#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
ای میوه معراج چشم روشن تو
یک کهکشان راه است تا فهمیدن تو
ای نور قبل از نور چشمت چشمه نور
دست همه خورشید ها بر دامن تو
دست غزل خالی ست در از تو سرودن
از واژه هایم بر نیاید گفتن تو
قبل از شما مثل جهنم بود این خاک
حالا بهشتی گشته با عطر تن تو
ای قله احسان سخاوت های باران
تندیس احسان میشود پیراهن تو
چشم مرا بارانی خاکت سرشتند
نامه رسان بی نشان مدفن تو
رو به درازا میرود شب های دنیا
بعد از تو و آن ماجرای رفتن تو
#حسن _کردی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هی میکِشم گل مینویسم مادر من
وقت توسل می نویسم مادر من
من قصه های باورم را دوست دارم
من عاشقانه های مادرم را دوست دارم
ای رحمت للعالمین خوانده تو را اُم
خورشیدی و دور سرت دریای انجم
ترکیب عشق و نور و احساس و حیایی
تو چلّه ی پیغمبر اهل حرایی
اول که عطر خاک و باران زد تو بودی
وقتی نسیم سیب می آمد تو بودی
آثار تو در جاده ی افلاک باقی ست
یک جلوه ات در قصه ی لولاک باقی ست
دست تو در روز قیامت بازِ باز است
دست تو در امر شفاعت بازِ باز است
ای ذکر تسبیح تو بعد از هر نمازم
ایاک نعبد های جاری در نمازم
ای دختر آیینه های بی تعلق
هرچه سرودند از تو شعر بی تملق
معراج اهل آسمان از دامن تو
عطر خدا می آید از پیراهن تو
کوثر توئی ما تشنه کامان تو هستیم
ما مستحق لقمه ی نان تو هستیم
باران شما و ما همه خاک کویریم
بر ما ببار از تشنگی اینجا نمیریم
ای وصف تو در آیه های پاک کوثر
ای بوسه بر دست شما داده پیمبر
ای گرد خاک چادرت خورشید تابان
از چادر تو صد یهودی شد مسلمان
آئینه ی تقدیس در دنیای پیشین
ای لیله القدر پیمبرهای پیشین
ما با تو ترسی از شب محشر نداریم
خود را فقط در دست لطفت می سپاریم
ای احترامت واجب بر هر پیمبر
ای آسمان روشن شب های حیدر
خورشید بعد از دیدنت در تابش آمد
عالم پِی دستاس تو در چرخش امد
بر آسمان عشق حیدر دل که دادی
پیراهنت را هدیه بر سائل که دادی
عالم به دستان عطایت آفرین گفت
بر بخشش بی انتهایت آفرین گفت
شور نمازت تا خدا بالا گرفته
اینگونه نامت کنیه ی زهرا گرفته
ای خادمت آسیه و حوا و مریم
چشم همه بر دست تو چشمان ما هم
گاهی گلو از مهر تو تر می نمایم
بنگر چگونه بی شما سر می نمایم
امروز جمعه؛ روز آقای غریبی ست
بانوی من بی صاحبی درد عجیبی ست
دیگر کسی چشم انتظار آسمان نیست
چشم انتظار مهدی صاحب زمان نیست
ندبه گذشت و حضرت دریا نیامد
گاه سمات آمد ولی آقا نیامد
بانو قسم بر پهلوی آزرده ی تو
بر چهره ی در کوچه سیلی خورده ی تو
امشب بگو مهدی بیاید ما غریبیم
آقای هم عهدی بیاید ما غریبیم
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
داریم به دل گرمیِ طوفانِ نجف را
داریم به لب مدحت سلطانِ نجف را
داریم به سر شوق پریشان نجف را
خوردیم فقط شُکرِ خدا نان نجف را
دل اولِ این شعر به ایوانِ نجف رفت
گفتیم همه فاطمه و جانِ نجف رفت
باید به درِ خانهی زهرا بنشینیم
تا لطف خدارا به تماشا بنشینیم
تا در خنک سایهی طوبی بنشینیم
تا ظِلِّ قیامت همه بالا بنشینیم
بوسیدنِ دستانِ شما واجب عینی است
تعظیم تو بر شیرِ خدا واجب عینی است
دستی که زده بوسه پیمبر فقط این است
آن دخترکی که شده مادر فقط این است
کفوی که شده معنی حیدر فقط این است
یاسی که شده قبله قمصر فقط این است
خانم حرمی از تو در این سینه خدا ساخت
از نورِ شما یازده آئینه خدا ساخت
بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی
مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی
با نقطهیِ با ، نقطهیِ پیوند تو هستی
آئینه قَدی خداوند تو هستی
چیزی بِجُز از نورِ خداوند نداری
سوگند که ای آیِنه مانند نداری
بانو چه شگفت است هُبوتی که تو داری
قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری
یا جمع جلال و جبروتی که تو داری
صد رشته قنات است قنوتی که داری
با تیغ به تو تکیه کند شیرِ خداوند
ای خطبهیِ تو غیرتِ شمشیر خداوند
از روزِ ازل هر تپشت یادِ علی بود
نَبْضَت ، ضربانت ، نَفَسَت نادِ علی بود
این هشت فلک فاطمه آبادِ علی بود
خانم همهی حرفِ تو فریاد علی بود
از ریشهی آن چادر اگر ریشهی شیعه است
از خطبهی بُرَّندهات اندیشهی شیعه است
در سینه اگر آتشی از شور تو داریم
در دست اگر رأیتِ منصور تو داریم
ما چشم فقط جانبِ منشور تو داریم
دردیم چه غم ، نور علی نور تو داریم
از بارِشَت ای ابر ، پُر از لاله شد این باغ
از لطفِ نگاهِ تو چهل ساله شد این باغ
هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما
هر تیر توان داد به برخاستنِ ما
با ماست همیشه نفسِ بُت شکن ما
در سایهی زهراست تمامِ وطنِ ما
صائب چه خوش آورد زِ شرحِ جگرِ ما
"آسایش منزل نبُوَد در سفرِ ما"
یکروز از این ظلم گران هیچ نمانَد
از دشمن اسلام نشان هیچ نمانَد
از آلِ فلان آل فلان هیچ نمانَد
از حسرت این پیر و جوان هیچ نمانَد
یکروز از این دل پَرِ پرواز بسازیم
در خاکِ بقیع چار حرم باز بسازیم
گفتید که : سرگرمِ پریشانی خویشم
سرخوش زِ سبویِ غمِ پنهانی خویشم
شرمندهی جانان زِ گران جانی خویشم
دلبستهی یارانِ خراسانی خویشم
یاران خراسانیات امروز بگوشند
لب تر بکنی پایِ شما مرگ بنوشند
#حسن _لطفی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت
لاشریک له... خودش تنهای تنها خلق کرد
تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش
بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد
حجت الله علی الحجة به این معناست که
یازده تا حجت الله علینا خلق کرد
مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح
فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد
فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل
حبرییل از سجده ی بر فاطمه شد جبرییل
در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست
مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست
مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند
دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست
در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست
همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست
محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند
چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست
میرود محراب با معبود خلوت میکند
رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست
نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت
اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست
هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است
با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست
بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسید
زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست
از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم
جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست
زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند
نقش زهرا بی گمان شبهای هییت دیدنی ست
شک اگر داری از امثال أبوحامد بپرس
مهر بی بی زیر طومار شهادت دیدنی ست
در گرفتاری گره از کارمان وا می کند
رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنیست
از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد
جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست
در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست
"گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"
#علیرضا_خاکساری
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
چون تو تمام آينه خلق احمدي
هر روز روز تو ست به سال پيمبري
ايام شادماني و روز ولادت است
هنگام شاد بودن و وقت عبادت است
در مصحف خداي تعالي نوشته بود
اين نور با طهور ولايت سر شته بود
پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان
اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود
از بسكه بود دست توسل به سمت تو
هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود
چندي به التماس زمين كرده اي نزول
اين آخرين مسافرت يك فرشته بود
عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت
حب تو در صحيفه مومن نوشته بود
ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم
ما غير چند واژه ابتر نداشتيم
هر دختري كه ام امامت نمي شود
يا مادر پيمبر رحمت نمي شود
در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است
اين وحدت است شامل كثرت نمي شود
آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان
هر دختري كه لايق وصلت نمي شود
از اينكه آب مهريه ات بود روشن است
هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود
فردا بيا كه باز قيامت بپا كني
اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود
با اشتياق سمت صراط آوريد رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود
اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست
يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود
آخر مدينه راز پس پرده داشته است
آخر مدينه يار سفر كرده داشته است
لطف مدام حضرت ياسين به دست توست
آري دعا به دست تو آمين به دست توست
آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است
آرامش دوباره وتسكين به دست توست
پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت
يعني كه عزت و شرف دين به دست توست
آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد
نابودي تمام شياطين به دست توست
اسلام با دعاي تو پيروز مي شود
آري كليد فتح فلسطين به دست توست
اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود
بر روح تو سلام خدا و دو صد درود
#جواد _محمد_ زماني
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
ما با علی امام تو هم رأی می شویم
هردم برای شیر خدا ذوالفقار ،تو
آن روزکه تمامی مردم پیاده اند
برروی ناقه های بهشتی سوار،تو
آنجابرای اینکه شفاعت شویم ما
حتما دودست ساقی خود را بیار،تو
محشر به نام پاک تو محشور میشویم
بی اذن تو زدرب جنان دور میشویم
توآمدی که درشب دلها قمرشوی
درسینه ی شکسته ی دوران گُهرشوی
توآمدی که قامت دین را بپا کنی
برشاخه های نخل ولا برگ و بَرشوی
تو آمدی که سوره کوثربیاوری
تو آمدی برای علی بال و پرشوی
توآمدی که مادری ات رانشان دهی
تو آمدی که مادر کل بشرشوی
معنای اصل ام ابیهافقط تویی
توآمدی که باعث فخرپدرشوی
توآمدی که در دل دریای شعله ها
مثل کتاب سوخته ای شعله ور شوی
تو آمدی که برلب سادات روز و شب
شعربلند مادرم و میخ درشوی
تو آمدی که باطن شهری عیان شود
تو آمدی که شاهدمرگ پسرشوی
من که برای مدح توچیزی نداشتم
تنها قلم به صفحه قلبم گذاشتم
#مهدی _نظری
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هرحاتمي كه دامن احسان گرفته بود
ازدست پركرامت تو نان گرفته بود
تا پانهاد نور تو درخانه ی علي
آيينه ی تو جلوه دوچندان گرفته بود
آري يهودي از تب خورشيد چادرت
عطر هزار صاعقه ايمان گرفته بود
خورشيد بود خيس خجالت كه هرسحر
درآسمان چشم توباران گرفته بود
عمرت كمي بلندتراز سوره ی تو بود
آن هم درابتداي تو پايان گرفته بود
سجاده ديد پاي ورم كرده ی تو را
ازبس تب عبادت تو جان گرفته بود
بر جانماز خويش اگر سايه ميكني
اول دعا چقدر به همسايه ميكني
ازبس كه روشن است طلوع پگاه تو
خورشيد ذره اي است ز خيل سپاه تو
ازخاطرات شعب ابي طالبت بگو
آنجا كه بوي درد شكفت از پگاه تو
خيره شده است ديده كروبيان عرش
وقتي كه نورمي دمد از سمت ماه تو
آري دوبيت در غزل صائب آمده است
آن شاعري كه نور گرفت ازنگاه تو
"بوي گل از ادب نكند پاي خود دراز
درسايه گلي كه بود خوابگاه تو
فردا چه خاك هاي ندامت به سركند
امروز هردلي كه نشد خاك راه تو"
آري نداشتي توبدون علي نظير
شايان كوثراست شود همسر غدير
دريا به ياد نور تو در امتداد بود
صحرا به شور و شوق تو درگرد باد بود
شب هاي جمعه اين دل زائر به كربلا
باشوق عطر سيب حضور تو شاد بود
حتي دمي كه خواستي ازمرتضي انار
انفاق آن به سائل مسكين مراد بود
در مزرع تو امربه معروف میوه داشت
درباغ تو شكفته ترين گل جهاد بود
حتي ميان آينه خطبه هاي تو
تصويرهاي روشني از اتحاد بود
مادر براي امت اسلام بوده اي
آن سان كه وصف ام ابيها به ياد بود
از يازده ستاره ات ،امت امام يافت
اينگونه بود دين خدا انسجام يافت
جز مهر انتظار زجانان نمي رود
آري كرامت از دل باران نمي رود
آن دل كه با ولاي علي عهد بسته است
جز در ره ابوذر و سلمان نمي رود
يادحضور روشن فرزند آفتاب
ازكوچه باغ هاي جماران نمي رود
با آنكه مي رود ز دل آنچه ز ديده رفت
هرگز زسينه ياد شهيدان نمي رود
دشمن اگر چو اَبهره آيد به معركه
پيروز ازميانه ی ميدان نمي رود
لطف تو بود وغيرت فرزندهاي تو
ازياد ما حماسه لبنان نمي رود
تا جان به آستانه توحيد برده ايم
چون ذره ايم وبهره ی خورشيد برده ايم
#جواد_ محمد_ زمانی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
آنکس که در نهايت اخلاص و بندگي
ايمان به پاي چادرش افتاده فاطمه ست
آن بانويي که بعد نبي با حماسه اش
درس وفا به اهل ولا داده فاطمه ست
قبرش اگرچه شمع و رواقي نداشته
قم، تا ابد مدينهی آباد فاطمه ست
يعني به پاي بوسي آئينه اش بيا
آه اين ضريح پنجره فولاد فاطمه ست
هستي ماست نوکري اهل بيت او
خيرالعمل محبت اولاد فاطمه ست
اين انقلاب جلوه اي از انقلاب اوست
بي شک «امام» هديهی ميلاد فاطمه ست
اين انقلاب فاطمي است و حسيني است
با رهبري که آينه دارِ خميني است
#یوسف رحیمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
شنیده می شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تورا، نام آشنایی که ـ
پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد
پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت
چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست
و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست
خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا
گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا
که گِرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند
ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند
کتاب زندگی ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد
در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است
به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی
چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشک علی ساختی، به نان علی
از آسمان نگاهت ستاره می خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم....
...به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم
شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده
به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه در کنار توایم
فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
#سید _حمید_ رضا _برقعی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم زفاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم
هنگام وصفت عقل مرا ترک می کند
معراج رفته شان تو را درک میکند
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دواکنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید
حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست
یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی
یا از کرم لباس عروسی عطا کنی
چادر امانتی بدهی تا چها کنی
یک قوم را به نور خدا آشنا کنی
دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد
خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد
دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور
با تو کم است فاصله تا انتهای نور
همسایه ات اگر که شده آشنای نور
این بوده است از برکات دعای نور
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست
در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود
یادآور بهشت خدای جلیل بود
سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود
جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود
دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد
آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد
آنکه تورا به جمله ی لولاک می شناخت
درک تورا فراتر از ادراک می شناخت
پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت
بانوی آب را پدر خاک می شناخت...
نام پدر همیشه به دنبال مادر است
خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
#مجید_تال
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
قرآن گشودم آیه ی محشر بیاورم
میخواستم که سوره ی کوثر بیاورم
من کیستم زفاطمه سر در بیاورم
باید کسی شبیه پیمبر بیاورم
هنگام وصفت عقل مرا ترک می کند
معراج رفته شان تو را درک میکند
با نور تو زمین شرف آسمان گرفت
چل روز مصطفی ثمری بی کران گرفت
پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت
تا آمدم بگویم زهرا زبان گرفت
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
مادر سلام، گوشه ی چشمی به ما کنید
مادر سلام، درد مرا هم دواکنید
با این امید در زده ام تا که وا کنید
لطفی به این اسیر یتیم گدا کنید
حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست
من سائلم همیشه برایم انار هست
یا آیه آیه آیه ی خود(( هل اتی)) کنی
یا از کرم لباس عروسی عطا کنی
چادر امانتی بدهی تا چها کنی
یک قوم را به نور خدا آشنا کنی
دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد
خاکی که زیر پای تو آمد بهشت شد
دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور
با تو کم است فاصله تا انتهای نور
همسایه ات اگر که شده آشنای نور
این بوده است از برکات دعای نور
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست
در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود
یادآور بهشت خدای جلیل بود
سرچشمه ی وضوی تو از سلسبیل بود
جاروی خانه ی تو پر جبرئیل بود
دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد
آبی که گشت مهرییه ی تو گلاب شد
آنکه تورا به جمله ی لولاک می شناخت
درک تورا فراتر از ادراک می شناخت
پرواز را چه کس بجز افلاک می شناخت
بانوی آب را پدر خاک می شناخت...
نام پدر همیشه به دنبال مادر است
خیر العمل محبت زهرا و حیدر است
#مجید تال
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#در فراق صاحب الزمان (عج)
پروانه صفت با غم تو سوخته ام من
چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من
لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار
جانا تو بیا دست از این فاصله بردار
ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم
چندی است که دیوانه و حیران تو باشم
من سائلم و دست به دامان تو هستم
بیمار توام ، چشم به درمان تو هستم
دیدی که سر راه تو بر خاک فِتادم
بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم
جز خال لب صورت تو در نظرم نیست
یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست
مجنونم و هر لحظه گرفتار تو گشتم
خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم
مَپسند که از کوی تو آواره شوم من
در راه رسیدن به تو بیچاره شوم من
گر رُخ بِنمایی همه جا یار تو گردم
من مشتریِ یوسفِ بازارِ تو گردم
ای یوسف گُم گشته ی زهرا مددی کن
حالا که به راه تو نشستم نظری کن
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم