14 Be Vaghte Shaam (1403-09-25)Shahre Moghadas Ghom.mp3
23.21M
🔘 #به_وقت_شام
🔰 فصل سوم؛ قبیله سلمان، جلسه چهارده
* دخالت ممنوع! ؛ فرمان اهلبیت (علیهمالسلام) در مورد آتش آذربایجان [2:30]
⚜ تعیین وقت ممنوع، اما چشم به علامتها بدوزید؛ حکمت انتظار در کلام اهلبیت (علیهمالسلام) [4:51]
1⃣ رمضانِ موعود؛ وقتی آسمان راز ظهور را فریاد میزند [9:55]
2⃣ خروجِ سفیانی؛ بوی ظهور از فتنهها برمیخیزد [11:29]
3⃣ شرق در خیزش، شام در فتنه؛ خراسانی میآید [12:12]
4⃣ قتلِ نفس زکیه؛ قربانی مظلوم در طلیعه ظهور [12:25]
5⃣ زمینِ خشمگین و سفیانی مغلوب؛ خسف بیداء [12:36]
* مرگ سفید و سرخ؛ کابوسی که جهان را دربرمیگیرد [13:03]
* مترقّب باش تا قلبت زنده بماند؛ تفاوت عجله و امید در روایات [20:38]
* چشمبهراهی بیتاب؛ روایتِ بیقراری آیت الله بهجت [22:28]
✅ آرزوی ظهور؛ ابزار اهلبیت (علیهمالسلام) برای تربیت نسلهای مقاوم شیعه [32:39]
* اگر فردا ظهور باشد، من کجای داستانم؟ جملهای که اعتیاد ۳۰ ساله را شکست [46:08]
* #نزدیک_قلهایم؛ شوقی که دلها را به فتح پیوند میزند [52:25]
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 نقشه بروز شده کشور سوریه
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 کلیپ زیبایی از پشت پرده خطاب قرار دادن مردم ایران توسط نخست وزیر رژیمصهیونسیتی...
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
🔘 فقط یکبار گریه کردم
ستارخان در خاطراتش میگوید:
من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه میکردم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران شکست میخورد.
اما یک بار گریستم و آن زمانی بود که ۹ ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و باضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد
گفتم الان مادر کودک مرا ناسزا میدهد و میگوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، خاک میخوریم، اما خاک نمیدهیم."
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد.
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 انشاءالله قسمت همه پدرومادرای چشم انتظار...
😍😍😍
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 اهمیت زیارت قبر پدر و مادر
💠 مرحوم آیت الله دستغیب
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 پیشاپیش یلداتون مبارك 🥹✨
💕میدونستی برای خوشحال کردن عزیزانت، میتونی با فرستادن یه کلیپ خوشگل بهشون یلدا رو تبریک بگی؟
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
28.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘 من یک نفر چه کار می تونم بکنم ...
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌧 کاش نامت باران بود تا ....
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
32.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘 شنیدید میگن خاک سرده؟!
👇اینجا برعکسشو ثابت کرده
بهشت زهرای تهران
قطعه ۲۳۱_ردیف۷۹
🌱مزارشهید
#مصطفی_علیدادی
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 امیرالمؤمنین عليه السلام:
🍃 ما أسرَعَ السّاعاتِ فِي اليَومِ، وأسرَعَ الأيّامَ فِي الشَّهرِ، وأسرَعَ الشُّهورَ فِي السَّنَةِ، وأسرَعَ السّنينَ فِي العُمرِ!
🍃 چه زود مى گذرد ساعات روز و روزهاى ماه و ماههاى سال و سالهاى عمر!
📚 نهج البلاغه، خطبه 188
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
🔘 داستان واقعی منتسب به یک نیکوکار کازرونی
بعد از شصت سال پادویی و زحمت، تو این دنیا چهار دهنه مغازه دارم و یک باب آپارتمان
با همسرم تنها زندگی میکنم
و چهار فرزندم زندگی تشکیل دادهاند دوتا عروس دارم و دو تا داماد و چند تا هم نوهٔ شیرین زبان
یکی از مغازهها را خودم میچرخانم و بقیه را اجاره دادهام، اوایل شروع کرونا همسرم خیلی اصرار داشت که این روزها مغازه را تعطیل کنم چون با مشتریهای زیادی سر و کار دارم
نکند کرونا بگیرم، اما من گوش نکردم
همسرم برای اینکه مرا متقاعد کنه
همهٔ بچهها را شام دعوت کرده بود
و کلی تدارک دیده بود
من اطلاع نداشتم و دَم عید مشتری زیاد بود و دیر وقت رسیدم خونه، دیدم همسرم خیلی گرفته و غمگین نشسته و کلی غذا و میوه و...
پرسیدم چی شده مهمان داریم؟
چرا ناراحتی؟
گفت بشین خستگی رفع کن
فعلا شام بخور برات تعریف میکنم
بعد از شام گفت: امروز زنگ زدم به بچهها گفتم پدرتون حرف منو گوش نمیکنه میره در مغازه با این همه آدم سروکار داره میترسم کرونا بگیره من نگرانش هستم، امشب همتون بیائید شام خونه ما ببینیم راضیش میکنیم نره مغازه
اما همشون به بهانههای مختلف زنگ زدن و گفتن نمیتونیم بیایم
گفتم اینکه ناراحتی نداره حتماً کار داشتند
گفت چه کاری، اونا از ترس اینکه تو کرونا نگرفته باشی نیومدن!
راستش خودم هم حالم گرفته شد
و چند تا لعنت و نفرین کردم به کرونا
و این وضع که پیش اومده و ...
به خاطر نگرانی همسرم، مغازه را تعطیل کردم و بدون اطلاع بچهها رفتیم کیش
بعد از چند روز یکی از پسرها زنگ زد که بگه مادربزرگ زنش چشم عمل کرده که بریم بهش سر بزنیم ولی همسرم حرفشو قطع کرد و از روی دق و دلی و با ناراحتی بهش گفت:
تو به فکر مادربزرگ زنت هستی، نمیپرسی بابات کجاست و حالش چطوره؟
پسره گفت چطور مگه
همسرم گفت راستش بابات کرونا گرفته الان چند روزه آوردمش بیمارستان حالش وخیمه و احتمالاً یکی دو روز دیگه هم زنده نیست
پسره مثلاً ناراحت شد و گفت نمیشه که ما بیایم بهش سر بزنیم باید چکار کنیم؟
همسرم گفت هیچی اگه فوت کرد خودشون دفنش میکنند و مراسم هم که ممنوعه
من هم کلی خندیم و گفتم خوب فکری کردی که اینطوری بهشون گفتی، ببینیم چه کار میکنند
ما حدود یه هفته تو کیش موندیم و برگشتیم البته تو این مدت بچهها باز هم زنگ زدند و احوال منو از مادرشون پرسیدن و ایشون هم روز آخر گفت که من فوت کردم و مشغول کارهای قانویش برا دفن هست
آخرین باری که بچهها به مادرشون زنگ زدند همه میگفتند احتمالاً تو هم گرفتی، آزمایش دادی؟ ایشون هم گفت نه، ممکنه، چون همش پیش باباتون بودم
به همین خاطر اصلاً نیامدن که به مادرشون هم سر بزنند تا اینکه یه روز بهشون گفت: نترسید آزمایش دادم من ندارم، اومدن خونه رو هم ضد عفونی کردن
گفتن پس شب میآئیم پیشت، قرار گذاشتیم من تو اتاق پنهان بشم و بازی را ادامه بدیم
وقتی بچهها اومدن، پس از کمی ناراحتی و پخش یه جعبه خرمایی که یکیشون آورده بود و...
یکی از عروسا گفت: خدا بیامرزه، عمر خودشو کرده بود خوب شد بچهها نیومدن که بگیرن
یکی از دامادها گفت: خدا رحمت کنه
حمید دیر وقته اون برگهها را نشون مامان بدید، یکی از دخترا ناراحت شد و گفت
حالا چه وقت این کاره و ...
هر چهارتاشون رفته بودند دنبال انحصار وراثت و بین خودشون مغازهها را تقسیم کرده و آپارتمان را برای مادرشون در نظر گرفته بودند و کاغذی بین خودشون امضاء کرده بودند و حالا سراغ سندها را میگرفتند
همسرم گفت بذارید کفنش خشک بشه و ... از اتاق اومدم بیرون و کلی سرشون دادم زدم و ...
وقتی دیدم به جای چهار تا فرزند
«چهارتا کرونا» بزرگ کردم
همانجا تصمیم گرفتم مغازهها و آپارتمان را بفروشم و پولشو برای کمک به بیماران کرونایی اهداء کنم و با همسرم به دیاری دیگر کوچ کنیم، دیاری روستایی و عشایری که چند تا گوسفند بگیریم و تا پایان عمر با احشام و حیوانات زندگی کنیم که «چوپانی گوسفندان» به مراتب از بزرگ کردن این گونه فرزندان بهتر و پر بارتره
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
💠حدیث روز 💠
❇️ اهل بهشت چه کسانیند؟
🔻وَ قالَتْ فاطمه الزهراء عليها السلام: شِيعَتُنا مِنْ خِيارِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ كُلُّ مُحِبِّينا وَ مَوالِى اَوْلِيائِنا وَ مُعادِى اَعْدائِنا... فىِ الْجَنَّةِ و لكِنْ بَعْدَ ما يُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ
🔰حضرت فاطمه سلام الله علیها مي فرمايند:
شيعيان ما از بهترين افراد اهل بهشت هستند، و (همچنين) تمام دوستان ما و دوستان دوستان ما، و دشمنان دشمنان ما همه در بهشت خواهند بود ولكن بعد از آنكه از گناهانشان پاك گرديدند.
📚بحار الأنوار , جلد۶۵ , صفحه۱۵۴
🌸 سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رابه تمامی شیعیان وپیروان آن حضرت تبریک عرض می نمائیم .
🌐 @badr135
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯