eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
58 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
مادری از نفس افتاده و غوغا شده است وسط همهمه گم ناله زهرا شده است فی بیوت اذن الله فراموش شد و پای آلوده ترین ها به حرم وا شده است آتشی که همه جا آب زمینش زده است بانی سوختن ِ خانه دریا شده است بین این چل نفر و آتش و مسمار و غلاف بر سر کشتن ریحانه چه دعوا شده است ناله زد فضه خذینی پسرم را کشتند یل شش ماهه فدای سر بابا شده است دست خیبر شکن و بند ؟ خدا رحم کند قامت فاطمه از شرم علی تا شده است ای یهودی مدینه تو مسلمانی کن اسدالله ، درین معرکه تنها شده است فتنه قد کرده عَلَم ، غیر دو تن یا که سه تن همه ی شهر درین حادثه رسوا شده است معجر فاطمه یک بار دگر غوغا کرد بند با معجزه از دست علی وا شده است بند شد باز ولی حرمت سادات شکست وقت دلواپسی زینب کبری شده است
خواست خاموش کُنَد دور و بَرَش را که نشد پشتِ در جمع کُنَد بال و پَرَش را که نشد در آتش زده شد ضربدرِ ضربه‌ی پا خواست تا دفع کند ضربِ دَرَش را که نشد تاکه در خورد به او داد علی در آمد هرچه او کرد نفهمد اثرش را که نشد آتش ، جمعیت ، داد ، در ، دود ، علی خواست از اینهمه گیرد خبرش را که نشد خم شده تا نرسد بر پسرش زخمی تیز تا به گهواره ببیند پسرش را که نشد *** تاکه فهمید کشیدند علی را بردند رفت با دست بگیرد کمرش را که نشد تا به مسجد برسد آنقدری راه نبود رفت... بستند مسیرِ گذرش را که نشد  قنفذ آمد نگذارد برسد تا مسجد تا مغیره شکند بال و پَرَش را - که نشد گرچه او رد شد و تا خانه علی را آورد... خواست پنهان بکند زخمّ سرش را که نشد
هرگاه دیده تر من گریه میکند اشکم به ماه منظر من گربه میکند با هر نفس که میکشم من زخم سینه ام بر زخم های دیگر  من گریه میکند با شانه شکسته زدم شانه موی او دیدم چو ابر دخترمن گریه میکند چون میکند نظاره به مسمار در حسین گوید که وای مادر من گریه میکند زانو بغل گرفتن حیدر زد اتشم میسوزم او برابر من گریه میکند سخت است مرد گریه کند پیش همسرش غربت ببین علی بر من گزیه میکند من گریه می کنم به غم غربت علی او هم به حال مضطر من گریه میکند میزد مرا مغیره و دیدم به چشم خویش با دست بسته شوهر من گریه میکند ای کاش بین کوچه حسن همرهم نبود کاین سان کنار بستر من گریه میکند
سه ماه می شود این چشم ها نخوابیده ست سه ماه شمس جمالت به من نتابیده ست چه اتفاق کبودی ست در حضور علی سه ماه چادرت از سر جدا نگردیده ست دوباره زخم تنت روضه های باز شده؟ که این همه به لباست بنفشه روئیده ست بخند راحت جانم که بعد خنده ی تو کسی به غیر مغیره به من نخندیده ست سه ماه زینب مان داد می زند مادر چه پیش آمده گوش تو را که نشنیده ست؟ صدای خنده ی همسایه ها، دل زینب چقدر روی سرش سنگ طعنه باریده ست شکسته است غرورم شبیه پهلویت شکستنم خبرش بین شهر پیچیده ست از آستانه ی در هر زمان گذر کردم هزار مرتبه مُردم کسی نفهمیده ست
از تابش مستقیم هم میسوزد در سایه‌ی یاکریم هم میسوزد زخمی که به رویِ مادرم افتاده از رد شدن نسیم هم میسوزد ..... بالی که شکست ، آشیانه نرسد مرغی که زمین خورده به لانه نرسد از من که گذشت مادری باز ای کاش بر شانه‌ی کودکش به خانه نرسد ...... آئینه‌ی قیمتیِ بابا برخیز ای زخمیِ غیرتیِ بابا برخیز حالا چه جوابی بدهم در خانه ای وای امانتیِ بابا برخیز ...... بر زخمِ دلم به خنده‌ات نیش نزن ای دست ، قلم شوی از این بیش نزن او طاقتِ برگِ گُل ندارد نامرد تو سنگی و او آینه کُشتیش نزن ........ پا را به رویِ چادرش ای پَست نزن ما را تَهِ این کوچه‌ی بن‌بست نزن دستت شکَنَد مرا بزن سخت ، ولی نامرد به ناموسِ علی دست نزن
چرا مادر نماز خویش را بنشسته می‏‌خواند؟! ز فضّه راز آن پرسیدم و، گویا نمی‌‏داند! نفَس از سینه‏‌اش آید به‌سختی گشته‌معلومم که بیش‌ از چندروزی پیش ما مادر نمی‏‌ماند! به جان من، تو‌ لب‌بگشا مرا پاسخ‌بده فضّه! که دیده مادری از دختر خود رو بپوشاند؟! الهی! مادرم بهر علی جان داد، لطفی کن که جای او، اجل جان مرا یک‌باره بستاند! به چشم نیمه‌باز خود،نگاهم می‏‌کند گاهی کند از چهره تا اشک غمم را پاک، نتواند! کنار بسترش تا صبح‌دم او را دعا کردم که بنشیند، مرا هم‌ درکنارخویش بنشاند بسی آزار از همسایگانش‌ دید و می‏‌بینم دعا دربارۀ همسایگانش بر زبان راند!