#شهادت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه خانه دختری تنها
دارد اَمن یجیب می خواند
مثل اینکه دوباره مثل قدیم
چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا
باز بیمار بستری دارد
چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا
یاد سر درد مادرش کرده
آه در آه چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم اُستخوان به گلو!
درگلوم اُستخوان گرفته پدر
آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت
هرچه کردم به هم نمی آید
باز سر درد داری وحالا
علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان
چه قَدَر شکل مادرم شده ای
سرخ شد باز اَز سر این زخم
جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه راه رفتنت بابا
پاشو اَز جا کرامت کوفه
آنکه خرما به دوش می بردی
زوددر شهر کوفه می پیچد
که شما بازهم زمین خوردی
دیشب اَز داغ تا سحر بابا
خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد
کَفنی باز دست وپا کردم
کودکانی که نانشان دادی
روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَمّا بعد
بی وفا مثل گرگ می گردند
یا زمین دار گشته و آن روز
همه افراد خیزران کارند
یاکه اهنگری شده ان جا
تیرهای سه شعبه می ارند
وای اَز مردمان بی احساس
دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکارانُ
نعل اسبی که می شود تازه
وای اَز دست های نامَحرم
آتش ودود وچادر ودامان
وای اَز کوچه یهودی ها
سنگ باران قاری قرآن
#علی_زمانیان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
با آنکه استقامت تو فرق مي کند
اين روزها حکايت تو فرق مي کند
اينجاست درد، دشمنت آخر غريبه نيست
بعد از رسول، غربت تو فرق مي کند
دستان حيدري تو را صبر بسته است
با ديگران اسارت تو فرق مي کند
دستي که روي فاطمه ات را نشانه رفت
فهميده بود غيرت تو فرق مي کند
سیلی به روی ام ابیها تو را شکست
آقای من! مصيبت تو فرق مي کند
گفتند بعد فاطمه از پا فتاده اي
حق داشتي امانت تو فرق مي کند
سي سال پيش! اين در و ديوار شاهدند
اصلاً شب شهادت تو فرق مي کند
#یوسف_رحیمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#مناجات_با_امام_زمان_علیه_السلام
#شب_قدر
آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
گریه ... فراق ... گریه ... فراق ... این چه رسمی است؟!
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟!
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن؟! بس است
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
سرگرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول می روم امّا دعای تو...
...در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
#محمد_فردوسی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
دیگر علی ز بستر خود پا نمی شود
زخمِ سرِ شکسته مداوا نمی شود
دربی که تا کنون به کسی "نه" نگفته بود
این چند روز روی کسی وا نمی شود
دیگر طبیب زحمتِ بیخود نکش، برو!
دردِ علی که بهتر از اینها نمی شود
از بس که تب نموده و رنگش پریده است
زردیِ دستمال هویدا نمی شود
رخسار زرد و ریش سفید و حنای سرخ
آخر چنین خضاب که زیبا نمی شود!
زینب به کاسه های پر از شیر دل نبند
این چیزها برای تو بابا نمی شود!
حالِ تو را فقط حسنت درک می کند
دردی حریف ماتم زهرا نمی شود!
سی سالِ پیش جان علی را گرفته اند...
خنجر که مردِ کشتن مولا نمی شود!
قبری در آسمان بکنید ای فرشته ها
ماه شکسته روی زمین جا نمی شود
#داود_رحیمی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
از تو سر و زمادر من سینه ای شکست
تا صبح حشر بر سر و بر سینه میزنم
جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست
دارم برای چند نفر سینه میزنم
من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت
زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود
گر چند ضربه هم زده بودن باز هم
پیشانی تو بیش از این وا نمیشود
گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند
می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو
گفتند گفته ای که تماشام میکنند
میخواهم از زبان خودت بشنوم بگو
بابا خودت بگو سر بازار میروم
بابا خودت بگو که گرفتار میشوم
بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنند
بابا بگو بدون علمدار میشوم
#علی_اکبر_لطیفیان
(برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران)
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
این چشم ها به راه تو بیدارمانده است
چشم انتظارت ازدم افطارمانده است
برخیز و کوله بارمحبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیارمانده است
با توچه کرده ضربه آن تیغ زهردار
مانندفاطمه تنت ازکارمانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام تربگو
چندین نفس به لحظه دیدارمانده است
ازآن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوزبر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
بر روی دست و گردنت انگارمانده است
می دانی ای شکسته سرآل هاشمی
تاریخ زنده درپی تکرارمانده است
ازبغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدارمانده است
#محسن_عرب_خالقی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
نیست مادر تا ببیند اشکهای جاری ام
نیست تا اینکه دهد آن مهربان دلداری ام
می رود از حال و خواب از چشمهایم می رود
خاطرات دردناکی دارم از بیداری ام
روزگاری مادر و حالا پدر شد رفتنی
غم همیشه با من است و می کند غمخواری ام
میهمان خانه ام را کوفه از دستم گرفت
تا ابد شرمنده ام کرده است مهمانداری ام
من بدم می آید از این کوچه های چشم تنگ
سخت باشد در چنین وضعی امانت داری ام
بعد تو کوفه به من بی احترامی می کند
نیست یک محرم نماید در غریبی یاری ام
بیست سالِ بعد هم باشد سرم را بشکنم
تا بیاید باز بوی تو زخون جاری ام
دختر تو باشم و بی پرده باشد محملم
تو بگو آیا سزاوار چنین آزاری ام
خطبه می خوانم ولی با غیرت لحن شما
آن زمانی که بیایم پابه پای قاری ام
گر ابالفضلت برم باشد خیالم راحت است
کوفه می داند که ناموس چنین سرداری ام
من خودم معجر رسان دختران حیدرم
کور خواهد شد نخواهد دید دشمن، خواری ام
#جواد_حیدری
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
تو بی ابتدایی و بی انتها
شبیه پیمبر شبیه خدا
تو بالاترین نقطه ی باوری
معماترین نقطه ی زیر با
مقرب ترین جلوه ی لم یلد
و لم یولد آیه های خدا
تو آن سمت دروازه ی باوری
همانجا که می خوانمش ناکجا
مرا آن طرف ها اگر راه نیست
شما لااقل این طرف ها بیا
تو آن خواهش سبز سجاده ای
همان التماس شب انبیا
تویی مقصد اول و آخرم
مناجات شبهای غار حرا
بیا با پرو بال کروبیان
بزن وصله این گیوه ی پاره را
بزن بیل خود بر سر این زمین
بزن تا که باشم درخت شما
من از آبِ چاهِ شما خورده ام
که حالا شدم تشنه ی کربلا
خدای کرم سایه ی ناشناس
در این کوچه های بدون صدا
چنان مخلصانه کرم میکنی
که حتی نمیماندت رَدِّ پا
تو یعنی همان شاه ِ شهر منا
که داری قدم میزنی با گدا
در این سینه ی شب کجا میروی؟
از این جاده ها ، دور از چشم ما
به سمت مناجات سجاده ات
اگر میروی التماس دعا
*
تو بارانترینی و ما خشکسال
رسیده ترینی و ما کالِ کال
تو مانند آبی ولی آب تر
تو مثل طلایی ولی ناب تر
اگر تو صعودی فرودیم ما
اگر تو نبودی نبودیم ما
تو نور ِ خودی ، آفتاب ِ خودی
مسلمان دین کتاب خودی
تو اسرار لبهای پیغمبری
قسمهای شبهای پیغمبری
تو سیبی تو میل شب جمعه ای
دعای کمیل شب جمعه ای
مسیحای مَسح ِ یتیمان تویی
محاسن سپید کریمان تویی
تو سیمرغی و کوه قاف خودی
تو ذی الحجه ی در طواف خودی
تو با مردمی مردمی نیستی
تو نان جویی گندمی نیستی
تو نوری و هر صبح خورشیدمی
تو اخلاص آیات توحیدمی
تو دیگر برای من عادت شدی
هزار و دو رکعت عبادت شدی
تو شصت و سه دفعه بهارم شدی
نهالت شدم باغدارم شدی
همیشه در ِ خانه ات باز بود
تنورت همیشه نمک ساز بود
تو بودی که شبها سحر داشتند
یتیمان کوفه پدر داشتند
پُر از نوری و آفتابی علی
سلام بدون جوابی علی
نگاهت شبی خواب راحت نکرد
و یک شب لبت استراحت نکرد
تو رفتی و حالا در این روزها
ورق میزنم خاطرات تورا
همان روزهایی که تنها شدی
شکسته ترین مرد دنیا شدی
همان روزهایی که یک مرد پست
غرور تورا با طنابی شکست
همان جا تو را خونجگر کرده اند
بتول تورا بی پسر کرده اند
همان جا دل ِ مهربانت شکست
همان روز چند استخوانت شکست
تو بالایی و در کف ِ پستها
زدند آفتاب تو را دستها
#علی_اکبر_لطیفیان
(برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک)
#مدح_امام_علی_علیه_السلام
علی گلی است که جز خون دل گلاب نداشت
غمش به گلبن تاریخ هم حساب نداشت
جواب گوی ستمدیدگان عالم بود
اگر چه نالۀ مظلومیش جواب نداشت
خزانه دار خدا بود و ثروتی دم مرگ
به غیر چهرۀ از خون سر خضاب نداشت
علی که سلسله بر پای آفتاب انداخت
به پیش اشک یتیمی توان و تاب نداشت
به مرگ بود زکودک به شیر عاشق تر
که تیغ دور سرش بود و التهاب نداشت
علی کسی ست که از روز بدر تا به شب قدر
به کام مرگ فرو رفت و اضطراب نداشت
گشوده گشت کتاب خدا ز فرق علی
پیمبری به جهان اینچنین کتاب نداشت
نماز صبح شب قدر بر ستمکاران
بقدر ریختن خون او ثواب نداشت
بغیر خون سر آن شهید دست عدو
برای شستن محراب کوفه آب نداشت
طلوع فجر، شهادت بده که شست و سه سال
تو سر زدی و علی با تو بود و خواب نداشت
بخاک (میثم) از آن رو نهاد روی که دید
تراب هم پدری غیر بوتراب نداشت
#استاد_غلامرضا_سازگار
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیست_و_دوم_رمضان
خلاصه رفت علی و دوباره زینب ماند
به آسمان حسینش ستاره زینب ماند
گذشت آن شب تدفین گذشت آن جا که
به اشکهای حسن در نظاره زینب ماند
یتیم شد حسن و شد غریب تر ، اما
برای تشت و غم بی شماره زینب ماند
اگرچه فاطمه رفت و اگرچه حیدر رفت
برای بوسه به رگ های پاره زینب ماند
نشست شمر و میامد دوان دوان خواهر
همین که کرد برادر اشاره زینب ماند
گرفت شعله به دامان دختری تنها
بدون یافتن راه چاره زینب ماند
علی کجاست ببیند که یکه و تنها
میان حمله ی چندین سواره زینب ماند
تنی به زیر قدمهای این و آن چون رفت
کنار دختر بی گوشواره زینب ماند
تمام دلخوشی زینبش سر نیزه
خلاصه رفت حسین و دوباره زینب ماند
#سید_حجت_بحرالعلومی
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
شیر در کاسه ی ما نیست
ولی اشک که هست!
ما یتیمان همگی کاسه به دستیم علی...
#احمد_حسین_پور
@babollharam