بسم الله الرحمن الرحيم
از زبان حضرت رباب(س)
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
شاعر: #عادل_حسین_قربان
طاقت ندارم، هجرِ آن روی نکو را
آرامِ جانم، غنچهی خوش رنگ و بو را
پَر زد گلم، تا خمّ می، باشد سلامت
بگذار دشمن، بشکند اصلاً، سبو را
یا رب! چنان کن، عازم میدان اگر شد،
چشمی نبیند، آن سپیدیِ گلو را
آن گریهها، در پاسخِ "هل من معین" بود
تیرِ سهشعبه، داد پایان، گفت و گو را
مُردن، از این بهتر، که از مابینِ خیمه
باید ببینم، آن سرِ بندِ به مو را
گفتم: بِبَر، سیراب کن، شش ماهه ام را
بردی، ولی غرقِ به خون، آوردی او را
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#مناجات_با_خدا
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#علی_بیرقدار
▶️
تا اینکه آمد از فراز عرش بویت
من آمدم با کوه عصیانم بسویت
دستم گرفتی تا نشینم روبرویت
تا آنکه دلگرمم کنی با گفتگویت
با دعوت تو آمدم مهمانی تو
مهمان شدم بر سفره ی ربّانی تو
من آمدم بر درگه تو با گناهم
مثل همیشه از کرم دادی پناهم
خود خوب می دانم که پست و روسیاهم
پاکم کن از جرم و خطا و اشتباهم
خسته شدم از زندگی پُرتباهی
اِغفِر ذنوبی یا الهی یا الهی...
دیدم که می بخشی مرا، عصیان نمودم
سیلاب گشتم از گنه، طغیان نمودم
من خویش را محروم از غفران نمودم؛
از بس که خود را دور از باران نمودم
ای آنکه خود گفتی "رحیمی" و "عطوفی"
حتماً تو می بخشی مرا، از بس "رئوفی"
من مستحق نارم و اقرار دارم
اما خدایی هم چو تو "غفّار" دارم
هم چون حسین فاطمه دلدار دارم
با روضه ی کرب و بلا افطار دارم
با روزه می افتم به یاد آل زهرا
یادم میفتد روضه ی خشکی لبها
آه از دمی که یاس با نیلوفری سوخت
وَ از سوز بی آبی، علی اصغری سوخت
عالم ز داد بی صدای حنجری سوخت
از حال رفت و مادر غم پروری سوخت
بر روی دامن جای طفلش بود خالی
خوش بود مادر با همان طفل خیالی
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#قاسم_نعمتی
از عطش مستی ودر سینه شَرَر داری تو
گریه سر کرده ای و حالِ دگر داری تو
ظاهراً دستِ تو بسته است در این قنداقه
بال ،واکرده ای و عزمِ سفر داری تو
سر کشیدی که ببینند و گلو را بزنند
ای جگر گوشه ی من بسکه جگر داری تو
بی زره آمده ای حیدرِ در گهواره
نه به کف، تیغ گرفتی نه سپر داری تو
حرمله عقده ی خود را سرِ تو خالی کرد
ارثی از محسن وافتادنِ در داری تو
بی هوا حنجرِ تو پاره شد وخون پاشید
کِی ، توانِ لگدِ تیرِ سه پر ،داری تو
من سرِ تشنکیِ تو به همه رو زده ام
پسرم جای، در این قلبِ پدر داری تو
حنجرت پاره شده با ز به من می خندی
زِ پریشانیِ حالم که خبر داری تو
با چه روئی پسرم سوی حرم برگردم
مادری دلنگران ،دیده ی تر ،داری تو
ترسم این است سرِ راسِ تو دعوا گردد
طاقت نیزه سواری چقَدَر داری تو؟
خونِ تو کارِ علمداریِ عباس کند
با همین پیکرِ بی سر شده ،سرداری تو
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_رباب_س
نای بستنِ چشاتو نداری
با چشای باز داری خواب میبینی
من دارم توو گریههام غرق میشم
تو میخندی اشکامو آب میبینی
یادته قصهشونو گفته بودم
اون شبی که ما بودیم و جبرئیل
حالا اینجا زیر گنبد کبود
من مثِ هاجرم و تو اسماعیل
همیشه قصهی اونا روضه بود
من میفهمیدم که هاجر چی کشید
ولی آخرش لبای تشنهشون
به بهشتِ خنکِ چشمه رسید
یعنی قصهی ما هم اونطوریه؟!
یعنی آخرش تو هم آب میخوری؟!
یعنی میشه ببینم مثل قدیم
داری رو دست بابا تاب میخوری؟!
بیا آرزوهامو بازی کنیم
یه کم از تشنگیمون فرار کنیم
به عموت بگیم بیاد کمک کنه
مشکا رو رو ناقهمون سوار کنیم
مثلا توو اولین تولدت
داری بیشتر شبیه بابا میشی
آخ که اون لحظه برات غش میکنم
دست بابا رو میگیری پا میشی
مثلا یه سال گذشته از عطش
یه نگاه به من و بابا میکنی
که داریم بهت میگیم بگو علی
یاعلی میگی زبون وا میکنی
عزیزم من چشام آب نمیخوره
به تو یک قطره سرابم برسه
میدونم که آخرش تشنه میری
اگه حتی به تو آبم برسه
؛؛؛
یه صدای مهربون میگه رباب!
عمه اومده منو بیدار کنه
میگه بچهتو بده دست باباش
نمیدونم که میخواد چیکار کنه
وای میخواد بچهمو میدون ببره
نه میخواد رو بزنه برای آب
رو نزن تشنه بمیره بهتره
رو نزن حسین! میمیره رباب
شاعر: #رضا_قاسمی
#مناجات_با_خدا در #ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
اگرچه باد مَعاصی مهاجم است هنوز
نسیم مرحمت تو ملایم است هنوز
صدای زمزمه ی ""لا اِلهَ اِلاّ اَنْت"
شبیه ضجّه به گوش عوالم است هنوز
به حُرمت رمضان هاست..،گر زمان بلا
دلی که اهل سحر شد مقاوم است هنوز
به روسیاهی این بنده ات نگاه نکن
نگاه کن به دل من که سالم است هنوز
قبول..،بنده ی تو دل به حُبِّ دنیا داد...
هنوز عشق تو در سینه حاکم است..،هنوز
تو پافشاری من در گناه را دیدی
ببخش..،گرچه گناهم مداوم است هنوز
همین دو قطره ی اشکی که پیشکش کردم...
برای توبه ی من از علائم است هنوز!
بیا و کاسه ی چشم مرا خودت پُر کن
فقیر پشت درت گریهلازم است هنوز
تمام عمر سر سفره ی علی بودم
گداییِ من از این خانه دائم است هنوز
برای آنکه نرفته نجف چه سنگین است
میان خواب ببیند که عازم است هنوز
قسم به چادر آن مادری که سیلی خورد...
قسم به فاطمه، این بنده نادم است هنوز
گناهکارم اگر..،نوکر حسینِ تواَم
بگیر دست همانی که خادم است هنوز
▪️
▪️
سهشعبه از گلوی لاله ای گلاب گرفت
گلی که باد برایش مزاحم است هنوز
به حنجر پسرت ای رباب فکر نکن
بیا خیال کن این نای سالم است هنوز
حرامزاده که در پشت خیمه ها می گشت
گمان کنم که به فکر غنایم است هنوز
شاعر: #بردیا_محمدی