eitaa logo
میخوام از بچه مردم یاد بگیرم!😒
1.7هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
188 فایل
اینجا هستیم تا آرزوی والدینو برآورده سازیم! یعنی کمک کنیم تا بچه های مردم ، بچه های شما شوند. #فرزند_برتر 🍭تب و درخواست مشاوره : @m_haydarii 🍭لینک گروه: eitaa.com/joinchat/1650000142Cdf273bcf12 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
عزیز جان 🥺 برات دعای میکنم 🫀 بهترین ها برای تو 📌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مجنون الخبر🌻🍃
📆 تقویم دوشنبه ☀️ ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ هجرے شمسے 🌙 ۴ شعبان ۱۴۴۶ هجرے قمرے 🎄 ۳ فوریه ۲۰۲۵ میلادے ذکر روز : ۱۰۰ مرتبه یا قاضی الحاجات مناسبت ها: ولادت حضرت ابوالفضل عباس (۲۶ ه ق) و روز جانباز هشتگ های مهم ایتا برای سرچ اخبار و اتفاقات مهم : این گروه درباره رضـــــــــــــــــا شـــــــــــــــــاه هست🧐🤔
🔸️شعر توپ فوتبال 🌸سلام خدای مهربون 🌱من یه توپ فوتبالی‌ام 🌸مثل ماه آسمونت 🌱گرد و قشنگ و عالی‌ام 🌸چند روزه که باد ندارم 🌱تا پیش بچه‌ها برم 🌸قِل‌ام بدن، بازی کنن 🌱بخورم زمین، هوا برم 🌸خداجونم به باد بگو 🌱بیاد یه کم فوتم کنه 🌸دلم می‌خواد گل بزنم 🌱یه پا بیاد شوتم کنه 👧🏻🍡↝•|@bach_mardm
🌸صبر و دوستی در یک روستای زیبا، گروهی از بچه‌ها در همسایگی هم زندگی می‌کردند. آنها هر روز بعد از مدرسه به باغ بزرگ دوستشان می رفتند تا بازی کنند و از طبیعت لذت ببرند. در این گروه، دو دوست به نام‌های "علی" و "سجاد" بودند که همیشه با هم بودند و به یکدیگر کمک می‌کردند. یک روز، بچه‌ها تصمیم گرفتند در باغ یک مسابقه دو برگزار کنند. همه آماده بودند و هرکسی می‌خواست برنده شود. علی و سجاد هم با هم مسابقه دادند. اما در میانه راه، ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد. بچه‌ها نگران شدند و به دنبال پناهگاهی گشتند. علی: (با نگرانی) گفت: "سجاد! ما باید به زیر درخت بزرگ برویم تا از باران در امان باشیم!" سجاد: "بله، اما باید صبر کنیم تا باران کم شود. اگر عجله کنیم، ممکن است زمین لیز باشد و بیفتیم." بچه‌ها زیر درخت بزرگ پناه گرفتند و در حالی که باران می‌بارید، با هم صحبت کردند. علی ناگهان به یاد آیه‌ای افتاد که معلمشان در مدرسه به آنها گفته بود: علی: "سجاد! یادته معلم گفت: 'یَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ'؟ ما باید صبر کنیم و با هم باشیم!" سجاد با لبخند گفت: "دقیقاً! اگر صبر کنیم و با هم باشیم، می‌توانیم از این باران عبور کنیم و دوباره بازی کنیم." بعد از مدتی، باران کم شد و بچه‌ها با احتیاط از زیر درخت بیرون آمدند. آنها با هم تصمیم گرفتند که به جای مسابقه، یک بازی گروهی انجام دهند. همه بچه‌ها با هم جمع شدند و بازی کردند و از روز زیبای خود لذت بردند. علی: "ببین سجاد! وقتی صبر کردیم و با هم بودیم، توانستیم روز خوبی داشته باشیم." سجاد: "بله، و این به ما یاد داد که همیشه باید به یکدیگر کمک کنیم و صبر داشته باشیم." بچه‌ها با شادی و خنده به خانه برگشتند و از آن روز به بعد، همیشه به یاد داشتند که با صبر و دوستی می‌توانند بر هر مشکلی غلبه کنند. 👧🏻🍡↝•|@bach_mardm
ایده ی بازی با خمیر و پوم پوم از کودک بخواهید شکل ها را با خمیر، پوم پوم یا هر چیزی که به نظرتون بهش کمک میکنه کامل کنه. 👧🏻🍡↝•|@bach_mardm