eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
66 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره در دلم آشوب عالم آمده است قیامت آمده یا که مُحرّم آمده است عزای کیست که حتی خود مُحرّم هم به سر زنان و پریشان و درهم آمده است عزای اشرف اولاد آدم است آری عزای بنت نبی مکرم آمده است تمام خلق دچار مُحرّمند ولی برای فاطمه دل‌های مَحرم آمده است دوباره فاطمیه آمد و یقین داریم در این حسینیه صاحب عزا هم آمده است وضوی گریه بگیر و بیا که در روضه عزیز فاطمه با قامت خم آمده است رواست مردن از این غم که پشت درب بهشت برای سوختن گل جهنم آمده است
گدای اهل بیت تا به آستانه می رسد عطا و لطف هل اتی ز هر کرانه می رسد چرا دو دست ما به سوی دشمنان دراز شد؟! مگر که رزق و روزی از سوی سما نمی رسد؟ ولیِ عصر هر کجا همیشه شد گره گشا به سوی ما عنایتش به هر بهانه می رسد اگرچه بی لیاقتم، برای یار زحمتم خوشم سلام هر سحر به آن یگانه می رسد به خاک غم نشسته ام، چراکه پر شکسته ام مگر پرنده این چنین به آشیانه می رسد؟! شده امید من همه، نوای یابن فاطمه به داد من همین نوای عاشقانه می رسد رسیده وقت پا شدن، به هوش باش سینه زن به شهر ما دوباره خیر مادرانه می رسد فقط نه بیت هل اتی، به شعله سوخت از جفا تمام نار دوزخ از همین زبانه می رسد بس است بهرِ گل همین، که خوب پرپرش کند به سمت صورتش که باد تازیانه می رسد به روی خاک مادری نشسته است ای خدا گمان کنم به سختی آخرش به خانه می رسد دلیل غاضریه در وجود فاطمیه است بدون فاطمیه کس به کربلا نمی رسد
امسال هم نوکر حسابم کردی آقا بد بودم امّا انتخابم کردی آقا در مجلس روضه مرا هم راه دادی یک بار دیگر مستجابم کردی آقا اصلاً نگفتی که برو، برگرد، جا نیست آه از خجالت خیسِ آبم کردی آقا کوهِ گناهم را تو نادیده گرفتی با لطف خود غرق ثوابم کردی آقا مثل همیشه آبرویم را خریدی پیش همه عالی‌جنابم کردی آقا از اولش کارِ تو ذرّه‌پروری بود در آخرش هم آفتابم کردی آقا بالِ فرشته فرشِ راهِ عرشی‌ام شد تا «خادم الزّهرا» خطابم کردی آقا زهرا نوشت و پای آن را مُهر کردی با این قباله کامیابم کردی آقا یک «آه مادر» گفتی و آتش گرفتم از میخ در گفتی کبابم کردی آقا
گدای اهل بیت تا به آستانه می رسد عطا و لطف هل اتی ز هر کرانه می رسد چرا دو دست ما به سوی دشمنان دراز شد؟! مگر که رزق و روزی از سوی سما نمی رسد؟ ولیِ عصر هر کجا همیشه شد گره گشا به سوی ما عنایتش به هر بهانه می رسد اگرچه بی لیاقتم، برای یار زحمتم خوشم سلام هر سحر به آن یگانه می رسد به خاک غم نشسته ام، چراکه پر شکسته ام مگر پرنده این چنین به آشیانه می رسد؟! شده امید من همه، نوای یابن فاطمه به داد من همین نوای عاشقانه می رسد رسیده وقت پا شدن، به هوش باش سینه زن به شهر ما دوباره خیر مادرانه می رسد فقط نه بیت هل اتی، به شعله سوخت از جفا تمام نار دوزخ از همین زبانه می رسد بس است بهرِ گل همین، که خوب پرپرش کند به سمت صورتش که باد تازیانه می رسد به روی خاک مادری نشسته است ای خدا گمان کنم به سختی آخرش به خانه می رسد دلیل غاضریه در وجود فاطمیه است بدون فاطمیه کس به کربلا نمی رسد
بند اول: مادر میان شعله ها /مهدی بیا وای در پشت در میزد صدا / مهدی بیا وای بیا بیا و مرهم به زخم مادر بگذار بیا بیا و در را از روی مادر بردار بیا امید مادر ۴ بند دوم: بیا و برپا کن عزا / مهدی بیا وای شد بسته دست مرتضا /مهدی بیا وای ببین ز داغ زهرا / دلش شکسته حیدر بیا طناب کینه / وا کن ز دست حیدر بند سوم: در کوچه محشر شد به پا / مهدی بیا وای زهرا به زیر دست و پا/ مهدی بیا وای از ضرب دست قنفذ/ کرده ورم بازویش ببین که خون می ریزد / از سینه و پهلویش بیا امید مادر ۴ بند چهارم: شکسته پهلویش چرا؟ / مهدی بیا وای نیلی شده رویش چرا؟ / مهدی بیا وای حسن به ناله گوید /نفرین به دست ثانی با ضرب پا پهلوی/ مادر شکسته ثانی بیا امید مادر ۴
بگیر دست گرفتارهای راهت را مگیر از دل دلدادگان نگاهت را غیاث مضطر مسکین جناب کهف وری... ببخش بر سر آوارگان پناهت را شکسته ایم در این عصر سخت وانفسا بیا که با تو ببینیم روز راحت را دلم گرفته کجایی به هر کسی گفتم... خبر نداشت نشانی خیمه گاهت را بیا که با تو بسوزیم در غم مادر بریز در دل ما نیز سوز آهت را پری که سوخته بود و! شکسته و! زخمی! گرفته بود از او وقت استراحت را ** به گریه گفت علی: فاطمه! عزیز دلم مپوش از نظرم زخم روی ماهت را وباز مادر خسته به فکر مولا بود چگونه غسل دهد جسم پر جراحت را
فراق تو درد است و درمان ندارد چرا قصه ی هجر پایان ندارد تو جان جهانی تو صاحب زمانی بدون تو جسم جهان جان ندارد بیا ای که در سال های ظهورت پر است از بهار و زمستان ندارد خودت را مگیر از دل بیقرارم که بودن بدون تو امکان ندارد تو این روزها باز هم غرق اشکی و اشک تو را چشم باران ندارد خدا را دوصد شکر آقا تو هستی اگر زائر آن قبر پنهان ندارد در این روزهای غریبی سپاهی بجز همسرش شاه مردان ندارد و بستند دستان خیبرگشا را شنیدند و گفتند امکان ندارد یهودی در آن کوچه دادش درآمد مگر که مدینه مسلمان ندارد