مرثیه مولا علی علیه السلام
حیدر که رفت بودن او در حصار بود
اوراق درد و غربت او بیشمار بود
وقتی دگر نفس نکشید و به خواب رفت
یخ زد زمین چرا که دَمِ او بهار بود
فرقش شکست و عرش خدا هم شکسته شد
آیینهی شکسته و آیینه دار بود
حیف از دو دست او که کفن پوش خاک شد
دستی که دست خالق این روزگار بود
عالم تمام دست به دامان دست اوست
دستی که بهر دین خدا افتخار بود
صدها فرشته بوسه برآن دست میزدند
دستی که حلّ هر گره در هشت و چاربود
یکروز دست او به نوازش سر یتیم
یکروز دست او پُره پینه زکار بود
یکروزدست او به گدا میدهد نگین
شبها به دست و شانهء او کوله بار بود
یکروز دست او به سر دست مصطفی
یکروز بهر فاطمه دستش انار بود
مانند بید لرزه به تن دشمنان همه
وقتی که دست او به تن ذوالفقار بود
دستش هرآنزمان که به شمشیر میرسید
آوای دشمن از همه سو الفرار بود
دست کسی به پای رکابش نمیرسید
لشکر به دست حیدری اش تارومار بود
یکروز دست خیبری اش شد طناب پیج
روزیکه تیره تر شده از شام تار بود
دستی بلند بود و علی دست بسته بود
آنروز علی زهمسر خود شرمسار بود
کاری زدستهای علی برنیامد و
دشمن لگد به در زد و فکر شکار بود
این دستها به علقمه رفت و زتن فتاد
عباس یک تن و صف دشمن هزار بود
دریای کوچکی وسط مشک بر لبش
چشم رباب بود که چشم انتظار بود
از تیرها که پشت سر هم به او رسید
سرتا به پا تمام تنش استتار بود
تیری به چشم خورد و به عمق سرش رسید
امّا هنوز قامت او استوار بود
خم شد که تیر را بکشد بی کُلاه شد
دستی نداشت زخمی وبی اختیار بود
ضرب عمود آمد و زد آنچنان که بعد
بر روی نیزه کج سر او رهسپار بود
مجتبی صمدی شهاب
#حضرت_علی_ع
#حضرت_ابالفضل_ع
#رمضان
@babollharam