خیال می کردم تا انتها همراهم است... پا به دهه دوم زندگی ام که گذاشتم خیال ازدواج به سرم زد، پدر و مادرم اصرار داشتند با دختری که مطابق معیارهای خودشان است، ازدواج کنم و به این خاطر با معیارهای خودشان هر دختری را که از همسایه و فامیل می شناختند به من پیشنهاد می دادند من هم طبیعتا مخالفت می کردم و به شدت اعصابم بهم می ربخت چرا که بعد از مخالفت من، بحث های خیلی طولانی در خانواده ی ما به وجود می آمد و در آخر با دعوای بین پدر و مادرم تمام میشد؛ این روند و مراحل اینقدر در خانواده ام تکرار میشد که تصمیم گرفتم قید ازدواج را بزنم و خودم را سرگرم روابط کنم. به همین خاطر با دختری ۱۸ ساله از طریق اینستاگرام آشنا شدم که از لحاظ خانوادگی و مالی و ... با هم خیلی فرق داشتیم؛ اما با خودم گفتم ما قصدمان دوستی هست، نمیخواهم که ازدواج کنیم؛ پس مهم نیست. اما متاسفانه به مرور زمان، روابطمان با هم صمیمی تر شد و به همدیگر وابسته شدیم و قول ازدواج دادیم و کار به جایی رسید که خانواده ام را در جریان گذاشتم و گفتم دختری را زیر نظر دارم و می خواهم با او ازدواج کنم. خلاصه با مخالفت های خیلی شدید هر دو خانواده، به سختی ما زیر یک سقف رفتیم. همسرم زیبا و از خانواده ای ثروتمند بود، نه حجاب داشت نه چارچوبی، بر خلاف خودم. عاشق او بودم و هر کاری برایش می کردم. وقتی گفت باید خانه مان در محله های بالا شهر باشد قبول کردم. گفت می خواهم درس بخوانم، قبول کردم و تلاش کردم تا به راحتی به تحصیل بپردازد. حتی موتورم را دادم و با پس اندازهایی که داشتم برای همسرم ماشین خریدم. روزها همین طور سپری شدند ولی او هر روز بیشتر تغییر می کرد. او دیگر بهانه گیر شده بود و به هر دلیلی با من قهر می کرد. مشغولیتش بیشتر با گوشیش شده بود و من هم انتظار می کشیدم شاید بهتر شود اما یک شب رو به رویم نشست و با پررویی زیاد از طلاق توافقی گفت که بعدا متوجه شدم همسرم تقریبا شش ماهی می شود که با یکی از همکلاسی هایش رابطه دارد و‌حتی با همدیگر به مسافرت رفته اند. دنیا روی سرم خراب شد خواستم کتکش بزنم اما خودم را کنترل کردم و سرم را به دیوار زدم که کارم به بیمارستان کشید. دیگر اعتمادی به رفتارهای همسرم نداشتم چرا که قبل از این اتفاق یک سری رفتارهای مشکوک از خودش نشان می داد اما جدی نمی گرفتم و به حساب سنش می گذاشتم و رد میشدم. به خاطر علاقه اش به همکلاسی اش این درخواست (طلاق توافقی) را کرده است. می گفت به درد هم نمی خوریم‌ من را بی سواد و لاغر و بی عرضه می دانست. من هم طبیعتا مخالفت کردم. حتی غرور مردانه ام را له کردم و به او‌ التماس کردم. به خاطر بچه هامون و‌خودم به او التماس کردم که حرف از جدایی مان نزند. اما او اصلا اهمیتی نداد و بعد از اینکه به من سیلی زد، منزل را ترک کرد و من الان کلانتری امده ام بابت الزام به تمکین همسرم و هر گز طلاقش نمی دهم تا نتواند با کسی دیگر ازدواج کند. که من را به سمت اتاق مشاوره راهنمایی کردند، امیدوارم مشاوره بتواند زندگیم را نجات دهد. نظرکارشناس👇👇👇 #مشاوره #طلاق_توافقی #خیانت @bafghbanoo

نظر کارشناس: خیانت همسر می تواند ویرانگر باشد و‌می تواند تمام ابعاد زندگی را تحت تاثیر خودش بگذارد و احساساتی که فرد در زمان خیانت همسر تجربه می کند شاید یکی از تلخ ترین تجربه هاست.تجربه خیانت شما را آسیب پذیر می کند و‌ احساس صدمه، عصبانیت و ناراحتی می کنید یا حتی ممکن است از نظر جسمی مریض شوید. بازسازی این اتفاق نیاز به زمان دارد، گاهی حتی به مدت ۹ تا ۱۸ ماه پی از برملا شدن خیانت، با مسائل مربوط به اعتماد دست و پنجه نرم می کنید، البته این تازه در صورتی است که خیانت دیگری رخ ندهد و او با شما صادق و راستگو باشد و به هر خط قرمزی که شما موقتی تعیین کرده اید، نه نگوید. به یاد داشته باشید اعتماد جدیدی که قرار است ایجاد شود مانند اعتماد قبل از خیانت نخواهد بود و این مسکلی که در زندگی شما اتفاق افتاده است هم شما و هم همسرتان دخیل بوده اید پس نیاز هست که کیفیت رابطه شما مورد سنجش قرار گیرد و ارزیابی حد و حدود خیانت، دلایل بروز خیانت ریشه یابی شود و این کمک می کند با درنظر گرفتن عواقب، بتوانید برای ادامه رابطه یا تمام کردن آن تصمیم گیری کنید. در صورتی که به این نتیجه برسید که ادامه رابطه به صلاح تان است، مشاور راهکارهایی در اختیارتان قرار می دهد تا مشکلاتی که باعث بروز خیانت شده است را حل کنید و دوباره اعتماد بینتان را بازسازی کنید، در صورتی که تمام کردن رابطه بهترین تصمیم باشد، مشاور کمک می کند تا با کمترین آسیب رابطه تان را تمام کنید. فرزانه نوق مشاور کلانتری ۱۲ قائم یزد #مشاوره #طلاق_توافقی #خیانت @bafghbanoo