بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#قاسم_نعمتی
از عطش مستی ودر سینه شَرَر داری تو
گریه سر کرده ای و حالِ دگر داری تو
ظاهراً دستِ تو بسته است در این قنداقه
بال ،واکرده ای و عزمِ سفر داری تو
سر کشیدی که ببینند و گلو را بزنند
ای جگر گوشه ی من بسکه جگر داری تو
بی زره آمده ای حیدرِ در گهواره
نه به کف، تیغ گرفتی نه سپر داری تو
حرمله عقده ی خود را سرِ تو خالی کرد
ارثی از محسن وافتادنِ در داری تو
بی هوا حنجرِ تو پاره شد وخون پاشید
کِی ، توانِ لگدِ تیرِ سه پر ،داری تو
من سرِ تشنکیِ تو به همه رو زده ام
پسرم جای، در این قلبِ پدر داری تو
حنجرت پاره شده با ز به من می خندی
زِ پریشانیِ حالم که خبر داری تو
با چه روئی پسرم سوی حرم برگردم
مادری دلنگران ،دیده ی تر ،داری تو
ترسم این است سرِ راسِ تو دعوا گردد
طاقت نیزه سواری چقَدَر داری تو؟
خونِ تو کارِ علمداریِ عباس کند
با همین پیکرِ بی سر شده ،سرداری تو
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#حضرت_علی_اصغر
#شب_هفتم_محرم
از شبِ هفتم به اهل خیمه بستند آب را
تشنگیِ کودک شش ماهه برده تاب را
از دوچشمِ مادرش ، آری ، گرفته خواب را
او دراورده به گریه ، از عطش ، مهتاب را
کل خیمه در پیِ آبی برای این پسر
ما همه بودیم تشنه ، لکن اصغر تشنه تر
دشمنان با اشکِ چشمِ من ، تسبم میکنند
بی علی هستند و قطعا قبله را گم میکنند
شاید اینها بر منِ خسته ترحم میکنند
این غدیرِ خونیِ مارا کمی خُم میکنند
بردمش من اصغرم را سمتِ میانِ نبرد
هیچکس یک قطره آبی هم به ما هدیه نکرد
تازه ، من دیدم که تیری هم به سمتِ ما زدند...
کل لشکر تیر را دیدند و از خود جا زدند
تا سفیدیِ گلو ، چون ماه ، شد پیدا ، زدند
آب ، هیچ اصلا! چرا با تیر ، کودک را زدند؟
داشتم میگفتم از خشکیِ لب هایش ولی
آه... ، بدجوری به خود پیچید یک دفعه علی
گرچه لشکر خواستند آبی دهند ، اما نشد
هیچکس بهرِ کمک کردنِ به کودک پا نشد
اصغر از این همهمه حتی دو چشمش وا نشد
گفتم: اصغر رو زدم! شرمنده ام بابا ، نشد...
حال من ماندم میانِ خیمه و این دشمنان
مانده ام حیران و سرگردان ، میانِ این و آن...
کودکِ شش ماههی من ، سوخته بال و پرش
بین قنداقِ پر از خون است ، جسمِ اطهرش
روی یک دستم تنش ، برروی یک دستم سرش
حال بفرستم کدامش را برای مادرش؟
تیر خورده جای شیر و خواب رفته اصغرم
بهرِ خوابیدن ، علی را پشتِ خیمه میبرم
آرزو دارم نبیند مادرش این صحنه را
پیکرش در بین قنداق است و سر از تن جدا
خاک میکردم علی را در زمین کربلا
ناگهان هم مادرش آمد به پشتِ خیمه ها
کاش وقتی که میانِ خون نشستم ، بی پناه
مادرم هرگز نیاید گوشه ای از قتلگاه...
محمدحسین چاوشی
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#حسن_کردی
کار من نیست تنت را ز زمین بردارم
مثل این است که از خاک نگین بردارم
عضو های تو در این بادیه تکثیر شدند
همه ی گرگ صفت ها ز تنت سیر شدند
تا کنار تو مرا محتضر و گریان دید
پدری در صف دشمن پسرش را بوسید
من کنار تو شکستم همه این را دیدند
نیزه ها یک به یک اعضای تو را دزدیدند
شده یک تیر ولی چند نشان کشتن تو
مجلس ختم حسین است کنار تن تو
خیز از جا و ببین سخت ترین مرحله ها
از حرم آمده عمه وسط حرمله ها
نیزه ها از کمر تا شده اش دور شوید
هر چه از جسم علی برده به من پس بدهید
ترسم این است که در دشت تنش گم بشود
نکند زینتیِ نیزه ی مردم بشود
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#قاسم_نعمتی
ص
صحنهٔ روضه در این جمله مجسم باشد
پشت هر قدّ رشیدی دو قد خم باشد
مادری تر زهمه ؛راه برو؛کیف کنم
دیدن قامت تو لذت عمرم باشد
در پی ات آمدم از خیمه محاسن بر دست
بسکه شان تو در این رتبه معظم باشد
بازمین خوردن تو زندگیم ریخت بهم
حق بده تا به قیامت کمرم خم باشد
از کجا تا به کجا پیکر تو ریخته است
هرچه می چینم عزیزم بدنت کم باشد
تاکه زانوم زمین خورد همه خندیدند
باغمت شادی این قوم فراهم باشد
چه کنم پیکر تو از بغلم می ریزد
صد و ده تا پسر امروز به دستم باشد
تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند
دنده ی خورد شده شاهد حرفم باشد
کوچه ای باز شد و از دوطرف می خوردی
جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد
پای ناموس ؛وسط آمده برخیز علی
عمه ات بی من و تو بی کس و محرم باشد
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
__________
#حضرت_علی_اکبر
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی
چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی
لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی
باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است
نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی
یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی
آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی
داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم
داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی
این همه نیزه میان بدنت گم شده است
با که گویم محنت را جگرم سوخت علی
از همان دور شنیدم رجزت را پسرم
این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی
نعرة حیدری و نالة یا زهرایت
می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی
نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی
گر نیایند جوانان حرم یاری من
که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی
🔸شاعر:
#محمود_ژولیده
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
_____________
#امام_زمان #مناجات_امام_زمان
ص
حیف دلی صرفِ انتظار نکردیم
کار زیاد است و ما کار نکردیم
زحمت ما با تو بوَد حضرتِ رحمت
غیر گِره رویِ شانه بار نکردیم
این عرقِ شرمِ ماست ریخت که محسن
رفت و سَری خرجِ اقتدار نکردیم
خسته شدم پایِ غمت پیرغلامی...
گفت که یک کار از هزار نکردیم
کاش که پیش تو بگوییم بنامت
هرچه که کردیم اگر ، قمار نکردیم
اهل مناجات بُرد فیضِ ملاقات
سعی کمی هم پِیِ دیدار نکردیم
مَرکب ما نه که ما مَرکب اوییم
نفس نگون را چرا مهار نکردیم
مرقد جدّت دل گریه کنان است
وای اگر سینه را مزار نکردیم
علتش این بود مادرِ تو حرم بود
این شب جمعه اگر هوار نکردیم
نالهی شهزاده بود شاه زمین خورد
گفت که زخم تو در شمار نکریم
وضع تو پیداست از گفتن دشمن:
هیچ کسی را چنین شکار نکردیم
پیکر تو آخرش به روی زمین ماند
آه علی جان بگو چه کار نکردیم
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
________
#حضرت_عباس #مناجات_اول_مجلس
علقمه بس کن دگر ، اینقدر طنّازی مکن
اِدّعای بذل وبخشش ، دست ودل بازی مکن
تشنه میمانی خودت از دست و لعلی تشنه لب
پیش دریاها دگر بحثِ سرافرازی مکن
در حَرم ذکر همه اطفال باشد العطش
پس چو مردابی خموش و نغمه پردازی مکن
کلِّ دریاها بُود سرباز دستانش ، تو پس..
از خجالت عزم رفتن بهر سربازی مکن
گشته ساقی گرچه بی دست و سبویش چاک چاک
بهر دشمن رود بودی ، رود ، غمّازی مکن
تیر در چشمان او ، فرقش دوتا ، دستان جدا
جعفر طیّار ، نزدش بحث جانبازی مکن
قبر کوچک خود گواهت شد، یلِ اُمّ البنین
نوحه خوان بس کن دگر تو مستند سازی مکن
یک قلم در دست (تنها) مانده از مدحش خجل
اشک ، قدری صبر کن اینک تو لجبازی مکن
🔸شاعر:
#حسن_نبی_جندقی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
_______
#حضرت_عباس #مناجات_اول_مجلس
هرکه گرفتار غمت می شود
زنده به احیای دمت می شود
قطع یقین لطف نگاه شماست
تا که کسی محتشمت می شود
هر که به صحن تو مشرف شود
شیفته ی جام جمت می شود
طعنه به شاهان جهان می زند
هرکه گدای کرمت می شود
می زند آتش همه ی خلق را
تا که کسی شمع غمت می شود
روز قیامت گره اش وا شود
هر که دخیل علمت می شود
در صف عشاق،خریدار او
والده ی محترمت می شود
برگ امان نامه ی زهرا به حشر
دست جدا و قلمت می شود
ریخته بر شانه ی تو آبشار
ماه ز روی تو بُوَد وامدار
حال و هوای حرمش فرق داشت
مثل مسیح است دمش فرق داشت
معترفند کل علمدارها
پرچم و رقص علمش فرق داشت
هرچه گدا آمده بر خانه اش
گفته عطا و کرمش فرق داشت
روضه ی جانسوز زیاد و ولی
روضه ی دست قلمش فرق داشت
وقت سرودن ز غم مشک او
مرثیه ی محتشمش فرق داشت
صاحب منظومه ی احسان تویی
شادی این کلبه ی احزان تویی
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_تاسوعا
________
#حضرت_عباس
تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم
من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی
بوسیدن دستان تو شد افتخارم
سلطانی ام در کربلا از توست عباس
در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم
تنها تویی که سه حرم داری در عالم
دست جدایت را به چشمانم گذارم
تا که صدا کردی برادر یاری ام کن
بند دلم را پاره کردی ای نگارم
هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا
گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم
بوی مدینه می دهد خون لبانت
حس می کنم مادر نشسته در کنارم
شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن
آشفته در هم گیسوانت ای بهارم
بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن
جان خودت صاحب علم دلشوره دارم
ترسم شود زینب اسیر بی حیایی
در فکر آن طفلان در حال فرارم
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #شب_نهم
#محمود_ژوليده
ناقابلم و راه من افتاده به کویت
من سائلم ودست تمنام به سویت
یک جرعه اگر بادۀ دیدار بنوشم
من مست شوم تا ابد از طعم سبویت
آشفته تر از حال دل خویش نبینم
آندم که ببینم نظر افتاد به رویت
بیچاره منم من که تو را هیچ ندیدم
دور است دل و دیدۀ آلوده ز رویت
فرقی نکندمرگ وحیات نفسی که
بهره نبرد یک نفس از نفحه ی بویت
کعبه به طواف قدوبالای توشیداست
زمزم همه دم درطلب آب وضویت
دست من ودامان تو ای حج مجسم
ای فلسفه حج همه اوصاف نکویت
ای مقصدم از سعیِ صفا کسب رضایت
وی عصر منا و عرفه خاطره گویت
آقا به عموجان تو سوگند شب و روز
چشمان ابالفضل هنوز است به سویت
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #شب_نهم
#محمدحسن_بیات_لو
آقا نگاهم مانده بر در تا بيايی
از جاده های روشن فردا بيايی
دوری تو بغضی نشانده در گلويم
ای كاش ميشد يا بميرم يا بيايی
دارد توسل میکند چشمان خیسم
ای حاجت روز و شب دنیا بیایی
پیچیده شد کار تمام شیعیانت
باید برای رفع مشکل ها بیایی
ديشب دعا كردم برای ديدن تو
دیشب غزل گفتم رديفش با بيايی
امشب دخيلم برعموجانت اباالفضل
شايد ميان روضه ی سقّا بيايی
در انتظار تو تمام لحظه ها را
آقا نگاهم مانده بر در تا بيایی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #شب_نهم
#محمود_مربوبی
به بزم ماتم جدّت ، بیا اباصالح
شده محرّم جدّت ، بیا اباصالح
شعار صبح ظهور تو یالثارات است
به زیر پرچم جدّت ، بیا اباصالح
به اشک چشم محبان سیدالشهدا
که ریخت در غم جدّت ، بیا اباصالح
هنوز خون گلوی حسین می جوشد
به حُرمت دَم جدّت ، بیا اباصالح
چقدر خجلت بابا ز کودکش سخت است
به اشک نم نم جدّت ، بیا اباصالح
به لحظه ای که به زانو ، کشان کشان آمد
کنار علقمه ، جدّت ، بیا اباصالح
نوای " انکسر ظهری " اَش به گوش آید
به قامت خم جدّت ، بیا اباصالح
قسم به غربت شیب الخضیب کرببلا
به ذبح اعظم جدّت ، بیا اباصالح
به جا به جا شدن آیه های یک سوره
به جسم در هم جدّت ، بیا اباصالح
یکی لباس تنش برده و یکی دیگر
ربوده خاتم جدّت ، بیا اباصالح
دعای آخر او در میان گودالی
نموده زَمـزَمه جدّت : بیا اباصالح
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_حسین_ع_مناجات
#حضرت_عباس_ع_شهادت
از ازل مهرتو درطینت ما بود حسین(ع)
ما ومهر تو ،فقط لطف خدابود حسین(ع)
غم جانسوز تو مشروط به ما داده شده
شرط این نعمت پُرسود وفابود حسین(ع)
مادرت فاطمه(س) درسی به ولایی هاداد
که در آن رازِ تمام شهدا بود حسین(ع)
تو خود آقای شهیدانی و سرچشمه نور
جلوه ی عشقِ خدا کرببلا بود حسین(ع)
ساقی تشنه لب از آب ، لبِ آب گذشت
زانکه او تشنه لبِ آب بقابود حسین(ع)
علقمه شاهد پیکار وفا بود و جفا
شاهدم خون دلِ دستْ جدابود حسین(ع)
چیزی از قامت رعنای علمدار نماند
دشت یکپارچه فریاد وصدابود حسین(ع)
گریه می کرد ابالفضل به مظلومی تو
سند روضه من قامتِ تا بود حسین(ع)
مشک هم اشک به احوال امامش می ریخت
روضه خوان تو درآن لحظه خدابود حسین(ع)
شاعر: #علی_ساعدی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#حسن_لطفی
به تیغی حیف گیسویت گسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
*
انیس گریههایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانیتر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
*
بهارم را چه سان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه میماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
*
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
ترک بر چهره ی آیینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
*
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا ز تن افتاد و صد حیف
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#مرضیه_عاطفی
از نفس افتاد تا آرام ِ جان در علقمه
ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه
مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور
با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه
تیرها چشمش زدند و حضرت ماهِ حرم
غرقِ خون افتاد از تاب و توان در علقمه
در هم-آغوشیِ زخم نیزه ها جا مانده بود
هم برادر، هم عمویی مهربان در علقمه
بغض کرد و تیر خورد و جرعه ای لب تر نکرد
یاد شش ماهه! به یاد کودکان در علقمه
تکّه تکّه «کاشف ٱلکربِ» حرم تکثیر شد
روی خاک کربلا، شد بی نشان در علقمه
داشت می آمد ولی افتاد چندین مرتبه
سید و سالارمان، شد ناتوان در علقمه
از فشارِ «إنکسار» و از غم ِ «أدرک أخا»
حضرت ارباب شد قامت کمان در علقمه
گریه میکرد و گمانم داشت پیش از قتلگاه-
با صدای خنده ها، می داد جان در علقمه!
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#مهدی_شریف_زاده
آنقَدر تیر آمد روی بال و پرت خورد
مشک از لبت افتاد، بر هم باورت خورد
چشمت هنوزم بود بر یک مشک پاره
تیر آمد و ناجور در چشم ترت خورد
با تو چه کرده یاد لبهای رقیه
که اینچنین بر خاک با سر پیکرت خورد
ضرب عمودی آهنین بر روی فرقت
آنقَدر محکم خورد ، شد کُلَّا سرت خُرد!
ادرک اخایت تا دل اهل حرم رفت
غصه برای تو برادر، خواهرت خورد
زهرا گرفته روی زانویش سرت را
خیلی برایت خون دل، بالاسرت خورد
میخواستی اما نَشُد برخیزی از جا
وقتی که چشمانت به چشم مادرت خورد
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_شب_عاشورا
#حسن_لطفی
▶️
دلم برای داغِ تو مذاب شد حسین جان
که خانهی دو چشم من خراب شد
به گریههای خواهرت به صبح گو طلوع مکن
که قلبِ زینب از غمِ تو آب شد حسین جان
صدای پای پاسبان خیمهها هنوز هست
هزار شکر کودک تو خواب شد حسینجان
کنارِ اصغرت ببین سکینه زار میزند
که روضهخوانِ خیمهاش رُباب شد حسینجان
خدا کند نماند و نگویدت میانِ شام
لبت زِ خیزران چرا کباب شد حسینجان
کنارِ رأس تو چرا قمار میکنند وای
نصیبِ طشتِ تو چرا شراب شد حسینجان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_شب_عاشورا
#مجتبی_صمدی_شهاب
دل که عاشق بشود واله و سر گردان است
چشم هم در پِیِ این عشق فقط گریان است
راه تسکین فراق و غم و محنت اشک است
دل که خشکید فقط چارهء آن باران است
حلقهء روضهء ارباب بُوَد عرش خدا
هر چه فیض است در این دایرهء امکان است
شاه و رعیت درِ این خانه همه مُحترمند
نوکر این حرم عشق خودش سلطان است
کربلا یک کلمه هست ولی در معنا
شرح آن باطن آیات همه قرآن است
شرح بی تابی زینب شب عاشورا چیست
که از این مصرعِ غم بر لب عالم جان است
باید امشب به سر و سینه زنان دَم بدهیم
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ولی افسوس قرار است ببیند زینب
صبح فردا بدنش زیر سُمِ اسبان است
بدنش هیچ چه سازد که ببیند به درخت
سر بُبریدهء یار است که آویزان است
لطمه اینجاست روا، هر که غروب فردا
موی زینب بِکِشد پست تر از حیوان است
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_______
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد
همینکه از طرف جمعیت دو تا چکمه
رسید اول گودال،مادرت افتاد
تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند
چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد
ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد
خبر رسید که انگشتر تورا بردند
میان راه،النگوی دخترت افتاد
کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه
و خواهر توبه یاد برادرت افتاد
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_______
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟
گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟
ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟
بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟
با ناله های فاطمه اینجا دویدم
گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟
یک جای بوسه در تنت باقی نمانده
خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟
آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟
سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟
گیرم سرت را از قفا آقا بریدند
آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟
از تو توقع دارم ای تندیس غیرت
برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟
این دشت دشت چشمهای خیره سر شد
آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_______
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد
بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد
خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد
وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد
ضجّه ی آه بُنیّ به هوا می خیزد
در همان حال و هوا شمر به هم می ریزد
خنجر کند گرفته به میان دستش
حنجر پاک تو را شمر به هم می ریزد
پنجه انداخته در گیسوی تو ای آقا
گیسویت را ز قفا شمر به هم می ریزد
ناله ی زینب کبراست خدایا بنگر
بوسه ی جدّ مرا شمر به هم می ریزد
بین گودال و لب تشنه کنار دریا
پسر فاطمه را شمر به هم می ریزد
🔸شاعر:
#علی_حسنیــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_______
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
دربین هجوم بی امان گیرافتاد
بستندمسیروناگهان گیرافتاد
هل داد یکی حسین را درگودال
بدجور میان دشمنان گیرافتاد
برسینه اونشست ملعونی مست
درهجمه ی نیزه و سنان گیرافتاد
بالاسراونشست یک تیرانداز
تیری به دهان زدو زبان گیرافتاد
بانیزه نشانه رفت پهلویش را
سرنیزه میان استخوان گیرافتاد
سرنیزه که برنگشت تاکرد آن را
درپنجه ی سرد مردمان گیرافتاد...
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
_____________
#امام_حسین #مناجات_اول_مجلس
#مناجات_امام_حسین
از کودکی در روضه هایت پَر گرفتم
من عشق را ، با شیر از مادر گرفتم
هر جا بنوشم آب سرد خوش گواری
آذر زِ کـــام تشــــنه ی اصـــغر گرفتم
با یاد لبهــای علمدارت به هیاْت
صد حاجت از دستان آب آور گرفتم
هرجا پدر در ماتمی از یک جوانست
صد ماتم از قتلِ علی اکبر گرفتم
هرجا که بیماری ببینم توی بستر
غم از تن تبدارِ آن سرور گرفتم
یا بزم دامادی ببینم گشته بر پا
قاسم به یاد آورده غم در بر گرفتم
هر جا ببینم کودکی گم کرده راهش
با یاد طفلت ناله را از سر گرفتم
هر روز عاشورا و هر جا کربلا شد
تا آتشی از عشقِ آن دلبر گرفتم
یا رب نظرکن از اَزل عشقم حسینست
آن را شعارم در صفِ محشر گرفتم
🔸شاعر
#حسن_نبی_جندقی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
🏴 اشعار #شب_عاشورا
__________________________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا ، این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست
دامن کشان، دامن بیاور با خودت سر را ببر
ناله بزن ، فریاد کن ؛ اما همه ش بی فایده است
این شمر- از اینجا نخواهد رفت ؛ مادر را ببر
ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن
پیراهنش را بر زمین بگذار ، معجر را ببر
انگشتری که ضربه خورده درنمیاید ز دست
جایش النگوی من و این چند دختر را ببر
من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام
از بین نامحرم بیا عباس خواهر را ببر
🔸شاعر:
لطیفیان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#حضرت_مسلم_زمزمه
#زمزمه۱۱
یه جوری سوزوندن دلم رو که انگاری درمون نداره
گمونم غمی که رو این سینه افتاده پایون نداره
الهی کسی کار و بارش به کوفه نیفته
الهی که هیشکی گذارش به کوفه نیفته
اینا بیعتاشون کف روی آبه حسین جون
نیا وضع این کوفه خیلی خرابه حسین جون
مگه یادمون میره اینها اون آخر چه کردن
مگه یادمون میره اینها با حیدر چه کردن
همونان که عمری براشون علی آب و نون برد
همونا که حیدر غم بچه هاشون و میخورد
دارم خوب می فهمم غم کربلات و حسین جون
به کوفه نیا و نیار بچه هات و حسین جون
من و توی کوفه غریب و اسیر گیر آوردن، مهم نیس
منِ بی پناه و به شمشیر کینه سپردن، مهم نیس
دلم خونه اینها برای سرت نقشه دارن
دلم خونه این نیزه ها رو برا تو میارن
یکی قول گهواره داده به اهل و عیالش
شده کشتنت فکر روز و شب و ماه و سالش
یکی گفته از اصغرت چشماش و برنداره
یکی گفته داغ علی رو به سینه ت میذاره
یکی توی خونه ش تنورش رو روشن گذاشته
بمیرم یکی چشم از انگشترت بر نداشته
برا کشتنت میرسه هرکی با هرچی داره
یکی پیره اما عصای خودش رو میاره
#محسن_ناصحی
#ورود_به_کربلا_زمزمه
#زمزمه۱۱
از اول توو عالم گِل شیعه ی ما رو با غم سرشتند
حسین جون برادر قرار ما رو با جدایی نوشتند
بگو روضه خونا از احوال زینب بخونن
بگو که بیان مَحرَما دور محمل بمونن
داره خواهرت پاشو توو این بیابون میذاره
بگو که ابالفضل از این خیمه چش برنداره
هنوزم کسی قامتم رو ندیده برادر
نیفتاده چشم حرومی به من جون خواهر
بنامون نبود این که تنها بذاری منو بین اطفال
بنامون نبود این که از من جدا شی بمونی تو گودال
مگه میشه باور کنم روز آخر نباشی
الهی بمیرم ولی زیر خنجر نباشی
الهی نبینم که دشمن رو سینه ت نشسته
نبینم که اسب استخون تنت رو شکسته
اسیری و غربت برا خواهرت خیلی زوده
که زینب یه لحظه م بدون حسینش نبوده
#محسن_ناصحی
#حضرت_رقیه_زمزمه
#زمزمه۱۱
رسیدم به جایی که حس می کنم آخر ماجرامه
کی گفته یتیمم سری که برا من آوردن بابامه
سلام ای مسافر قدم روی چشمام میزاری
چطور اومدی مهربونم تو که پا نداری
به من از توو کوچه یه شامی دو روزه میخنده
چرا از رو موهات عزیزم بوی نون بلنده
بزار شونه هام و نشونت بدم از کبودی
منو میزدن بین صحرا کجا رفته بودی
همینجا برام راز زهرا شدن برملا شد
که خاستم سرت رو ببینم برام کوچه وا شد
من از تو نوازش میخام ای عزیزم ولی دس نداری
خجالت نداره همین خوبه سر روی پاهام میذاری
عزیز دلم بعد از این با دوتا گوش پاره
به گوشواره هاش دخترت احتیاجی نداره
یه شب گم شدم بین صحرا و کاش مونده بودم
نموندم همونجا که حالا سیاه و کبودم
برام سخته اما میخاستم بدونی یه چیزی
اینا خواهرم رو میخاستن برای کنیزی
#محسن_ناصحی
#طفلان_حضرت_زینب_زمزمه
#زمزمه۱۱
اجازه نمیده مگه داییمون از ما دوتّا چی دیده
الهی بزاره که وقت رهایی برا ما رسیده
به ما گفته مادر که این غصه هم چاره داره
قسم دادنش با غم فاطمه راه کاره
حسین مادری بوده از بچگی تا همیشه
حسین از غم و غصه ی فاطمه رد نمیشه
قراره ما هم مثل زهرا نشونی بگیریم
قراره که ما هم با زخمای پهلو بمیریم
قراره که زینب از این لحظه دیگه بدون پسر شه
الهی سرامون جلو سنگا رو نیزه واسش سپر شه
الهی که ما عمرمون رو توو پیری نبینیم
بمیریم و زینب رو توی اسیری نبینیم
حالا زینبم مثل لیلا یه مادر شهیده
ایشا.. که مادر پیش داییمون روسفیده
الهی رو نیزه دو تا چشممون بسته باشه
نبینیم که زینب گرفتار نامحرما شه
#محسن_ناصحی
#طفلان_حضرت_زینب_زمزمه
#زمزمه۱۱
اجازه نمیده مگه داییمون از ما دوتّا چی دیده
الهی بزاره که وقت رهایی برا ما رسیده
به ما گفته مادر که این غصه هم چاره داره
قسم دادنش با غم فاطمه راه کاره
حسین مادری بوده از بچگی تا همیشه
حسین از غم و غصه ی فاطمه رد نمیشه
قراره ما هم مثل زهرا نشونی بگیریم
قراره که ما هم با زخمای پهلو بمیریم
قراره که زینب از این لحظه دیگه بدون پسر شه
الهی سرامون جلو سنگا رو نیزه واسش سپر شه
الهی که ما عمرمون رو توو پیری نبینیم
بمیریم و زینب رو توی اسیری نبینیم
حالا زینبم مثل لیلا یه مادر شهیده
ایشا.. که مادر پیش داییمون روسفیده
الهی رو نیزه دو تا چشممون بسته باشه
نبینیم که زینب گرفتار نامحرما شه
#محسن_ناصحی