eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
48 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته حالا گرفته روضه غريبانه بازهم نشناختند خشكِ مقدس مئآب ها خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها شاگردهايشان همه در رختخواب ها آتش زدند بر در يك خانه بازهم حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند افتاده يادِ مادر و در گريه ميكند تكرار شد مصيبت پروانه بازهم آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه عمامه اش كه از سرش افتادُ گفت آه وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه ترسيده است دخترِ دردانه بازهم يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد آسيب ديد غيرت مردانه بازهم بي احترام رفت ولى عمّه زينبش بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش وقت گريز شد دل ديوانه بازهم دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه! دست كسى به سوى حجابى نرفت نه از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم بالاى تخت قائله اى بود، واى من پيش رباب حرمله اى بود، واى من زينب ميان سلسله اى بود، واى من چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من خون شد روان از آن لب جانانه بازهم @babollharam
شب های جمعه نیمه شب ها تا سپیده بر روی اسرارش خدا پرده کشیده از راه می آید زنی قامت خمیده لب می گذارد روی حلقوم بریده فریادهای یا بُنیَّ پا بگیرد حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد قربان آن آقا که انگشتر ندارد یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد جایی برای بوسه ی مادر ندارد گیسوی خود را ریخته روی گلویش مادر بوَد اینگونه شکل گفتگویش گوید بنیّ یا بنیّ یا بنیّ برخیز آمد مادرت زهرا بنیّ دیدم خودم در عصر عاشورا بنیّ افتاده بودی زیر دست و پا بنیّ من بی وضو موی تو را شانه نکردم حالا به دنبال سرت باید بگردم از تشنگی ؛ لب های عطشانت به هم خورد ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد آیه به آیه نذر قرآنت به هم خورد راه تو را در گودی گودال بستند بر پیکر تو نیزه ها را می شکستند @babollharam
ای عشق تو سلوک الی یاحسین روشن ز نور شمس رخت ماه یاحسین با فیض طوف کعبه برابر بود فقط یک "یاحسین" وقت سحرگاه یاحسین شاهان عالمند گدایان کوی تو برتر غلام توست ز هر شاه یاحسین رویم سیاه و راه ندانم، شها مرا تا کشتی نجات ببر راه یاحسین کوه گناه بنده‌ی آلوده می‌شود با یک اشارۀ تو پر کاه یاحسین هم رهنما و هم ره و هم مقصدم تویی همراه تو کجا شده گمراه یاحسین گفتم همیشه موقع برخواستن علی خوردم زمین و گفتم ناگاه یاحسین هجران توست سنگ و چو شیشه‌ست قلب من گشته فراق روی تو جانکاه یاحسین روزم، شبم، تمامی عمرم چنین گذشت هر دم حسین و بازدمم آه یاحسین @babollharam
اباعبداللّه و ظهور دارم به لبَم ذکرِ بِکَ یا اللّه در مجلسِ روضه‌یِ اباعبداللّه یک‌بار شبِ شهادتت می‌آیم با مهدیِ زهرا حرم ان‌شاءاللّه @babollharam
حرفی از بد شدن مردم عالم نزدی گره بر کار من -این سائل اعظم- نزدی گرچه سلطان سخایی و همه ریزه خورت چوب منّت، سرِ دارایی حاتم نزدی ای بنازم کرمت را که خریدی همه را طعنه بر اینهمه فقر بنی آدم نزدی سفره انداختی و من بهمش ریخته ام دیگ عصیان مرا پیش خدا، هم نزدی! به خودم بود نمی آمدم اینجا دم صبح دعوتم کردی از آلودگی ام دم نزدی به همه رو زدم و سر به سرایت نزدم تا بمانم به درت، رو به گدا کم نزدی حرمتت را که شکستم تو دعایم کردی جای این خَبْط و خطا، سیلی محکم نزدی پَر من زخم شد اما بغلت خوب شدم خوب شد زخم مرا دیدی و مرهم نزدی عمر من سر شد و با این همه حسرت آخر سر به ویرانه ی این نوکر پُر غم نزدی نجفم دیر شده، من گله دارم به علی جرم من چیست ؟ مگر خط به گناهم نزدی درد دارم به خدا، زود دوا را برسان باز به داد دلم کرب و بلا را برسان @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃﷽❃ سبک:ای قلم سؤزلریمده اثریوخ.... ای قلم باخ بو اشک و فغــانه عرضیمی یُوللا صاحب زمانه یاز، دِنن شیعــه لَر منتـظردی دؤندی عاشقلرین قلبی قانه(۲) چاره قیل دردیمه یابن زهرا سســلیور فاطمه یابن زهرا هجرون آغلارقویوب شیعیانی آیریلیــق دردی یاندیردی جانی گؤزلریم آختـــاریر جمعـه لرده تا گــۏرَم یار صــاحب زمـــانی هارداسان الامــان یابن زهرا حامیِ اِنس وجان یابن زهرا درد هجـــرانیـــوه مــن دچــارم دردیوه دؤزمَــگه یوخدی چــارَم دای گئدیب طاقت وصبریم الدن گؤزلـــریم یـــولدادور بی قـرارم العجل العجل یابن زهرا العجل العجل یابن طاها ای قلم یازئورَک عرض حالین آشــکار اِئت فراقیـــن ملالین قالمیـــشام حســرت کربلاده قسمت اِئت کربلانین وصالین اربعین کربلا منتظردی زائر نیـــنوا منتـظردی کربــلادن صُــورا، سـال گذاری سمــت یثرب ، بقیع نین دیاری مــادرین تربتــبن آشــــکار ائت بی نشان قالماسین گؤل مزاری یوسـف فاطمـــه هارداسان گَل گلدی بوجمعه ده هارداسان گَل @babollharam
پيرِمردى كه بينِ سجاده همه دم ذكرِ او خدا می‌بود كنجِ اين خانه‌ى پُر از ماتم روحِ او از تنش جدا مى‌بود روضه‌هاى مدينه را مى‌خواند روضه‌ى كوچه و درو ديوار در خودش سخت می‌شكست آقا تا‌كه میگفت از در و مسمار ناله میزد از تَهِ جگرش گريه‌هايش چه گريه آور بود نفسش حبس میشد و میگفت مادرم نوبهارِ حيدر بود شبى اما به ناگهان دشمن به درِ خانه‌اش شراره كشيد او كه سرگرمِ ذكرِ يا رب بود شعله‌ها را به چشم خود مى‌ديد سر سجاده دوره‌اش كردند در دلش اضطرابِ عالم بود كودكانش به گريه اُفتادند دورِ دستش طناب را بستند نه عبايى و نه عصايى داشت پا برهنه بدونِ نعلينش به دلش يادِ ماجرايى داشت.... كه همه جانِ او به درد آورد به گمانم خراب مولا شد اين مدينه چقدر بى رحم است تازه داغِ طناب مولا شد نانجیبی به نام ابن ربیع... به سرش نعره زد كه حركت كن پشتِ مركب دوان دوان با من تو بيا و اداى غربت كن پشت مركب زمين فتاد آقا اى حرامزاده ! كمى آرام پا برهنه كه مى‌بری او را از چه رو مى‌دهى به او دشنام؟ يادِ يك ماجرا دلش سوزاند ماجرايى كه ماجرا دارد ماجراى سه ساله و عمه داغِ شام و خرابه‌ها دارد ياد آن لحظه‌اى كه عمه‌ى او بين نامحرمان گذر مى‌كرد هر زمان كه سه ساله مى‌ترسيد عمه‌اش جسم خود سپر مى‌كرد @babollharam
🏴سبک نوحه زمینه شهادت رئیس مذهب تشیع شیخ الائمه حضرت امام جعفرصادق علیه السلام 🏴بند اول سیدنا صادق مظلوم شام عزاته یابن زهرا دلم عزادارته امشب برات به سینه میزنم من یاصادق ای رئیس مذهب زدن در خونتو آتیش طناب به دستای تو بستن حُرمت سنتو نداشتن دلت رو بدجوری شکستن پای برهنه بُردنت از روی خاکا بی عصا شنیدی طعنه ها تو از اِبن ربیع بی حیا زمین میخوردی و همش مادر و میزدی صدا جسم نحیفت شده بود زخمیه تازیانه ها سیدنا صادق مظلوم 🏴بند دوم به قلب غمدیدتون آقا دوباره شد تداعی غم ها رد شدی از اون کوچه ای که سیلی زدن به روی زهرا یکی به تو زخم زبون زد یکی به گریه هات میخندید یکی سرت داد میکشید و دردتو هیچ کسی نفهمید نداشتن احترامتو بهت میگفتن حرف بد تا که میگفتی مادرم میخوردی از اونا لگد تاب و توون نداشتی و میبُردنت ‌کشون کشون میخوندی زیر لب همش روضه ی مادری جوون سیدنا صادق مظلوم 🏴بند سوم آوردنت تو کاخ منصور بالاخره با کلی تحقیر بی حیا تا دید تورو آقا سه بار کشید روی تو شمشیر هر دفعه اون نامرد ملعون پیشه رو پیغمبرو میدید میدید داره میکنه نفرین از هیبتش به خود میلرزید کاشکی میومدی آقا عاشورا توی کربلا خنجرو میگرفتی از شمر پلید بی حیا کاشکی بودی و نمیشد سر از تن حسین جدا بودی اگه تو نمیشد تنش پامال مرکبا سیدنا حسین مظلوم @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيرِمردى كه بينِ سجاده همه دم ذكرِ او خدا می‌بود كنجِ اين خانه‌ى پُر از ماتم روحِ او از تنش جدا مى‌بود روضه‌هاى مدينه را مى‌خواند روضه‌ى كوچه و درو ديوار در خودش سخت می‌شكست آقا تا‌كه میگفت از در و مسمار ناله میزد از تَهِ جگرش گريه‌هايش چه گريه آور بود نفسش حبس میشد و میگفت مادرم نوبهارِ حيدر بود شبى اما به ناگهان دشمن به درِ خانه‌اش شراره كشيد او كه سرگرمِ ذكرِ يا رب بود شعله‌ها را به چشم خود مى‌ديد سر سجاده دوره‌اش كردند در دلش اضطرابِ عالم بود كودكانش به گريه اُفتادند دورِ دستش طناب را بستند نه عبايى و نه عصايى داشت پا برهنه بدونِ نعلينش به دلش يادِ ماجرايى داشت.... كه همه جانِ او به درد آورد به گمانم خراب مولا شد اين مدينه چقدر بى رحم است تازه داغِ طناب مولا شد نانجیبی به نام ابن ربیع... به سرش نعره زد كه حركت كن پشتِ مركب دوان دوان با من تو بيا و اداى غربت كن پشت مركب زمين فتاد آقا اى حرامزاده ! كمى آرام پا برهنه كه مى‌بری او را از چه رو مى‌دهى به او دشنام؟ يادِ يك ماجرا دلش سوزاند ماجرايى كه ماجرا دارد ماجراى سه ساله و عمه داغِ شام و خرابه‌ها دارد ياد آن لحظه‌اى كه عمه‌ى او بين نامحرمان گذر مى‌كرد هر زمان كه سه ساله مى‌ترسيد عمه‌اش جسم خود سپر مى‌كرد _صائمی @babollharam
نشسته روی لبم باز نام حضرت صادق نوشته اند مرا هم ، غلام حضرت صادق فدای لحن فصیح و پیام حضرت صادق ستون مذهب ما شد ، کلام حضرت صادق حدیث بی بدلش را بخوانم و بنویسم بناست مکتب او را بدانم و بنویسم رسید از سر خوانش هزار شاخه ی طوبی رسید بر همه عالم هزار مطلب والا کلیم علم پدر بود و از سلاله ی زهرا غلام درگه او صد هزار یوسف و موسی امام بود و همه شامل نگاه رحیم اش چقدر رفته به اجداد با سخا و کریم اش غریب بود و کنارش نبود یاور و یاری برای غربت شیعه نداشت صبر و قراری نشسته بود به قلب رحیم او چه شراری همیشه در غم جدش شبیه ابر بهاری همیشه بانی بزم عزای جد غریبش چه گریه ها که نکرده برای جد غریبش چه پیر گشته خدایا عزیز حضرت زهرا چه خسته و چه غریب و چقدر بی کس و تنها بگو به ابن ربیع ، ای حرامزاده ی دنیا رهاش کن که نحیف است جسم حضرت آقا بکش تو دست کثیف از سر امام غریبم نزن شراره به بال و پر امام غریبم دوباره آتش و دود و صدای هلهله آمد به کوچه های مدینه دوباره زلزله آمد صدای ضربه ی قفلی میان سلسله آمد بگو به اهل و عیالش دوباره حرمله آمد کمی امان بده عمامه بر سرش بگذارد ببین برای سپاه شما خطر که ندارد دو دست بسته و مثل علی چه بی کس و تنها کشان کشان وسط کوچه ، یاد غصه ی زهرا صدای دخترکان و صدای شیون زن ها گرفته شعله ی آتش میان معرکه بالا چه بی بهانه کشیدند پیر مکتب ما را چه بد نشانه گرفتند قلب مذهب ما را خراب شد دل عالم به پای روضه ی کوچه گریست حضرت صادق برای روضه ی کوچه گریز روضه ی ما شد ، فضای روضه ی کوچه دوباره گریه کنیم از عزای روضه ی کوچه گریز روضه همین جاست ، آتش و در و هیزم گریز روضه همین است ، بی وفایی مردم باقری @babollharam
به منبر می رود دریا، به سویش گام بردارید هلا! اسلام را از چشمهء اسلام بردارید مبادا از قلم ها جابیفتد واژه ای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید «سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید الا ای شاعران! چشمان او آرایه وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید نسیم صبح صادق می وزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می گوید غلام خسته ام خفته، قدم آرام بردارید اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید «رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...» به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است کفن باید به جای جامه احرام بردارید اگر در گوش نوزادی اذان می خواند، می فرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید میان شعله ها آیات ابراهیم می سوزد میان گریه، ختم سوره انعام بردارید @babollharam
🏴سبک زمینه یا شور شهادت رئیس مذهب تشیع امام جعفر صادق علیه السلام و روضه کربلا 🏴بند اول هوایی شده باز دلامون توو ماتمه امام صادق امشبو زائره بقیعیم با پرچمه امام صادق هوایی شده باز دلامون با کرمه امام صادق غمی نداریم روز محشر با علمه امام صادق میباره چشمام،برا تو امشب فدات بشه جون من ای رئیس مکتب تو مثه دریا،منم چو قطره شدم با نیم نگاهت آقا شیعه مذهب میخونه واست،این دل عاشق تا با دعات پُر بشه ظرفم از حقایق میبری دل از،من این دقایق با یه حدیث که زینتشه قال صادق کلامت آقا روح بخشه یه گوهره که میدرخشه به دلهای ما نور میبخشه یا مولا،حضرت صادق 🏴بند دوم دوباره میبینه مدینه نامردی و تو این زمونه آتیشو بین در خونه یه عده رو با تازیونه دوباره میبینه مدینه عده ای نا اَهلو که پستن قلب یه آقارو شکستن مثل علی دستاشو بستن داره میبینه،یه پیرمرد و نیمه ی شب از تو خونش بیرون آوردن جلو چشای،اهل و عیالش از روی خاکا اونو پا برهنه بردن داره میبینه،آقای مارو با طعنه و خنده چقدر دادنش آزار از کوچه ای که،مادر زمین خورد ردش میکردن و آقام میمُرد هزار بار با چشم تر زمین میخورد و یاد مادر زمین میخورد و آقا با سر زمین میخورد و واویلا،ای غریب آقا 🏴بند سوم آقای ما بانیه روضه اس روضه ی جدش که غریبه با لبای تشنه به زیر چکمه های یه نانجیبه آقای ما بانیه روضه اس روضه ی اون سر بریده به روی نیزه رفته پیش خواهری که بلا کشیده تو قتلگاهه،حضرت زهرا میبینه که چجور سرش میریزن اعدا نفس نمونده برای مولا کشوندنش با پیکر خونی رو خاکا به روی تله،زینب کبری صدای آهشه پیچیده توی صحرا چه سرزمین ، بدیه اینجا تو رفتی و جهنمه تموم دنیا چی دیده مادرش ای وای بریده شد سرش ای وای زخمیه پیکرش ای وای ای وای از،غم اربابم ۱۴۰۲/۰۲/۲۳ @babollharam
صادق رئیس مذهب و مرآت سرمد است نور دو دیدگان رسول مسدد است دانشگه علوم الهی است مکتبش معروف وی به صادق آل محمد است ▪️ ای حجت دادار و کلام الله ناطق وی عالم کلیه ی اسرار و حقایق ما عبد و گداییم تو مولی و کریمی بر ما نظری کن ز کرم حضرت صادق ▪️ شد شهید از زهر کین تا صادق علم الیقین خونجگر گشتند از داغش تمام مؤمنین حضرت موسای کاظم در عزای او نشست شهر یثرب گشت غرق ماتم و اندوهگین ▪️ تا امام صادق از زهر جفا گشتی شهید رفت از دار دنی مرآت خلاق مجید حضرت موسای کاظم شد عزادار پدر دیده تر خونین جگر از ظلم اعدای پلید @babollharam
بیائید بیائید عزا خانه ی صادق که پاره پاره گشته دل مصحف ناطق که این امام مظلوم شده شهید و مسموم بگیرید بگیرید روی دوش تن او بسوزید بسوزید کنار بدن او که این امام مظلوم شده شهید و مسموم بگوئید بگوئید بخوان نوحه مدینه که صدیقه ی کبری زند بر سر و سینه که این امام مظلوم شده شهید و مسموم واویلا....... @babollharam
دردود وشعله ها چِقَدَرتار دیده ام اهل وعیال خود همه را زار دیده ام پای برهنه دروسط کوچه میروم خودرامیان لشکراغیاردیده ام حتی نشد عبابه سره دوش خودکشم بس ناسزا ز دشمن غدار دیده ام قامت خمیده دروسط کوچه میروم خودراچنین به حالت انظار دیده ام بشکسته شدتمام غرورم به کوچه ها بادست ِبسته خود وسط نار دیده ام زدآبله تمامي پایم دراین مسیر چون عمه پای خود وسط خار ديده ام دیگرنرفت میخ دره خانه درتنم ... دیگرنگشت شاهده مسمار دید ه ام دیدم که آتش از درو دیوارشدبلند آن سو تمام دخترکان زار دیده ام جاریست جلوه های خدایی به خانه ام درخانه ام همیشه رخ یاردیده ام @babollharam
آسمان را کمی تکان بدهید نیمه شب آمده اذان بدهید لذت گریه در نماز شبِ خودتان را به عرشیان بدهید باهمین قدّ و قامتی که خم است بین سجده به شهر، جان بدهید پا شوید و کمی قدم بزنید تا به این شعله ها امان بدهید پا به سجاده ات گذاشته اند جلوهء صبر را نشان بدهید تا دخیل قنوت تان باشد فرصتی هم به ریسمان بدهید میشود هتک تان عذابِ علی میخورد روضهء شما به علی بیقرارم زحال محتضرت از دل خون و چشمهای ترت آن زمانی که می کشیدندت درد آمد عیادت کمرت شکر، وقت نفس نفس زدنت زن و بچه نبوده دور و برت وسط کوچه ها ترا کشته خاطرات اسارت پدرت گرچه شمشیر بر سرت دیدی گذرت داده احمد از خطرت بی عمامه صدا زدی که حسین کاش می ماند عمامه ات به سرت کاخ رفتی و این و آن نزدند به لبت چوب خیزران نزدند کاروانی در التهاب افتاد دور دست همه طناب افتاد سری افتاد از فراز سنان چون عقیقی که از رکاب افتاد آن گلویی که نصّ قرآن بود دست آلوده ای خراب افتاد شانه میکرد با وضو زهرا گیسویی را که در شراب افتاد چوب برداشت تا به لب بزند با سکینه سپس رباب افتاد عاقبت ماند روی آن لبِ خشک جای چوبی که از شتاب افتاد وای از چشم مست خیلی ها معجر افتاد دست خیلی ها @babollharam
آن طائر بهشتی تنها در آشیانه چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه سوزش شرار سینه ذکرش ترانه ی دل آهش به اوج افلاک اشکش به رخ روانه کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب با دست بسته دشمن بیرون بَرَد ز خانه ( آه و واویلا ) تکرار او با کُهولت سن با قامت خمیده این با قساوت قلب در دست تازیانه کاهیده بُد تن او کز بهر کُشتن او منصور ، لحظه لحظه بگرفت از او بهانه آن زاده ی پیمبر ارثیّه اش ز حیدر این بود کز سرایش آتش کِشد زبانه ( آه و واویلا ) تکرار هر چند خانه اش سوخت از دود و شعله افروخت دیگر نخورد یارش سیلی در آستانه آوُخ که کُشت منصور او را به زَهر و انگور دردا که گشت خاموش آن گریه ی شبانه هفتاد سالِ عمرش هفتاد سال غم بود هر لحظه دید بیداد از فتنه ی زمانه ( آه و واویلا ) تکرار آن عزّت رفیعش آن غربت بقیعش جز تلّ خاک نبوَد از قبر او نشانه فردا اگر چه در خاک مدفون شد آن تنِ پاک تا روزِ حشر باشد این نور جاودانه ... ( آه و واویلا ) تکرار @babollharam ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
وقتِ ناله ست و آهِ طوفانی فرصتِ گریه های بارانی وقتِ تکرارِ چند جمله شده باز بر بیتِ وحی حمله شده خاطراتِ هجوم تازه شدند واردِ خانه بی اجازه شدند باز دیوار و در، سپس آتش ریخت بر هم کسی مناجاتش دود و آتش دوباره شعله کشید وسطِ کوچه کارِ قبله کشید وای از اِزدحام، در کوچه شد قنوتِ امام، در کوچه قلبِ دین را دوباره افسردند رهبری را ز خانه می‌بردند سَرورِ شیعه در اسارت شد سخت دشمن پیِ جسارت شد باز در ریسمان، دو دستِ ولی است صادقِ فاطمه، شبیهِ علی است شد دوباره امامِمان بی یار بی عبا، بی عمامه، بی دستار روضه تکرار شد دوباره چرا؟ او پیاده، عدو سواره چرا؟ پیرِ هفتاد ساله، جا می‌ماند پا برهنه، سه ساله را می‌خواند گرچه، اُمُ الائمه را خوانده زیرِ سمّ ستور کِی مانده اهلِ بیتش به سرزنان، اما کس نزد تازیانه بر آنها هتکِ حرمت ز او فراوان شد لیک آخر، رها ز عدوان شد بود اگر ناله ی حزینه ی او نَنِشستند روی سینه ی او نَرُبودند کهنه پیرهنش نشده هیچ نیزه در دهنش بود اما شبیهِ جدِ غریب بی مددکار و بی معین و حبیب با وجودیکه بود گِرداگِرد پای درسش، هزارها شاگرد هیچکس یاری اَش به او نرسید در گرفتاری اَش به او نرسید آنهمه گفته بود، از تاریخ از غمِ زخمِ سینه و سرِ میخ گفته بود از امامِ کَت بسته از تهاجم، به مادری خسته گفته بود از سقیفه و شورا از علی، تا امامِ عاشورا گفته بود از حرامیانِ سخیف از نظر، بر مخدراتِ شریف گفته بود از غمِ پس از گودال از خیام و ربودنِ خلخال باز هم ماند این ولی تنها مثلِ مظلومِ دین علی تنها عبرت امروز هم همانگون است کربلا، کربلای گردونَ است چرخِ گردون، رسانده نوبتِ ما کربلا هست و درسِ عبرتِ ما بشنو از مکتبِ سلیمانی حرف حق از لبِ سلیمانی ای عزیزان من، حرم اینجاست دوستان! اَرضِ محترم اینجاست این زمین در خودش حرم دارد این حرم صاحبِ کرم دارد این دیار از شلمچه تا به دمشق صد هزاران شهید داده ز عشق طاعت از رهبرِ جمارانی هست تا سید خراسانی نگذارید او شود تنها در میانِ هجومِ دشمن ها امتحانی سترگ در پیش است پس جهادی بزرگ در پیش است جبهه را میتوان به دست و زبان یار باشیم تا امامِ زمان تا ظهور این جهاد، تمرین است درسِ عبرت ز روضه شیرین است همه جا غرقِ روضه باید شد تا سفیر حسین، شاید شد خطی از انتظار باید داد روضه را انتشار باید داد یارِ مهدی ببین که چون گِریَد همچو او جای اشک، خون گِریَد ایکه گویی حسین نعم الامیر زینبِ او هنوز مانده اسیر @babollharam