eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
58 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 نگاه پیر تو انبوهی از ملک دارد چقدر چین و چروک رخت ترک دارد ؟ چقدر پیر شدی غصه پیرتان کرده ؟؟ بگو که گریه یتان ریشه در فدک دارد شما که مادری اما کنیز فاطمه ای ؛ برای زینب عجب سفره ات نمک دارد چقدر چشم به او زیر لب تو می گفتی چه کرده بود مگر ! مادرش کتک دارد؟ تو آمدی که بدانند مادران جهان کنیز حضرت زهرا شدن محک دارد عجب از آنکه تو را می شناسدت اما به معجزات ابوفاضل تو شک دارد شاعر:مجتبی کرمی حضرت ام البنین (س) روضه @babollharam
ای فلک یک مه و سپهر سه اختر شیرخدا را خجسته همدم و همسر فاطمه دوم بهشت ولایت یار علی، نایب بتول مطهر یوسف زهرا توجهش به تو بانو زینب کبری تو را صدا زده مادر ام‌بنین، مام شیر خداوند امّ‌ ادب، آفتاب خانه حیدر خوانده کنیز عزیز فاطمه خود را ای به ادب از همه زنان جهان سر برده به میراث از تو عشق و ادب را کرده نثار قدوم یوسف زهرا چار گل سرخ و چار لالۀ پرپر ای پسر تو حسین دوم زهرا ای به بنینت سلام آل پیمبر i از همگان برترند خیل شهیدان رتبۀ عباس توست زان همه برتر نیست عجب گر که با زیارت زهرا گردد اجر زیارت تو برابر رویت مانند آفتاب درخشان بختت بالاتر از سپهر مدوّر غبطه به عباس تو برند شهیدان با همه قدر و جلال در صف محشر زائر باب البقیع توست دل ما ای نفس جان به تربت تو معطر روی ارادت نهاده‌ایم بر آن خاک حاجت دائم گرفته‌ایم از آن در روز وفات تو گشت شهر مدینه محفل اندوه و اشک و ناله سراسر کاش که بودند چار دسته گل تو تا که زنند از غمت به سینه و بر سر حیف تو عباس داشستی و نه عثمان آه نه عون تو با تو بود نه جعفر آب شدی در فراق یوسف زهرا گر چه تو را بود داغ‌های مکرر دوست نه تنها گریست بر تو که می‌زد بر دل دشمن شرار آه تو آذر در کف عباس توست حاجت کونین گر چه جدا گشت ودیده شد هدف تیر نیزه به سینه، عمود آهن بر سر بر تو و عباس تو سلام هماره ای پدر و مادرم فدای تو مادر گر بگذارند دشمنان تو «میثم» گیرد چون جان خود مزار تو در بر غلامرضاسازگار حضرت ام البنین (س) روضه
گفتم ام البنین، دلم پا شد گره هایی که داشتم وا شد مادر آب را صدا زدم و خشکسالم شبیه دریا شد سوره ی حمد نذر او کردیم گم شده داشتیم و پیدا شد با ادب بود و روی دامانش تا گل نازدانه ای جا شد ...به مدینه نگفت مادر شد گفت،‌ مولای شهر بابا شد با کنیزی خانواده ی عشق در دو عالم عزیز زهرا شد خادمی کرد تا که عباسش از ازل تا همیشه آقا شد همه ی بچه هاش عیسایند گرچه عباس او مسیحا شد آن قدر خرج گریه شد افتاد آن قَدَر خرج گریه شد تا شد تا قیامت به احترام حسین ذکر لبهاش واحسینا شد گفت - گفتند روز عاشورا در غروبی که خیمه غوغا شد بین تقسیم آبروی حرم مشک بی آب - سهم سقّا شد کاش دست عمود نخلستان سدّ راهش نمی شد امّا شد گفت - گفتند بعد آنی که علیِ اکبر ارباًاربا شد قد سقّا شبیه قاسم شد قدّ قاسم شبیه سقّا شد گفت - گفتند بر سر نیزه سر عباس من تماشا شد بسته بودند اگر نمی افتاد بسته بودند اگر به نی جا شد خوب شد همره حسین نرفت در مسیری که سر به نی ها شد خوب شد مجلس شراب نرفت در همان جا که جشن برپا شد زینب و چشم های بی غیرت که به روی ستاره ای وا شد شاعر:علی اکبر لطیفیان حضرت ام البنین (س)
گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند با حروفی قد شکسته روضه خوانی می کند نذر اشک جاریش تنها حسین است و حسین دل ز غیر او گسسته روضه خوانی می کند کاسه ی آبی کنارش هست از جنس زلال یاد آن حلقوم خسته روضه خوانی می کند نیست بین باورش عباس افتاده زمین زین سبب با چشم بسته روضه خوانی می کند هر کسی بشنید سوز ناله اش را گریه کرد بهر مردم دسته دسته روضه خوانی می کند آه..امروزم تمام و شب رسید اما هنوز گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند نام هیئت زینبیون روضه خوان ام البنین مستمع زهرا و بانی هم امیر المومنین شاعر: علي اكبر حائري حضرت ام البنین (س) روضه
خیره ماندهِ نگاه آخرِ من تا زیارت کند عزیزش را تا که خانم بیاید و بنهد سرِ زانو سر کنیزش را من که یک عمر را مسلمانِ خدمتِ بچه هایِ فاطمه ام لطفِ مولا علی بزرگم کرد این که من خاک پایِ فاطمه ام خاکم اما در آسمانِ ادب قرصِ ماهی و کوکبی دارم هر چه دارم قسم به خانمی اش از کراماتِ زینبی دارم روز اول که درب این خانه قامتم پیشِ مقدمش تا شد تا کشیدم به دیده چادرِ او رو به چشمم درِ جنان وا شد چشمم از اشک شوق پُر می شد تا که مولا مرا دعا می کرد خانه داریِ پایتختِ کرم نفسم را پُر از خدا می کرد تا که یک وقت یاد و خاطره ی مادر آتش به سینه ها نزند عرض کردم به محضر مولا که مرا فاطمه صدا نزند بی کرانِ ارادت و ادبم در دو عالم گره گشایم شد که علی چهار دفعه بابا و نامِ ام البنین برایم شد چهار تا یل، چهار تا عاشق در نگاهِ علی مذاب شده چهار تا مرد ، چهار روح ادب خاکِ راهِ ابوتراب شده چهار سربازِ سر به زیرِ حرم نوکرِ محض در برِ زینب که گره زد خدا به غیرتشان گرهِ زیرِ معجرِ زینب چهار شیرِ نبردِ دریادل که ز دستِ کریم مست شدند چهار سرمستِ جامِ لطفِ حسن که همیشه خدا پرست شدند بین این چهارتا که عیسایند یک نفر هست که مسیحا شد بین این چهارتا اباالفضلم آنقدر نوکر است آقا شد پای درسِ امام هایِ خودش سیزده ساله بود عالم شد آنقدر از حسین نور گرفت لقبش ماهِ آل هاشم شد نذر کردم که تا ابد بشود خادمِ منحصر به فرد حسین که دو تا بازویِ علمگیرش همه جا می خورد به درد حسین وقت راهیِ کربلا شدنش نَبَرَد تا که بچه هایش را امر کردم که بی پِسر برود تا نگیرند دست و پایش را با خودش بی برادرانش تا خلوت عاشقانه ای دادم وسطِ تیغِ ابروانش را بوسه ی مادرانه ای دادم پسرِ قد رشیدِ حیدری ام غم نبینند دختران حسین حامی قدُّ و قامتِ زینب جانِ من ، جان تو و جان حسین با نگاهِ پُر از سفارشِ من کاروانِ فراق راهی شد تا رقیه نشست بر دوشش پیشِ چشمم چه دلبخواهی شد خیسِ باران ز هجر روی حسین گرمِ ذکر و دعا شدن سخت است از نگاهِ حسین جان خودش یک نفس هم جدا شدن سخت است روزگاری گذشت و بی خبری بینِ این خانه مو سپیدم کرد تا شنیدم که کاروان آمد در مدینه پر از امیدم کرد تا رسیدم کنارِ دروازه قامتم زیر بار غم تا شد چقدر قافله عوض شده ست چشم دلواپسم که دریا شد زینبِ زارِ مو سپید شده ازحسینم فقط خبر آورد گفت مادر ولی زمین افتاد از ابالفضل یک سپر آورد گفت مادر گرفت عاشورا از تنِ زینبت توانش را ماه و خورشیدِ نیزه ها کردند هر کدام از برادرانش را گفت مادر تنِ اباالفضلت سخت رویِ زمین فرود آمد تا همانجا که بوسه می دادی ترکِ ضربه ی عمود آمد گفت که از زلالِ آب فرات نه فقط کودک رباب نخورد رفت سقا لب شریعه ولی لب او جرعه ای از آب نخورد گفت مادر بدون دستانش تو نبودی چه بر سرم آمد من خودم کربلا و تا کوفه دست در دست معجرم آمد گفت مادر گلِ امیدِ مرا بینِ گودال پرپرش کردند چقدر زخم خورد تا آخر با لب تشنه بی سرش کردند آنقدر زد به روی سر تا که زخم پیشانیش دهان وا کرد گفت مادر سرِ حسین مرا پیش چشمم کسی به نی جا کرد از همان لحظه همره زینب بانیِ گریه ی مدینه شدم از همان لحظه مثل عباسم زار و شرمنده ی سکینه شدم محمد مبشری حضرت ام البنین (س) روضه
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی، که همراه امیری، چون امیرالمومنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت، که در بین زنان، تنها تو عباس آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا، یک جا به تو بخشید، تا امّ البنین باشی همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی نور میشد، مادر زیباترین باشی؟ مگر بی نور می شد، در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می گیرد رسیدی، باغبانِ غیرتٌ للعالمین باشی رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟ تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً ، نه! نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرببلا سخت است که ام البنین باشی قاسم صرافان حضرت ام البنین (س) روضه