بسم الله الرحمن الرحیم
#حاج_قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
نام تو را در بهترین رویا شنیدم
از عرشیان، از عالم بالا شنیدم
در آسمان هشتم، آن آئینهخانه
عکس تو را دیدم، صدایت را شنیدم
عطر تو را در آن بهشت آرزوها
از یاس و نرگس، از اقاقیها شنیدم
این داغ را از آفتاب اول تیر
از موجهای گیسوی یلدا شنیدم
از زخمهای حنجر آتشفشان ها
از شور طوفان، از لب دریا شنیدم
از خاک خونین حلب، از آتش شام
از نخلهای بیسر صنعا شنیدم
نام تو را از بیدهای گُر گرفته
از بادهای سرخ در حیفا شنیدم
میدان منور میشد از باران چشمت
هر بار از لبهات، یا زهرا شنیدم
نام تو را در شبنشینی شهیدان
با شوق از اصحاب عاشورا شنیدم
***
گاهی نشان عشق ما، اشک روان شد
گاهی گواه عاشقی، ایثار جان شد
با زخم باید سوخت، باید ساخت
آری
اما کدامین زخم چون زخمزبان شد
وقتی هوای پَر گرفتن رفت از سر
وقتی دل از تن پَروری ها ناتوان شد
وقتی که ساعت از صدا افتاد کم کم
وقتی پَر قو بستر خواب گران شد
وقتی هوا مسموم شد از باد نخوت
وقتی که دنیا شوکران این و آن شد
تو آسمان را خواستی، برخاستی
تا
کم کم زمین در زیر پایت، آسمان شد
تو با لباس سبز، خضر راه بودی
با تو کویر تشنه غرق ارغوان شد
وقت تلاوت با دوبیتیهای چشمت
روح تغزل در تَن هستی روان شد
یا نور و یا قدوسهای چشم هایت
در آسمان شام، مثل کهکشان شد
شاعر: #سعید_حدادیان
#صلوات
با هر نفسی که رفت و آمد صلوات
دل در دم و بازدم صدا زد صلوات
در هر صلوات دو محمد(ص) داریم
بر خاتم انبیاء مجدد صلوات
در محفل عاشقان به جای کلمات
ریزد ز لبان شاعران نقل و نبات
عید است دهان خویش را شیرین کن
بر خاتم انبیاء محمد(ص) صلوات
هم چشمهٔ کوثر است، هم آب حیات
هم قند مکرر است، هم حب نبات
در بارش چشم و گردش تسبیحش
بر خاتم انبیاء محمد(ص) صلوات
گفتی که مرا دوست نداری، صلوات
پا بر سر چشمم نگذاری، صلوات
من عاشق «نه» گفتن مرموز توام
چشم تو اشاره کرد آری صلوات
کوتاه بیا عمر سرآمد، صلوات
تو خوب دو عالمی و من بد، صلوات
از اول اختلاف ما بیخود بود
بر خاتم انبیاء محمد(ص) صلوات
چون بود همیشه در سرشتم صلوات
در حکم قصاص او نوشتم صلوات
تا پای قسم به دوست آمد به میان
از خون عزیز خود گذشتم، صلوات
پشت در بسته ایم و چاره صلوات
از داخل خانه شد اشاره صلوات
این صاحب خانه عاشق نام کسی ست
در باز اگر نشد، دوباره صلوات
افسرده اگر شدی برادر صلوات
هر وقت دلت گرفت خواهر صلوات
روح پدرم شاد که می گفت به ما
هر روز نثار روح مادر صلوات
آنگاه که جانم به لب آمد صلوات
آن لحظه که مرغ روح پر زد صلوات
در روز جزا که سر برآرم از خاک
بر خاتم انبیاء محمد صلوات
گفتند چه ها کردی!؟ گفتم صلوات
دنبال چه می گردی!؟ گفتم صلوات
در بهت شب اول قبرم منکر
فرمود چه آوردی!؟ گفتم صلوات
در بستر احتضار در حال ممات
مادر به نسیم رحمتی یافت نجات
گفتم که چگونه جان به در بردی!؟ گفت:
نذر صلوات، آه نذر صلوات
در سختی روزگار و قحطی امید
آن گاه که هیچ کس به دادت نرسید
وقتی همه درها به رویت بسته شدند
ذکر صلوات می شود شاه کلید
سرزنده منم، من که به هنگام ممات
نوشیده ام از چشم شما آب حیات
در چهرهی چارده علی(ع) نور سلام
بر چشم چهارده محمد (ص) صلوات
#سعید_حدادیان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam