eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
91 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 📞09052226697 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم به چه دردی بخورد بی تو پسر داشتنم چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم نه پسرهای من‌اند این دو نه خواهر زاده به تو سوگند که هستند دو حیدر زاده تیغ آماده رویِ دامنشان است ببین حرزِ یا فاطمه بر گردنشان است ببین این دو پولادِ جگر تافته یعنی زینب این دو سرباز و دو سرباخته یعنی زینب بر سر عهد تو هستیم و همان خواهد شد خواهرت مرد شود این دو جوان خواهد شد یار بی یار رسیدم که دلت غم نخورد آمدم در دلِ تو آب تکان هم نخورد دست و بازوی علمدار حرم آوردم پیشِ تو بر سرِ دوشم دو علم آوردم دو سپاه حرمِ فاطمه را می‌بینی ذوالفقار دو دم فاطمه را می‌بینی به درِ خیمه امّیدم امید آوردم تا که ردم نکنی موی سپید آوردم خواهرت موقع حج نذر دو قربانی کرد وقت نذرش شده قربانی عید آوردم دو علی‌اکبر و عباس ولی کوچکتر دو سلحشور دو شیر و دو رشید آوردم دو حسن روی دو سید دو حسینی زاده قابلت را که ندارد دو شهید آوردم این دم و بازدمم این ضربانهای من‌اند این حسین و حسن و تیر وکمان‌های من‌اند ای جوانمرده بگو که جگرم را چه‌کنم سر به زیرِ حرمِ دو رو برم را چه‌کنم تو اگر اذن دهی لشگر عالم با من مادرم گفته برو اذنِ حسینم با من.... * * * * مانده دایی که چگونه خبرش را بِبَرد خبر سوختن بال و پرش را بِبَرد با چه رویی برود دیدن زینب از دشت با چه جانی به حرم دو پسرش را بِبَرد دو جگرگوشه‌ی او روی زمین می‌غلتند ولی از خیمه نیامد جگرش را بِبَرد یک نفر آمده این‌سو بزند تیغش را یک نفر رفته به آن‌سو تبرش را بِبَرد یک نفر آمده این‌سو تن این را بکشد یک نفر رفته به آن‌سو که سرش را ببرد تنشه بودند و نشد جرعه‌ی دیگر بینند یا که یکبار دگر چهره‌ی مادر بینند  دید آخر چه بلایی سرشان آوردند زخمها بر جگرِ مادرشان آوردند قصدِ جانِ دو برادر دو برادر کردند ضربه‌ی تیغ و سنان را دوبرابر کردند مانعِ بُردنشان پشتِ خَمِ دایی بود  اِرباًاِربا شدنِ این دو تماشایی بود کمرش خم شده باید که عصا بردارد باید او خیمه رود تا دو عبا بردارد زینب انگار نه انگار که بی سر شده‌اند دید بر نیزه  ولی سایه مادر شده‌اند (حسن لطفی۴۰۰/۰۵/۲۱)
روضه😭 در و دیوار..... 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴🍀 بسم االله الرحمن الرحیم روضه در و دیوار شهادت حضرت زهرا سلام الله خانه‌ای که شُده خاکِ سه امامش، جبریل خانه‌ای که نرسد بر سرِ بامش جبریل خانه‌ای که به سویش بود قیامش جبریل خانه‌ای که به درش بود سلامش جبریل صبح‌ها بعدِ پیمبر به ادب می‌آمد تا که نانی ببرد از سر شب می‌آمد آری آن خانه که جبریل گرفتارش بود دست بر سینه همیشه پس دیوارش بود بوسه میزد به در  باز بدهکارش بود نگران پدر و گریه‌ی بیمارش بود دائما از درِ این غمکده خواهش میکرد اهل آن را به درِ خانه سفارش میکرد گفت خانم دو سه روزی است مریض احوال است چند وقتیست که از گریه کمی بی حال است پدرش رفته و سهمش غم و آه و ناله است گفت با در ولی این درب چه بد اقبال است چقدر زود غم آمد شبِ غربت را دید وای،در از طرف کوچه جماعت را دید تازه فهمید همان روز سفارش‌ها را تازه دانست دلیل همه خواهش‌ها را دید در یک طرفش هیزم و آتش‌ها را بعد از آن دید در آن بین کِشاکشِ‌ها را طرفی آتش و هیزم طرفی فاطمه بود طرفی ضربه‌ی چندم طرفی فاطمه بود چند ضربه که به در خورد زِ جایش اُفتاد مادری خم شد و از درد صدایش اُفتاد درِ آتش زده رویِ سر و پایش اُفتاد پدری آب شد از شانه عبایش اُفتاد رحم بر آن تنِ بی تاب نیاورد کسی چادرش شعله ور و آب نیاورد کسی رفت در کوچه کمربندِ علی در دستش تا جدایش بکند گفت بزن بر دستش دخترش داد زد ای وای برادر دستش خُرد شد قامت او از همه بدتر دستش تا که آئینه تَرَک خورد علی را بردند پیشِ دختر که کتک خورد علی را بردند  داغِ غمهایِ جمادی به محرم اُفتاد راه آن مشت حرامی به حرم هم اُفتاد جای یک دست به گلبرک چه محکم اُفتاد آه از آن شعله که اینبار دمادم اُفتاد دختری تشنه‌ی آب است در آتش می‌سوخت دستِ عمه به طناب است...در آتش می‌سوخت (حسن لطفی) ☘ 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴