﷽
#امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم*
چقدر بی تو بخوانم متی ترانا را
ببین که تا به کجاها کشیده ای ما را
چقدر بی تو بگویم نگار آمدنی است
قراربخش دل بی قرار آمدنی است
چقدر مانده به روزی که سرنوشت من است؟
اگر کنار تو باشم یقین بهشت من است
در این سیاهی و ظلمت میان این شب تار
قدم قدم به حضور تو می رسم انگار
شمیم بوی تو را می کنم هنوز احساس
تویی که رفته نگاهت به حضرت عباس
✍رضادین پرور
*بیت اول از شاعری دیگر است.
#استاد_مجید_طاهری 🎤
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
👇
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
دلم تنگ است و یارم برنگشته
خوشی روزگارم بر نگشته
چه خاکی بر سرم باید بریزم
که صاحب اختیارم برنگشته
از او شرمندگی تقدیر من شد
نبودم سربه راهش پیر من شد
دوباره توبههایم را شکستم
نیامد بازهم تقصیر من شد
لبم با او دلم با دیگران است
زمان ما زمان امتحان است
شفای زخم سینه کی میاید
قد زهرا ز هجرانت کمان است
زمین خوردم عصای من کجایی
تمامی دعای من کجایی
غریبم بین این مردم غریبم
نگار آشنای من کجایی
بیا دل را از این غصه رها کن
میان نافله من را دعا کن
بیا و اربعین سینه زنان را
پیاده راهی کربلا کن
بیا آرام جان ما تو باشی
دوباره همزبان ما تو باشی
همه پایین پا جمعیم امشب
بیا تا روضه خوان ما تو باشی
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
4_200648640002263214.mp3
5.66M
زمین خوردم عصای من کجایی😭
غروب جمعه است
یا اباصالح
حاج منصور ارضی
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
آیه ی انتظار معصومه
عزت پایدار معصومه
مایه ی افتخار معصومه
همه جا سفره دار معصومه
دختر و خواهر امامت بود
خانه اش معدن کرامت بود
چه قدَر حامیِ ولایت بود
از پدر یادگار معصومه
دستهای گره گشایی داشت
تا سحر ذکر ربنایی داشت
سجده می کرد و های هایی داشت
عبد شب زنده دار معصومه
روضه می خواند با خودش هرشب
اینچنین بود روضه اش بر لب
السلام علیک یا زینب
عاشق بی قرار معصومه
نیمه شب ناقه را سوار شد و
مثل زینب چه باوقار شد و
به بلا هم کمی دچار شد و
غربت بی شمار معصومه
در دلش عکس ماه افتاده
از مدینه به راه افتاده
در پیِ سر پناه افتاده
دل برید از دیار معصومه
بین راه از دلش هوار کشید
ناله از دل بی اختیار کشید
آه، از هجر روی یار کشید
بارها زد هوار معصومه
غربتش داشت بیشتر می شد
لشکر کفر حمله ور می شد
و به زینب شبیه تر می شد
زینب روزگار معصومه
لشکرش روی خاک افتادند
با تن چاک چاک افتادند
بی نشان و پلاک افتادند
شد به غم ها دچار معصومه
چشم هایش هماره دریا شد
شاهد جسم ارباً اربا شد
کربلایی دوباره بر پا شد
اشک بی اختیار معصومه
حاجتش دیدن امامش بود
یارضا یارضا کلامش بود
خنده این روزها حرامش بود
خواهر غمگسار معصومه
حیف حاجت روا نشد خانم
دردهایش دوا نشد خانم
از روی خاک پا نشد خانم
به رضا جان نثار معصومه
بین بستر دلش قرار نداشت
غیر اوضاع سوگوار نداشت
غیر یک نامه یادگار نداشت
هست ابر بهار معصومه
حال که من نیامدم، تو بیا
نصفی از راه آمدم، تو بیا
من زمینگیرتر شدم، تو بیا
قلب او گشته زار معصومه
گرچه در غربتی رضاجانم!
من هم از راه دور گریانم!
پس به فکر غریب عطشانم
روضه ی آشکار معصومه
بدنت زیر و رو نشد هرگز
با سنان روبرو نشد هرگز
نیزه سهم گلو نشد هرگز
هست در احتضار معصومه
شعر وفات حضرت معصومه سلام الله علیها ـ مجید تال
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯﺗﻮﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بی تو به لب آمده ﺍﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم ازین شهر و روا ، نیست بمانم
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ(ﻉ) ﺍﮔﺮﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ…
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﺨﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ…
حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﯼ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ…
ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﯼ (ﺱ) ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها (س) حرف کمی نیست
ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (س) ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
از مردم نامرد دراینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربه سیلی خبری نیست
**************
دکترحسن لطفی
رسیده ام به نفس هایِ آخرم دیگر
که دست هایِ خزان کرده پرپرم دیگر
میان سینه یِ خود قلب پرپری دارم
نه سایه یِ پدری نه برادری دارم
دو چشمِ من به در اما کسی نمی آید
برایِ دیدنم آیا کسی نمی آید؟
نشد که حرف دلم را به آشنا گویم
به رویِ بستر مرگم رضا رضا گویم
اگر فراق برادر شکست خواهر را
ولی به نیزه ندیدم سَرِ برادر را
تمامِ زمزمه ام زینب است در دَمِ مرگ
که دوخت سویِ عزیزش نگاه آخر را
دوباره روضه به پا کرده ام در این خانه
دوباره می شنوم گریه هایِ مادر را
سرِ پدر به نِی و عمه در هجومِ سنگ
کسی نبود بگیرد دو چشمِ دختر را
میان بزم شراب و کنارِ نامحرم
چو دید چشمِ ستمگر لبانِ پَرپر را
به پیشِ چشمِ یتیمان شرر به جان می زد
بر آن لبانِ ترک خورده خیزران می زد
شعر وفات حضرت معصومه سلام الله علیها ـ محمد قاسمی
" این بارگاه قدس که از عرش برتر است
آرامگاه دختر موسی بن جعفر است "
جانم فدای گنبد زردش که سال هاست
خورشید از تشعشع نورش ، منّور است
بر شانه های گرم حرم تکیه کرده مست
این دو مناره که به بلندای محشر است
در چشم ما ، زمرّد و درّ و عقیق و لعل
گر چه رواق ها همه از سنگ مرمر است
جایی که شهر قم ، حرم آل فاطمه ست
تولیّتش به عهده ی او تا به محشر است
عطر مزار گم شده را پخش می کند
قبری که عکس واضحی از قبر مادر است
او خواهر امام رضا نه ، که عشق اوست
اصلاً بگو که دار و ندار برادر است
از اشتیاق آمدنش سمت شهر طوس
فهمیده ام امام رضا ، جان خواهر است
مثل برادرش شده ، یعنی که پلک هاش
زخمی ز فرط گریه بر آقای بی سر است
با گریه خو گرفته کنارش دو چشم ما
جایی که اشک دیده ی او روضه پرور است
خیلی شبیه حال رباب است حال او
از بس به یاد خشکی لب های اصغر است
زهر جفا چه ها که نکرده ست با دلش
در این دقایقی که نفس های آخر است
هر چند داغ دیده و هجران کشیده ، باز
شکر خدا که روی سرش ، دست مَعجر است
یک لحظه رو به جانب گودال کن ببین
زینب هنوز خیره به رگ های حنجر است
شلاّق و کعب نیزه و سیلی به یک طرف
زخم زبان شمر ز هر چیز بدتر است
ماه از برکت نور تو جلا میگیرد
عرش از یمن قدم هات صفا میگیرد
چه شلوغ است مسیر تو همه منتظرند
جبرئیل آمده در راه تو جا میگیرد
یک نفر نیست در این شهر که بیمار تو نیست
تو چه کردی که دوا از تو دوا میگیرد
تو دلیل همه ی معجزه هایی بانو
ساکن طور،ز دست تو عصا میگیرد
تو همان فاطمه ی امّ ابیهایی که
فضّه از خاک قدم هاش،طلا میگیرد
صاحب باطنی پنجره فولاد تویی
دست به دامان رضا از تو شفا میگیرد
بی سبب نیست شما جلوه ی اسرار شدی
اولین فاطمه هستی که حرم دار شدی
همچو پروانه ای و در طلب سوختنی
میشود گفت شما یک تنه یک پنج تنی
ما چرا دست گدایی به غریبه ببریم
با شما هموطن هستیم،غریب وطنی!
میشود بی تو امور شدنی،ناشدنی
می شود با تو همه ناشدنی ها،شدنی
چون نگینی که به انگشتری زینت داده
کلّ این خاک رکاب و تو عقیق یمنی
بی سبب دست به خیری نشده شهره ی تو
سفره های تو شبیه اند به خوان حسنی
غم مخور لحظه آخر که برادر داری
دست و پا میکند انگار برایت کفنی
قسمت این بود که قم صاحب دریا بشود
این حرم هم حرم حضرت زهرا بشود
خوب شد این دم آخر گِرِهِ کار نخورد
خوب شد کار تو به مردم بی عار نخورد
خوب شد میخ به پیراهن تو گیر نکرد
گل بی خار به گلبرگ شما خار نخورد
گرچه پشت در این خانه شلوغ است ولی
بی هوا معجرتو به در و دیوار نخورد
خوب شد دور و بر تو همه از سادات اند
چشم ناپاک به این قافله یکبار نخورد
بد به دل راه نده شأن تو را میدانیم
اصلا اینجا که مسیرت سر بازار نخورد
دم دروازه در آن فاصله بلوا که نشد
بین بازار النگوی تو پیدا که نشد…
یاسین قاسمی
#حضرت_معصومه
سرود ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
بند ۱
در ربیع الثانی رسید / نور ذات یکتا
حضرت عبدالعظیم / آمده به دنیا
خنده به لبها شده ، مدینه زیبا شده
ز مقدمش شادمان ، تمام دنیا شده
حضرت عبدالعظیم ۴
بند ۲
همیشه با تو آقا / گفتگو کنم من
تو گرفتاری های خود / بر تو رو کنم من
نور ولایم تویی ، روح دعایم تویی
چون جد و آباء خود ، مشکل گشایم تویی
حضرت عبدالعظیم ۴
بند ۳
در شب ( شام ) میلادت آقا/ عیدیم عطا کن
به جان جدت حسن / حاجتم روا کن
به من نگاه آقا ، دردم دوا کن آقا
نصیب و روزی من ، کر ب و بلا کن آقا
حضرت عبدالعظیم ۴
بند ۴
وقتی میام تو صحن تو / دل جلا می گیره
تمام وجودم بویی از / کربلا می گیره
هدایتت چون حسین ، عنایتت چون حسین
گفته امام دهم ، زیارتت چون حسین
حضرت عبدالعظیم ۴
محمدمبشری