#میلاد حضرت ابوالفضل
چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را
چگونه نقش زنم چشمه ی عبادت را
چگونه ثبت کنم لحظه های طاعت را
چگونه رسم کنم راه رسم غیرت را
اگر تمام ادیبان زتو قلم بزنند
به اذن حیدر کرار از تو دم بزنند
تویی که برهمه ی خلق مقتدا هستی
توی که درادب و فضل منتها هستی
تویی که قوت بازوی مرتضی هستی
تویی که ساقی و سقای کربلا هستی
وزیر کشور عشقی و شاه علقمه ای
تو نورچشم علی و عزیز فاطمه ای
کیم من آن که شدم ریزه خوار احسانت
کیم من آنکه که همیشه اسیر وحیرانت
کیم من آنکه کنم جان خویش قربانت
کیم من آنکه که بود دست من به دامنت
حوائج همه ی خلق را روا کردی
مرا زبدو تولد شما دعا کردی
گدای کوی توام بی پناه آمده ام
به شوق دیدن نیمه نگاه آمده ام
به خاکبوسی تو سر به راه آمده ام
دلم شکسته ببین روسیاه آمده ام
بیا و روز قیامت مرا شفاعت کن
دوباره مثل همیشه بیا عنایت کن
دلم هوای تو کرده هوای آن حرمت
هوای سینه زنی زیر بیرق و علمت
هوای روضه آن دست و بازوی قلمت
چو شمع آب شوم از گدازه های غمت
به قفل بسته دل ها فقط کلید تویی
شفیع محشری و بر همه امید تویی
عمود خیمه ی زینب چرا شکسته شدی
چو فرق خونی حیدر زهم گسسته شدی
چنان خسوف قمر، باز بازو بسته شدی
زغصه های مدینه تو زار و خسته شدی
زند شراره به قلبم صدای غمگینت
ببین که فاطمه آمد کنار بالینت
#رضا مشهدی
#اعیاد_شعبانیه
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
در میخانهٔ کرم شد باز
الدخیل این حریمِ رزاق است
ریزهخوارش فقط نه اهل زمین
جرعهنوشش تمام آفاق است
بیحساب است فضل این ساقی
شب جود و سخا و انفاق است
بین دلهای بیدلان امشب
با سر زلفِ یار میثاق است
«قبره فی قلوب من والاه»
حرمش قبلهگاه عشّاق است
ماه شعبان رسید! ماه سه ماه
کربلا میرویم! بسم الله
السلام ای پناه مُلک و مکان
در یدِ قدرتت عنان جهان
رفته قنداقهات به عرش خدا
تشنهٔ پایبوسیات همگان
در طوافت قیامتی شده است
میرسد هر فرشته با هیجان
پَر قنداقهٔ تو میبخشد
پر و بالی به فطرس نگران
از سرانگشت پاک مصطفوی
جرعه جرعه بنوش شیرهٔ جان
خواند جدّت «حسینُ منّی» را
«وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان
با تو جود و شجاعت نبویست
ای شکوه حماسههای عیان
در نمازت شبیه فاطمهای
بین میدان علیست جلوهکنان
چشمهای تو مرز خوف و رجاست
قَهر و مِهر تو آتش است و امان
رحمت محض! یا ابا الأیتام!
پدری کن برای عالمیان
ای که آقایی تو بیحد است
باز ما را به کربلا برسان
شب جمعه شمیم سیب حرم
منتشر میشود کران به کران
روضههایت بهشت اهل ولاست
چشم ما چشمههای کوثر آن
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی»
اشکها از غمت همیشه روان
السلام ای شهید روز دهم
السلام ای امام تشنهلبان
تا ابد در فراز، پرچم توست
خون سرخت همیشه در جَرَیان
کربلای تو از ازل بودهست
مبدأ حرکت زمین و زمان
شب سوم رسیدهای، ای ماه
السلام علیکَ ثارالله
السلام ای نگین عرش برین
سروِ بالا بلند اُم بنین
جذبههای نگاه هاشمیات
ماه را میکشد به سوی زمین
عبد صالح! مُواسِیاً لله!
پدر فضل! روح حق و یقین!
به حضورت گشوده دست، فلک
به قدوم تو سوده عرش، جبین
وقت هوهوی ذوالفقار علیست
به روی مرکب حماسه نشین
میشود با اشارهٔ تو دو نیم
هر کسی آید از یسار و یمین
زینبت «إن یکاد» میخواند
آسمان محو هیبت تو! ببین
کاشف الکرب اهلبیت نبی!
بازوان تواند حصن حصین
ماه من! بازوی رشید تو را
که برافراشتهست بیرق دین ـ
زده بوسه علی به گریه چنان
چیده از آن حسین بوسه چنین
سائلان تو بیشمارند و ...
گوشه چشمی به ما! بس است همین
شب جود و کرامت و بذل است
شب چارم شب اباالفضل است
السلام ای حقیقت جاری
روح تقوا و زهد و بیداری
سید السّاجدینِ شهر رسول
عبد مسکینِ حضرت باری
روزهایت مجاهدت، ایثار
نیمهشبهات بخشش و یاری
در مناجاتت ای صحیفهٔ نور
آیه آیه زبور میباری
همه مجذوب ربّنای تواند
محوِ این سِیْر و این سبکباری
گوش کن این صدای داوود است
که به شوق تو میشود قاری
پا برهنه به حجّ که میآیی
کعبه را هم به وجد میآری
خطبههای تو تیغِ برّانند
ثانی حیدری و کرّاری
در مصاف تو سهم دشمن تو
چیست غیر از مذلّت و خواری
وارث عزت و سخای حسین
ای که بعد از عمو، علمداری
به محبان خود نظر فرما
بیشتر موقع گرفتاری
رو سیاهی من گذشت از حدّ
تو برایم مگر کنی کاری
در نماز شبت دعایم کن
تو عزیزی تو آبروداری
دلم از بند هر غم آزاد است
شافع من امام سجاد است
#یوسف_رحیمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#مدح_حضرت_عباس_ع
دریای عشق همدم ساحل نمی شود
بی نُقل یار گرمی محفل نمی شود
بیدل شدن طریقه ی عشاق کربلاست
هر آدمی که عاشق و بی دل نمی شود
ای ساقی حسین سرم زیر پای توست
هر که تو را شناخت که عاقل نمی شود
از کودکی به پای امامت نشسته ای
بی خود کسی خدای فضائل نمی شود
ساقی خانواده علمدار بی نظیر
کرب و بلا بدون تو کامل نمی شود
بعد از تو انعکاس حسین بن فاطمه
دیگر کسی حسین شمایل نمی شود
روز ازل که نام تو را جار می زدند
نقش مرا به نام علمدار می زدند
داری دل ترک زده را بند می زنی
با زلف ماه فاطمه پیوند می زنی
بالا بلند عشق،تو با خاک پای خود
طعنه به ارتفاع دماوند می زنی
پیشانی تو قبله ی خورشید می شود
وقتی به نام فاطمه سربند می زنی
وقتی میان ابروی خود می زنی گره
آتش به آسمان خداوند می زنی
معلوم می شود غضبت برطرف شده
با دیدن رقیه که لبخند می زنی
خود را به آب و آتش صحرای کربلا
تا اهل خیمه تشنه نباشند می زنی
مثل همیشه در دل صحرا الم بزن
حس غرور زینب کبری الم بزن
#مسعود_اصلانی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#اعیاد_شعبانیه
باز انگار جهان حادثه در سر دارد
شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد
جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد
کودکی آمده که هیبت حیدر دارد
چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی
ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی
وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد
چون که مدح تو فقط کار برادر باشد
عاشق آن است که آیینه دلبر باشد
یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد
تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است
کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است
آمدی با دل دریا که تو دریا باشی
آمدی نور دل حضرت مولا باشی
میر و سردار و پناه دل آقا باشی
تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی
یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را
از تو آموخته ام غیرت و سربازی را
راهی علقمه سقا شده ماشاالله
دشت در دشت چه غوغا شده ماشاالله
جنگ خیبر شده٬مولا شده٬ماشاالله
بیش از پیش چه زیبا شده ماشاالله
تیغ می راند و تکبیر اباعبدالله
ذکر لاحول ولا قوة الا بالله
#مهدی چراغ زاده
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_عباس_علیه_السلام
گرچه سرگرمِ کسب و کارش بود
نان خورِ رزق کار و بارش بود
او که با عالمِ خودش میساخت
روز و شب با غمِ خودش میساخت
آری این مرد، ارمنی بود و
داستانش شنیدنی بود و
سر او گرمِ کارگاهش بود
گرچه او معتقد به راهش بود
سالها هرچه او به دست آورد
خرج بیماری عزیزش کرد
سرِ شب تا به خانه بر میگشت
دردهایش شبانه بر میگشت
غرق اندوهِ همسرش بود و
پسرش بین بسترش بود و
چشم را رود نیل میبیند
پسرش را علیل میبیند
نه دگر ناز میکند این گُل
نه زبان باز میکند این گُل
به امیدش چه روز و شبها رفت
هر طرف بر درِ مطبها رفت
به مریضش فقط حواسش بود
خواهشش بود التماسش بود
ولی افسوس غم عذابش کرد
رفت بر هر دری جوابش کرد
ناگهان بغضِ سالها وا شد
چشمهایش هجومِ دریا شد
هق هقِ بی امان، امانش بُرد
عاقبت دردها توانش بُرد
مدِّ چشمش به آسمان میخورد
شانههایش فقط تکان میخورد
کاش با هیچ کس چنین نشود
مردی اینقدر شرمگین نشود
چه جوابی به همسرش بدهد؟
چه امیدی به دخترش بدهد؟
گفت با زخمِ این جگر چه کنم
گفت با خود که بی پسر چه کنم
خویش را کنج خانهاش حِس کرد
دستی آنجا به شانهاش حِس کرد
یک نفر گفت غم اگر سخت است
گرچه بیماریِ پسر سخت است
غم اگر سختتر ز الماس است
کارِ عالَم به دست عباس است
هرکه از درد بود جان به لبش
دست خالی نرفته از مطبش
گفت با او که کو کجا برویم؟
گفت باید به کربلا برویم
نام او جانِ تازهاش بخشید
تازه جان بر جنازهاش بخشید
بار خود را گرفت بر دوشش
پسرش بود بینِ آغوشش
ناگهان بی اراده راهی شد
همره خانواده راهی شد
رفت...با آه و اشک، کرببلا
رفت میدانِ مشک کرببلا
چه هوایی در آن غروبی داشت
سر به آن دربهای چوبی داشت
همه با احترام میرفتند
همه غرق سلام میرفتند
گرچه او خواهشی فراوان داشت
حس آرامشی فراوان داشت
نذرهایش شنیدنی بودو
ارمنی بود و دیدنی بودو
بِین زُوّارِ بی قرارِ ضریح
با پسر رفت تا کنارِ ضریح
یک نفر الدخیل میگوید
یک نفر یا کفیل میگوید
یابنَ حبلُالمتین کسی میگفت
یابنَ امُالبنین کسی میگفت
با مریض و علیل آنجا رفت
تا ضریحِ بلندِ آقا رفت
تا که میخواست شرح حال کند
قبل از آنیکه او سؤال کند
پسرش را که دید غوغا کرد
پسرش حرف زد، زبان وا کرد
در کنار ضریح جایش بود
باورش نیست روی پایش بود
یک مسیحی دوباره درمان شد
ارمنی آمد و مسلمان شد
محترم رفت و محترم برگشت
ساعتی بعد از حرم برگشت
رفت تا خانهی پُر از یاسش
رفت او با امیرعباسش
#حسن_لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم