگیرم و محتاج هوای حرم تو
باید که بسوزیم درین آتش حسرت
ما که نشدیم از شهدای حرم تو
ای وای ازین نفس ازین بی سر و پایی
ای وای نمردیم برای حرم تو
کن قسمتمان حال و هوای شهدا را
لبریز کن از شوق شهادت دل ما را
تو زینبی و شمع شبستان حسینی
از عالم ذر بی سر و سامان حسینی
زهرا سپر جان علی بود همیشه
تو نایب زهرا ، سپر جان حسینی
هر کس که حسینی است ، نمک گیر وفایت
تو واسطه ی لطف فراوان حسینی
در مدح تو این بس ز ازل تا ابد الدهر
سر سلسله حلقه یاران حسینی
لبخند زدی وقت ولادت به برادر
شد بر همه اثبات که حیران حسینی
از موقع میلاد سرت گرم حسین است
هر لحظه تو دلواپس هجران حسینی
ای کاش نمی دید دو چشمان تر تو
شد نیزه نشین سایه ی بالای سر تو
#محمد_حسین_رحیمیان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هرگه که یاد آرم، زین آستانه مادر!
گردد ز دیده چون سیل، اشکم روانه مادر!
یاد آرم از صداى: یا فِضَّه یُ خُذِینى!
تا مى کنم نظاره، بر درب خانه مادر!
باللَّه على ست مظلوم، از روى توست پیدا
کز غربتش به صورت، دارد نشانه مادر!
گویى ز درد و محنت، دستت نداشت قدرت
موى مرا نکردى، امروز شانه مادر!
لب بسته اى ز یا رب، جاى تو این دل شب
ریزد ز چشمْ زینب اشک شبانه مادر!
#حاج_غلام_رضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی، مشعلی از نور شد
سینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود
ناله ی بانو، زد اندر خرمن هستی شرر
گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود
آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی
از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود؟
گردش گردون دون بین کز جفای سامری
نقطه ی پرگار وحدت، مرکز مسمار بود
صورتش نیلی شد از سیلی، که چون سیل سیاه
روی گردون زین مصیبت تا قیامت تار بود
شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان
آنکه جبریل اَمینش، بنده ی دربار بود
از قفای شاه، بانو با نَوای جانگداز
تا توانی به تن و تا قوّت رفتار بود
گر چه بازو خسته شد، و ز کار دستش بسته بود
لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود
دست بانو گر چه از دامان شه کوتاه شد
لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
گفتم به گل عارض تو کار ندارد
دیدم که حیایی شرر نار ندارد
دیوار به در گفت مبادا که شوی باز
این سینه دگر طاقت مسمار ندارد
خون گریه کن ای دیده که یار همه عالم
جز محسن ششماهه ی خود، یار ندارد
مردم همگی ساکت و دشمن در خانه
این خانه مگر حیدرکرار ندارد؟!
تنها شفقِ سوخته دل بود که میگفت:
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
خون جگرش دمبدم از دیده بریزد
آن کو ز غمت دیده خونبار ندارد
مردم همگی بنده ی دنیا شده آری
دین است متاعی که خریدار ندارد
با آنکه ز مظلومی این هر دو سخنهاست
تا روز قیامت علیِ فاطمه تنهاست
#حاج_غلام_رضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه ی جویی
خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی!
قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم
که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی
چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها
که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی
الهی! انتقامم را از آن بیدادگر بستان
که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی
فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا
ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی
به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه
که اینجا کشته ی راه ولایت گشته، بانویی
گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را!
چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی!
مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها
حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی
قلم بر گیر و لب بر بند و خاموش باش ای "میثم"
که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی
#حاج_غلام_رضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه ی جویی
خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی!
قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم
که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی
چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها
که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی
الهی! انتقامم را از آن بیدادگر بستان
که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی
فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا
ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی
به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه
که اینجا کشته ی راه ولایت گشته، بانویی
گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را!
چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی!
مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها
حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی
قلم بر گیر و لب بر بند و خاموش باش ای "میثم"
که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی
#حاج_غلام_رضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه ی جویی
خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی!
قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم
که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی
چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها
که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی
الهی! انتقامم را از آن بیدادگر بستان
که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی
فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا
ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی
به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه
که اینجا کشته ی راه ولایت گشته، بانویی
گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را!
چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی!
مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها
حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی
قلم بر گیر و لب بر بند و خاموش باش ای "میثم"
که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی
#حاج_غلام_رضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
نیش مسمار اگر لب به سخن وا می کرد
پرده از راز غم فاطمه بالا می کرد
آستان در اگر حقّ تکلّم می داشت
دشمنان را همه زان واقعه رسوا می کرد
مجری توطئه اهل سقیفه که ز خشم
در آتش زده را با لگدش وا می کرد!
دوخت بر سینه ی زهرا در آتش زده را
زینب از پشت در این صحنه تماشا می کرد
بین دیوار و در خانه به زهرا چه گذشت؟
کز خدا مرگ به صد ناله تمنّا می کرد
به چه جرمی گل امّید علی پرپر شد؟
خصم بدکیش چه با شاخه ی طوبی می کرد؟
سند غربت و مظلومی زهرا و علی
محسن آن غنچه ی پرپر شده امضا می کرد
داد بر اهل ولا درس فداکاری را
آن که یاری ز علی یکّه و تنها می کرد
گه ز بازو و گه از پهلوی بشکسته و گاه
شکوه از ضربت آن سیلی اعدا می کرد
بعد از آن واقعه ی تلخ فدک تا دم مرگ
بر علی صورت نیلی شده اخفا می کرد
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
گفتی صدف شکست، بگو گوهرش چه شد؟
گفتی که باغ سوخت گل پرپرش چه شد؟
از باغبان وحی بپرسید دوستان!
با برگ نازک گل نیلوفرش چه شد؟
قرآن آیه آیه ی مولا ز دست رفت
پس آیه ی جدا شده از کوثرش چه شد؟
تطهیر را بدون وضو مس نمیکنند
پس احترام فاطمه ی اطهرش چه شد؟
زهرا که در پس در آتش گرفته بود
یاللعجب! به روی ز گل بهترش چه شد؟
ای مردم مدینه بپرسید از علی
همسنگر شهیده ی بیسنگرش چه شد؟
بابا به دست بسته نگه کرد و صبر کرد
مادر فتاد روی زمین، دخترش چه شد؟
وقتی فتاد ابر کبودی به چهره اش
افتاد آسمان به زمین، اخترش چه شد؟
پاسخ بده مدینه! بگو نیمه های شب
قبری که میگرفت علی در برش چه شد؟
«میثم!» علیست یاور بییاور همه
از او بپرس یاور بییاورش چه شد؟
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
اجر و پاداش رسالت، شعله ی آذر نبود
این همه آزار، حق دخت پیغمبر نبود
چهره ی انسیه الحورا و ضرب دست دیو
فاطمه آخر مگر محبوبه ی داور نبود؟
فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت آه!
حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود
از فشار در همه اعضای او درهم شکست
فضه را میخواند و بالای سرش مادر نبود
دست او بشکست اما دست مولا را گشود
غیر او کس را توان یاری حیدر نبود
فاطمه تنهای تنها در پس در اوفتاد
هیچکس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود
در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند
سنگدلتر هیچکس از قنفذ کافر نبود
قاتل بیدادگر با پا صدف را میشکست
در میان آن صدف آخر مگر گوهر نبود
بر تسلای دل صاحبعزا گُل میبرند
گوییا اینجا ز هیزم دسته گل بهتر نبود!
«میثم!» این مصراع را ترسیم کن بر بیت وحی
تازیانه احترام سوره ی کوثر نبود
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
گلى که باغ رسالت از او معطر بود
کنار غنچه ى خونین خویش، پرپر بود!
به یاد خانه ى تاریک بانویى سوزم
که شعله هاى چراغش، از آتش در بود!
نداشت بیشتر از هیجده بهار، اما
مصیبتش ز همه انبیا فزون تر بود!
کجا روم؟به که گویم؟ که: نیلى از سیلى
عذار عصمت پروردگار داور بود!
در آفتاب، بریدند سایه بان کسى
که رحمتش به سر خلق، سایه گستر بود!
کنار قبر پدر با کنایه مى گوید:
نشان اجر رسالت به دست دختر بود!
پى دفاع ولایت، شکست آن دستى
که بر رخش اثر بوسه ى پیمبر بود!
به کودکى شده بانوى خانه بى زینب
که آستانه ى او، قتلگاه مادر بود!
#حاج_غلام_رضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
گلى که باغ رسالت از او معطر بود
کنار غنچه ى خونین خویش، پرپر بود!
به یاد خانه ى تاریک بانویى سوزم
که شعله هاى چراغش، از آتش در بود!
نداشت بیشتر از هیجده بهار، اما
مصیبتش ز همه انبیا فزون تر بود!
کجا روم؟به که گویم؟ که: نیلى از سیلى
عذار عصمت پروردگار داور بود!
در آفتاب، بریدند سایه بان کسى
که رحمتش به سر خلق، سایه گستر بود!
کنار قبر پدر با کنایه مى گوید:
نشان اجر رسالت به دست دختر بود!
پى دفاع ولایت، شکست آن دستى
که بر رخش اثر بوسه ى پیمبر بود!
به کودکى شده بانوى خانه بى زینب
که آستانه ى او، قتلگاه مادر بود!
#حاج_غلام_رضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
بوى خوش مى آید اینجا، عود و عنبر سوخته؟!
یا که بیت اللَّه را کاشانه و در سوخته؟!
از چه خون مى گرید این دیوار و در؟ یا رب مگر
گلشن آل خلیل اینجا در آذر سوخته؟!
خانه ى وحى از مَلک یکباره شد در ازدحام
اندرین غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟!
خانه ى زهراست اینجا، قتلگاه محسن است!
آشیان قهرمان بدر و خیبر سوخته!
سینه ى زهرا شکسته، چهره اش نیلى شده
مرتضى، خونین جگر قلب پیمبر، سوخته!
بر حریم عقل کل، دیوانه یى زد آتشى
کز غمش هر عاقلى را جان و پیکر سوخته
خیمه گاه کربلا را آتش از اینجا زدند!
شد ز داغ محسن آخر کام اصغر، سوخته!
گر نمى کرد اشک چشمانت (حسان)! امداد من
مى شد از آه من این اوراق دفتر، سوخته
#حبیب_چایچیان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
آنکه قدش فلک از غصه دو تا کرد، منم
آنکه با قامت خم ناله به پا کرد، منم
آنکه بین در و دیوار زبی یاری خویش
فضه را از پی امداد صدا کرد، منم
آنکه از سوز دل خویش، به ایام شباب
طلب مرگ ز درگاه خدا کرد، منم!
آنکه جز محنت و آزار زهمسایه ندید
در عوض باز به همسایه دعا کرد، منم!
آنکه هنگام فداکاری خود در ره دوست
زودتر محسن شش ماهه فدا کرد، منم!
آنکه با گمشده قبر و بدن مخفی خویش
ظلم را یکسره انگشت نما کرد، منم!
#حاج_غلام_رضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
پس از رسول، که طومار عمر زهرا را
جفاى امت و ظلم زمانه مى پیچید
زدند شعله بر آن خانه اى، که عطر نبى
پى سلام در آن صحن خانه مى پیچید
چو گردباد به صحرا میان خانه به خویش
ز درد سینه و پهلو و شانه مى پیچید!
چو تازیانه به دست مغیره، زهرا هم
به خود ز ضربت آن تازیانه مى پیچید!
خداى داند و حال على، که آن دل شب
کفن به پیکر او مخفیانه مى پیچید!
على چگونه بماند به خانه اى که در او
صداى گریه ى زهرا شبانه مى پیچید؟!
#سید_رضا_موید
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
من که آن روزِ ستم در پسِ در می رفتم
تا نمایم ز علی دفع خطر می رفتم
خون شش ماهه ی من بود که می ریخت به خاک
شد پسر کشته به یاری پدر می رفتم
فکر مظلومی تو زنده نگه داشت مرا
پشت در ور نه به همراه پسر می رفتم
دست بشکسته چسان اشک تو را پاک کند
کاش پر سوخته با باد سحر می رفتم
دگر امروز ز بستر نتوانم برخاست
من که هر روز سر قبر پدر می رفتم
خارج از شهر پی ناله چو رفتم گویی
همچو جان از تن مجروح به در می رفتم
#مرحوم_قاسم_ملکی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
مظــهر صبــر وصـلابـت، معنـی عــشق و وفا
عصـمت اللهِ مجســــم، گوهـــــر بحــــــر ولا
دُخـت خورشـــید ولایت، نور چشــمان بتول
در فـضـائل بی گــمان آییــــنه ی زهـــــرا نما
زیـــــنت دامـــان حـــیدر ، دُرِّ دریای شـــرف
نسخــه ی ثانـی زهـــرا، در ســــوا و ماســوا
آفتاب از شرم رویش، درحجاب خجلت است
بحر عفــــت قطـــره ای، در پیش آن کنز حیا
ســینه اش گنجیــــنه ی علم وکمال ومعرفت
عالمه بی زحمــت تحصیل ، همچــــــون انبیا
مَحـــــــرم اســـــرار، در خلوتگـــه بزم شـهود
راز دار سِـــرّ حـق همچــــون تمــــام اوصــیا
نام زینب بی گمان ، تفسیر صبر است و یقین
بر تـــــمام صـــــــابران اهل عـــــــالم مقــتدا
نهضــــت ســـرخ حسـینی وامدار زینب است
تا قــیامـــت نام زینــب هـــست شـــرح کربلا
کوه غم بر دوش دارد،دل پرازجوش وخروش
لیک آن قامـــت نگشــــته، جــز برای حق دوتا
خطبه هایش در اسـارت ، ذولفقار حیدر است
کرده طوفان با کلامــش، کــوفــه وشــــام بلا
چشم امیـــد ( شقایق) بر عـطای زیــنب است
دارد از بی بی تــمنا ، گوشـــه چشمی، در جزا
#حمید_رضازاده
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
زینبم من بنتِ؛ کوثر و حیدر
زیر و رو کردم من کوفه را یک سر
کاخ ملعون با یک؛ تشرم لرزید
با علی یک روحیم در تا پیکر
ذوالفقار حیدر رو بستهام کمرم
چادرم در واقع شد زره و سپرم
دستمالی زردی که ارثیهی علیه
بستهام با یاد علی به دور سرم
زنده کردم بازم هیبت حیدر رو
به جای معجر دادم علی اکبر رو
بشنوه هر چه یهودی تو دنیا هست
پدر من انداخته درب خیبر و
اعلایی عقیله ؛ والایی عقیله
آیینهی روی خود زهرایی عقیله
یکتایی عقیله ؛ حلمایی عقیله
آرام دل حضرت سقایی عقیله
یازینب یازینب..
مثل ابراهیم بت شکنه؛ زینب
از علی دائم دم میزنه؛ زینب
تا قدم بر میداره توی کوفه
هم حسین و هم حسنه زینب
همه دیدن حیدر دوباره شد زنده
اسکتو گفت و کل شام لرزونده
بعد خطبه ثابت شد به همه دنیا
عالمی سرباز و زینبِ فرمانده
جبل الصبری این بانوی بی مانند
حرز یا زهرا واسش شده بازو بند
کوفه تا کاخ شام چهل تا منزل بود
بنت حیدر درب چهل تا خیبر کند
اعلایی عقیله ؛ والایی عقیله
آیینهی روی خود زهرایی عقیله
یکتایی عقیله ؛ حلمایی عقیله
آرام دل حضرت سقایی عقیله
یازینب یازینب...
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#حسین_ستوده
@babollharam
#ولادت_حضرت_زینب_س
اکثر اوقات دختر مثل مادر می شود
ارث مادر عاقبت از آنِ دختر می شود
حضرت زهرا اگر انسیة الحورا بود
دختر از این حیث با مادر برابر می شود
عطر یاس و بوی سیب آمیخته با نام او
با حضورش خانه ی حیدر معطر می شود
از دو دریا لؤلؤ و مرجان فقط حاصل نشد
آبشار صبر را سرچشمه کوثر می شود
نام زینب تا گره خوردست با نام حسین
عشق تفسیری از این خواهر برادر می شود
شمه ای از داستان عشق شور انگیزشان
از همه افسانه های عاشقی سر می شود
احسن الحال همه عشاق با امضای اوست
او بخواهد کربلای ما مقدر می شود
ذوالبیان ارثیه ی بابا برای دختر است
با همین ارثیه او در کوفه حیدر میشود
در دفاعِ از حرم عباس درسی داده است
نیزه میگوید فقط این کار با سر می شود
تار و پود چادر مادر اگر خاکی شده
سهم دختر نقش آتش روی معجر می شود
آخر هر روضه و مدحی که از دختر شده
یاد مادر میکنند و صحبت از در می شود
#سید_حسن_رستگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#هفته_بسیج
صحبتِ بسیج آمد، در مثل بسیجی کیست؟!
هفته بسیج است و، در عمل بسیجی کیست؟!
لشکری که پیوسته، مخلصِ خدا باشد
در میانِ ما مردم، جلوه اَش کجا باشد
هر کجا که دیدی یک، شیعه ی تنوری را
مستحقِ تکریم است، اینچنین صبوری را
نه ز شعله میترسد، نه ز اِبتلایی سخت
هر چه امتحان باشد، سر برآورَد خوشبخت
رهروانِ زهرایی، تشنه ی بلا هستند
شیعیانِ مولایی، مردِ اِبتلا هستند
هر که دردِ دین دارد، دِینِ دین ادا باید
همچو چارده معصوم، جانِ خود فدا باید
واجب است بر هر کس، جستجوی این مطلب...
قصه ی ولایت را، چیست صَعبِ مستصعب؟
هر که دردِ دین دارد، بهرِ دین کفایت نیست
دردِ دین به تنهایی، حامیِ ولایت نیست
بی بصیرتی در دین، هست عینِ بی دینی
عبرت از خوارج را، هان مگر نمیبینی!؟
هر که گیرد از تاریخ، درسِ عبرت و غیرت
در اَدای تکلیفِ خود، نمیکند حیرت
عده ای شده مقبول، عده ای زِ ایمان رَد
عده ای خواصِ خوب، عده ای خواصِ بد
کارِ دین و قرآن چیست، غیرِ نصرت افزایی؟
کارِ دینمداران نیست، جز بصیرت افزایی
هر که در دلش عشقِ یاریِ ولی دارد
الگوی فراوان در، لشکرِ علی دارد
با زبانِ گویایش، هر که همچو عمار است
فتنه را کند نابود، فتنه گر از او خار است
همچو مالک اشتر، هر که هست در میدان
میکِشد به رسوایی، طرحِ نیزه و قرآن
هر که همچو مقداد است، در ولایتش محکم
روزِ امتحانی سخت، با علی شود مَحرم
هر که همچو سلمان پا، در رهِ علی بگذاشت
نسلی از سلیمانی، در پیِ ولی بگذاشت
هر کسی ابوذر وار، از علی کند صحبت
عاقبت شود تبعید، در دیاری از محنت!
همچو میثم تمار، هر که گوید از مولا
عاقبت کِشد بر دار، کارِ عشقِ او بالا
هر که همچنان جُندب، بی هَراس می جنگد
روزِ یاری مولا، پای او نمی لَنگد
هر کسی که جابر وار، طعنِ مجتبی گوید
روزِ وصل، نابینا راهِ کربلا پوید
هر که همچنان مختار، نقدِ مجتبا دارد
بعدِ یومِ عاشورا، میلِ کربلا دارد!!!
گاه مردِ میدانی، میرَمَد ز قربانگاه
بعدِ کشتنِ مولا، تازه میشود خونخواه
خطّ خوبها گاه از، یکدگر جدا گردند
گاه مومنین دور از، اهلِ کربلا گردند
هر که مستِ دنیا شد، میگریزد از میقات
یا چو جابرِ جُعفی، یا چو هَرثمه، هیهات!!!
پس پناه باید برد، بر امامِ عاشورا
وَرنه همنشین گردیم، در سقیفه با شورا
آخرالزمان است و، شعله در کفِ دست است
با ولیِ حق هر دم، اِلتزامِ پیوست است
گوشِ ما به فرمانِ لحظه لحظه ی آقاست
گوشِ او به فرمانِ شخصِ زاده زهراست
#حاج_محمود_ژولیده
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam