کانال قصه های کودکانهعینک کوچولو_صدای اصلی_437147-mc.mp3
زمان:
حجم:
9.16M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸عینک کوچولو
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
#قصه_کودکانه
🌼مرد دهن بین
در زمانهای قدیم مرد مهربان و مردم دوستی بود که همیشه به فکر کمک به مردم بود ولی زود باوری و دهن بینی عیب بزرگ این مرد بود، هرچه دیگران می گفتند خیلی زود و بدون فکر قبول می کرد.
روزی از چوپانی گوسفند چاق و بزرگی خرید که با آن غذای نذری بپزد در راه عده ای از دزدان او را با گوسفند دیدند، آنها اخلاق او را می دانستند پس تصمیم گرفتند که او را گول زده گوسفند را از او بگیرند..
وقتی مرد زود باور به آنها نزدیک شد، یکی از دزدان جلو رفت وگفت: چه سگ قشنگی خریده ای؟ مرد جواب داد: این سگ نیست گوسفند است.
دزد به او گفت: گوسفند نیست اشتباه می کنی سگ است اگر حرفم را قبول نداری از کس دیگری بپرس درهمین حال دو دزد دیگر از کنار آنها رد شدند، دزد اولی از آنها پرسید این چه حیوانی است؟آن ها گفتند: معلوم است سگ.
بعد رو به مرد کردند و گفتند: می خواهی سگ را به خانه ببری یا برای محافظت از گله خریده ای؟
قبل از این که مرد چیزی بگوید دزد سوم گفت: من او را می شناسم او می داند که سگ نجس است و آن را به خانه نمی برد؛ این سگ را برای کسی خریده است و.....
خلاصه دزد ها اینقدر از این حرفها زدند که مرد باورش شدو با خود گفت: شاید چوپان به من کلک زده است اصلا چرا یک حیوان نجس را به خانه ببرم و همان جا گوسفند را رها کرد و رفت، دزدان هم با خوشحالی گوسفند را برداشتند و بردند.
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
کانال قصه های کودکانهزنبور کوچولو_صدای اصلی_48814-mc-mc.mp3
زمان:
حجم:
12.4M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوت
🐝زنبور کوچولو
🌸🍂🍃🌸
قصه های کودکانه
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
کانال قصه های کودکانهکمد سحرآمیز_صدای اصلی_440503-mc.mp3
زمان:
حجم:
9.57M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوت
🌸 کمد سحر آمیز
🌸🍂🍃🌸
قصه های کودکانه
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
#قصه_کودکانه
🌵🐍مار زنگی🐍🌵
یک روز گرم تابستان، خانم مار زنگی از خواب بیدارشد. دمش را تکان داد و راه افتاد تا برود و کمی گردش کند. همین طور که بدنش را روی زمین می کشید و جلو می رفت، به تخته سنگی رسید که مامان مارمولک و پسرش روی آن نشسته بودند.
مامان مارمولک همین که چشمش به مار زنگی افتاد، صدا زد: «سلام مار زنگی، داری کجا میری؟»
مار زنگی فش فشی کرد و جواب داد: «علیک سلام، میرم کمی گردش کنم.»
مارمولک گفت: «پسرکوچولوی من امروز خیلی بداخلاقه، از خواب که بیدار شده، اخم کرده و حرف نمی زنه. یه کم دُمت را برایش تکان بده شاید خوشحال شود و بخندد.»
خانم مار زنگی روبروی آن ها کنار تخته سنگ ایستاد. دم زنگوله دارش را تکان داد. زنگوله های دمش مثل جغجغه صدا کردند. بچه مارمولک به دم او نگاه کرد و به صدای زنگوله ها گوش داد و از آن صدا خوشش آمد. از سنگ پایین پرید و کنار دم مارزنگی ایستاد و شروع کرد به خندیدن و شادی کردن.
مارزنگی از او پرسید: «مارمولک کوچولو، از دمم خوشت آمد؟»
مارمولک جواب داد: «بله، دم شما خیلی قشنگه، صدای خوبی هم داره.»
مامان مارمولک گفت: «دستت دردنکنه خانم مارزنگی! بچه ام را خوشحال کردی.»
مارزنگی خنده اش گرفت. بچه مارمولک هم خندید. مامان مارمولک گفت: « شما دو تا به چی می خندید؟» اما وقتی چشمش به بدن مارزنگی افتاد، خودش هم خنده اش گرفت. مارزنگی دست نداشت پا هم نداشت. مامان مارمولک گفت: «ببخشید به جای دستت درد نکنه، بهتره بگم خیلی ممنون.»
خانم مارزنگی با خنده از آن ها دور شد و به سمت صخره ها رفت تا زیر یکی از تخته سنگ ها استراحت کند. روی یکی از صخره ها یک آفتاب پرست نشسته بود. آفتاب پرست به مارزنگی سلام کرد و گفت: «خانم مارزنگی می دونستی که خیلی قشنگی؟ دمت صدای قشنگی داره. بدنت هم پر از خال ها و نقش و نگاره.»
مارزنگی گفت: «سلام تو هم خیلی قشنگی.» و زنگوله های دمش را به صدا درآورد.
آفتاب پرست گفت: «من گاهی رنگم را عوض می کنم.»
مارزنگی پرسید: «چه وقت رنگ عوض می کنی؟»
آفتاب پرست جواب داد: « وقتی عصبانی باشم یا ترسیده باشم، رنگ پوستم را عوض می کنم و به رنگ محیط اطرافم در میام.»
مارزنگی گفت: «آه! چه جالب!» و از آفتاب پرست خداحافظی کرد و به زیر یک تخته سنگ بزرگ خزید. او بدنش را جمع کرد سرش را روی دمش گذاشت و به خواب عمیقی فرو رفت.
او خواب آفتاب پرستی را می دید که رنگش مرتب عوض می شد و به رنگ های مختلف در می آمد و خواب مارمولک کوچولویی که با شنیدن صدای جغجغه مانند دم او، می رقصید و می خندید و شادی می کرد.
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
سنجاب کوچولو_صدای اصلی_50762-mc-mc.mp3
زمان:
حجم:
13.36M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 سنجاب کوچولو
🌸🍂🍃🌸
قصه های کودکانه
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
کانال قصه های کودکانهقشنگ ترین خانه دنیا_صدای اصلی_55053-mc.mp3
زمان:
حجم:
11.57M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🏡 قشنگترین خانه دنیا
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
کانال قصه های کودکانهروباه حسود_صدای اصلی_234886-mc.mp3
زمان:
حجم:
12.93M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🦊 روباه حسود
🌸🍂🍃🌸
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
کانال قصه های کودکانهدانه ی ریزه میزه_صدای اصلی_449240-mc.mp3
زمان:
حجم:
9.89M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌱دانه ریزه میزه
🌼هوا تاریک و خنک .بود ریزه میزه در دل خاک نشسته و جاش
خیلی راحت بود...
👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید.
🌸قصه های کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند.
🌸🍂🍃🌸
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
کانال قصه های کودکانهماجرای کرم ابریشم_صدای اصلی_222259-mc.mp3
زمان:
حجم:
12.72M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🐛ماجرای کرم ابریشم
🌼در یک جنگل ،بزرگ یک کرم ابریشم کوچولو زندگی می کرد.
او همیشه خوشحال و خندان بود و هر روز تپل و تپل تر می
شد.
یک روز که کرم ابریشم از خواب بیدار شد احساس کرد که حالش خوب نیست. سنجاقک که دوست کرم بود خیلی زود خبر مریض شدن کرم
ابریشم را به همه ی دوستانش رساند.
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb
کانال قصه های کودکانهمانی بدغذا_صدای اصلی_228956-mc-mc (۲).mp3
زمان:
حجم:
7.72M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#قصه_شب
🌸 مانی بد غذا
🍃مانی کوچولو پسر خوبی بود فقط به عادت بد داشت و او هم این بود که خوب غذا نمی خورد.
مانی همش می گفت :من اینو نمیخورم من اونو دوست دارم ، من غذا نمیخورم مانی خیلی لاغر و ضعیف بود.
✅این قصه برای کودکان کم اشتها مناسبه
🌸🍂🍃🌸
#پیام_رسان_ایتا
کانال بابل گرام 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/3489071105C903e3850fb