✨🇮🇷
💢 زلنسکی در دیدار وزیر خارجه رژیم صهیونیستی: ایران دشمن مشترک ماست.
🔻 «ولادیمیر زلنسکی»، رئیسجمهور اوکراین روز پنجشنبه در دیدار با «الی کوهن»، وزیر امور خارجه رژیم موقت صهیونیستی از ایران به عنوان «دشمن مشترک» دو طرف یاد کرد.
🔻 منابع صهیونیستی گزارش دادند الی کوهن و زلنسکی در این دیدار که نخستین سفر خارجی وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی به شمار میرود درباره روشهای همکاری علیه ایران در عرصه بینالمللی رایزنی کردند.
🔻 روزنامه صهیونیستی تایمز اسرائیل گزارش داد الی کوهن خطاب به زلنسکی گفت: «چهره شرور ایران در اوکراین رو شده است.»، «اسرائیل از تمامیت ارضی و حاکمیت اوکراین حمایت میکند.»
#لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
#اسرائیل_پر✓
@baghdad0120
هدایت شده از قهرمان ایرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🦋
یـــــاصـــاحـــــب الــــــــزمـــــــان
هجرت بسوخت جانم واین درد بی دواست.
#امام_زمان
#سردار_دلها
#قهرمان_ایرانی
#جانفدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
#hero_ir0120
┏⊰✾🦋✾✨⊱━━━━┓
eitaa.com/hero_ir0120
┗━━━━⊰✾🦋✾✨⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
مبعث اوج برکات
برتومحمدصلوات
پیروقرآن توییم
ماهمه سلمان توییم
وعده ماهمچین شبی
مدینه مسجدالنبی
#عید_مبعث مبارک✨🌷
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
✨ مبعث اوج برکات برتومحمدصلوات پیروقرآن توییم ماهمه سلمان توییم وعده ماهمچین شبی مدینه مسجدالنبی #ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨
گردهدعمرماَمان،رویتببینمعاقبت
وَربمیرمدرغریبیزانتظارتخیرباد..🌱
فرج یوسف زهرا صلوات 🌺
#امام_زمان
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨️🇮🇷
#کلام_شهید
چه ذلیلند این مردمان نا آگاه تحت ستم که به لقمه نانی زندهاند و آن را به آبرو و حیثیت و شرف و معنویت ترجیح داده و عصای دست جباران و ستمگرانند.
#شهید_سید_جواد_میر_شاکی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_ابن_الحسن
@baghdad0120
✨️🇮🇷
با من امروز بخوانید همگی این منشور منجـی کـل جــهان آمـده با مشـعل نــور
عـــید مـبعث مبــ🌹ــارك ...
#لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_چهل_و_یکم 🔹 ساکت بودم و از نفس زدنهایم وحشتم را حس میکرد که به سمتم چرخید، ه
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_چهل_و_دوم
🔹 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهانکاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد :«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا میخوای بیای؟»
از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بیصدایم مقاومت مصطفی را شکست که بیهیچ حرفی سر جایش نشست و میدیدم زیر پردهای از خنده، نگاهش میدرخشد و بهنرمی میلرزد.
🔹 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل بهزحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت.
باران #احساسش به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد :«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح میکردم.»
🔹 و من از همان سحر #حرم منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح #عشقش را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید :«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.»
نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمشبخش صدایش جانم را نوازش داد :«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، میتونید تا آخر عمر بهم #اعتماد کنید؟»
🔹 طعم #عشقش به کام دلم بهقدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لبهایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت.
در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر #رهبری در زینبیه عقد کردیم.
🔹 کنارم که نشست گرمای شانههایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در #زینبیه بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین #عاشقانهاش را خرج کرد :«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!»
از حرارت لمس احساسش، گرمای #عشقش در تمام رگهایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربهای شیشههای اتاق را در هم شکست.
🔹 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانههایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم.
بدنمان بین پایههای صندلی و میز شیشهای سفره #عقد مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس میلرزید و همچنان رگبار #گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره میخورد.
🔹 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد #وحشتزدهاش را میشنیدم :«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم میکرد :«زینب حالت خوبه؟»
زبانم به سقف دهانم چسبیده و او میخواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود و شانههایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید.
🔹 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجرههای بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را میکوبید که جیغم در گلو خفه شد.
مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر #رهبری گوشه یکی از اتاقها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید.
🔹 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی #دامادیاش هراسان دنبال اسلحهای میگشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :«این بیشرفها دارن با #مسلسل و دوشکا میزنن، ما با کلت چیکار میخوایم بکنیم؟»
روحانی مسئول دفتر تلاش میکرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجرههای دفتر را به رگبار بسته بودند.
🔹 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنهای دید که لبهایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟»
من نمیدانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری #دمشق عادت #تروریستها شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند :«میخوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!»
🔹 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشیگری ناگهانیشان را تحلیل کرد :«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم #رهبری ایران میبینن! دستشون به #حضرت_آقا نمیرسه، دفترش رو میکوبن!»
سرسام مسلسلها لحظهای قطع نمیشد، میترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها #زن جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم میلرزیدم.
🔹 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونههای مصطفی از #غیرت همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش میچرخید.
از صحبتهای درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خواندهاند که یکیشان با #تهران تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمیتونیم #مقاومت کنیم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✨🦋
baghdad0120
✨️🇮🇷
بعثت پیامبر اعظم(ص) حامل گنجینههایی است که میتواند سعادت بشر را در زندگی خودش، در همین زندگی دنیا تا قبل از آخرت تأمین کند
رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار جمعی از مسئولان نظام، نمایندگان و سفیران کشورهای اسلامی به مناسبت عید مبعث:
بعثت نبیّ اعظم (صلی اللّه علیه و آله وسلّم) بزرگترین هدیهای است که خداوند متعال به مجموع بشریت عنایت کرده. هدایای الهی که «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا» اما هیچ نعمتی، هیچ هدیهای به عظمت و وزانت بعثت نبیّ اکرم نیست. علت هم این است که بعثت حامل گنجینههایی است برای بشر. این گنجینهها تمام نشدنی است.
این گنجینهها میتواند سعادت بشر را در زندگی خودش، در همین زندگی دنیا تا قبل از آخرت تأمین کند.
#عید_مبعث #لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120