eitaa logo
بافق برتر
1.4هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
9.4هزار ویدیو
37 فایل
🖊️رسانه‌ای‌ برای پوشش اخبار و رویدادهای شهرستان بافق و استان یزد با نگاهی متفاوت و منصفانه 🖊️انتشار مهم ترین اخبار کشوری برای مردم شریف شهرستان بافق🇮🇷 🖊دریچه ای رو به حقیقت آیدی ادمین: @admin_bafgh_bartar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند سوال جنجالی از یک آخوند! ⁉️ فرق عمامه با تاج چیه؟! ❌ این سوالات را توی منبر یک روحانی پرسیدن ببینید چه جوابی دادن!! 👇👇 ⁉️ تفاوت و چیه؟! ⁉️ دو کلمه «مقام عظمای » و « آریامهر» را تعریف کنید! ⁉️ معنای «جانم فدای » و «جان‌ نثار» را شرح دهید! ⁉️ دو کلمه « » و «» چه تفاوت‌هایی دارند؟! ⁉️ تفاوت دو گروه «عاشق ولایت» و «فدوی» را در چه می‌بینید؟! ⁉️ «» و «بنیاد علوی» چه تفاو‌ت‌هایی دارند؟! ⁉️ تفاوت «رأی ملوکانه» و «حکم حکومتی» در چیست؟! ⁉️ فرق « » و «اما‌م‌رود» را بیان کنید! ⁉️ «بندرشاه» با «بندر امام» چه تفاوت‌هایی دارند؟! 🔰 برشی از سخنرانی با عضویت در کانال «بافق برتر» آگاهترین باشید: 🔹️ @bafgh_bartar با ما در ارتباط باشید و سوژه های خبری خود را به آدرس زیر ارسال کنید: 🔸️| @admin_bafgh_bartar
👈💯ولایت پذیر باشیم... ✅️کسی که پذیر است بایستی پشت سر ولی خودش حرکت کند رئیس محترم مجلس شورای اسلامی گفتند: هنوز بعضی در کمین اند برای شکست این 👈 این خلاف نظر حضرت آقا است. رقابت بر سر خدمت به مردم بود الان توفیق خدمت بر دوش دیگری قرار گرفته اگر حقیقتاً نیّت ما خدمت به این کشور بود باید کنیم باید دشمن بفهمد ملت عزیز ایران بر سر ها با هم متحّد است. 🔶امام جمعه بافق ⭕️نمازجمعه شانزدهم شهریورماه۱۴۰۳ 📞روابط عمومی نهادامامت جمعه شهرستان بافق با عضویت در کانال «بافق برتر» آگاهترین باشید: 🔹️ @bafgh_bartar با ما در ارتباط باشید و سوژه های خبری خود را به آدرس زیر ارسال کنید: 🔸️| @admin_bafgh_bartar
«هُوالحَق» 🌱داستان راستان...! موهای فرفری اش را با انگشتانش،شانه کرد. مثل همیشه می خواست با وقار و با سر و ظاهری شیک و تر و تمیز جلوی دوربین حاضر شود. عادت داشت روبه روی آینه گردی شکل هال بایستد و شیله (روسری) عربی اش را که چندین رنگ از آن را خریده بود،ببندد و حجاب کند. داشت به طرف کمد دیواری اتاقش می رفت تا لباس مخصوصش را بپوشد که... ناگهان تمام دنیا بر سرش خراب شد. صحنه تلخ انفجار و گرفتار شدن دو دختر هشت و ده ساله اش در زیر آوار برایش تداعی شد. یاد آن لحظات عجین شده با اشک و آه اما پایداری و استقامت برایش درد آور بود و رمق وجودش را می کشید.اما باز هم انگار مبشّری از اعماق وجود به او نوید می داد.نوید پیروزی،نوید آزادی... به خودش آمد.او اصلا خانه ای نداشت که آینه و شانه و کمد داشته باشد... با پسر یک ساله اش،همراه بقیه مردم شهر،به یک مدرسه متروکه پناه آورده بودند.چند روزی بود که حتی یک تکه نان خشک هم نخورده بود.بدنش ضعف داشت. با لباس های خاکی و پر از لَک به طرف دیوار رفت. فرم سورمه ای اش را از لابه لای آن ،برداشت و چشمش به مدال افتخارِ روی آن افتاد که به انگلیسی نوشته بود:«پِرِس» او تنها یک خبر نگار نبود.بلکه مجاهدی در راه بیان حقایق بود. حقایقی که فقط شجاعان عالم برای بر ملا شدنش می کوشند. «سَلوا تمیمی »زنی شیعه و الگویش زینب کبری (سلام الله علیها) بود.که به پیروی از او می خواست با بیانش ،محاسبات دشمن را باطل و کاخ و تخت یزیدیان را بر هم بزند. هدفش رساندن فریاد و صدای مردم مظلوم و ستمدیده فلسطینی به گوش تمام انسانها در سراسر جهان بود. با نشاطی شیرین،رنج هارا در قلبش مخفی کرد و با اراده به میدان رفت.هنوز اعلام چند خبر مانده بود.صدایی شنید،انگار تمام بدنش را در آب جوش فرو بردند.میکروفون از دستش افتاد.خون بود که از کتفش فواره می زد. تمام سی و هشت سالِ زندگی اش به یک آن مثل یک فیلم کوتاه از جلوی چشمش گذشت. سَلوا در یکی از روستاهای نزدیک شهر رفح به دنیا آمده بود و فرزند چهارم خانواده بود. علاقه خاصی به پدر روحانی اش داشت و از بچگی همراه او قرآن را حفظ کرد. در کار های خانه کمک کار مادرش بود.مریضی و پادرد مادرش هم در این رفتار او بی تاثیر نبود.مهربان و دلسوز بود و از همان کودکی مبارزه را آموخت .کتاب های معرفتی می خواند و امام خامنه ای را ولی امر خود می دانست.سعی می کرد با دوست هایش که به ایران سفر می کنند،در ارتباط باشد و اخبار را از خود آنها بشنود. مردم ایران برای او الگو بودند. دوران تحصیلش در دبیرستان گذشت و دیپلم گرفت.چون صدای رسا و گویایی داشت و مجری توانایی بود و می دانست روحیه اش با این کار سازگار است،تصمیم گرفت،سواد رسانه اش را بالا ببرد و خبر نگاری بخواند. سلوا پس از ازدواج با مردی که پیمان پزشکی بسته بود سعی کرد،همراه او باشد و در این رسالت مهم اورا یاری دهد. محمّد همسرش هم در تمام این سالها بال پرواز او شد. هردو علاقه زیادی به هم داشتند. محمّد اکنون در بیمارستان صحرایی بود و مشغول درمان مجروحین. همان کسی که اکنون سلوا بیشتر از هر موقع دوست داشت،کنارش باشد... کمی بعدلبخندی از سر رضایت زد. چشمان مشکی اش همراه با قد رعنایش که روی زمین افتاد، بسته شد. درست است که برای رفتن او هیچ برگشتی نبود اما یقینا سلوا پس از بیست سال مجاهدت عاقبت به آرزوی دیرینه اش رسید. و او مانند نامش مایه آرامش کودکان غزه شد! ✍الف.راوی با عضویت در کانال«بافق برتر» آگاهترین باشید: 🔹@bafgh_bartar با ما در ارتباط باشید و سوژه های خبری خود را به آدرس زیر ارسال کنید: 🔸|@admin_bafgh_bartar