6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻🎥دفعه بعد که بهخود مغرور شدید، این یک دقیقه را به یاد بیاورید! 🤯
🔆زنگ عبرت
🔴تشکر از محرابیان
♦️در طول این سه سال بارها خواستم درباره خدمات او مطلبی بنویسم ولی امروز و فردا کردم اما انصاف حکم می کند که از دکتر #محرابیان عمیقا سپاسگزاری کنیم.
♦️او در سخت ترین شرایط تنش #آب و کمبود #برق کشور عهدهدار وزارت نیرو شد و با تلاش اعجاب برانگیز، بی ادعا، کم سروصدا و کاملا بی حاشیه خدمات زیرساختی کم نظیری را به ملت و خصوصا مناطق محروم در معیت شهید #رئیسی از خود به یادگار گذاشت.
♦️جا دارد مجموعه های مردمی و رسانههای انقلابی از خدمات راهبردی، صادقانه و بی حاشیه دکتر محرابیان قدرشناسی کنند.
حمیدرضا ابراهیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخوند فرقه شیرازی: یک دقیقه برای شهدای رژیم صهیونیستی سکوت کنید...
پناه میبریم به خدا برای عاقبت بخیر شدن.
ببینید چه ظاهر موجهی دارد!!! در باطن شیطانی مجسم است. برای همین است که میگویند در #آخرالزمان برای حفظ دین، زیاد دعای غریق را بخوانید.
از این بهتر می شد دلیل آورد که بعضی از مدعیان عشق امام حسین (ع) تفکر یهودی و صهیونیستی دارند؟!
🔹بیچاره نادانهایی که پای شبکههای اینها و رضهخوانی صهیونیستی برای امام حسین (ع) اشک میریزند.
#شیعه_انگلیسی
#شیرازی_ها
12.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهار چیز اگر وارد زندگی کسی بشود برکت را میبرد
#دکتررفیعی
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ آمریکاییهایی که قطعاً فرمانده لشکر امام مهدی علیه السلام خواهند شد.
#کلیپ
#استاد_شجاعی | #استاد_حیدری_کاشانی
4_291111465983672511
982.6K
❤️سلام من به مدینه...
♦️با نوای حاج منصور ارضی
🌹بمناسبت شهادت پیامبر صلوات الله علیه وآله و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
rozeh emem hasan mojtaba_256905745142908079.mp3
5.87M
🏴روضه امام حسن مجتبی_ع
▪️به روایت شهید حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
20.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ نماهنگ «غریب» با نوای محمود کریمی به مناسبت شهادت امام حسن (ع)
12.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیار زیبا و تاثیر گذار
التماس دعا
نماهنگ زیبای «حب الحسین»
به شعر محمد حسین ملکیان
و روایت مصطفی صابر خراسانی
26.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️علل و عوامل صلح امام حسن چه بود؟!
❓مفاد این صلح چه بود؟
و نتیجه این صلح چه شد؟
🎤حجت الاسلام محمدی
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔
🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....
🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷
🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....
🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....
🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....
🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه....
🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....
🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد....
🔹شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم.....
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند....
🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم....
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم....
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد....
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....
🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 از نیشابور تا مشهد؛ با پای دل در مسیر عشق